این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۴۰۰ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

مصاحبۀ ظریف و لیلاز، معرکه ای به تمام

پس از کودتای خرداد 1360، کشور در دست کودتاچیان قرار گرفت که از همان زمان روابطی پنهان و آشکار، جریانی با آمریکا و جریانی با شوروی برقرار کردند. جریان آمریکائی همیشه دست بالائی داشته و اکنون هم دارد. هاشمی رفسنجانی را که می توان پدر این جریان دانست، در مقام شخص دوم، با دستی باز به تقویت این جریان همت گماشت و در تمامی لایه های دولتی و به خصوص اقتصادی، ایادی خود را جاسازی کرد و در این راه جان خود را فنا کرد. به این ترتیب شالودۀ نظام ولایت مطلقه بر "خودی" پایه ریزی شد و اختلاس و رانت و چپاول اموال عمومی به تشکیل مافیاها انجامید که محافظان اصلی نظام را تشکیل می دهند. پس از او ظاهرا روحانی سکان دار این جریان شد. شاید بتوان به جرأت ادعا کرد که مسئولیت تحریم ها و وضع کنونی اقتصادی را بیش از آمریکا، مرهون "وطن دوستی" این جریان دانست که برای بدست آوردن کامل قدرت، دست به خیانت های جبران ناپذیری زدند تا جائی که دختر آن مرحوم از غم از دست دادن ترامپ می نالد. اکنون که کشور در بن بست بی نظمی، و شاید تلاشی قرار گرفته، هردو جریان به این نتیجه رسیده اند که باید با اقتدار اوضاع را تحت کنترل درآورند. از بعد از کودتا، هردو جریان برای جلوگیری از برخورد، انتخابات را برای حل و فصل اختلافات خود برگزیده اند. دلیل پایداری انتخابات در یک نظام استبدادی، با ضمانت نظارت استصوابی تا کنون همین گزینش می باشد.


 حال به وجوب مصاحبه می پردازیم. هدف اصلی ازاین مصاحبه و پخش عمدی آن و تلاش برای جنجالی کردن آن، زمینه سازی ضرورت شرکت در انتخابات می باشد. لیلاز با دخالت های مستمر خود، به انتخابات ریاست جمهوری و کاندیداتوری ظریف اشاره می کند تا شنونده رابطۀ بین مصاحبه و انتخابات از ذهنش بیرون نرود. نحوۀ پرسش و پاسخ و دخالت های مستمر پرسش کننده، جای شک باقی نمی گذارد که مصاحبه برای تاریخ نیست و هدفی کوتاه مدت را دنبال می کند. در عمل، کوشش آنها براین است که ولی فقیه را از فضای سیاسی و به خصوص حکومت، یعنی ریاست جمهوری جدا سازند و بگویند که رهبر با وجود اینکه بهترین سیاستمدار در کشور است، اما در امور اجرائی دخالت نمی کند و نقشی اساسی به رئیس جمهور بدهند. و نشان دهند هر کارشکنی که برای حکومت انجام می شود از سوی کسانی مانند قاسم سلیمانی می باشد که با وجود وطن دوستی و خدمت، ناشی گری و ندانم کاری آنها باعث ناکار آمدی حکومت می گردد. به مردم القاء می کند که انتخابات را جدی بگیرند و برای بهبودی اوضاع، بروند و به شخصی رأی دهند که به قول لیلاز رضاشاه یا ناپلئون باشد. که البته هریک از این دو، خصوصیت خود را دارد، رضاشاه دست نشاندۀ اجنبی و ناپلئون سلطه گر بود و هر دو توسط اجنبی از کار بر کنار شدند. روسیه را خطرناک و دشمن برجام معرفی می کنند تا جنایت های تحمیل شده به ملت از سوی آمریکا را به حاشیه برانند. حالا رضاشاه و ناپلئون که مورد قبول آمریکا باشند در حال حاضر در ذهن لیلاز چه کسانی هستند خدا داند. اما آنچه مسلم می باشد این است که هر دو جریان به دنبال یک رئیس جمهور مقتدر هستند و از این نظر هیچ اختلافی وجود ندارد. یکی از دلائل ترور سلیمانی می تواند خالی کردن صحنه از یک رقیب قدرتمند بوده باشد هرچند در گفتگوها تلاش می شود اورا هم وابسته به روسیه معرفی کنند تا وابستگی را در سیاست، از ضروریات جلوه دهند.

سخن جدیدی در این مصاحبه من نشنیده ام بجر چند نقل قول از سلیمانی که اکنون در قید حیات نیست تا راست و دروغ آن معلوم شود. خلاصۀ مصاحبه این است که به جز گاهی "تذکری به جا"، رهبری مبرا از هرگونه دخالت در امور می باشد، بنابراین برای تحول و بهبودی اوضاع، حکومت را باید جدی گرفت و به پای صندوق های رأی شتافت، تا بین رضاشاه و ناپلئون یکی را انتخاب کرد. زیرا یک حکومت منتخب قدرتمند می تواند روابط را با عربستان برقرار کند و زمینۀ روابط با آمریکا را هموار سازد. به این ترتیب، وزیر امور خارجۀ حکومت بعدی هم مشخص می شود تا بتواند به مذاکرات ادامه دهد و وقفه ای در آن به وجود نیاید. به مردم الغاء می شود که وجود یک رئیس جمهور مقتدر و دوستی ظریف با "جان" خواهد توانست کار را آسان و فیصله دهد.

