در اوان شروع حکومت "تدبیر و امید"،
خبری عمدتا از سوی سازمان مجاهدین خلق انتشار یافت که قتل عامی در پادگان اشرف به
وقوع پیوسته. خبر از سوی خبرگزاری های جهان و ایران تائید شد و سپاه پاسداران در
این مورد اطلاعیه ای صادر نمود تا دخالت مستقیم یا غیر مستقیم ایران را دراین
ماجرا تایید نماید. این کشتار در سکوت نسبی سازمان های حقوق بشری و "جامعه
جهانی" که خود را حامی ستم دیدگان جهان می داند - و تحمل این که خونی از دماغ
یک شورشی سوری بر زمین بریزد را از خود نشان نمی دهد- و دمکراسی غربی به خصوص
آمریکا و اسرائیل، به وقوع پیوست. به خصوص آمریکا و اسرائیل، به دلیل این که کشته
شدگان به مدت نزدیک به سی سال در مقام جاسوس در خدمت منافع آنها بوده اند. گوئی
این کشتار جزئی از حقوق بشر بوده و در راستای بر قراری دمکراسی در جهان به وقوع
پیوسته است. درست مانند سکوت جهانیان در برابر کشتار مردم افغانستان و یا فلسطینی
ها و دیگر نقاط دنیا که روزمره شاهدیم. که گویی آمریکائی و اسرائیلی حق کشتن دارند
و کشتن رسالت الهی و انسانی آنان است. اما تفاوت قابل تامل آن چه بر سر مجاهدین
آمد، با مردم بی گناه فلسطین و افغانستان در این امر است که پشت این یکی، ایرانی
قرار گرفته که تا دیروز برای ارتکاب یک ترور یا حتا یک تهدید، بوق و کرنای
"جامعه جهانی" به صدا در می آمد که واویلا، نسل کشی بوده و تحریم ها پشت
تحریم وضع می گردیدند. این سکوت یک هشدار است به مردمی که با شرکت در انتخابات
اخیر ریاست جمهوری، آرزوی روزهای بهتری را در ذهن خود پروریده اند.
در داستان ها است که در قدیم ها شخصی را با
عزرائیل دوستی در میان بودی. عزرائیل را گفتی وقتی موعد مرگ من نزدیک شدی، مرا خبر
کن تا چند کار خیر ذخیره آخرت
کنم. این بگذشت و پس از مدتی همسایه ای از آن مرد بمرد. وقتی دیگر، فامیلی از او
درگذشت و لختی بعد هم دوستی. پس از آن، عزرائیل به سراغ او رفت و گفت وقت مردن
است! مرد گفت: ای دوست ، مگر قرار بر این نبودی که مرا خبر کنی؟ عزرائیل گفت وقتی
همسایه و فامیل و دوستت بمرد، آنها خبری برای تو بود که به خود نیامدی، مرا کوتاهی
نبود. تو خود را در خواب فرو برده بودی!
خیانت مجاهدین خلق به کشورشان امری نهفته نیست.
کافی است سری به سایت آن سازمان زد تا دید خودشان با افتخار به جاسوسی شان اعتراف
دارند. شکی هم در این نیست که حاکمیت برحق و یا ناحق هرکشوری عملا مسئول بر قراری
امنیت ملی می باشد. اما مقدم بر همه این ها، حقوق انسان می باشند که باید از سوی
هر شخص یا نهاد ملی و یا بین المللی محترم شمرده شوند. این کشتار جمعی با هیچ جنبه
حقوقی قابل توجیه نمی باشد. حمله به پادگان اشرف و کشتن ده ها نفر را نمی توان با حمله سازمان یافته مجاهدین در بحبوحه خاتمه
جنگ به کشور، که در اطلاعیه سپاه آمده و آن را از عملیات مرصاد مهم تر خوانده مقایسه نمود.
روی کار آمدن حسن روحانی، کشتار اشرف و سکوت همان
"جامعه جهانی" بشر دوست دمکرات، خبری است برای مردم ایران تا آنان را مانند
آن دوست عزرائیل به خود بیاورد. نباید بر این باور بود که سلطه گران، دل برای مردم
زیر سلطه می سوزانند. نزدیک بودن و نزدیک شدن آنها به نظام های استبدادی، دلیل
دوری آنها از مردم است. مردمی که زیر بار سلطه گران خودی می روند، طعمه های با
ارزشی هستند برای سلطه گران بین المللی. هدف آنها مسلط شدن بر سلطه گران داخلی می
باشد تا بتوانند ثروت های ملی را راحت تر و کم خرج تر به یغما ببرند. شاید معنای
شفاف "نرمش قهرمانانه" همین اقتدار در داخل و نرمش با سلطه گران باشد که
نتیجه عملی و ملموس آن همین کشتار اشرف می باشد. بدین ترتیب این کشتار می تواند یک
نماد و یک آغاز دور جدیدی از قتل های زنجیره ای دوران "نرمش" باشد، این
بار اما با هم دستی "جامعه جهانی" که با بدترین ها شروع می شود و با خوب
ها ادامه خواهد یافت.
البته بعید به نظر می رسد که حاکمیت بتواند به
تمامی خواسته های سیری ناپذیر غرب پاسخ مثبت دهد و نرمش به انجام برسد، اما
عزرائیل خبر خودش را داده است. نرمش با غرب به نتیجه برسد یا نرسد، "نرمش قهرمانانه"
در داخل ادامه خواهد یافت، "نرمش" با فساد خودی، و "قهرمانی"
با معترضین غیر خودی. با تاسف جامعه ما "خرد جمعی" را از دست داده و سالیانی
است با "احساس جمعی" روزگاران می گذراند. فعالان اجتماعی و سیاسی ما
باید اخلاق را گرامی داشته و در جامعه برقرار نمایند. کمی از زد و بندهای سیاسی
پرهیز کنند و به ترویج همبستگی و اخلاق ملی و آشنا کردن مردم با حقوقشان بپردازند.
مقاله را خواندم
پاسخحذف