این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۳۹۹ اسفند ۲۳, شنبه

قلب درقرآن یا وجدان

 

در کتاب قاموس قرآن، ج‏6، از صفحۀ 24 تا 27 در مورد واژۀ قلب آمده است:

[قلب:بر گرداندن. كردن وارونه.  راغب گويد: قلب شى‏ء گرداندن و گرديدن آنست از وجهى بوجهى مثل گرداندن لباس و گرداندن انسان از طريقه‏اش. وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ عنكبوت 21.  يعنى بسوى او برگردانده ميشويد مثل ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ بقره-28.

-قلب همان عضو معروف در بدن و تنظيم كننده و جريان دهنده خون است كه در سينه قرار گرفته.

قرآن مجيد به قلب بيشتر تكيه كرده و چيزهائى نسبت ميدهد كه بيشتر و يا همه آنها را امروز به مغز نسبت ميدهند اينك به بعضى از آنها اشاره ميشود.

1- قلب غليظ ميشود و سخت تر از سنگ ميگردد وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ... آل عمران- 159. [1]

ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً. بقره- 74.[2]

2- قلب مريض ميشود (نه فقط از لحاظ طبيعى) بلكه از لحاظ عدم استقرار ايمان و بودن هواهاى شيطانى در آن فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ. احزاب-32.[3]فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً بقره-10.[4]

3- قلب زنگ ميزند و تيره ميشود البته در اثر اعمال بد كَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ. مطففين 4. نه بلكه اعمالشان بر قلوب آنها زنگ گذاشته است.

4- به قلب مهر زده ميشود و چيزى نمى‏فهمد. خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ بقره-7.[5]

كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِ الْكافِرِينَ اعراف-101. [6]

5- قلب محل ترس و خوف است سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ آل عمران: 151.[7]قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ . نازعات-8.[8]

6- قلب گناهكار ميشود وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ بقره-283.[9]إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما تحريم- 4. [10]وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ بقره-225.[11]

7- قلب ميفهمد و نميفهمد، محل عقيده و انبار علوم است لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها اعراف- 179.[12]وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ آل عمران 154. تا آنچه در قلوبتان است امتحان كند.إِنْيَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ انفال- 70.[13]وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ احزاب-5.[14]وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِكُمْ احزاب:51.خداوند از درون وجدان ها آگاه است.وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ حجرات-14هنوز ایمان در وجدان های شما وارد نشده است.كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ مجادله-22زیرا خداوند در وجدانهایشان ایمان را نوشته است.

8- قلب مخزن رأفت و رحمت و اطمينان و سكينه است وَ جَعَلْنا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً حديد: 27.  إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ شعراء-89. وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي بقره- 260. أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ رعد-28. هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ فتح-4.

بطوريكه آيات نشان ميدهند قرآن به قلب تكيه‏اى عجيب كرده و منشاء خير و شرّ را قلب ميداند درباره اهل ايمان گويد كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ مجادله-22. باز ميگويد إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ انفال-2. در خصوص منافقان و نظير آنها فرموده: مريض القلب‏اند بكفّار فرمايد مختوم القلب ميباشند و امثال آن.]

به فهرست قاموس می توان موارد زیر را اضافه نمود:

9- نزول قرآن بروجدان پیامبر(ص): قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنِين‏ بقره- 97. بگو آن كس كه دشمن جبرئيل است بايد بداند كه وى قرآن را باذن خدا بر قلب تو نازل كرده نه از پيش خود قرآنى كه مصدق كتب آسمانى قبل و نيز هدايت و بشارت براى مؤمنين است‏.

10- کتمان شهادت، گناه وجدان است: وَ إِنْ كُنْتُمْ عَلى‏ سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا كاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيم‏ بقره- 283 و اگر در سفر بوديد و نويسنده‏اى نيافتيد، بايد گروى گرفته شود، و اگر بعضى از شما بعضى ديگر را امين شمرد، امانت‏دار بايد امانت او را بدهد، و از خدا و پروردگار خويش بترسد، و زنهار! نبايد گواهى را كتمان كنيد، و با اينكه ديده‏ايد، بگوئيد: نديده‏ام، كه هر كس شهادت را كتمان كند وجدانش (قلبش) گنهكار است، و خدا به آنچه مى‏كنيد دانا است‏.

