این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۳۹۹ مهر ۸, سه‌شنبه

مفهوم واژۀ کفر در قرآن

 

شاید لازم به یادآوری باشد که قرآن حاوی پیامی است که پیامبر شفاهی برای مردم قبایل چهارده قرن پیش حجاز آورده است. بنابراین، باید شفاف و روشن و قابل فهم برای آنان می بوده است. مفهوم واژه های بکار برده شده در این پیام نمیتوانسته در رابطه باشرائط اجتماعی نیمه وحشی آن جوامع که در آن خشونت و ظلم وتجاوز وفقر وخرافات و نبود امنیت زندگی را برمردم تنگ کرده بود، نباشد. واژه هائی که مسلما برای آنان قابل فهم و آسان، آنچنان که در قرآن آمده، روشن بوده اند. البته باید به این امر مهم نیزتوجه داشت که واژه ها ممکن است در طول زمان تغییر کنند ویا تغییر داده شوند، همچنانکه در زمان خود پیامبر این تغییرات مفهوم انجام می شده است (نساء آیۀ 46 درمورد تحریف کلمات توسط یهودیان). هرچند واژه ها در زمان تغییر می یابند، اماسامانه وعملکرد دستگاه روان انسان که هدف اصلی پیام قرآن بوده همان است با تمامی خصوصیاتش و در طول زمان تغییر نکرده و نمیکند. برای مثال، اگر در آن زمان ظلم بد بوده وانسان مرتکب آن می شده، اکنون هم بداست و انجام می دهد واگر به عدالت عمل می کرده و خوب بوده است، اکنون هم عمل می کند وپسندیده است و.... قرآن پیامی برای بشر است (تمامی ادیان وبی دینان) و نباید آن را گروهی به نام مسلمان آن رامصادره کنند و مفاهیم درون آن را با آمال خود آرایش دهند. ادبیات این کتاب منحصربه فرد است وخودش چهارچوب وقواعدی برای دریافت درست و آسان پیام از درون آن مشخص و روشن ساخته تا فهم آن را آسان گردانده واز برداشت های گوناگون وگاه متضاد دوری شود. این چهارچوب و قواعد به این ترتیب اند: توحید، تقوا، روشن بودن پیام، عدالت، هدف از نزول آیات پاک سازی روان وکسب آگاهی (جمعه آیه 2) و پرهیز از ظلم و..... وبالاخره بیان قرآن به مثابه بیان آزادی که انسان را ازمتعین ها رها می سازد. با توجه به این شرائط، به بررسی مفهوم واژۀ کفر می پردازیم.

 مفهوم ومحتوا و کاربرد کفر در قرآن از اهمیت به سزائی برخورداراست. در طول بیست و سه سال دریافت وحی، هرساله آیاتی در رابطه با این واژه نازل می شده. دربیش از پانصد آیه از واژۀ کفر یامشتقات آن استفاده شده است و شمارآیاتی که مربوط به کفر می شوند از هزار و پانصد تجاوز می کند. به این دلیل شناسائی عملکرد کفر در ساختار روانی انسان و اثرات آن بر نفس واجتماع، تحقیقات وسیع و دقیقی را طلب می کند.

 در قاموس قرآن در معنای کفر آمده است: معنی کفر: پوشاندن است. در مفردات گويد: كفر در لغت بمعنى پوشاندن شى‏ء است. شب را كافر گوئيم كه اشخاص را مى‏پوشاند و زارع را كافر گوئيم كه تخم را در زمين مى‏پوشاند(1).

 در فرهنگ دهخدا این واژه را چنین معنی می کند: کافر: "ضد مؤمن . بی دین . بی کتاب . ناگرونده . ناگرویده . ناخستو".

 برگردان های فارسی ویا برداشت های این واژه در چهارچوب شریعت که برای واژۀ کافر ارائه شده اند با مفهوم آن درقرآن چندان مطابقتی ندارند، و در حقیقت تقلیل یافتۀ آن واژه و محدود کردن آن به شریعت اسلام می باشد. زیرا انکارخداوند و یاپیامبران ویا شریعت، شاید نتیجۀ عمل کفر باشد، اما برای مفهوم کفر یا کافر رسا نیست. درقرآن، از اهل کتاب را کافرخطاب می کند، منافقین که مسلمان هستند را کافر می داند. همچنین از "کافران اهل کتاب" یاد می کند و...(2).   علاوه برآن، در سورۀ عبس آیۀ 17 می فرماید: بمیرد انسان با این کفر پیشگیش(3). خطاب به انسان (باایمان و کافر) بدترین عقوبت دنیائی را درنظر می گیرد تا اهمیت عمل کفر را نشان داده باشد. در حقیقت، انسان کافر را برابر انسان مرده میداند. یعنی برای قرآن، کفر مرگ انسانیت است. بنابراین آیه کفرعملی است که هرانسانی درون حوزۀ عمل به آن است و نمی توان آن را محدود به انکار خداوند دانست، و این درحالی است که انکار خداوند هم کفر است. پس در اینجا کفر عملی است که در نهایت یکی از نتایج آن می تواند به انکار خداوند منتهی شود، نه خود آن انکار، کفر باشد.

 مفهوم کفرو کافر درقرآن:

 کفر در قرآن دربرابر ایمان(حقوندی) (4) آمده است، و کافر درمقابل مؤمن (حقمند). کلمۀ کفریا کافر در قرآن عموما دررابطه با خدا، حق ویا آیات ورسالت پیامبر استفاده شده است، مگر اینکه درخود آیه هدف دیگری مشخص کرده باشد. معنی کفر درقرآن همان پوشاندن یا محروم کردن (وجدان) خود از حق است به وسیلۀ انکار یا ترد پیام یا دگرگون کردن معانی یا مفاهیم واژه ها یا حقایق قابل دریافت به وسیلۀ یکی از حواس پنج گانه. در آیۀ 87 از سورۀ بقره خطاب به اهل کتاب می فرماید: آيا هر گاه هر پيغمبرى براى شما بيايد که سخنانش خلاف هوای  نفس شما باشد وآن را نپسندید بايد سركشى نمائيد؟ ودر آیۀ 88 ادامه می دهد: و گفتند: وجدانهای (قلوب) ما در غلاف (پوشش) است بلكه خدا بخاطر كفرشان (خودسانسوری یا وجدان خودرادرپوشش قرار دادن) لعنتشان كرده و در نتيجه كمتر ايمان(حقمندی) مى‏آورند (5). دراین آیه ها باتوجه به واژه های کلیدی وجدان(قلب)، هوای نفس، کفر، وایمان، و ممیزی (درپوشش قرار دادن وجدان خود) ورابطه های تعیین کنندۀ آنها با یکدیگر، معنی کفر روشن می گردد. بنابرآن، دراین آیه، کافر انسانی است که پیام خدا را بر وجدان خود با عمل غلاف (درحجاب قرار دادن- پنهان کردن- پوشش) کردن آن، می پوشاند. به عبارتی دیگر، ذهنیات و تمایلات (هوای نفس) خود را "حق" می انگارد وپیام های بیگانه از آنها (حق) که بر خلاف آنها باشند را ترد می نماید. به همین دلیل محصور در ذهنیات خود می ماند وراه تحول را برخود می بندد (حقمند نمی شود).  به بیان دیگر می توان گفت، کفر خودسانسوری (6) یا ترد ودریافت نکردن اطلاعات وداده هائی است که قابل دریافت از بیرون می باشند. بنابرقرآن، وجدانی این چنینی، وجدانی بیمار است که براثر سانسور پیام نو (در رابطه با ذهنیاتش)، راه علاجی برایش متصورنمی شود و در اثر در خود ماندن بر بیماریش افزوده می گردد(7).