ظریف در مصاحبۀ خود، سلیمانی را به عنوان مانعی بر سر راه توافقات برجام  و "عادی" سازی روابط ایران و آمریکا و دیگر کشورهای منطقه معرفی می کند. حال در بحبوحۀ مذاکرات کنونی، این ادعا چه کارکردی می تواند داشته باشد؟ آیا آن را می توان تهدیدی برای کسانی قلمداد کرد که در راه مذاکرات سنگ اندازی می کنند؟ و یا کسی که مخالف روند مذاکرات است خود را کاندید نکند تا به عاقبت سلیمانی گرفتار شود؟ ظریف در این مصاحبه می گوید تا ایران تحت کامل خواسته های آمریکا در نیاید، روابط عادی نخواهند شد در نتیجه، بخشی از تحریم ها برجا خواهند ماند. بنابراین، برجام امری نیست که امروز و فردا به پایان برسد و برنامه ایست دراز مدت تا در طول زمان، آمریکا بتواند ایران را به کشوری "عادی" بدل سازد که خسارات آن، گریبان مردم را گرفته و همچنان خواهد گرفت.

اما یک رئیس جمهور مقتدر از دید این جریان چه کار می بایستی بکند وچه کاری می تواند انجام دهد؟ هدف، چنانچه از زبان ظریف و دیگران شنیده می شود، نگهداری نظام و عادی سازی روابط با آمریکا می باشد. حفظ نظام چیزی جز نگهداری ساختار آن، یعنی تقویت رانت خواری و اختلاس گری و مافیابازی چه می تواند باشد؟ که برای انجام آن، جز فشار بر مردم و گرفتن رمق آنها و شدید کردن اختلافات طبقاتی و افزودن بر ثروت چپاولگران چه نتیجۀ دیگری به دست می آورد؟ عادی سازی روابط هم با یک کدخدای (لقبی که روحانی به آمریکا می دهد) چپاولگر غیر از اضافه کردن یک چپاولگر خارجی به چپاولگران داخلی، برای مردم چه سودی را در بر خواهد داشت؟ اضافه کردن یک ولی مطلقۀ دیگر چه دستاوردی را برای مردم و کشور ایجاد خواهد کرد؟

همچنان که در اوائل انقلاب به آمریکائیان از راه اسرائیل پیغام داده بودند که حاضرند حتا خمینی را ترور کنند، آیا می توان باور کرد که تصمیم تحریم ها را آمریکا رأسا اتخاذ کرده باشد و بازیگران داخلی نقشی در این تحریم ها نداشته، و نداشته باشند؟ درد ایران این است که بخش بزرگی از قدرتمداران و کنشگران اقماری آنها، کشوری به نام ایران را از یاد برده و یا هرگز نمی دیده و یا نمی بینند و آنچه برایشان مهم است، منافع شخصی و آنی آنچه را که در ذهن و در تصور دارند می باشد. پس از کنار گذاشتن جریان استقلال و آزادی، کشور را صحنۀ رقابتی کرده اند که بازیگران خارجی را هیزم بیار آتش قدرت طلبی شان کرده است. حق و حقوق مردم و کشور را در ذهن خود سانسور می کنند و فقط به "خود" می اندیشند. این همه اختلاس و رشوه و رانت یک شبه به وجود نیامده و در راستای رضای خدا  و مردم نبوده است. فضای سیاسی ایران، چه در نگاه پوزیسیون و چه اوپوزیسیون و چه بدیل احتمالی، با گفتگوی حقوندی غریبه است، که نتیجۀ آن همین خشونت ها و بی عدالتی ها و تخریب و زندگی در فلاکت و سختی مردم می باشد.


۱۴۰۰ فروردین ۲۹, یکشنبه

مذاکرات برجام 2 و تکلیف خسارات وارده از برجام 1

 

ظاهرا ایران و آمریکا علاقه دارند تخریب هائی را که ترامپ بر برجام وارد آورده را به نحوی آبرومندانه رفع و رجوع کنند. اما طرفداران ترامپ، در رأس آنها اسرائیل، فراوان تلاش می کنند مانع آن شوند. آنچه نهادهای صهیونیستی و در رأس آنها اسرائیل آرزو دارند، در نوبت اول شناسائی دولت اسرائیل از سوی حاکمیت ایران می باشد. و اگر در این مورد موفقیتی حاصل نشد، تضعیف نیروهای دفاعی ایران است و به کم تر ازاین راضی نیستند. حقیقت امر این است که طرف مقابل ایران در برجام، نه آمریکا، بلکه اسرائیل می باشد و آمریکا با نیابت اسرائیل در این گفتگوها شرکت می کند. پشت قضیه، گاهی نیروهای معتدل هوادار اسرائیل قرار دارند که حاصل آن برجام شد، و گاهی نیروهای تندرو طرفدار اسرائیل این مأموریت را به دست می گیرند که خانوادۀ ترامپ آنها را نمایندگی می کردند.

شکی نیست که هدف ترور قاسم سلیمانی و فخری زاده و خرابکاری ها و بمب گذاری های انجام شده، دو هدف را دنبال کرده و می کنند و خواهند کرد، یکی متقاعد کردن ایران به اینکه این خرابکاری ها تا گردن نهادن به خواست های اسرائیل ادامه خواهند داشت. هدف دوم هم همین پیام است به جریانی که آمریکا را هم اکنون در مذاکرات در حال انجام نمایندگی می کند. این دو جریان همیشه، وحتا در داخل آمریکا هم در مقابل یکدیگر قرار داشته اند وگاهی هم به خشونت کشیده شده است که یک بار به قتل کندی، رئیس جمهور دمکرات انجامید.  