11- حایل شدن خدا میان انسان ووجدانش: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُون‏. انفال-24 اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اجابت كنيد خدا و رسولش را زمانى كه شما را مى‏خوانند بدانچه زنده‏تان مى‏سازد، و بدانيد كه خدا حائل مى‏شود ميان آدمی و قلب (وجدان) او و اينكه به سوى او محشور مى‏شويد.

12- تاثیر حرف هوس انگیز بر وجدان: يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا احزاب-32 اى زنان پيامبر شما مثل احدى از ساير زنان نيستيد، البته اگر تقوى پيشه سازيد، پس در سخن دلربايى مكنيد، كه قلب بیمار به طمع بيفتد، و سخن نيكو گوييد.

13- وجدان تشخیص دهندۀ حق است: إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيد. ق-37 به درستى كه در اين معنا تذكرى است براى کسی که قلبی(فعال برای تعقل) دارد یا به خوبی گوش فرا دهد و حاضر باشد.

14- ترس درقلب: إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنان‏. انفال-12 آن هنگام را كه خداوند وحى كرد به ملائكه كه من با شمايم پس استوار بداريد كسانى را كه ايمان آوردند. بزودى در وجدانهای (قلبهای) آنان كه كافر شدند ترس و وحشت مى‏افكنم، پس شما بالاى گردنها را بزنيد، و از ايشان هر سرانگشت را قطع كنيد.

15- نفاق درقلب، اضطراب و نتیجۀ خلف وعده و دوروئی: فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى‏ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُون‏. توبه-77 خدا به سزاى آن خلف وعده‏اى كه كردند و اينكه دروغ مى‏گفتند، تا روزى كه ديدارش مى‏كنند در وجدان هايشان نفاق انداخت‏.  همچنین: لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيم‏. توبه-110 بنيانى كه ساخته‏اند همواره مايه اضطراب قلبهای ايشان است، تا وقتى كه قلبهايشان پاره پاره شود و خدا داناى شايسته ‏كار است‏.

16- موجه جلوه شدن یک باطل در قلب: بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى‏ أَهْلِيهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْماً بُورا. فتح-12 اين بود كه پنداشتيد رسول و مؤمنين از اين جنگ به هيچ وجه به خانواده خود برنمى‏گردند و همين پندار در قلبتان موجه جلوه كرد و ظن سويى برديد و مردمى هالك بوديد.

17- پیروی وجدان از عمل به انحراف: وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِين‏. صف 5 و چون موسى به قوم خود گفت: هان اى قوم چرا مرا آزار مى‏دهيد با اينكه مى‏دانيد كه من فرستاده خدا به سوى شمايم پس وقتى مردم از راه حق منحرف شدند خدا وجدانهايشان را منحرف كرد (انحراف ظاهريشان را به انحراف باطنيشان سرايت داد) و خدا مردم فاسق را هدايت نمى‏كند.

18- قلب محل تمرین تقوا: إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيم‏. حجرات-3 به درستى آنان كه صوت خود را در برابر رسول خدا آهسته برمى‏آورند كسانيند كه خدا وجدان هايشان را براى تقوى بيازموده، ايشان مغفرت و اجرى عظيم دارند.

19- قلب از حق منحرف میشود: لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحِيم‏. توبه-117 خدا پيغمبر و مهاجران و انصار را بخشيد، همان كسانى كه در موقع سختى از او پيروى كردند، پس از آنكه نزديك بود وجدان های گروهى از ايشان از حق منحرف گردد سپس آنها را ببخشيد كه خدا با آنان مهربان و رحيم است‏.

ومواردی دیگر.

اکنون به مفهوم قلب درقرآن می پردازیم

با خصوصیاتی که در بالا برای واژۀ قلب درقرآن دیدیم ، آن چه مسلم به نظر می رسد این است که این واژه، بی مناسبت به "دل" یاهمان "قلب" مشهور یا واژه های دیگر ترجمه شده است. همان طور که درابتدا از فرهنگ قرآنی قاموس آوردیم که یکی از معانی قلب در نزد عرب زبانان "گرداندن- تبدیل کردن" می باشد به این واژۀ قرآنی نزدیک تر است. چه، این "قلب" محلی است برای تبادل حق و باطل (دریافت هوای نفس از درون و دیگر اطلاعات توسط حواس از بیرون و شناسائی آنها با تفکر یا تعقل از راه قلب (به تصویرانتهای کتاب رجوع شود) و تشخیص راست از دروغ و انتخاب میان خوب و بد وغیره. به علاوه تعبیر فضائی این پدیده به قلب درقرآن هم جالب و قابل تأمل است. بانگاهی به شمای فضائی روان انسان، متوجه می شویم که وجدان در مرکز فعل و انفعالات روانی قراردارد و همانند قلب عمل میکند. به این ترتیب که محل جمع آوری و تصفیه و پخش داده های روانی انسان می باشد. این خصوصیات و این تعاریف و این تعابیر ما را رهنمون می کنند به اینکه واژۀ "قلب" در قرآن همان وجدان است.

