این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۳۹۴ اسفند ۲۹, شنبه

پیام نوروزی هاشمی رفسنجانی و کودتای خزنده

اگر داری تو عقل و دانش و هوش
بیا بشنو حدیث گربه و موش(1)
حدود دوماه قبل از انتخابات اخیر در ایران، در مطلبی تحلیلی (نمایش انتخاباتی و ثبات نظام ولایت مطلقه) پیش بینی کرده بودم که حذف مهره هائی از جریان اصلاح طلب و جریان اصول گرا باید در دستور کار قدرت قرار گیرد تا مجلسین از افراد جدیدتری تشکیل شوند که حرف شنوتر بوده و کنترل آنان آسان تر انجام پذیرد. خیمه شب بازی "رای اعتراضی" برای حذف مهره هائی از جریان اصول گرا که جلوگیری از ورود آنان به خبرگان برای خامنه‌ای خالی از اشکال نبود، توسط جریان اصلاحات به رهبری هاشمی رفسنجانی به راه افتاد. در این انتخابات، هاشمی رفسنجانی از خامنه‌ای کارت سبز گرفت تا در ظاهر بتواند بدون دغدغه خاطر، غرغر کند و انتقادات صریحی از شورای نگهبان به عمل آورد تا اقتدار خویش را کمی بازسازی نماید.
ای خردمند عاقل ودانا
قصهٔ موش و گربه برخوانا
پیام مختصر نوروزی هاشمی رفسنجانی را چند بار خواندم، آن را پراکنده و نامفهوم یافتم. ابتدا پیام او را در زیر ملاحظه فرمائید:

گذشت پیشه کن و به [کار] پسندیده فرمان ده، و از نادانان رُخ برتاب. اعراف/ آیه ۱۹۹

سلام مردم عزیز ایران؛ سال نو بر شما مبارک. سال۹۴، سال شما بود سال شما که به حق امت وسط هستید. سال شما که به همه درس اعتدال دادید هم به دشمنان خارجی هم به بدخواهان داخلی! سال۹۴، سال شما بود که هم با برجام به دنیا گفتید: در پی تعامل هستید و از جنگ گریزانید و هم با رأی خود نشان دادید که «روحانیت، بی مردم» همچون پر کاهی حتی توان حفظ خود را هم نمی‌یابد!
مردم عزیزم! اکنون شما در جایگاه استادی نشسته‌اید، همچون «خمینی کبیر» که مردم را رهبر خود می دانست ما نیز در سال۹۴ در کلاس درس شما نشستیم و به قلب خود فهمیدیم؛ گذشت شما از خطاهای گذشته و حمایت‌های ناصواب را به گوش خود شنیدیم فریاد شما را در وادار کردن به پذیرش «اعتدال» و برجام و به چشم خود دیدیم روی برگرداندن معنادارتان را از جاهلان افراطی در انتخابات9۴.
پارسال برایتان نوشتم چه من باشم یا نباشم فردا از آن شماست! و امروز در نوروز پیش رو قلبم عین دریا روشن است و گواهی می‌دهد که: سال ۹۵ هم، سال شماست. تا روز به روز در سایه حضورتان دایره تنگ افراطی‌ها تنگ‌تر و گشایش پنجره اعتدال فراخ‌ تر گردد. همچون شاگردی در مقابل استاد، همت و آگاهی شما را می‌ستایم و تعظیمش می‌کنم و همچون گذشته می‌گویم اگر آبرویی دارم از شماست و همیشه آماده‌ام تا در طبق اخلاص پیشکش مرام و معرفت شما کنم. ان‌شاء ا… باشم و روزهای پررونق‌تان را ببینم. اکبر هاشمی رفسنجانی
موش گفتا که من غلام توام
عفو کن بر من این گناهانا