در این دور جدید مذاکرات، ظاهرا آمریکا تصمیم گرفته پروندۀ جدیدی باز کند که احتمالا نام برجام 2 یا نامی دیگر غیر از برجام برآن خواهند گذاشت. آمریکا چه هدفی را در ترک برجام و گشودن پرونده ای جدید دنبال می کند؟ از طرفی باید به بخشی از خواست های جریان مقابل به رهبری اسرائیل عمل کند، و از سوئی دیگر، کمبودهائی را که به زعم خودشان در برجام وجود داشت را از میان بردارند. اما آمریکا هدفی دیگر را هم در سر دارد که جلوتر به آن پرداخته می شود. ایران هم اما در این میان بیکار ننشسته و در این مدت به ردیف کردن امتیازاتی مشغول بوده که اسرائیل هم در خرابکاری اخیر، به کمک ایران رفت و بهانه ای را فراهم آورد تا اعلام کند غنی سازی را به 60 درصد خواهد رساند. برخلاف گذشته که بر سر بالابردن غنی سازی غوغائی  در رسانه های خارجی بر پا می شد، این بار به آرامی از کنار آن گذشتند، تا جائی که بایدن با تندی از رسانه های اسرائیلی خواست تا به این امر دامن نزنند. چرا آمریکا در این دور مذاکرات بیش از گذشته علاقه نشان می دهد؟

به نظر می رسد آنچه غرب را در این مذاکرات جدی کرده است، موضوعی است که در رسانه ها جایش خالی است و از آن سخنی گفته نمی شود، و آن ورود آرام چین به منطقه است تا دست غرب را از خاور میانه و آفریقا کوتاه نماید. در این مذاکرات، اگر ایران امتیازاتی به دست آورد و یا امتیازی از دست بدهد، در هر دو حالت به سود چین است و ایران نباید فریب چین را بخورد و روی آن حسابی باز کند. اما برای غرب مهم است که راهی برای نزدیک کردن ایران به غرب پیدا کند، اما همانطور که در بالا مختصری اشاره رفت، کاری مشکل و دور از انتظار می باشد.

در این هیاهوی مشکلات و مسائل، دور از انتظار نیست که آمریکا در قرار داد جدید، متنی را بگنجاند که در آن، ایران را متعهد کند که برجام کنونی را فراموش کند و اثرات تحریم ها را بر اقتصاد کشور و مردم ایران از مذاکرات حذف کند. همین امر می تواند عامل اصلی کنار گذاشتن برجام باشد که حتما با توافق ایران صورت می پذیرد. خسارات وارده عظیم و بی شمارند. از مرگ هموطنان عزیزی که بر اثر کمبود دارو جانشان را از دست داده اند تا خسارات مادی و معنوی که بر تک تک مردم ایران اعمال شدند، تا خسارات مالی که بر صنعت کاران و کشاورزان و... وارد آمده اند باید مورد حسابرسی قرار گیرند. باید حاکمیت ایران از همین حالا اعلام کند تا هموطنان بتوانند خسارات وارده را به اطلاع آنان رسانده و لیستی کامل از آنها را به مراجع بین المللی ارائه دهند تا به ترتیب دادن رفع خسارت های جبران پذیر اقدام کنند. باید در قرار داد جدید، این موضوع گنجانده شود تا رئیس جمهور بعدی آمریکا توان نادیده گرفتن آن را با یک امضاء نداشته باشد.   

 

۱۴۰۰ فروردین ۱۴, شنبه

مفهوم واژۀ حق در قرآن

 

یکی دیگراز واژه های مهم و کلیدی در قرآن، واژۀ حق می باشد. برای فهم قرآن و به طور کلی برای پی بردن به هستی از دیدگاه قرآن، مفهوم این واژه را باید شناخت. وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُون. یونس-82.  خدا حق را با كلمات خود محقق مى‏سازد، هر چند كه مجرم ها نخواهند. می گوید با وجودی که کسانی خلاف حق عمل می کنند وآن را انکار می کنند، خداوند با کلام حق را به آنها می نمایاند. کلام[1]خداوند چیزی غیر از حق نمی تواند باشد، واثر آن بر انسان هم که به حق آفریده شده از همین بابت می باشد. بنابراین، کلام حق بر وجدان انسان می نشیند هرچند که خودش نخواهد. قرآن به حدی به حق وعمل در آن اهمیت می دهد که کم تر از آن را برای انسان زیان آور تلقی می کند : وَ مَا يَتَّبِعُ أَكْثرَهُمْ إِلَّا ظَنًّا  إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنىِ مِنَ الحْقّ‏ِ شَيْا  إِنَّ اللَّهَ عَلِيمُ  بِمَا يَفْعَلُونَ. یونس-36 بيشترشان جز ظن را پيروى نمى‏كنند، با اينكه ظن به هيچ وجه حق را کفایت نمى‏كند،  خدا بدانچه مى‏كنند دانا است.[2]

قرآن برای روشن کردن مفهوم این واژه در پوشش مثال و آیات متعدد کوشش کرده است.

نباید مفهوم واژه حق در قرآن را با آن چه که فلاسفه و عرفای اسلامی از حق می گویند یکی دانست. آنان از دیدگاه  خود در مفهوم این واژه فراوان سخن گفته اند. اکثرا مفهوم این واژه را باخداوند منطبق و یکی دانسته اند در حالی که قرآن، خداوند را سلطان یا حاکم بر حق می خواند  فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ (طه-114). و حق را علم می داند. آیا حق خود، مخلوق خدا است؟ در این صورت هوالحق چه می شود؟[3]

البته سلطان حق بودن خداوند به معنای خالق حق بودن او می باشد. ابن عربی براین عقیده است که عالم متوهم است و وجود حقيقی ندارد. عالم واجد وجود حقيقی نيست و آنچه حقيقتاً وجود دارد، وجود حق است: «و جز او چيزي غير از عدم محض نيست»[4]. ازنظر عرفا آفرینش وسیله ظهور حق و زمینه معرفت و عشق به آن معشوق حقیقی است، اما دورتر خواهیم دید که، حق درقرآن ابزار ووسیله ای است برای آفرینش و دوام هستی.[5] گویی فلاسفه اسلامی، با نادیده گرفتن قرآن، تحت تاثیر نظرات افلاطون و ارسطو که حق را "حقیقی ترین" موجود جاودانه می دانسته اند، سعی داشته اند تا این "حقیقی ترین موجود" را با مقام تراشیدن برای خداوندی که از همۀ این تصورات و مقام ها مبرا می باشد، به خود خداوند نسبت دهند. از نظر ابوعلی سینا، وجود دائم، واجب‌الوجود، به ذاته دائماً حق و ممکن‌ الوجود، به غیره حق است و به ذاته باطل.