 در آیۀ 171 سورۀ بقره درمورد تعریف کافر می فرماید: مَثَل آن افرادى كه كافر شدند نظير كسى است كه بانگ ميزند بر حيوانى كه چيزى را غير از ندا و بانگ زدن نمى‏شنود، آنان: كر و گنگ و كورند و تعقل نميكنند(8). دراین آیه هم کافر را کسی خطاب می کند که قوۀ دریافت خویش را ممیزی یا سانسور می کند ونقش حیوانی را برای خویش قائل می شود که تعقل نمی کند ( زیرا برای تعقل یاخردورزی، دریافت اطلاعات نو و تازه ضروری است. عقل بدون اطلاعات عمل نمیکند) و گوش و چشمش را منحصر به اطلاعاتی می کند که میل به دریافت آنها را دارد (میل به تغییر نکردن درنتیجه از رشد ماندن). به همین دلیل قوۀ تعقل نزد کافر رفته رفته کم کار می شود و کافر زندگی خود را باذهنیات خویش، یا فرآورده های ذهنیات دیگران سپری می کند. بدین جهت، کافر برای توجیه اعمال و کردارش  به دنبال برهان و دلیل نمی رود(9). از دیدگاه قرآن، به علت خودسانسوری ودرنتیجه،  محصورماندن درذهنیت خود و خود را محروم کردن از حق ، مجموعۀ افکار و اندیشه و کردار کافران منجر به نتیجه ای منطقی و معقول نمی شود و به هدف نمی رسد. در نتیجه، درک واقعی ازمسائل را ندارند و آنها را همچون یک فرد تشنه در کویر که سراب را آب می بیند، می انگارد که از واقعیت وحقیقت به دور است (10).

 قرآن، کفریا خود سانسوری  را سرمنشأ "غی" یعنی عقب ماندگی و به راه ضلالت رفتن می داند. درآیۀ 256 سورۀ بقره دراین مورد می فرماید: در دين اجبار و اكراهى نيست. زيرا فرق راه رشد از راه از رشد ماندگی و سقوط،  آشكار گرديده است. پس كسى كه به طاغوت كافر شود و بخدا ايمان بياورد به تکیه گاه محكمى دست زده است كه گسستنى نخواهد بود و خدا شنوا و دانا ميباشد(11). خط رشد را ایمان به خدا می داند و خط عقب رفتن و ضدرشد را به طاغوت (از ماده «طغیان» به معنى تعدى و تجاوز از حدّ و مرز است) نسبت می دهد. می فرماید اگر انسانی به طاغوت کافر شود و به خدا ایمان آورد، رشدش حتمی است. کفر به طاغوت یعنی وجدان خود را از سلطۀ انحصاری طاغوت (12)، رهانیدن و از اکراه بیرون رفتن و سخن حق را شنیدن است. کفر به طاغوت باز تأکیدی دیگر از مفهوم کفر بین مردم آن زمان می باشد، یعنی ممیز کردن متجاوز واو را گوش ندادن و نادیده گرفتن امر به تجاوز و ظلم.

 نکته ای را که باید به آن توجه داشت این است که قرآن انسان را به کفر به طاغوت فرامی خواند، نه کفر به  کلام یا عقیده ای. کفر به طاغوت به معنای فرمان نبردن از متجاوزان به حق و تعقل کردن می باشد. درآیۀ بعد(13) روشن می سازد، کسانی که به خدا کفر می ورزند، و قرآن را سانسور و ممیزی می کنند، سرپرستانی خواهند داشت که آنان را از نور و دانائی به سوی ظلمات و جهل و استبداد می کشانند. درحالیکه ایمان به خداوند آنان را از تنگی ها و تاریکی ها نجات داده، به نور و آگاهی و آزادی راهنما می شود. درسورۀ انبیاء آیۀ 94 واژۀ کفر(نکردن) را در مورد خدا آورده مبنی بر اینکه او پاداش کار نیکو را نادیده نمی گیرد (ممیزی یا سانسور نمیکند). وهمچنین در سورۀ انفال آیۀ 29 کفر کردن (نادیده گرفتن گناهان- وَ يُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّاتِكمُ‏ْ) را به خداوند نسبت میدهد که تأکیدی است بر مفهوم روشن کفر که همان خودسانسوری یا نادیده گرفتن چیزی باشد.

قرآن انسان را به ترک کفریا خودسانسوری فرامی خواند و در آیات 17 و18 سورۀ زمر می فرماید: آن افرادى كه از فرمانبری طاغوت اجتناب كرده و مى‏كنند اين بشارت را به ايشان بده، ايشانند كه به سخنان گوش مى‏دهند و از نيكوترين آنها پيروى مى‏نمايند (14).شاید لازم باشد به این نکته توجه کنیم که اجتناب از طاغوت در مقام عمل است و نه سخن. زیرا بعداز آن بشارت میدهد به کسانی که سخن ها را گوش میدهند و از بهترین آنها پیروی می کنند. این آیات روشن می سازند که فرمانبری از طاغوت با خودسانسوری ملازمه دارد و برعکس آن، ایمان به خدا (حقوندی) وجدان انسان را نرم (15) کرده و برروی نور و جهان می گشاید و خود سانسوری میدان عمل پیدا نمی کند واین چنین انسان راه رشد را می پیماید. به همین دلیل مؤمن (حقمند) را  در برابر کافر، زنده می خواند زیرا همواره در حال دریافت و تبادل اندیشه و رشد می باشد (16).

اما دلیل فرمانبری کافر از طاغوت این است که به علت خودسانسوری، از فضائل انسانی و حقوق خود غافل می شود و خود را همانطور که دربالا آمد،  درسطح چهارپایان قرارمی دهد، قوۀ تعقل خویش را می کاهد و درزندگی خود مجبور به رفتن زیر سلطۀ کسانی می شود که برکفر او نه تنها صحه می گذارند، بلکه اورا به این کار و به نام خدا تشویق می کنند. واز کسانی که اورا به تعقل فرا می خوانند دوری می گزیند وآنان را دشمن خود تصور می کند. خداوند درقرآن اهمیت زیادی برای این رابطۀ ویرانگر سلطه گر- زیرسلطه بین انسان ها قائل است. در سورۀ بقره، آیۀ 104 می فرماید: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ أَليمٌ . اى مؤمنان نگوييد «راعنا» بلكه بگوييد «انظرنا» و بشنويد، كه براى كافران عذاب دردناكى است. در این آیه به مومنان هشدار می دهد که پیامبر را راعنا خطاب نکنند. راعنا به معنی "ای ولی ما"، "ای سرپرست ما"، "ای چوپان ما" (17) می باشد. هشدارمی دهد که فرق بین کفر و ایمان، همین اطاعت کورکورانۀ کفار از سران خود و گوش فرا دادن به پیام خدا و اطاعت کردن ازآن توسط مؤمنین (حقمندان) است. زیرا مؤمن(حقمند) مسئول ذره ذرۀ اعمال خود است. زیرا عمل مؤمن همراه است باتعقل و فهم و اعمال کافر با اطاعت محض از سرپرستان خود می باشد. هرچند گوش کافر می شنود و چشمانش می بینند، اما دراثر خودسانسوری، شنیدن و دیدن او همانند شنیدن و دیدن مخلوقات بی عقل است زیرا از وارد کردن حق به درون وجدان خود دوری می جویند(18).

قرآن تحریف کلمات و دگرگون کردن مفهوم  واژه ها را هم کفر می داند(19). کافر کسی است که درذهن خود، خویش را مظهر حق می داند و پیامی را(حتی پیام خدا) که در ذهن خود ناراست بیند وبا هوای نفسش اینهمانی نداشته باشد آن را با آگاهی تحریف می کند تا به گمان خویش دیگران را ارشاد نماید.