به این ترتیب، ازاین پس به جای "قلب" از واژۀ  وجدان استفاده می شود.

رابطۀ وجدان با تعقل

لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقاقٍ بَعِيد. حج-53 تا آنچه را كه شيطان القاء مى‏كند براى كسانى كه در وجدان هايشان مرضى هست و براى وجدان های سخت مايه ابتلاء كند كه ستمگران در خلافى بى‏نهايتند. علامه طباطبائی درذیل این آیه در جلد 14 صفحۀ 554 المیزان می نویسد:

[مرض قلب عبارت است از اينكه استقامت حالتش در تعقل از بين رفته باشد، به اينكه آنچه را بايد به آن معتقد شود نشود و در عقايد حقه كه هيچ شكى در آنها نيست شك كند. و قساوت قلب به معناى صلابت و غلظت و خشونت آن است، كه از"سنگ قاسى" يعنى سنگ سخت گرفته شده و صلابت قلب عبارت از اين است كه عواطف رقيقه آن كه قلب را در ادراك معانى حقه يارى مى‏دهد از قبيل خشوع و رحمت و تواضع و محبت، در آن مرده باشد. پس قلب مريض آن قلبى است كه خيلى زود حق را تصور مى‏كند ولى خيلى دير به آن معتقد مى‏شود. و قلب قسى و سخت، آن قلبى است كه هم دير آن را تصور مى‏كند و هم دير به آن معتقد مى‏گردد، و به عكس، قلب مريض و قسى وسواسهاى شيطانى را خيلى زود مى‏پذيرد].

بنابراین، وجدان بیمار وجدانی است که دراثر بیماری نرمش خود راازدست داده و دربرابردریافت اطلاعات و دانستنی های جدید از خود استقامت نشان می دهد. می دانیم که عملکرد تعقل یا خردورزی محتاج اطلاعات گوناگونی است برای محک قرار دان آنها در جهت گرفتن تصمیمی عقلانی که وجدانی بیمار در حقیقت خود را از آن محروم می کند وتعقل واقعی انجام نمی گیرد. وهمانطور که خواهیم دید، با نفس، یعنی داده های داخلی ارتباط خود را حفظ کرده و از هوای نفس پیروی می کند. روشن است که درچنین وضعیتی، دستگاه تعقل از عمل واقعی خود باز خواهد ماند و دراختیار هوای نفس قرارخواهد گرفت.

أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور. حج -46. چرا در اين سرزمين‏ها سير نمى‏كنند تا وجدانهايى داشته باشند كه با آن تعقل کنند يا گوشهايى كه با آن بشوند. آرى، ديدگان كور نمى‏شوند بلكه وجدانهائی كه در صدرها هستند كور مى‏شوند. این آیه به روشنی تمام رابطۀ میان وجدان و تعقل و دیدن و شنیدن را بیان میکند. مهمترین کار وجدان را پس از دریافت اطلاعات (دیدنی ها و شنیدنی ها)، تعقل می داند. در این مرحله که اطلاعات از خارج به وسیلۀ حواس به وجدان وارد می شوند را باید با تعقل مورد بررسی و مداقه قرارداده و نتایجی درخور و تجربه ای منطقی (حق) را بیابد. می فرماید اگر دیدگان می بینند، اما شاید وجدان از آن بینش بی بهره بماند و به این دلیل آن را وجدان کور می نامد. خلاصه اینکه بنابر قرآن، وجدانی که تعقل نکند، کور است. و وجدانی که کور است، حاصل دیدن را به همان نگاه (وجه حیوانی) منحصر می کند و خود را از آن عظمت وشگرفی تعقل که منحصر به انسان است محروم می نماید. به بیان دیگر، اطلاعاتی که از طریق حواس وارد وجدان میشوند به مراحل بالاتر (تفکر، تعقل) نمی رسند.