قرآن در آیه 17 سوره رعد، حق وباطل را این چنین مثال می زند: "خداوند از آسمان آبى نازل كرد و از هر دره و رودخانه به اندازه هر يك سيلابى جريان يافت، و سپس سيل بر روى خود كفى حمل كرد، (همچنین) بعضى چيزها كه براى ساختن زيور يا ابزار در آتش مى‏گدازند نيز كفى مانند آن دارد، خدا حق و باطل را چنين مثل مى‏زند، و اما كف به كنار افتاده نابود مى‏شود، ولى چيزى كه به مردم سود مى‏دهد در زمين مى‏ماند، خدا مثل ها را چنين مى‏زند". که شرح آن بالاتر آمده است.

واژه حق در قرآن به اشکال زیر آمده است:

1- حق به مثابه مطلق و برنامه ای مدون و ثابت وماندنی و تغییر نا پذیر[6]  که در به عمل در آمدن یا وقوع آن هیچ شکی وجود ندارد- أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا- بدانند كه وعده خدا حق است، و درزمانش ترديدى نيست.[7]

2- حق به معنای علم[8] که در واقع همان حق الیقین یا حق مطلق می باشد و تفاوتی با آن ندارد.

دو مورد بالا که در واقع یکی هستند همان حق خالص یا حق مبین یا حق می باشد که در لوح محفوظ از سوی خداوند حفاظت می شود(بروج-22). – دراین جا آن را "حق اول" می نامیم.

3- حق به مثابه عمل در بسترحق یا آن برنامه لایتغریا حق الیقین:[9] آن چه که از حق به رابطه بین انسان ها و روابط اجتماعی وطبیعی با انسان و یا طبیعت با طبیعت مربوط می شود دراین رده قرار می گیرند. عمل دربسترحق به دلیل این که یا توسط عامل عمل که انسان است به نوعی به ماده وصل می شود، و یا امور طبیعی مادی است، دارای ویژگی هائی می شود. مثلا حقوق موضوعه که در زمان و مکان به شرط خارج نشدن از آن بستر می توانند متغیر باشند. آیاتی در قرآن که جزء آیات متشابهات هستند از این قبیل اند. و به دودسته زیر تقسیم می گردند.

الف- حق به معنای حقیقت، واقعیت، امر واقع، درست، راست[10]

ب- حق به معنای حقوقی یا رابطه انسان باانسان و انسان با جامعه ویا باطبیعت.[11] که در این جا آن را حقوق انسانی یا طبیعی یا "حق دوم" می نامیم.

مفهوم واژه

در آیات متعددی از قرآن، خداوند آن چه را که خلق کرده و یا انجام داده و خواهد  داد و یا نازل کرده است را به حق ارجاع می دهد و غیر حق عملی نمی کند.[12] بااین که خود، خالق وسلطان حق است (طه 114) خود را موظف نموده ازعمل به حق تجاوز نکند[13] یعنی عملی که مخالف با برنامه ای که خود تنظیم کرده است (حق) انجام نمی دهد.

حق پدیده یا برنامه ای حساب شده و دارای منطق وترتیبات ثابتی است  (نساء 170) که خلقت بر آن ها استوار می باشد و قابلیت تعدیل و تغییر و دستکاری را ندارد. وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (71احقاف) و اگر حق تابع هواى نفس آنان شود همانا آسمانها و زمين و هر چه در آنها است تباه خواهد شد، نه، بلكه ما مايه تذكرشان را فرستاديم، و ايشان از مايه تذكر خود روى گردانند. بنابر این آیه، برنامۀ هستی (حق) بسته شده و فرآورده های هوای نفس بر آن تأثیری ندارند. درنتیجه، هرآنچه باطل است در جوار هستی هستند و با آن سازگاری ندارند و نتایج تخریبی آن، از قبیل ظلم، حسادت، تکبر، برتری طلبی، و... فقط متوجه انسان (نفس) وطبیعتی که انسان برآن سلطه دارد می شوند. مفهوم واژۀ حق در زمان نزول قرآن، همین روشنی و شفافیت را در اذهان داشته است: در سورۀ یونس آیۀ 53 می فرماید: وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِين - از تو خبر می گیرند آیا آن حق است؟ بگو به خدای من حق است وشما در (تغییر) آن ناتوانید. بنابراین، در ذهن سئوال کنندگان، حق چیزی موجود و حقیقی وغیر قابل دسترسی وتغییر بوده است. این غیر قابلیت تغییر حق یا همان برنامۀ از پیش ترسیم شده از سوی ترسیم کنندۀ آن هم غیر قابل تغییر می باشد. يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُور، آیۀ 5 سورۀ فاطر اى مردمان وعده خداوند حق است، زندگى دنيا فريبتان ندهد و شما را بخدا نفريبد. می فرماید به دلیل اینکه وعدۀ خدا حق است، قابل تغییر نیست و شما فریب نخورید که رحمت خداوند حق را بر می گرداند یا تغییر می دهد. تجاوز به حق ( پوشاندن آن با باطل) تأثیر مخربش را بر شما می گذارد و بر نفس خسارت وارد می کند. البته نباید امر حق را مختص و منحصر به انسان تصور کرد. این جهان نا متناهی که فاصلۀ ما را با بعضی کرات به میلیون ها سال نوری تخمین می زنند که فقط همین فاصله را بشر قادر به درکش نیست، وشاید در این جهان بی کران موجودات دیگری هم زندگی می کنند، همه و همه بر طبق آن برنامۀ منظم وعلمی و تدوین یافته خلق شده اند، درغیر این صورت، دوام آن غیر ممکن می شد.