پس از چندبار خواندن، کلید معما را با کمک گرفتن از آیه بالا که خطاب به پیامبر است، یافتم. اگر شما خواننده گرامی به جای "مردم عزیز" در این پیام، "رهبر عزیز" را بگذارید، پیام معنا پیدا می‌کند و محتوای روشنی می‌یابد. آیه خطاب به مردم نظیر این آیه در قرآن فراوان است، او اما به عمد یک آیه خطاب به پیامبری که در جایگاه ولایت قرار دارد انتخاب کرده است که جای شبهه باقی نگذارد. علاوه بر این، متن پیام هم ربط چندانی با مردم ندارد به خصوص جائی که می گوید " روی برگرداندن معنادارتان را از جاهلان افراطی در انتخابات 94". هدف هاشمی رفسنجانی از این پیام به "رهبر عزیز"  هرچه باشد، نه به حقوق مردم ربط پیدا می‌کند و نه با حقوق و منافع کشورسازگار است زیرا به جای این که به مسائل اساسی مردم نظیر وضعیت بد معیشتی، فساد، استبداد و... بپردازد، نوک حمله خویش را متوجه رقبای خود (افراطیون) کرده است. درابتدای پاراگراف "مردم عزیز!" را (با علامت تعجب) خطاب می‌کند، اما ادامه مطلب را با ستایش ازتغییر و تحولی که در خامنه‌ای دیده است، ادامه می‌دهد(انتخابات 94، تنگ کردن دایره افراطیون، برجام).  انتخابات 94، تنگ شدن دایره "افراطیون"، افتضاح برجام یا برجام گیت و "پیروزی انتخاباتی" هاشمی رفسنجانی پس از مدت ها، مسیر جدیدی است که سیاست کلی نظام را از بعد از احمدی نژاد ترسیم می‌کند. اگر خامنه‌ای به این نتیجه رسیده باشد که باوجود دور بودن " نظرات" ش از "نظرات" هاشمی رفسنجانی، انتخابی جزجانشینی او برای ادامه حیات نظام وجود ندارد، ترکیب مهندسی شده خبرگان، ترکیب خوبی به نظر می‌رسد. به خصوص که بین حاکمان موجود، قسی القلب و بی رحم تر از هاشمی نمی توان یافت. در زمان زمامداری او بود که قتل ها و اعدام های فجیع پایه گذاری شدند.
بار الها که توبه کردم من
ندرم موش را بدندانا
به نظر می رسد تا این جای کار، خامنه ای صحنه را به هاشمی رفسنجانی باخته باشد. هاشمی با استفاده از فرصت روی کار آمدن احمدی نژاد، خود را به اصلاح طلبان وبخشی از صاحبان ثروت های غارت شده مردم نزدیک دید و از همان هنگام طرح شکست های اقتصادی در داخل، و پیام رسانی به سلطه گران در خارج را کلید زد. فرزندش را هم در پی همین سیاست به خارج از کشور اعزام نمود. با استفاده از فقر و فساد مستقر در تمام سطوح جامعه، به خصوص فقر فرهنگی و دوری مردم از فرهنگ استقلال و آزادی، زمینه دخالت ابرقدرت ها در کشور را فراهم آورد که اولین سنگ زیر بنای آن، بردن کشور زیر بارقرارداد ننگین برجام است.
مژدگانی که گربه تائب شد
زاهد و عابد و مسلمانا
رفسنجانی متخصص کودتای خزنده است. یاد آوری می کنم که شروع واقعی حاکمیت استبدادی ولایت مطلقه فقیه از بعداز کودتای خرداد 1360 شروع شد. این کودتا در حقیقت تنها بر ضد رئیس جمهورمنتخب مردم نبود، بلکه در واقع بر ضد مردم و حاکمیت آنان به دست همین هاشمی رفسنجانی انجام شد. اکنون عابد و زاهد و مسلمان گشته و برای مردم و آزادی و حاکمیت آنان اشک می ریزد.