همانطور که در بالا یادآور شدیم، قرآن کفر یا خودممیزی را بیماری وجدان می داند. این بیماری سرمنشأ انواع دیگر بیماریهای مزمن روانی نظیر خودگمراهی (یا خرافات)، دروغگوئی(20)، تکبر(21)، حسادت(22) و... می باشد که انسان و جامعه را از پیشرفت و رشد بازمی دارد.

رهائی از کفر به همت والائی نیاز دارد زیرا کافر در اثر خودسانسوری راه دریافت حق را بر خود بسته و تغییروتحول را به این وسیله درخود غیر ممکن گردانده است (23). به این جهت است که قرآن کافران را بدترین مخلوقات نزد خداوند قلمداد می کند(24).

البته همان طور که دیدیم درقرآن کفر به معنای خودسانسوری است، اما سانسور کردن هم معنی می دهد. دلیل آن هم این است که سانسور کننده تا خود را از حق سانسور نکند، نمی تواند دیگری را تشویق یا مجبور به سانسور کند(25). شاید لازم به یادآوری باشد که کفر بنابر تعریفی که از آن به دست آمد، اختصاص به قشری مشخص از جوامع ندارد و پیروان  همۀ ادیان و بی دینان و همۀ انسانها را می تواند مبتلا سازد(26). بنابراین، از دید قرآن، مسلمانان نباید خود را از کفر روزمره مصون قلمداد کنند. کافر می تواند در هرلباسی باهر چهره ای وجود داشته باشد، حتی اگر خودرا انسانی وارسته و باایمان باور داشته باشد. انسان به محض ارتکاب عمل سانسور یا خودسانسوری باید متوجه شود که به عمل کفرمشغول است و درصورت استمرار، خود را درذهنیات خویش زندانی کرده و قوۀ تعقل خویش را از عمل باز داشته و از هوای نفس خویش پیروی کرده و این چنین کافرمی شود باهمۀ آن تعریفات و عاقبتی که قرآن، چه دراین جهان چه در سرای باقی  برایش تدارک دیده و مهیا کرده است.

در بعد اجتماعی هم می فرماید: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ (ابراهیم28)، مگر آن كسانى را كه با کفرنعمت خدا را تغيير داده و قوم خويش را به دار البوار (نيستى و نابودى) كشاندند نديدى؟ مرحوم علامه طباطبائی در ترجمۀ المیزان جلد 12، صفحۀ 80 ، ذیل این آیه آورده است: "... بنا بر اين، معناى آيه اين مى‏شود: آيا به پيشوايان و رؤساى ضلالت، چه در امتهاى گذشته و چه در امت خودت نمى‏نگرى كه چگونه شكر نعمت خدا را مبدل به كفران كرده، و مردمى هم پيرويشان نمودند. و در نتيجه هم خود و هم مردم خود را به هلاكت و شقاوت و آتش كشاندند؟". البته والاترین و برترین نعمتهائی را که خداوند به بشر ارزانی داشته است، فضائل و کرامات انسانی است. کفر براین نعمات، پوشاندن و مخفی کردن آنهااست. یکی از این فضائل، وجدانی نرم و سالم است تا بادریافت نظر ها و سخنان و داده های گوناگون، بتواند حق را بازیابی کند. محروم کردن این وجدان توسط خود شخص یا ازخارج ازاو، بنا به حکم قرآن و تجربۀ بشری نتیجه ای جز سقوط او و سانسورکننده به "دارالبوار" دراین جهان و سوختن درآتش حسرت ابدی درجهان باقی نخواهد داشت.

 

 

 1- قاموس قرآن جلد 6 صفحۀ122.

 2- إِنَّ الَّذينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُريدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُريدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً (نساء150)، أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً (نساء151)، کفر كنندگان خدا و پيامبران او كه مى‏خواهند ميان آنها جدايى بيندازند، گويند: بعضى را مى‏پذيريم و بعضى را نمى‏پذيريم، و خواست آنها اين است كه در اين ميانه راهى برگزينند، (150)، آنان در حقيقت كافرند و براى كافران عذاب خوار كننده‏اى مهيا كرده‏ايم.

 إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكينَ في‏ نارِ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها أُولئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ (بینه6)، كافران اهل كتاب و مشركان در آتش دوزخ جاودانه بمانند، آنها بدترين مخلوقند.

 3- قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ (عبس17).

 4-  درقاموس قرآن جلد 1 صفحۀ 123در مورد معنی ايمان آمده است:  "تسليم توأم با اطمينان خاطر.  اگر گويند: چرا بر خلاف اهل تفسير ايمان را تسليم معنى ميكنيد با آنكه طبرسى رحمه الله فرموده ازهرى ميگويد: علماء اتفاق دارند بر اينكه ايمان بمعنى تصديق است، الميزان آنرا استقرار اعتقاد در قلب معنى كرده و راغب تصديق توأم با اطمينان خاطر گفته است". اما با دقت در آیۀ 256 سورۀ بقره  ...فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله ... کفر و ایمان را در برابر یکدیگر قرار داده که میتوان نتیجه گرفت که ایمان به مفهوم حقمندی می باشد.

5- وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ (بقره87).وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَليلاً ما يُؤْمِنُونَ،(88 بقره).

 6- censure - معنی سانسور چه درریشۀ لاتین آن و چه در فرانسه و یا انگلیسی، دامنۀ محدود تری را نسبت به کفردربرمی گیرد. سانسور در جامعۀ امروزی غرب عبارت می شود از محدودکردن خودسر یا قانونی آزادی بیان. L'autocensure یا خودسانسوری، سانسور کردن شخص توسط خودش می باشد، آگاهانه یا از سر ناآگاهی. در زبان فارسی امروزی واژه ای که بتواند جای کفر یا حتی سانسور را بگیرد نیافتم. واین از عجایب روزگار است زیرا درطول تاریخ ایران، به جز زمانهای محدودی، سانسور از سوی قدرت بدستان به استمرار و بی وقفه اعمال می شده است. واز آن بیشتر، خود سانسوری بیداد می کرده و می کند. ازاینکه از سوی شعرا و دانشمندان واژه ای در این باره به کار گرفته نشده، حیرت آوراست. شاید به این دلیل بوده باشد که عمل سانسور یا خود سانسوری، نزد ماعملی عادی و طبیعی وشاید ضروری به شمار می رفته و می رود. برگردان عربی کفر به فارسی که آن را محدود به دین کرده اند هم شاید دراین راستا بوده باشد. البته در زبان اداری، دایرۀ ممیزی وظیفۀ سانسورکردن را برعهده دارد که سانسور با معنای ممیزی که تشخیص دادن خوب از بد است تفاوت زیادی دارد. زیرا ممیزی درعقیده عملی کاملا شخصی است و کسی نمی تواند عقیدۀ خوب و بد را برای دیگری تشخیص دهد. دراین صورت مفهوم متداول ممیزی به جای کفر درحال حاضر زیاد رسا نیست مگر آنکه در مفهوم آن باز نگری گردد.

7- وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ (توبه125)، و اما كسانى كه در وجدانهایشان(دلهايشان)مرض بود پليدى بر پليديشان افزود، و بمردند در حالى كه كافر بودند.

8- وَ مَثَلُ الَّذينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ (171 بقره).

 9- وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ (مومنون117)، آن كس كه جز خداى يكتا خداى ديگرى را مى‏خواند كه بر حقّانيّتش هيچ برهانى ندارد، همانا حسابش نزد پروردگارش خواهد بود، و كافران رستگار نمى‏شوند.

 10- وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَريعُ الْحِسابِ (نور39)، اعمال كسانى كه كفر ورزيده‏اند همچون سرابى در يك كوير است، كه انسان تشنه آن را آب مى‏پندارد، تا آن گاه كه به سويش مى‏آيد آن را چيزى نمى‏يابد و خداى را نزد آن دريافته كه حسابش را صاف مى‏كند و خدا زود به حسابها مى‏رسد.

 11- لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ (256بقره).