قرآن در آیات زیادی، کتاب مبین یا ام الکتاب و یالوح محفوظ را مخزن علومی می داند که فقط خدا ازآن آگاه است. وهیچ اتفاقی در هستی نمی افتد مگر این که در آن لوح ثبت باشد. هر خلقی و یا هرحرکتی که در هستی صورت پذیرفته و یا می پذیرد ویا خواهدپذیرفت را با حق و منطبق با آن لوح یا کتاب مبین  می داند.[14]

ملا صدرا در این مورد اشاره جالبی دارد و در اسفار می نویسد:

و اما لوح محفوظ، پس آن عبارت است از نفس كلى فلكى، بخصوص فلك اقصى، چون هرچه در عالم جريان مى يابد و يا در آينده جريان خواهد يافت در نفوس فلكى نوشته شده و ثبت شده است چون آنها به لوازم حركتهاى خود آگاهند... پس همان گونه كه در كاغذ محسوس نقوش محسوسى به وسيله قلم نوشته مى شود، همين طور از عالم عقل فعّال صورت هاى مشخصى ترسيم مى شود كه به طور كلى علل و اسباب آن مضبوط است، جايگاه اين صورت ها نفس كلى است كه قلب عالم است.[15]

ملاصدرا لوح محفوظ را نفسی (موجود غیر مادی) می داند که برنامه هستی در آن به گونه ای عقلی یا خردی و غیر مادی  نوشته یا حک شده باشد. تمامی اتفاقاتی که افتاده یا درآینده خواهند افتاد را برطبق آن برنامه ارزیابی می کند.

به دلیل این که حق امری ماوراء الطبیعی است، همانند علوم تجربی ثابت شدنش هم در این جهان ممکن نیست، با تعقل و خرد باید به مفهوم آن واقف شد (رعد 19).

اما عالم شدن به مفهوم آن در حد یقین در جهانی دیگر مقدور می باشد (انعام 30) هنگامی که نفس با حقیقت آن روبرو می شود  إِنَّ هَاذَا لهَوَ حَقُّ الْيَقِينِ(95-واقعه) به درستى كه اين همان حق اليقين است. همان طور که در بالا آمد، دراین جهان اما می توان به مفهوم آن عارف شد (مائده-83).

جنس حقیقی انسان (نفس) از حق است، یعنی از همان برنامۀ موجود هستی که در ام الکتاب محفوظ می باشد. به همین دلیل انسان باوجودی که خود خالق باطل است، همچنان به دنبال حقوقی است که در بستر حق می باشند. و هرگاه مرتکب عملی خلاف حق می شود(مثلا دروغ بگوید)، ویا عملی خلاف حق را تحمل کند (مثلا ظلم را)، آسایشش مختل گشته، بیمار می شود.[16]

از آن چه گذشت، با توجه به آیات قرآن وتوجه به نظر ملاصدرا در مورد نفس فلکی که در بالا آمد و تحولات علمی که از نیمه دوم قرن بیستم در نقش نرم افزارها و سخت افزار ها درزندگی انسان پدیدار گشته اند شاید بتوانیم ساده تر به مفهوم واژه حق نزدیک شویم و عملکرد آن را بهتر درک نمائیم.

چنان چه لوح محفوظ یا کتاب مبین و یا نفس فلکی صدرا و یا ام الکتاب (کتاب مادر) را به مثابه سخت افزار (مادر بورد motherboard - تخته مداراصلی) و آن کتابت (به تعبیر قرآن) را برنامه یا نرم افزاری فرض کنیم که سامانه هستی برآن بنیان نهاده شده است، به ترتیبی که خلقت آسمان ها و زمین و هرچه در هستی هست منطبق بر آن انجام گرفته باشد، آن برنامه حق اول می باشد که ثابت و غیر قابل تغییر در زمان و مکان است. و هر پدیده یا عملی که با آن برنامه سازگاری (compatibility) داشته باشد، این سازگاری را هم حق (حق دوم) می گوئیم. تلاش قرآن براین است که پندار و گفتار و کردارانسان را سازگار با این برنامه گرداند وَ السَّمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِيزَانَ(رحمان 7) آسمان را با برقراری موازینی بر افراشته - أَلَّا تَطْغَوْاْ فىِ الْمِيزَانِ (رحمان 8) تا شما از آن موازین تجاوز نكنيد. البته باید به این حقیقت واقف بود که این مثال ها در جهان مادی سه بعدی قابل فهم می باشند. اما با توجه به حقیقت غیر مادی بودن حق و لوح محفوظ و ام الکتاب و.... در جهانی بدون بعد؟ یا چندین بعدی؟ که بشر ازتصور  چگونگی آن عاجز می باشد، تصور واقعی حق ممکن نیست و باید به مفهومی از آن که در توان انسان باشد بسنده کرد.

در مبحث باطل دیدیم که باطل مخلوق انسان است که از خودش هستی ندارد، یعنی در بستر حق قرار ندارد و به بیان قرآن، از موازین تجاوز کرده است. بنابراین هر آنچه غیر از باطل وجود دارد، در بستر حق قرار دارد، یعنی حقمند می باشد. به این ترتیب، انسان قادر به خلق حق دوم نیست اما می تواند هرچه که در بستر حق قرار دارد و از دیده پنهان است را کشف نماید. برای روشن شدن رابطۀ میان حق و حق دوم یا حقوق، به مثالی متوصل می شویم. فرض کنیم کشور ایران حق است، همان برنامۀ خلقت هستی، هرچه که در این کشور می باشد در بسترآن قرار دارد که حق دوم می نامیم. یک زن، یک مرد، یک سیاه یا یک سفید، فقیر، ثروتمند، از هر قوم که باشد، با آن همه تفاوت، حق دوم می باشند. از این رو است که نه تنها در قرآن، بلکه در سطح جوامع به صورتی گسترده از واژۀ حق استفاده می شود که فرآورده های همان حق، که برنامۀ هستی باشد، می باشند. درون همین بستر است که حق (دوم) "یا" حقوق قابلیت تغییر و تحول پیدا می کنند و خارج ازاین بستر ناحق یا باطل است.