این خبر چون رسید بر موشان
همه گشتند شاد و خندانا
خامنه ای در هرفرصتی که به دست می آورد برجام را مورد تقبیح قرار می دهد. در هر فرصت از کندکاری حکومت انتقاد می کند و امسال را سال "اقدام و عمل نامیده است" تا نشان دهد که حکومت حتا اقدامی برای بهبود وضع اقتصادی نکرده چه رسد در به عمل در آوردن آن. اگراو در سخنان خود صادق باشد یانباشد، نشان از نارضایتی شدید او از روند سیاسی و اقتصادی کشور که هاشمی تدارک دیده است را دارد. با این وجود، خود را مجبور می بیند با سیر حوادث هم راهی داشته باشد. این هم راهی می گوید رشته اوضاع از دستش خارج گردیده و توان جمع و جور کردن آن را ندارد. نظام در تمامی عملکرد‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و به خصوص فرهنگی و به ویژه دینی آن با شکستی ملموس روبرو است. نارضایتی در میان کارگزاران نظام وسعت یافته و علنی شده است. فساد چه در میان مردم وچه در میان عوامل نظام به مرز غیرقابل ادامه دادن رسیده است. ادعای استقلال سیاسی در برابر سلطه گران، که نظام از ابتدای انقلاب به مثابه اهرم مهمی برآن تکیه می کرد با برجام بر باد رفته است. بن بست جدی می‌باشد و چشم نظام به دلیل بی‌لیاقتی و فساد مدیران به خارج مرزها دوخته است. در چنین شرائطی و با توجه به تغییراتی که پس از احمدی نژاد در سیاست خامنه‌ای رخ داده، وبا ورود دوباره هاشمی در تصمیم گیری‌ها، همان طور که در پیام رفسنجانی تأکید شده باید شاهد نزدیک شدن "نظر" خامنه‌ای به "نظر" هاشمی باشیم. به این ترتیب، و با در نظر گرفتن پیشینه او، تنها گزینه برای جانشین رهبرنظام همین هاشمی رفسنجانی خواهد بود تا کشور را به وضعیت قبل از انقلاب هدایت کند. وضعیت غیر قابل قبول و غیر قابل تحملی که ملت یک پارچه بر ضد آن قیام کرده بود.
آندو موش دگر که جان بردند
زود بردند خبر به موشانا
که چه بنشسته‌اید ای موشان
خاکتان بر سر ای جوانانا
البته مماشات و اظهارات نارضایتی خامنه ای از زمان روی کار آوردن روحانی را هم می توان نوعی زمان خریدن درجهت خروج از بحران تلقی کرد تا پس از آن بتواند در فرصت مناسب با یک تصفیه "انقلابی" (که این روزها دیگر بار از ضرورت آن سخن گفته است) حذف طرف داران برجام ها را عملی سازد. اما به امید نشستن برای این "فرصت مناسب" نظر خامنه ای باشد یا نباشد، به نظر نمی رسد پیش آید. به این دلیل که کانون هائی که زمینه ساز رفتن خفت آور زیر بار برجام را فراهم کرده بودند نه تنها هنوز فعالند که باز شدن پای سلطه گران در کشور این زمینه سازی را تشدید و سریع خواهد کرد، به نحوی که روحانی با روشنی تمام و خیالی آسوده از برجام های بعدی سخن می گوید. بخش بزرگ و پراهمیت این زمینه سازی ها از بعداز کودتای خرداد 1360 بنا نهاده شده است. پذیرش استبداد، عادت پست سلطه پذیری را در بخشی از جامعه نهادینه ساخته و به آن خو کرده است. فساد فرهنگی و فردگرائی رواج خطرناکی یافته است. فساد اقتصادی هم چون امری فراگیر و عادی بین مسئولین و مردم گسترش یافته است. و معضلات عدیده دیگری که زمینه مناسبی برای قدرت های سرمایه ای فراهم آورده اند تا با خیالی آسوده سلطه خود را اعمال نمایند.
از میان رفت فیل و فیل سوار
مخزن تاج و تخت و ایوانا
 از دیدگاه استبدادی، خامنه ای یک راه بیش پیش روی خود ندارد، وآن انجام یک شبه کودتا توسط نا راضیان سپاه می باشد که عواقبی وخیم تر از قبول برجام در پی خواهد داشت. اما از دیدگاه موازنه منفی، او می تواند با شکستن سانسور، صدای استقلال و آزادی را در جامعه مدنی ایران طنین انداز کند تا زمینه حاکمیت مردم فراهم شود و کشور از فقر و فساد رهائی یابد.