 12- راغب گويد: طاغوت عبارت است از هر متجاوز و هر معبود جز خداى و در واحد و جمع استعمال ميشود. در آيه «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ» آنرا شيطان، كاهن، ساحر، طاغيان انس و جنّ، بت‏ها، هر معبود دروغين گفته‏اند (قاموس قرآن جلد 4 صفحۀ 224).

13- اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ (بقره 257). خدا سرپرست و كارساز كسانى است كه ايمان آورده باشند، ايشان را از ظلمت‏ها به سوى نور هدايت مى‏كند و كسانى كه (به خدا) كافر شده‏اند، سرپرستشان طاغوت است كه از نور به سوى ظلمت سوقشان مى‏دهد، آنان دوزخيانند و خود در آن بطور ابد خواهند بود .

 14- وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فَبَشِّرْ عِبادِ (زمر17) الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (زمر18). و آن افرادى كه از فرمانبری طاغوت اجتناب كرده و مى‏كنند، و به سوى خدا بازگشته و مى‏گردند آنان را بشارت باد (كه اهل نجاتند) پس اين بشارت را به ايشان بده. 17- ايشانند كه به سخنان گوش مى‏دهند و از نيكوترين آنها پيروى مى‏نمايند. ايشانند كه خدا آنها را هدايت كرده، و ايشانند كه خردمندانند 18.

 15- أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ (حدید16)، آيا وقت آن نشده آنان كه ايمان آورده‏اند وجدانهایشان به ذكر خدا و آنچه که از حق نازل شده نرم شود؟ و مانند اهل كتاب كه پيش از اين مى‏زيستند نباشند، ايشان در اثر مهلت زياد دچار قساوت وجدان شده بيشترشان فاسق شدند.

 شاید تجسم نرم وسخت بودن وجدان دراین آیه کمی مشکل باشد، برای فهم بیشتردر این باره، شاید بی مورد نباشد یاد آوری کرد که نقل و انتقال داده ها در سلسلۀ عصبی انسان توسط سلولهائی به نام نورون ها neurones صورت می پذیرند. انتهای این سلولها توسط  سیناپزها synapses به یکدیگر و به دیگر ارگانها وصل می گردند. عمل اصلی ثبت و نقل وانتقال عصبی مرهون نرمش و قابلیت شکل پذیری این سیناپزها می باشد. درنتیجه، سخت شدن آنها در سیستم می تواند به ازکارافتادن سیستم منجر شود. La recherche N° 397. p.38 خدا داند رابطۀ اصطلاحات یادشده درقرآن با این داده های علمی چیست؟ به هرحال نقل آنها برای فهم بهتر آن اصطلاحات نمی تواند بی فایده باشد.

 16- لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرينَ (یس70)، تا هر كه را زنده است آگاه کند و حق رساندن پیام خدا را درمورد کافران بجای آورد.

 17- رعى: مراعات. محافظت «فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها» حديد: 27 . راغب ميگويد: اصل رعى حفظ حيوان است بواسطه غذا و يا دفع دشمن از آن. طبرسى فرموده: مراعات، محافظت، و مراقبت نظير هم‏اند و هر كه بر قومى ولايت داشته باشد راعى آنقوم است و راعى سائس و تدبير كننده است. على هذا چرانيدن و بچرا فرستادن چهارپايان يك نوع محافظت از آنهاست «كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ» طه: 54. بخوريد و چهارپايانتان را بچرانيد. (مرعى) بمعنى چراگاه است محليكه چهارپايان با چريدن محافظت ميشوند «وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعى‏. فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى‏» اعلى: 4 و 5. (رعاء) و رعاة جمع راعى بمعنى چوپان است «قالَتا لا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبِيرٌ» قصص: 23. گفتند گوسفندان خود را آب نميدهيم تا چوپانها گوسفندان خويش را برگردانند. قاموس قرآن جلد 3 صفحۀ 106.

 قدرمسلم این است مسلمانانی که تازه ایمان آورده بودند، هنوز آن عادات و رسوم زمان جاهلیت را فراموش نکرده بودند که اوامر سران خود را کورکورانه و بدون تعقل و تفکر گوش می دادند. واز اینکه می فرماید واسمعوا، یعنی مؤمن باید ابتدا گوش کند و بعد امررا اطاعت نماید. این است فرق بین کفر و ایمان. درآخر آیه هم یادآوری می فرماید که از شیوۀ کفار نباید پیروی کرد که عاقبت آن عذاب است.

 18- وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في‏ آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها حَتَّى إِذا جاؤُكَ يُجادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ (انعام25)، از آنان كسانى هستند كه به كلام تو گوش مى‏دهند، ليكن ما بر دلهاى آنان پرده‏اى كه از فهمشان جلوگيرى كند افكنده و گوشهايشان را سنگين كرديم، و اگر هر آيه‏اى را ببينند باز ايمان به آن نمى‏آورند، حتى وقتى هم كه نزد تو مى‏آيند غرضشان جدال است، و لذا همانها كه كافر شدند بعد از شنيدن آيات قرآن مى‏گويند اين جز همان افسانه‏ها و حرفهاى قديمى نيست.

 فقه بكسر اول: فهميدن. در مصباح گفته: "الفقه: فهم الشّى‏ء". از مفاد آیات قرآن برمی آید که فقه فهم و درک است در پی تحقیق و تفحص. چنانکه از آیۀ 122 توبه این امر فهمیده می شود ( قاموس قرآن: جلد 5 صفحۀ 197). بنابراین، به دلیل خود سانسوری و عدم دسترسی کافر به تحقیق و تفحص، فهم آیات برایش میسر نمی شود.

 19-  مِنَ الَّذينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَليلاً ( نساء46).  برخى از يهوديان كلمات را از جايگاه (راستين) آن جابه‏جا مى‏كنند و با پيچاندن زبانشان و از سر طعنه بر دين مى‏گويند: «شنفتيم و نپذيرفتيم» و (يا): «بشنو و باور مكن» و (يا) «راعنا» و اگر مى‏گفتند: «شنيديم و فرمان برديم» و «بشنو و ما را بنگر» براى آنان بهتر و استوارتر مى‏بود اما خداوند آنان را براى كفرشان لعنت كرده است پس جز اندكى، ايمان نخواهند آورد. 

20- لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذي يَخْتَلِفُونَ فيهِ وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كانُوا كاذِبينَ (نحل39)، تا چيزهايى را كه در آن اختلاف دارند برايشان بيان كند و تا كسانى كه كافرند بدانند كه دروغگو بوده‏اند.

 21- إِلاَّ إِبْليسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ (ص74)، مگر ابليس كه تكبر كرد چون از پيش كافر بود .

 22- الَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً (37نساء)، آنها كسانى هستند كه بخل مى‏ورزند و مردم را نيز به بخل دعوت كرده و آنچه را خداوند از فضل و رحمت خود به آنها داده كتمان مى‏كنند و ما براى كافران عذاب خوار كننده‏اى آماده كرده‏ايم‏.

23- اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ (80توبه)، براى ايشان آمرزش بخواهى و يا نخواهى (برابر است)، خداوند هرگز ايشان را نخواهد آمرزيد هر چند هفتاد بار برايشان آمرزش بخواهى، و اين بدان جهت است كه ايشان به خدا و رسولش كفر ورزيدند و خداوند فاسقان را هدايت نمى‏كند.

 24- إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ (55انفال)، همانا بدترين جنبندگان نزد خدا کافرانی هستند که ايمان نمى‏آورند .

 26- وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ (فصلت26)، و آنان كه كفر ورزيدند به يكديگر سفارش مى‏كردند كه هنگام شنيدن صداى قرآن به آن گوش ندهيد و جار و جنجال كنيد به طورى كه صداى شما بر صداى قرآن غلبه كند و در نتيجه كسى آن را نشنود.