امیداست که تا اندازه ای از نظر ساختمانی و ریخت شناسی به آشنائی بااین مفهوم نزدیک شده باشیم. اکنون به محتوا یا صفات آن تا جائی که به انسان ربط پیدا می کند می پردازیم.[17]

فلاسفه اسلامی بیشتر به صفات یا ویژگی های حق پرداخته اند تا به مفهوم کلی یا ریخت آن. این ویژگی ها را می توان به سه دسته تقسیم کرد: الف، دائمی است. ب، از خود هستی دارد وج، راست است و برعقل مطابقت دارد. اهم این ویژه گی ها به این قرارند:

1- همان طور که پیش ازاین آمد، حق برنامه ایست مدون و ثابت و غیرقابل تغییرکه مرجع خلقت می باشد.

2- خارج ازذهن واراده انسان قراردارد، بنابراین از خودش هستی دارد. (آل عمران 60)،

3- مستقل است، بنابراین وجودش به چیزی وابسته نیست. (یونس 53)، (مؤمنون 71)، حتی خداوند به آن تجاوز نمی کند واستقلال آن را تضمین می نماید.(حجر 8)، (سجده 13)،

4- علم است و ظن وپنداروخرافات و ذهنیات در آن راهی ندارند. (احزاب 4)، (نجم 28)،  به این دلیل، نمی توان باعلم به جدال با حق رفت ، اما با ابزار باطل می توان انسان را از حضور آن محروم کرد (غافر 5). به علت این که در جهان باقی باطل نمی تواند حضور داشته باشد، در آن جا حق قابل انکار یا ندیدن نیست. (انعام 30)

5- نه زمان دارد ونه مکان. (مؤمنون 113- 116)،

6- نه حیات دارد و نه مرگ (ازلی و ابدی است). (اعلی 13)، (طه 74)،

7- باثبات است و کوچک ترین تغییری درآن داده نمی شود، حتی از جانب خداوند. (یونس 53)، (رعد 11)، (انفال 53)،

8- حق از جانب خداست و بشر قادر به خلق ویا تغییردرآن نیست، (آل عمران 60)، (بقره 147) بنابراین حق را نه می توان داد ونه می توان گرفت. حق برنامه ایست موجود وانسان زنده مختار است به آن عمل کند یا نکند. اما پس از مرگ، انتخابی دیگر جز عمل به حق وجود ندارد.

 

 



[1]راغب ميگويد: كلم تأثيرى است كه با چشم يا گوش درك شود كلام با گوش و كلم (زخم) با چشم درك ميشود «كلّمته» يعنى باو زخمى زدم كه اثرش ظاهر شد.

در مجمع فرموده: كلم بمعنى زخم است و معناى اصلى آن تأثير ميباشد كلم (زخم) اثرى است دلالت بر زخمزدن دارد و كلام اثرى است دلالت بر معنى دارد. ظاهرا كلام راغب نيز بكلام مجمع راجع است.

در شرح جامى گويد: علّت اين تسميه آنست كه كلمه و كلام در نفوس و اذهان اثر ميكند مانند زخمها در اجسام. قاموس قرآن، ج‏6، ص: 141و 142.

[2]ظن به معنای احتمال قوى است. چنانكه وهم احتمال ضعيف و شك تساوى طرفين است‏. و در قرآن ظن مرحله قبل از علم هم آمده است.  مثل: «قُلْتُمْ ما نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ» جاثية: 32. «وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ» جاثيه: 24. «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ» نساء: 157. «وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ» نجم 28    (قاموس قرآن جلد 4 ص 273).

[3]به دلیل این که حقیقت وجود را نقصی نیست  و دربر گیرنده هستی می باشد، حق هم به مثابه مخلوقی، همانند تمامی مخلوقات جزئی از وجود اومی شود. (ملا صدرا سفر سوم-ص 47 ترجمه جوادی).

بعداز او طیف وسیعی از اسلام شناسان یا روحانیان تفاسیر مختلف و بعضاعجیب و غریبی از مفهوم حق ارائه داده اند که قابل بررسی به نظر نمی آیند.

[4]ابن عربی، 1405ه‍، ص 62 و 103

[5]آنچه در استفاده از این لفظ در متون فلسفی رخ داده نظیر آن چیزی است که درباره لفظ و اصطلاح موجود یا وجود در فلسفه صورت گرفته است، که اگر نزاع یا اختلاف نظری میان فیلسوفان بوده نه از حیث معنی و مفهوم بلکه از حیث تعیین مصداق آن بوده است. این امر به نظر می‌رسد که ناظر به مساوقت حق و وجود است، که فارابی  بدان اشاره کرده است و می‌توان گفت معانی متعددی که او برای حق برشمرده، با نوعی تقسیم‌بندی کلی و اجمالی درباره موجود یا وجود منطبق است.

 ← معانی حق از دیدگاه فارابی

معانی حق بنابر آنچه فارابی گفته است عبارت‌اند از: ۱) چیزی که «اکمل‌الوجود» و «اوثق‌الموجودات» است. ۲) موجودی که بالفعل حاصل است. ۳) گاهی به معقولی گفته می‌شود که عقل آن را موجود دانسته و با موجود (خارجی) مطابقت دارد و به آن موجود از آن جهت که معقول است حق گفته می‌شود و نظر به ذاتش بدون اضافه و نسبت به آنچه تعقلش کرده است، به آن موجود گفته می‌شود. به تعبیر دیگر، حق به قول مطابقِ مخبَرٌعنه گفته می‌شود، وقتی که قول با آن مطابقت دارد. ۴) چیزی که انسان بالبداهه یا با برهان، بدان یقین حاصل می‌کند.