جان من پند گیر از این قصه
که شوی در زمانه شادانا
غرض از موش و گربه برخواندن
مدعا فهم کن پسر جانا
________________________________________

1- برگرفته از شعر معروف موش و گربه عبید زاکانی می باشد که در زیر می خوانید. رابطه میان سلطه گر و زیر سلطه را می رساند که چگونه در گذر زمان سلطه گر جایش را به زیر سلطه می دهد و برعکس، اما در نهایت هردو تلاشی می جویند و ازبین می روند. نقش سیاست و ارتش و دین در سلطه گری را با ظرافت بیان می کند. در این صحنه همه می توانند جای موش و گربه نقش بازی کنند. مردم، هاشمی، خامنه ای و سلطه گران اجنبی.

اگر داری تو عقل و دانش و هوش
بیا بشنو حدیث گربه و موش
بخوانم از برایت داستانی
که در معنای آن حیران بمانی
ای خردمند عاقل ودانا
قصهٔ موش و گربه برخوانا
قصهٔ موش و گربهٔ منظوم
گوش کن همچو در غلطانا
از قضای فلک یکی گربه
بود چون اژدها به کرمانا
شکمش طبل و سینه‌اش چو سپر
شیر دم و پلنگ چنگانا
از غریوش به وقت غریدن
شیر درنده شد هراسانا
سر هر سفره چون نهادی پای
شیر از وی شدی گریزانا
روزی اندر شرابخانه شدی
از برای شکار موشانا
در پس خم می‌نمود کمین
همچو دزدی که در بیابانا
ناگهان موشکی ز دیواری
جست بر خم می خروشانا
سر به خم برنهاد و می نوشید
مست شد همچو شیر غرانا
گفت کو گربه تا سرش بکنم
پوستش پر کنم ز کاهانا
گربه در پیش من چو سگ باشد
که شود روبرو بمیدانا
گربه این را شنید و دم نزدی
چنگ و دندان زدی بسوهانا
ناگهان جست و موش را بگرفت
چون پلنگی شکار کوهانا
موش گفتا که من غلام توام
عفو کن بر من این گناهانا
مست بودم اگر گهی خوردم
گه فراوان خورند مستانا
گربه گفتا دروغ کمتر گوی
نخورم من فریب و مکرانا
میشنیدم هرآنچه میگفتی
آروادین قحبهٔ مسلمانا
گربه آنموش را بکشت و بخورد
سوی مسجد شدی خرامانا
دست و رو را بشست و مسح کشید
ورد میخواند همچو ملانا
بار الها که توبه کردم من
ندرم موش را بدندانا
بهر این خون ناحق ای خلاق
من تصدق دهم دو من نانا
آنقدر لابه کرد و زاری کردی
تا بحدی که گشت گریانا
موشکی بود در پس منبر
زود برد این خبر بموشانا
مژدگانی که گربه تائب شد
زاهد و عابد و مسلمانا
بود در مسجد آن ستوده خصال
در نماز و نیاز و افغانا
این خبر چون رسید بر موشان
همه گشتند شاد و خندانا
هفت موش گزیده برجستند
هر یکی کدخدا و دهقانا
برگرفتند بهر گربه ز مهر
هر یکی تحفه‌های الوانا
آن یکی شیشهٔ شراب به کف
وان دگر بره‌های بریانا
آن یکی طشتکی پر از کشمش
وان دگر یک طبق ز خرمانا
آن یکی ظرفی از پنیر به دست
وان دگر ماست با کره نانا
آن یکی خوانچه پلو بر سر
افشره آب لیمو عمانا
نزد گربه شدند آن موشان
با سلام و درود و احسانا
عرض کردند با هزار ادب
کای فدای رهت همه جانا
لایق خدمت تو پیشکشی
کرده‌ایم ما قبول فرمانا
گربه چون موشکان بدید بخواند
رزقکم فی السماء حقانا
من گرسنه بسی بسر بردم
رزقم امروز شد فراوانا
روزه بودم به روزهای دگر
از برای رضای رحمانا
هرکه کار خدا کند بیقین
روزیش میشود فراوانا