 27- إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكينَ في‏ نارِ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها أُولئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ (بینه6)، كافران اهل كتاب و مشركان در آتش دوزخ جاودانه بمانند، آنها بدترين مخلوقند.


 

۱۳۹۹ مهر ۳, پنجشنبه

"کودتای خزندۀ سپاه"، آئینۀ تمام نمای نظام ولایت فقیه

نواری که این روزها از درون سپاه به بیرون آمده و دراختیار بی بی سی قرار گرفته است، چکیدۀ کارکرد و چگونگی تشکیل نظام ولایت مطلقۀ فقیه می باشد.  آئینۀ تمام نمائی است که از درون آن می توان درسهای بزرگ گرفت. اولین درس اهمیت استقلال نزد کنشگران وفعالان سیاسی و مدنی و فرهنگی می باشد. این نوار نشان می دهد که چگونه وابستگی کنشگر می تواند سرنوشت میلیون ها نفر را در بدبختی و فقر و نابودی قراردهد. دراین نوار، عده ای از فرماندهان سپاه که شخصیتی مستقل از قدرت دارند، ایراداتی که به نظرشان می رسد را خطاب به فرماندهان خودشان بیان می کنند. ماهیت ایرادات گرفته شده که در تمامی امور کشور صدق می کرده و می کند، و لیاقت فرماندهان ارشد که مورد قضاوت قرارگرفته نتیجۀ عملکردی است که در اینجا مورد کاوش وبررسی قرارمیگیرد. درحقیقت چگونگی عملکرد (مکانیزم) تکامل قدرت ومستقل بودن ناراضیان نسبت به قدرت حاکم و وابستگی فرماندهان ارشد آنان به قدرت درحال ساختن مورد واکاوی می باشد. محسن رضائی که موقعیت فرماندهی خود را از هاشمی رفسنجانی دارد، واین یکی هم در رابطه با خمینی از قدرتی وابسته برخوردار است، به جای اینکه جواب فرماندهان منتقد را بدهد، به رفسنجانی پناه می برد، او هم به نوبۀ خود، از خمینی استمداد می طلبد تا فرماندهان منتقد را به جای پاسخ گوئی سربه نیست کنند. دراین میان، اهمیت رابطۀ وابستگی کنشگردراین است که به دلیل بودن در چرخۀ وابستگی، راهی جز اطاعت از قدرت و عملۀ آن شدن ندارد و عامل اِعمال خشونت می شودهرچندخود، شخصا مخالف آن باشد. وابستگان، به دلیل ارتباط از طریق روابط سلطه، به خودی خود یک سامانه (سیستم) تشکیل میدهند و این سامانه هست که عمل می کند. سامانه ای که افراد مستقل از به وجودآمدن خودکارآن محرومند و باید آن را خودشان ایجاد کنند. به هرحال، برای دوام و نگهداری این سامانه، فرد مسلط(رهبر) مجبور است عوامل مخل این سامانه، یعنی کسانی که درون آن نیستند ویا خودشان را باآن هماهنگ نمیکنند را ازهرراهی حذف کند. دلیل حذف فرماندهان مستقل که در درون سپاه هم از محبوبیت برخوردار بودند وآنهم درهنگام جنگ، پاسداری از سامانۀ سلطه گری است که به باور آقایان از اوجب واجبات بوده، حتا در حالت جنگی وبه بهای به خطر انداختن تمامیت ارضی کشور.

البته محتوای این نوار، یعنی حذف نیروهای مستقل، چیز تازه ای نیست و عملکرد تشکیل چنین سامانه ای که به نظام ولایت مطلقۀ فقیه منجر شد، از قبل از پیروزی انقلاب شروع شده بود. هنگام اوج انقلاب و رسیدن به نقطۀ غیر قابل بازگشت، آمریکائیان پیشنهاد حذف بنی صدر از دولت انقلابی را میدهند، و نمایندۀ نهضت آزادی قول مساعدت میدهد "که بنی صدر در دولت انقلاب شرکت نخواهد کرد وبه فرانسه تبعید خواهدشد". البته مسلم است که مسئلۀ آمریکا شخص بنی صدر نبوده، اما محکی بوده برای سنجش درجۀ ادعای استقلال خواهی انقلابیون که جواب مساعد را از سوی رهبریت انقلاب دریافت کرده است. ادامۀ حذف و سانسور بنی صدردر رسانه های داخلی و بیگانه هم نه به دلیل شخص او، بلکه برای از صحنه خارج کردن تفکر و آرمان انقلاب یعنی استقلال و آزادی از کشور انجام می شودکه تاکنون هم ادامه دارد و هنوز موفق نشده اند از ایران کشوری "عادی" بسازند. غرب امیدوار است روزی سامانۀ سلطه گری داخلی به سامانۀ سلطه گری جهانی وصل گردد تا کشوربه قبل از انقلاب بازگردانده شود.

به هرحال، این کودتای خزنده، از ابتدای انقلاب با تروروحذف افراد مستقل، چه روحانی و چه غیر روحانی ادامه یافت. اولین انتخابات ریاست جمهوری و رأی قاطع 94 درصدی مردم به جریان استقلال و آزادی، هم برای سلطه گر داخلی و هم برای سلطه گربیگانه بسیار ناامید ونگران کننده بود. با تحمیل جنگ و سرگرم کردن آن مردم استقلال جو و آزادی خواه، فرصت حذف هائی که ذره ای از آنها در نوارآمده اند فراهم گشت. تقلب درانتخابات مجلس به توصیۀ خمینی به هدف حذف نیروهای مستقل انجام گرفت. کودتا برضد منتخب مردم به هدف افسرده کردن جامعۀ انقلابی مهم ترین حرکت سامانۀ سلطۀ داخلی برضد استقلال وآزادی وبه خصوص نیروهای مستقل بود و درهمان حال، شاید اجرای خواست سمبلیک آمریکا به حذف نیروهای مستقل و احیانا راضی کردن آن کشوربه پایان دادن جنگ به سود ایران و یا فروش سلاح هم مدنظر بوده باشد. اهمیت این  نوار دراین است که چگونگی عملکرد این سامانه، تماما در آن وجود دارد و نمایان است. اکنون نظام متشکل است از افراد وابسته ای که شخصیت مستقل ندارند ودرون سامانۀ سلطه قرار دارند. خطر اساسی برای کشور، وجود این سامانه است و امید سلطه گر بیگانه به این سامانه است تا آن را به خود جذب کند. همانطور که در بالا گفته شد، دلیل اصلی تحریم ها، این امید کاذبی است که به این سامانۀ محقربسته شده است.

به دلیل این امید کاذب فشارها ازسوی غرب ادامه خواهند یافت. نتیجۀ آن از سه حال خارج نیست. 1- یا رهبری سامانه برای بقای مخرب خود جذب سامانۀ سلطۀ جهانی می شود و کشوربه وضعیت قبل از انقلاب باز میگردد ویا 2- با مرزبندی های داخلی کشوررا به هرج ومرج می کشانند ویا 3- مردم به نارضایتی عمومی روی می آورند و این سامانه خود را می شکند وبه کشور جانی تازه می بخشد وانسان هائی با شخصیت مستقل و آزاد به بازسازی و آبادانی کشور همت می گمارند ودر فرصت ضعف سلطه گران بیگانه، کشور را به جایگاه واقعی خود رهبری می کنند.

دومین درس، درسی است که نیروهای مستقل وآزاد باید ازاین تجربه بگیرند و به جای تفرقه، به فکر ایجاد یک سامانۀ مستقل و آزاد تشکیل باشند تا بتوانند دربرابر سامانۀ سلطه گری دوام آورند. درغیر این صورت، حذف آنان، همانطور که درطول تاریخ شاهد بوده ایم، ادامه خواهد یافت.