 ← موافقت فیلسوفان مسلمان با دیدگاه فارابی

 پس از فارابی آنچه فیلسوفان مسلمان در این باب گفته‌اند در اساس با سخن او موافق است، گرچه ممکن است گاهی در تعابیر، تفاوت اندکی به نظر آید.

 ← معانی حق از دیدگاه ابن‌سینا

معانی حق، بنابر آنچه ابن‌سینا در الهیات شفا  و نجات  گفته است، عبارت‌اند از: ۱) وجود خارجی مطلقاً. ۲) وجود دائم. واجب‌الوجود، بذاته دائماً حق و ممکن‌الوجود، بغیره حق است و بذاته باطل. ۳) قول یا اعتقادی که حاکی از حال شیء موجود در خارج است، هنگامی که حال شیء خارجی مطابق با قول و اعتقاد باشد؛ ازاین‌رو، می‌گوییم این قول یا این اعتقاد، حق است. اما حق به اعتبار مطابقت مانند صادق است، جز این‌که صادق در موردی گفته می‌شود که قول یا قضیه به اعتبار نسبتش با واقع سنجیده شود، و حق وقتی گفته می‌شود که به اعتبار مطابقت واقع با قول و اعتقاد سنجیده شود. احق‌الاقاویل آن قولی است که صدقش دائم است و احق از آن، قول همیشه صادقی است که صدق آن اوّلی باشد، یعنی نیازمند علت و دلیلی برای اثبات صدقش نیست و احقُ الاقاویلِ صادق این است که در آن بین سلب و ایجاب واسطه‌ای نیست. (برگرفته از دانشنامه ویکی فقه)

[6](سجده 13) (فاطر-5)(حجر 21) (حجر 17)

[7](کهف 21) (یونس 53) (سجده 13).

[8](یونس 5) (یونس 36) (واقعه 95) (نجم 28) (حجر 85).

[9](نساء 170)- (یونس 53،) (اعراف-105 ،).

[10](مائده 27)، (آل عمران-62 داستان به حق، واقعیت)، (آل عمران-154).

[11](زاریات -19-قائل شدن حق از مال برای محرومین)، (بقره-282، حقوق در قراردادها) (هود 79)( انعام 141).

[12](حجر 8، شورا 24،فاطر5،  فصلت 25، انعام 73، هود45 ).

[13](سجده 13، انفال 53، رعد 11).

[14](انعام 59)، (یونس 61)، (هود 6)، (طه 52)، (نمل 75)، (حدید 22)، و .....

[15](ملاصدرا، الاسفار الاربعة، جزء اول از سفر سوم. ص 295).

[16]در دانشگاه نوتردام آمریکا تحقیقی انجام شده است که دروغ گفتن بر سلامت جسمی انسان اثر نامطلوب می گذارد.

http://www.maxisciences.com/mensonge/le-mensonge-un-ennemi-de-la-sante_art26163.html

البته در مورد اثرات دروغ بر سلامتی روانی انسان، تحقیقات فراوان شده است، اما در مورد اثر آن برسلامت جسم، شاید این تحیق جالب باشد.

[17]ابوالحسن بنی صدر ویژه گی های مفصل تری برای حق بر شمرده است که موارد زیر ازمیان آنها می باشند.

۱۴۰۰ فروردین ۱۳, جمعه

اهم رئوس توافقنامۀ ایران و چین

 

با یک حساب سرانگشتی می توان به کم اهمیت بودن "سرمایه گذاری" چین در این موافقتنامه پی برد. چین متعهد شده در یک زمان 25 ساله معادل 450 میلیارد دلار در ایران سرمایه گذاری کند که می شود سالی 18 میلیارد دلار. در مقابل ایران نفت مورد نیاز چین را که اکنون بالغ بر 10 میلیون بشکه در روز است را تأمین نماید. اگر فرض کنیم ایران قادر باشد روزی 5 میلیون بشکه از مصرف روزانۀ چین با قیمت هر بشکه معادل 25 دلار را تأمین کند، سالانه معادل 50 میلیارد دلار خواهد شد که با احتساب سایر فرآورده های پتروشیمی وگاز این مبلغ افزایش چشم گیری خواهد یافت که مبلغ 18 میلیارد در سال سرمایه گذاری چین از لحاظ مالی نقش چندانی ایفاء نمی کند. بنابراین ضرورت این توافقنامه را باید از زوایه ای دیگر مورد بررسی قرار داد.

موقعیت ژئوپولیتکی ایران وسیاست آمریکا:

وجود دو کشور ایران و اسرائیل هماهنگ در منطقه، اساس سیاست سلطۀ خاورمیانه ای و بلکه جهانی آمریکا بوده است. پس از انقلاب، منطقه و برخی محاسبات جهانی در تزلزل به سر می برند. از یک سو آمریکا علنا از "منافع" خودش در منطقه سخن می گوید و ده ها پایگاه نظامی در اطراف ایران مستقر کرده است و از دیگر سو، چین عملا در آمریکا و اروپا نفوذ اقتصادی وسیعی پیدا کرده و در بخش بزرگی از جهان "منافع" خودش را باید حمایت و حفظ کند. این برخورد منافع دو ابر قدرت، موقعیت ایران را از آنچه که بود مهم تر کرده است. ایران دروازۀ ورود چین به جهانی است که باید از نو ساخته شود. شاید جهانی به دور از سلطه و خشونت، جهانی که کشورهای ضعیف دیگر حاضر به سلطه پذیری نشوند. جهانی که باید با ارادۀ این کشورها ساخته شود، وگرنه تکرار همان سلطه گری خواهد بود که اکنون جهان را به خود آلوده کرده است.