بعد از آن گفت پیش فرمائید
قدمی چند ای رفیقانا
موشکان جمله پیش میرفتند
تنشان همچو بید لرزانا
ناگهان گربه جست بر موشان
چون مبارز به روز میدانا
پنج موش گزیده را بگرفت
هر یکی کدخدا و ایلخانا
دو بدین چنگ و دو بدانچنگال
یک به دندان چو شیر غرانا
آندو موش دگر که جان بردند
زود بردند خبر به موشانا
که چه بنشسته‌اید ای موشان
خاکتان بر سر ای جوانانا
پنج موش رئیس را بدرید
گربه با چنگها و دندانا
موشکانرا از این مصیبت و غم
شد لباس همه سیاهانا
خاک بر سر کنان همی گفتند
ای دریغا رئیس موشانا
بعد از آن متفق شدند که ما
می‌رویم پای تخت سلطانا
تا بشه عرض حال خویش کنیم
از ستم‌های خیل گربانا
شاه موشان نشسته بود به تخت
دید از دور خیل موشانا
همه یکباره کردنش تعظیم
کای تو شاهنشهی بدورانا
گربه کرده است ظلم بر ماها
ای شهنشه اولم به قربانا
سالی یکدانه میگرفت از ما
حال حرصش شده فراوانا
این زمان پنج پنج میگیرد
چون شده تائب و مسلمانا
درد دل چون به شاه خود گفتند
شاه فرمود کای عزیزانا
من تلافی به گربه خواهم کرد
که شود داستان به دورانا
بعد یکهفته لشگری آراست
سیصد و سی هزار موشانا
همه با نیزه‌ها و تیر و کمان
همه با سیف‌های برانا
فوج‌های پیاده از یکسو
تیغ‌ها در میانه جولانا
چونکه جمع آوری لشگر شد
از خراسان و رشت و گیلانا
یکه موشی وزیر لشگر بود
هوشمند و دلیر و فطانا
گفت باید یکی ز ما برود
نزد گربه به شهر کرمانا
یا بیا پای تخت در خدمت
یا که آماده باش جنگانا
موشکی بود ایلچی ز قدیم
شد روانه به شهر کرمانا
نرم نرمک به گربه حالی کرد
که منم ایلچی ز شاهانا
خبر آورده‌ام برای شما
عزم جنگ کرده شاه موشانا
یا برو پای تخت در خدمت
یا که آماده باش جنگانا
گربه گفتا که موش گه خورده
من نیایم برون ز کرمانا
لیکن اندر خفا تدارک کرد
لشگر معظمی ز گربانا
گربه‌های براق شیر شکار
از صفاهان و یزد و کرمانا
لشگر گربه چون مهیا شد
داد فرمان به سوی میدانا
لشگر موشها ز راه کویر
لشگر گربه از کهستانا
در بیابان فارس هر دو سپاه
رزم دادند چون دلیرانا
جنگ مغلوبه شد در آن وادی
هر طرف رستمانه جنگانا
آنقدر موش و گربه کشته شدند
که نیاید حساب آسانا
حملهٔ سخت کرد گربه چو شیر
بعد از آن زد به قلب موشانا
موشکی اسب گربه را پی کرد
گربه شد سرنگون ز زینانا
الله الله فتاد در موشان
که بگیرید پهلوانانا
موشکان طبل شادیانه زدند
بهر فتح و ظفر فراوانا
شاه موشان بشد به فیل سوار
لشگر از پیش و پس خروشانا
گربه را هر دو دست بسته بهم
با کلاف و طناب و ریسمانا
شاه گفتا بدار آویزند
این سگ روسیاه نادانا
گربه چون دید شاه موشانرا
غیرتش شد چو دیگ جوشانا
همچو شیری نشست بر زانو
کند آن ریسمان به دندانا
موشکان را گرفت و زد بزمین
که شدندی به خاک یکسانا
لشگر از یکطرف فراری شد
شاه از یک جهت گریزانا
از میان رفت فیل و فیل سوار
مخزن تاج و تخت و ایوانا
هست این قصهٔ عجیب و غریب
یادگار عبید زاکانا
جان من پند گیر از این قصه
که شوی در زمانه شادانا
غرض از موش و گربه برخواندن
مدعا فهم کن پسر جانا