بنابراین، قرآن بین وجدان و قوۀ تعقل رابطه ای مستقیم برقرار می کند. به این ترتیب که وجدان مسئول دریافت اطلاعات و شناسائی  و ارسال کردن یا ارسال نکردن آنها به دستگاه تعقل است.

وجدان و اصل راهنما

بنابر قرآن، وجدان در هر مورد با یک اصل راهنماعمل میکند. در سورۀ احزاب آیۀ 1 خطاب به پیامبر(ص) می فرماید: يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيما. اى پيامبربا خدا (رابطۀ قوا برقرار مکن)، وازكافران و منافقين اطاعت مكن، كه خدا دانا و فرزانه است‏. پیام آیه این است که نمی توان درآن واحد، هم پیروی از خدا کرد و هم پیروی از دشمن او. تقوای از خدا به این معنا است که اطاعت از دشمن خدا در واقع وارد شدن باخدا در رابطۀ قوا می باشد، شریک گرفتن برای خدا. بنابراین، با دواصل راهنما عمل کردن، حتما خلاف تقوا است، یعنی ورود کردن به روابط قوا حاصل آن است. آنگاه در آیۀ 4 همان سوره می فرماید: ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِه‏... خدا براى يك نفر دو وجدان در اندرونش ننهاده‏... علامه طباطبائی در المیزان ذیل این آیه می نویسد: 

[اين جمله كنايه است از اينكه ممكن نيست كسى بين دو اعتقاد متنافى و دو رأى متناقض جمع كند، اگر دو اعتقاد متنافى ديديم بايد بدانيم كه دو قلب به آن دو معتقد است، يعنى دو فرد مخالف هر يك به يكى از آن دو اعتقاد دارند، و ممكن نيست يك فرد به هر دو معتقد باشد.... ولى به نظر ما بعيد نيست كه بگوييم آيه شريفه تعليل مطلب قبل است، كه رسول خدا (ص) را از اطاعت كفار و منافقين نهى مى‏كرد و به پيروى آنچه به  وى وحى مى‏شود امر مى ‏فرمود، جمله مورد بحث اين امر و نهى  را تعليل مى‏كند و مى ‏فرمايد اطاعت خدا با اطاعت كفار و منافقين تنافى  دارد، چون  قبول ولايت خدا و ولايت آنان متنافى است، مثل توحيد و شرك، كه  در يك  قلب  جمع نمى‏شود].

به این ترتیب، اصل راهنما برای عملکرد وجدان از اهمیت زیادی برخوردار است. خداوند به پیامبر (ص) می فرماید، درصورتی از منافقین وکفار پیروی میکرد، توحید را تعطیل کرده و ازراه راست منحرف میشد، چرا که می بایست برای پیروی از آنان اصل راهنمای توحیدی را درآن موضوع رها می کرد و وارد روابط قوا با خدا می شد. انتخاب دیگری وجودندارد. در هر زمان و درهر موضوع، یک وجدان هست و یک اصل راهنما که وجدان با آن عمل می کند: قضاوت می کند، تعقل میکند، تفکر میکند و تصمیم می گیرد، درغیر این صورت وارد روابط قوا می شود و تقوای خود را ازدست می دهد. این اصل راهنما همواره ثابت نیست و عوامل مختلفی در انتخاب آن تأثیر گذارند. دراین مورد درسورۀ ق آیۀ 33 می فرماید: مَنْ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِيب‏. به هر كسى كه درپنهان از خداى رحمان پروا کند و با وجدانی بيايد كه همواره به سوى خدا مراجعه مى‏كرده‏. در ذیل این آیه در المیزان آمده است: [كلمه" منيب" از مصدر" انابه" است كه آن نيز به معناى رجوع است. و منظور از اينكه فرمود" جاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ- با دلى رجوع كننده بيايد" اين است كه عمر خود را با رجوع به خدا بگذراند، و در نتيجه هنگام مرگ با قلبى به ديدار پروردگارش رود كه انابه و رجوع به خدا در اثر تكرارشدنش درطول عمر، ملكه و صفت آن قلب شده باشد].

ودر قاموس آمده است: [نوب فقط از باب افعال در قرآن مجيد بكار رفته است گوئى استعمال آن در قرآن براى نشان دادن رجوع بعد از رجوع بخداوند است يعنى درهاى توبه پيوسته باز ميباشد].