تحریم های وحشی و بدون حد و مرز و خشن غرب بر مردم ایران، این زمینه را برای چین فراهم آورده است تا به فکر پیاده کردن آنچه را که از مدتها پیش انتظارش را می کشید بیفتد. مسئولان ایرانی از مدتها پیش هشدار می دادند که توان ادامۀ این روند را از دست داده اند، اما غرب همچنان مغرور به خیال یکه تازی و نزدیک بودن پیروزی، تحت نفوذ و دروغ های مشاوران ایرانی بیگانه شان به راهشان ادامه دادند.

نیروی محرک این توافقنامه این دو عملکرد بود که طرفین را به این توافقنامه تشویق کرده است.

ضعف مدیریت و سیاست اقتصادی غلط نظام ولایت فقیه:

ضعف مدیریت در کشور عامل دیگری برای این توافقنامه می باشد. بیشتر موارد آن تشویق و دادن امتیاز به سرمایه های چینی است تا با سرمایه گذاری در ایران، به اقتصاد کشور رونق بدهد. در بخشی از توافقنامۀ راهبردی آمده است: " مشارکت با چین در بهره برداری از پتروشیمی ها و پالایشگاه ها به صورتی که چینی ها نیز سهمی از منافع حاصل از فروش این فرآورده ها داشته باشند. در این صورت احتمال ترغیب شدن آنان به سرمایه گذاری در بخش پایین دستی صنعت نفت بیشتر می شود". این در حالی است که میلیاردها سرمایه در دست ایرانیان می باشد که به سوداگری مشغول هستند. این ها چه کسانی هستند که حاکمیت توان برخورد با آنها را ندارد و به مدد بیگانگان نیازمند شده است. داستان من سر این معما را نشان می دهد.

داستان من: پس از انقلاب من به ایران مراجعت کردم. به فکر گسترش تولیدات داخلی افتادم. در آن به هم ریختگی و از هم پاشیدگی مدیریت کشور، از تولید یک محصول صنعتی ساده شروع کردیم. با هزار مسئله روبرو شدیم و همه را حل کردیم. به مقداری آهن آلات مخصوصی نیاز پیداکردیم. گفتند مسئول آهن آلات فلان حاجی بازاری است. خدمت ایشان رفتیم و با قسم ابوالفضل که یک کیلو از این آهن در کشور وجود ندارد، ما را روانه کرد. گفتم اجازۀ وارد کردن بدهید، گفت امکانش نیست. از دفترش خارج شدیم با باری از نا امیدی. در بوذرجمهری می رفتیم که کسی از پشت به شانۀ من زد، برگشتم، منشی همان حاج آقا بود. گفت حاجی دروغ می گوید از همین آهن پانزده تن در فلان باغ کرج موجود است. یک راست به نزد یک روحانی سرشناس که از آشنایان بود و در سیاست وارد نمی شد رفتیم و داستان را بازگو کردیم، به مهدوی کنی که وزیر کشور بود تلفن زد، او گفت بعداز ظهر تلفن می زند. بعد از ظهر مهدوی کنی با تحدید گفته بود به این جوان ها بگو در این کارها دخالت نکنند. بعد از آن بادوستانی که مدیریت بعضی مراکز تولیدی ماشین آلات و صنایع را به عهده گرفته بودند برای تولید نوعی خودرو مخصوص روستاها هماهنگ کردم و به خارج آمدم تا برای آماده کردن تولید وسایلی را فراهم کنم، به دلایلی از سوی آشنایان تلفن زدند که فعلا برگشتت را به عقب انداز که تا حالا ادامه دارد. خواندن این داستان واقعی شاید برای خوانندۀ گرامی کسل کننده باشد، اما گفتنش برای این واقعیت است که بدانیم از ابتدای انقلاب، رابطۀ روحانیت با بازار، با برنامه و دانسته، جلوگیری از تولیدات به سود واردات بوده است. البته این یک نمونۀ شخصی می باشد، اما نمونه های بسیاری هست که همین یکی کافی به نظر می رسد. به این ترتیب فرهنگ تولید را در کشور سرکوب کردند و دست چپاول گران چاپلوس را باز گذاشتند. تحریم ها هر بدی که دارند، این خوبی را داشتند که چشم مسئولان را به این امر حیاتی باز کرد که مستقل بودن بدون تولیدات داخلی خیالی باطل است. این هم یکی دیگر از دلائل دراز کردن دست یاری به سوی چین می باشد.

حالا اگر واقعا قصد تغییر دادن محور اقتصاد از مصرف به تولید است، چین چه خدمتی می تواند در این مورد بکند؟ هیچ کاری از دست بیگانه در این مورد ساخته نیست و اگر هم ساخته باشد، انجام نخواهد داد. سپردن مدیریت افتصادی کشور به چینی ها، ساختار اقتصادی را تغییر نخواهد داد. باید ساختار را عوض کرد و برای این کار به انتظار بیگانه نباید نشست. باید دست فاسدان را از اقتصاد کوتاه نمود که برای نظام سم مهلک به حساب می آید. باید با شهامت و شجاعت قید نظام را با برنامه ریزی زد و کم کم ایرانی دیگر ساخت.

سماجتی را که نظام در مورد موجودیت خودش به خرج می دهد، از جنس همان سماجتی است که آمریکا بر سلطه گری خود دارد. نتیجۀ سماجت آمریکا تقویت چین شده است که نه تنها دست آمریکا را از سلطه گری کوتاه می کند، بلکه موجودیت آن را هم به خطر می اندازد. بنابراین، حاکمان باید این امر را جدی بگیرند که این توافقنامه نمیتواند نظام را هرچند نگه داری از آن از اوجب واجبات باشد نجات دهد.