۱۳۹۹ شهریور ۲۸, جمعه

طوفان ترامپ در صورت پیروزی

ترامپ یک قمارباز ومعامله گراست، قمارباز در قماراز بردن بیشتر لذت می برد تا پولی که به دست می آورد، ومعامله گر تلاش می کند ضرر را کم و سود را افزون کند. در هرحرکتش چند جنبه را به هدف بردن درنظرمی گیرد. به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده، چند خصوصیت دارد. نه رابطۀ مستقیمی با یک حزب سیاسی دارد ونه احزاب او را در تمام وجوه کمک می کنند. تنها حامی او، جریان صهیونیست های مذهبی می باشد. برای گزینش همکاران خود، مجبوراست ازمیان حامیان این جریان انتخاب کند. درنتیجۀ تنگدستی در انتخاب همکاران خودش، به هیچکدام از آنها اعتمادی ندارد و به محض یک برخورد اداری، آنها را برکنار می کند. همکاری این جریان با او، به این امیداست که بتوانند به وسیلۀ او جنگی را با ایران راه اندازی کنند تا با خرافات باقیمانده از هزاران سال پیش، به آمال و آرزوهای خود برسند. بنابراین نباید او و همکارانش را سیاستمدار تلقی کرد وسیاستمداری را درتحلیل رفتاری او وهمکارانش مد نظر داشت. پنهان و آشکاراو یکی است، اگر دست او باز بود، همۀ آنچه را که می گوید، انجام میداد. در این میان دو هدف اساسی را در امور خارجی دنبال می کند وهمکاری جریان نامبرده به دلیل یکی ازهمین اهداف اواست هرچند که انگیزه های متفاوتی را دنبال می کنند. اولین هدف او تأمین امنیت وتثبیت اسرائیل درمنطقه بدون کمک مالی آمریکا می باشد. انگیزۀ او از این کار، کم کردن یا حذف بار مالی بزرگی است که از ابتدای تشکیل این کشور، آمریکا برای ثبات آن پرداخت کرده و می کند و ازاین به بعد هم باید بکند. برای رسیدن به این هدف، برعکس اوباما که کمک های فراوان مالی و پولی به اسرائیل می کرد، ازهرکاری غیرمالی که در محدودۀ اختیاراتش بوده استفاده کرده است. مانند جابجا کردن سفارت آمریکا از تل آویو به اورشلیم و فشار آوردن به کشورهای عربی برای نزدیکی بیشترو کمک مالی به اسرائیل وقطع کمک های مالی به فلسطینی ها و افزایش تحریم های ایران و... هدف دومش هم جلوگیری از نفوذ چین در منطقه وتحت کنترل درآوردن انرژی فسیلی مورد احتیاج این کشوراست، هدف نهائی آن هم پیروزی در جنگ اقتصادی است که البته این امرهمواره دردستورکار جناح های مختلف آمریکا و همچنین اروپا بوده است.

حال باید دید که آیا ادامۀ توافق برجام، یعنی نزدیک کردن اعراب با اسرائیل می توانست درصورت اجرا به برقراری امنیت و ثبات اسرائیل منجر شود؟ جواب البته منفی است و دلیل مخالفت اسرائیل با برجام در همین نکته می باشد. دلیل آن هم روشن است، زیرا هیچیک از کشورهای عربی در درون خود ثبات ندارند و همگی در بحران مشروعیت به سر می برند. درچنین حالتی چگونه اسرائیل حاضر می شود سرنوشت خویش را با چنین متحدان بالقوه متزلزل و بالفعل ضعیف گره بزند؟ با فشار همین جریان حامی اسرائیل بود که ترامپ از برجام بیرون آمد تا برجامی دیگررا رقم بزند. برجامی که اسرائیل آرزوی آن را درسر دارد، برجامی که ایران را ژاندارم منطقه و حامی اسرائیل گرداند، وآن هم نه هرایرانی، بلکه یک ایران اسلامی.

با این توضیحات، میتوان حدس زد که علنی و رسمی کردن روابط اسرائیل وشیخ نشین ها به نمایندگی از سوی دیگرکشورهای عربی بدون حضور فلسطینی ها هدفی غیراز صلح در منطقه وحل مشکل فلسطین را دنبال می کند و میتواند دردو صحنه بازیگری کند. صحنۀ اول این است که اگر ترامپ انتخابات را ببازد، بخشی از طرح برجام، یعنی نزدیک کردن کشورهای عربی و اسرائیل برای یک ائتلاف به هدف افزودن فشار بر ایران را کلید زده و آن را به نام خود ثبت کرده است و رئیس جمهور بعدی فقط کاراورا دنبال خواهد کرد. یعنی همان آرزوئی که داشت که برجام را به نام خودش امضاء کند هرچند به دورازهدف خود و آرزوی اسرائیل باشد. ودوم این که در صورت پیروزی، کاری خواهد کرد که هم برجام را به کلی از میان ببرد و به نام خودش پیروزی جدیدی را که ثبات اسرائیل برای همیشه باشد را ثبت کند. اینها اهداف یک قماربازمی توانند باشند که اکنون به دنیای سیاست راه یافته است. پیش از این در رابطه با کرۀ شمالی و چین هم دست به چنین قمارهائی زد که موفقیتی به بار نیاورد.

او چندین بار با اعتماد به نفس زیاد اظهار داشته است که در صورت پیروزیش، ایران با او برسر میز مذاکره خواهد نشست. وی اخیرا در جواب سئوال یک خبرنگار تأ کید کرد که از ایرانیان خواسته است برای مذاکرات تا بعد از انتخابات صبر کنند. دراین صورت او اعلام می کند که مذاکراتی با ایران در شرف انجام هستند. البته باید دید این مذاکرات پشت پرده از سوی ایران جدی تلقی می شوند ویا هدفی جز خرید زمان را دنبال نمیکنند، اما دراینجا بیشتر به اهداف ترامپ پرداخته شده است. او با نمایشی که هنگام امضای  توافقات درکاخ سفید برپا کرد، میخواست نشان دهد که اشراف وسلطۀ فراوانی بر کشورهای عربی دارد که البته یک واقعیت هم در آن نهفته می باشد. با آنچه که دربالا آمد و رفتارغیرقابل انتظار و بینش خارج از واقع بینی او در امور سیاسی، می توان حدس زد که در صورت پیروزی، به ایران پیشنهاد خواهد داد تا باعادی سازی سریع و بدون فوت وقت روابط دوکشور، به عنوان متحد آمریکا در منطقه عمل کند. حل و فصل تشنج های منطقه که آمریکا در آنها سودی ندارد مانند بحران یمن و سوریه و عراق و افغانستان را به قدرت های منطقه واگذار کند که در حال حاضر ایران دست بالائی را دراین مورد دارا می باشد. درعوض، ایران امنیت اسرائیل را تضمین نموده و در اولین فرصت، روابط با این کشوررا بر قرار نماید. در واقع هدفش این می تواندباشد که ایران و اسرائیل نه درتقابل با یکدیگر، آنچه در برجام پیش بینی شده است، که در تعامل بایکدیگر منطقه را ادره کنند و آن را از دست اندازی چین حفظ نمایند به نحوی که آمریکا بتواند منطقه را به کلی ترک گوید. اما معلوم نیست درعوض چه تضمینی میتواند از ایران برای تأمین امنیت اسرائیل و فرمانبری ازآمریکا دریافت کند؟ ناگفته نماند که پیش از این با چنین توهماتی وارد مذاکرات با کرۀ شمالی و چین هم شده بود.  