بنابراین، از منظر قرآن، وجدان همواره به اصل خود متصل است و مدام در حال ماندن درغربت و یا بازگشت به اصل راهنمای فطرت خویش می باشد. و با کمترین غفلت، انسان این اصل را رها کرده و به دنبال هوای نفس می رود. اما همان طور که در آیۀ بالا آمده است، کاروجدان مراجعه به خدا، یعنی به فطرت خویش است. پس اصل راهنما اساس فعالیت وجدان، که خود درمرکز دستگاه روانی انسان قراردارد می باشد و از موقعیتی تعیین کننده در شخصیت انسان برخوردار می باشد.

 

رابطۀ وجدان با بیرون دستگاه روان

همان سان که رابطۀ خارج با وجدان حواس انسان هستند، وجدان هم از راه حواس باخارج رابطه برقرار می کند. وجدان این توان را دارد که اطلاعات نادرست توسط حواس به خارج از خود منتقل کند. مثلا از آن چه که خود به موضوعی باوردارد، عکس آن را به خارج از خود بروز دهد. وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصام‏. بقره-204 خطاب به پیامبر: و سخن پاره‏اى از مردم تو را به شگفت مى‏آورد و خدا را گواه مى‏گيرند كه آنچه مى‏گويند مطابق آن چيزى است كه دروجدان دارندوحال آنكه سرسخت‏ترين دشمنان اند. در این باره این وجدانها بر دو نوعند:

اول وجدانی که از حق غافل است و از هوای نفس (خواسته های درونی انسان که از نفس به وجدان منتقل می شوند و درصورت پذیرش آنها توسط وجدان، احساس لذت را درانسان هویدا می سازد[15]) پیروی می کند:  وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً ( کهف 28). با كسانى كه بامداد و شبانگاه پروردگار خويش را مى‏خوانند و رضاى او را مى‏جويند با شكيبايى قرين باشد و ديدگانت به جستجوى زيور زندگى دنيا از آنها منصرف نشود. اطاعت مكن كسى را كه وجدانش را از ياد خويش غافل كرده‏ايم و هوای نفس خود را پيروى كرده و كارش زياده‏روى است‏[16]

دوم وجدانی که با آگاهی از حق و علم به آن، خلاف حق عمل می کند، همانند آن چه که دربالا آمد(بقره-204). در آیۀ 41 سورۀ مائده، برای صاحبان چنین وجدانهائی خفت در دنیا و عذابی بزرگ در آخرت را بشارت میدهد. همچنین: در سورۀ توبه آیۀ 8 می فرماید: كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى‏ قُلُوبُهُمْ وَ أَكْثَرُهُمْ فاسِقُون‏. چگونه (غير اين باشد) و حال آنكه اگر ايشان بر شما دست يابند هيچ خويشاوندى و عهدى را رعايت نمى‏كنند، با زبانهاى خود، شما را خشنود ساخته ولى وجدان هایشان (از اين معنا) اباء دارد و بيشترشان فاسقند.