 


۱۳۹۹ شهریور ۱۵, شنبه

ضرورت تفکیک مسائل مبتلا به کشور


کشور ما با مسائل عدیده و اساسی و مهمی روبرو است که برای بقاء آن، لازم است با جدیت وژرف نگری بتوان آنهارا بازشناسی و از هم جدا نمود تا کنشگران ما بتوانند از پیچ وخم ضد اطلاعات گسترده ومستمر سلطه گران خارجی و داخلی، آنها را یک به یک سامان دهند. در نگاه اول چند مورد آشکار را می توان نام برد. 1- حاکمیت ولایت مطلقۀ داخلی 2- دخالت نهاد دینی در امور اجرائی و فرهنگی واشاعۀ فساد و خرافات 3- هجوم همه جانبۀ سلطه گران خارجی به مردم، برای بازگرداندن موقعیت کشوردرصحنۀ جهانی به قبل از انقلاب 4- گرفتار بودن جامعه در چنگال بی اخلاقی وفسادکه حاصل امر دوم می باشد. این چهار مورد، مجموعۀ واقعیتی را تشکیل میدهند که مادر تمامی بدبختی ها و گرفتاری های مردم و کشورمی باشد. یکی ازاین امور، خارجی است که تمیزدادن و جدا سازی آن از سه مورد دیگرکه امورداخلی اند باید از ضروریات هر تلاشی باشد. زیرا سلطۀ خارجی نه تنها مردم، بلکه موجودی کشور را هم مورد تعرض و تهدید بی فاصله و بی واسطه قرار می دهد، همچنین با آگاهی از اینکه وضعیت کنونی وحاکمیت مستقر بدون دخالت خارجی ممکن نبود، باید بادقت بیشتری به این امر پرداخته شود. در صحنۀ داخلی هم آن سه مورد را باید هر کدام جداگانه مورد نظر قرار داد هرچند در یکدیگر تنیده باشند، زیرا با جدا کردن و شفاف سازی، بهتر می توان با آنها مقابله نمود. به خصوص آنچه در مورد روحانیت وجامعه می باشند، زیرا پایدارتر و خطرناک ترند اما حاکمیت شبه استبدادی دیر یا زود رفتنی است و بردنش هم آسان تر و عملی تر می باشد، در غیر این صورت، بنابرتجربه، خودش، خودش را ازبین می برد. اما باز گذاشتن دست نهاد روحانیت در سلطه بر جامعه یا به تعبیر قرآن، غلبه برآن، جامعۀ ایرانی را از درون تا انحلال کامل پیش می برد. حال یک به یک به طبیعت این چهار مورد نگاهی خلاصه واجمالی می اندازیم.

1-حاکمیت ولایت مطلقه واجرای شبه استبدادی آن:

چرا شبه استبدادی؟ شکی نیست که قانون اساسی ما درنظر، نه تنها استبدادی، بلکه با دادن قدرت مطلق به یک فرد، نوعی تمامیت خواهی است. اما در عمل نه خمینی و نه خامنه ای، به دلیل مقاومت، موفق نشدند اختیارات تامه خود را اعمال کنند. به این ترتیب، در عمل حاکمیت دردست یک مستبد تنها نیست وحاکمیت دراصل، حاکمیت مستبدین است. عده ای کنشگر و نهاد روحانیت و بخشی از نظامیان، که تعداشان هم کم نیست، به شکلی ملوک الطوایفی کشور را اداره می کنند وثروت های ملی را نه یک نفرتقسیم می کند، بلکه هرکسی بنابردامنۀ عُرضۀ خودش درانواع گوناگون اختلاس و رشوه و دزدی و قاچاق و رانت و... در رده های بالای حاکمیت ودر مبالغ گزاف به ثروت اندوزی و درپی آن، به دست آوردن دامنۀ قدرت بیشترمشغولند. انتخاباتی در محدودۀ خودشان برقرارمی کنند که در آن به دلیل عدم تمرکز قدرت دردست یک شخص، مجبورند به مردم مراجعه کنند. به این صورت، جریان های مافیائی بسته ای تشکیل شده است که ضعف یک طرف به تقویت دیگران منجر می شود. به صورت تصویری، همانند حاکمیت پهلوی نیست که همه چیزبه شاه ختم می شد واو بود که حتا نمایندگان مجلسین را انتصاب می کرد. کسی یارای قهر کردن از او را نداشت چه رسد به انتقاد ازاو. این مجموعۀ فاسد، به کمک روحانیت دستی هم درجامعه دارد و می تواند انتخابات و راه پیمائی و ... راه اندازی کند. دلیل خضوع خامنه ای دربرابر حوزه که مخالف آن هم هست، همین نقش روحانیت در دوام نظام می باشد.

2- دخالت نهاد دین در امور اجرائی و اشاعۀ خرافات و فساد

تشکیلاتی که به نام روحانیت ساخته شده است، هدفی جز سلطه برانسان و کسب منافع مالی ندارد. این معضل از کوچک ترین جوامع بشری تا بزرگ ترین آن، همواره درطول تاریخ وجود داشته است و تازگی ندارد. البته روحانیانی هم بوده و هستند که قصد سلطه گری وکسب مال ازراه دین را ندارند، آنها البته دراین مجموعه قرارنمی گیرند. کار این تشکیلات این است که در جوار دینی که در جامعه مقبولیت پیدا می کند، دینی جدید بسازند ودر جامعه ذهنیتی را در راستای سلطۀ خود به نام همان دین رواج دهند. برای رسیدن به این هدف، جامعه را آلوده به خرافات می کنند تا خرد به حاشیه رانده شود که بتوانند هرچیز را که لازم بدانند به جامعه تحمیل کنند. مهم ترین و کارساز ترین ابزارهائی که روحانیت به وسیلۀ آن سلطۀ خود را پایدار می کند، اشاعۀ خرافات وعادی سازی تقلید است. تقلید کردن را با شیوه های گوناگون به عنوان یک واجب دینی به باورمندان می قبولانند و طی نسل ها به یکی از واجبات مهم در جامعه جا می اندازند. تقلید نماد آشکار سلطه گری است. فردی که تقلید را قبول می کند، زیرسلطه بودن خودرا به عمل در می آورد. البته غیرروحانیانی که از یک جامعۀ مسخ شده بهره می گیرند، به نوبۀ خود به کمک روحانیان اقدام می کنند(1). درجامعه ای که خرد و تعقل عمل نکند، اخلاق هم بازیچۀ منافع شخصی می گردد و فساد گسترش می یابد حقوق انسان به حاشیه می روند و جامعه از رشد می ماند. این عملکرد اکنون اساس درهم تنیدگی روحانیت با حاکمیت می باشد که اگر آنها از یکدیگر جدا شوند، نظام فرو می ریزد.

3- هجوم همه جانبۀ سلطه گر خارجی به مردم

در زمان ما اصلی ترین مشوق سلطه گران برای تضعیف کشور و اعمال فشارهای اقتصادی به مردم، طبیعت حاکمیت ولایت مطلقۀ فقیه می باشد. زیرا درچنین نظامی که مردم زیر سلطه بودن را تجربه می کنند، قلدرهای جهان را برآن می دارد تا بدون درنظر گرفتن ناسیونالیسم ایرانی که ریشه در تاریخ کهن خود دارد، قدرت وسلطۀ خود را ازراه تحمیل جنگ و تحریم های غیر انسانی به نمایش گذارند تا مگر مردم را خسته کرده، سلطۀ آنها که ابعاد جهانی دارد را بپذیرند. یادمان نرفته که حسن روحانی، به عنوان یک روحانی گفت که آمریکا کدخدای جهان است و باید کدخدائی او را پذیرا باشیم. اهمیت این سخن که از زبان یک رئیس حکومت بیرون می آید دراین است که نظری شخصی نمیتواند باشد واین امر حاصل وجود چنین گفتمانی در درون نظام مافیائی می باشد. بنابراین، این هجوم جدی است و این گفتمان مشوق اصلی سلطه گران بیگانه به نمایش قدرت و تحمیل جنگ وتحریم ودیگر فشارها به مردم می باشد. کنشگرانی که فریب دمکرات بودن و آزادی خواهی سلطه گران بیگانه را خورده اند، باید به این امر آگاهی پیدا کنند که همراهی با بیگانگان به هرشکل آن، درواقع درراستای سلطه گری و تحکیم آن می باشد که پیروز نهائی آن با تکیه بر ناسیونالیسم، همین حاکمیت ولایت مطلقه فقیه هست وخواهد بود.

4- گرفتار بودن جامعه در چنگال بی اخلاقی وفساد

به طور قطع وضعیت فرهنگی و اخلاقی و انسانی یک جامعه که به نام دین اداره می شود، نتیجۀ کارکرد روحانیان آن جامعه است. بخشی خود اشاعه دهندۀ ضدفرهنگ وبی اخلاقی وفسادند وبخشی با سکوت در برابر روحانیان فاسد، هم دستان آنها می باشند. اسلام فقاهتی که بهشتی و رفسنجانی درنامه های تهدید آمیزخود به خمینی از پیاده کردن آن در کشور نوشته بودند، نسخۀ بدل دینی است که پیامبربه بشر پیشنهاد کرده بود. نسخه ای است بدل تا بتوان به کمک آن، انسان ها را استثمار کرد وبرآنها مسلط گشت. نسخۀ بدلی است که نتیجۀ آن را شب و روز با گوشت و استخوان خود لمس می کنیم. نسخۀ بدلی است که انسان را چنان مسخ می کند تا تمامی این بدبختی ها و فلاکت ها و زخمت ها را بپذیرد وتحمل کند. وهمۀ این ها از قبال اشاعۀ خرافات ممکن می شود. اشاعۀ خرافات توسط نهاد روحانیت با برنامه ریزی دقیقی انجام شده و درحال انجام شدن است. رسم شده که بخشی ازاین خرافات به صورت فیلم های کوتاه در دنیای مجازی انتشار یابند تا عده ای بخندند وعده ای به آنها باور بیاورند. این خنده ها و باورها نمایشی شده اند که اساس حاکمیت و سلطۀ روحانیت را ممکن می سازند. و ما نظاره گر این خنده ها و باورها شده ایم. کنشگران ما باید هرچه زودتر از حالت نظاره گری بیرون آیند وواقعیات را آنچنان که هستند ببینند، نه آنچه را که دلشان می خواهد باشند. نمایشات دوران گذار و رقابت های برسر این دوران تصوری را کناری بگذارند و به وضعیت فرهنگی جامعه بپردازند. تا زمانی که استقلال وآزادی کنشگران ما، درنتیجه، استقلال و آزادی اقلا بخش قابل قبولی از مردم محرز نشود، هرحاکمیتی با هرنام و نشانه که در کشور مستقر باشد، سلطه گر خواهد بود و کشور بدون دمکراسی اداره خواهد شد.

چه باید کرد؟ با آنچه در بالا آمد می توانیم به این نتیجه برسیم که 1- بایدکم ترین همراهی با سلطه گر خارجی در قبال تضعیف کشوری به نام ایران را حتا در امور داخلی حاکمیت را ترک گفت. 2- باید جامعه را متقاعد کرد که آن چه به نام دین به آنان تحمیل شده است، ضد دین وضد اسلام وضد خدا وپیامبر است. دلائل روشن این ضدیت از سوی محققین حتا از سوی برخی روحانیان ارائه و انتشار می یابند، اما باید آنها از سوی دیگر کنشگران تصدیق وبه صورت گسترده انتشار یابند. 3- خرافات زدائی از راه های تجربی بدون تمسخرو تحقیر بیمارانی که گرفتار خرافات شده اند، به طور جد پی گیری شود. 4- افشاء نهاد روحانیت بدون توهین و تمسخر وتحقیر و بسنده کردن به بازگوئی واقعیات به صورت روزمره انجام شود. تشویق مردم به استقلال و آزادی فردی و اجتماعی و آگاه کردن آنان از حقوق انسانی خود را در دستورکار قرار دهند. 5- در صورت موفقیت نسبی در موارد بالا، نظامی به نام نظام ولایت مطلقۀ فقیه دیگر وجود نخواهد داشت تا مردم به فکر بر اندازی یا دوران گذار باشند. در حقیقت انجام موارد بالا، به خودی خود دوران گذار می باشد.

1-دوستی ویدیوئی از سخنان عبدالکریم سروش فرستاده بود که مرا به شگفتی وا داشت (بخشی ازجلسۀ 26 دین و قدرت). او در این ویدیو به شنونده القاء می کند که سلطه گری و قدرت عین اسلام است. به بیان دیگر این اسلام فقاهتی همان اسلام پیامبر و قرآن می باشد ونهاد روحانیت همان است که پیامبر می گفته!!! میگوید: وقتی از سلطه صحبت می کنم، وقتی از قدرت صحبت می کنم، سلطه بد نیست، قدرت بد نیست ...... پیامبر نظامی را برپا کرد که مردم خودشان را رعایای آن میدانستند...... اسلام یک ایدئولوژی سیاسی قدرت گراست.... پیامبر به دنبال سروری بود..... وسخنان شگفت آور دیگری که در اینجا نمی گنجند. اما تا به حال چنین سخنانی در رابطه با تأیید نظام ولایت مطلقۀ فقیه نشنیده بودم. دراین مورد چند یادآوری کوتاه میکنم.

وقتی ایشان از دین وپیامبر و سلطه و قدرت و رعیت و سروری سخن می گوید، باید مرجعش قرانی باشد که از دید خودش رؤیاهای پیامبر بوده است. اکنون به مفهوم این واژه ها از نگاه قرآن می پردازیم:

قاموس قرآن، ج‏5، ص: 248

الف- قدرت. قدر:  (بر وزن فلس) و قدرت و مقدرة بمعنى توانائى است.

(قدر): (بر وزن فرس) توانائى، اندازه. در جوامع الجامع گفته: قدر و قدر (بر وزن فلس و فرس) دو لغت‏اند. يعنى بيك معنى مثل وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ  بزنان متاع دهيد ثروتمند باندازه توانائیش و تنگدست باندازه توانائيش-بقره: 236

می بینیم که مفهوم"قدر" درعربی همان قدرتی نیست که ما درفارسی استفاده می کنیم که با زور وسلطه ملازمه دارد. بلکه به مفهوم توانائی وقادر بودن است که با بازی باواژه ها ایشان در صدد است استبداد فقیه را با اسلام انطباق دهد. همان کاری که روحانیت با جدیت دنبال آن است.

ب- سلطه: سلط – قاموس قرآن:

سلطه بمعنى قدرت است (اقرب) راغب سلاطه را تمكّن و قدرت از روى قهر گفته است «سلّطه عليه» يعنى او را بر آنديگرى غالب كرد. در آیۀ 22 ابراهیم آمده است: شیطان برشما سلطه ندارد که شما را مجبور به کاری کند واین خودشما هستید که آن را می پذیرید. بنابراین مفهوم این واژه مشخص است که باری منفی دارد که سروش می گوید بدنیست واین ادعا در راستای تأییدهمان ولایت مطلقه است که نقطۀ مقابل قرآن می باشد.

ج- ادعای به دنبال سروری بودن پیامبر.

درآیۀ 104 سورۀ بقره که مردم پیامبر را "راعنا" خطاب می کردند دستور میدهد که دیگر این واژه را مصرف نکنند. راعنا به معنای (چوپان من) به مفهوم سرور وارباب می باشد از ریشۀ رعی و راعی به معنای چوپان است(قاموس قرآن). دراین صورت چگونه می توان ادعا کرد پیامبر به دنبال سروری بوده است؟ در حالی که پیروان خودش را از خطاب قراردادن او با واژۀ سرور بر حذر میدارد؟ آیا سروش در پی تحکیم نظامی تمامیت خواه ویا تحکیم تئوری حکومت اسلامی وحذف جمهوری نیست؟