غافل بودن از وجدان، یامهر زدن بروجدان، یا قفل زدن برآن و... درواقع محروم کردن وجدان از اطلاعات و داده هائی است که می توانند انسان را به رسیدن به حق یاری رسانند. وجدانی که سخت است  آمادگی دریافت اطلاعات جدید را درخود ازدست داده است. ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون‏ بقره-74 از پس اين جريان وجدانهایتان سخت شد كه چون سنگ يا سخت‏تر بود كه بعضى سنگها جويها از آن بشكافد و بعضى آنها دو پاره شود و آب از آن بيرون آيد و بعضى از آنها از ترس خدا فرود افتد و خدا از آنچه مى‏كنيد غافل نيست‏. دراین آیه، قرآن قساوت وجدان و سختی آن را از سنگ بدتر تشبیه کرده ومی فرماید حتی سنگ شکاف درش ایجاد شده و آب بیرون می زند و از کوه جداگردیده، مطابق خلقت (دراینجا قوۀ جاذبۀ زمین) به خواست خدا(حق) گردن نهاده(خَشْيَةِ )و فرومی ریزند، درصورتی که وجدان بشر آن چنان مقاومتی از خود نشان میدهد که از سنگ سخت تر می گردد وخلاف فطرت خویش عمل می کند[17]. اما وجدانی که نرم است، به تعبیر قرآن، وجدانی است که خوب می بیند و می شنود و باز است. وجدانی است که درپی کشف حقایق است و از شنیدن سخنان گوناگون و اندیشه های مختلف ابائی ندارد و از سانسور و خود سانسوری گریزان است. ممارست درخودسانسوری وجدان انسان را سخت می کند و عمل به حق، وجدان را نرم کرده ، آن را آماده می سازد برای تحول. أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ حدید- 16 يا وقت آن نشده آنان كه ايمان آورده‏اند وجدانهایشان به ذكر خدا و معارف حقى كه نازل كرده نرم شود؟ و مانند اهل كتاب كه پيش از اين مى‏زيستند نباشند، ايشان در اثر مهلت زياد دچار قساوت وجدان شده بيشترشان فاسق شدند. وجدانی که سخت است، وجدانی است که هیچگونه تحولی درآن واقع نمی شود و درنادانی و نا آگاهی سخت می ماند. برعکس آن، وجدان با ایمانی که نرم باشد، همواره جستجوگر و فعال است و خودرا درمحدودۀ ذهنیات خویش زندانی نمی کند. وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‏ قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‏ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى‏ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ  بقره-260 و بياد آور آن زمان را كه ابراهيم گفت: پروردگارا نشانم بده كه چگونه مردگان را زنده مى‏كنى؟ فرمود مگر ايمان ندارى؟ عرض كرد، چرا ولى مى‏خواهم وجدانم آرامش يابد، فرمود: پس چهار مرغ بگير و قطعه قطعه كن و هر قسمتى از آن را بر سر كوهى بگذار آن گاه يك يك آنها را صدا بزن، خواهى ديد كه با شتاب نزد تو مى‏آيند و بدان كه خدا مقتدرى شكست ناپذير و محكم كار است‏. در این آیه قرآن باظرافت خاصی بیان می کند انسانی که هم پیامبر است و هم به قادربودن خالق خویش ایمان کامل دارد، اما همچنان آرامش وجدان جستجوگر او درپی بدست آوردن معلومات و اطلاعات جدیداست به درجه ای که حتی خداوند را مورد سئوال قرارمی دهد. به بیان دیگر آنچنان اهمیتی برای نرمش (آزاد بودن) وجدان انسان قائل است که ازطریق این آیه انسان را به جستجوگری و آزاد اندیشی بدون مرزتشویق می نماید. به بیان دیگر، ایمان آوردن به خدا یا چیزی دیگر، نباید موجب سکون وسکوت وجدان گردد، بلکه آرامش وجدان اصلی  است که انسان باید به آن برسد.

وجدانی که سخت شد را نمی توان با اعمال زور و فشار و شکنجه به نرمش واداشت: فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ انعام-43 پس چرا وقتى فشار وسختی ما را ديدند تمایل نشان ندادند، و ليكن وجدانهایشان سخت شد و شيطان عمل زشت‏شان را برايشان زينت داد[18]. درترجمۀ المیزان جلد 7 ص 126 در ذیل این آیه آمده است: [ در اين آيه و چهار آيه بعديش خداى سبحان براى پيغمبر گراميش رفتار خود را با اممى كه قبل از وى مى‏زيسته‏اند، ذكر مى‏كند و بيان مى‏فرمايد كه آن امم، بعد از ديدن معجزات، چه عكس العملى از خود نشان ميدادند، و حاصل مضمون آن اين است كه: خداى تعالى انبيايى در آن امم مبعوث نمود، و هر كدام از آنان، امت خود را به توحيد خداى سبحان و تضرع در درگاه او و به توبه خالص متذكر مى‏ساختند، و خدا امت‏هاى نامبرده را تا آنجا كه پاى جبر در كار نيايد و مجبور به تضرع و التماس و اظهار مسكنت نشوند به انواع شدت‏ها و محنت‏ها امتحان مى‏نمود، و به اقسام باساء و ضراء مبتلا مى‏كرد، تا شايد كه با حسن اختيار به درگاه خدا سر فرود آورده و دلهاى‏شان نرم شده، از خوردن فريب جلوه‏هاى شيطانى و از اتكاى به اسباب ظاهرى اعراض نمايند. ولى زحمات انبياء به جايى نرسيد و امتها در برابر پروردگار سر فرود نياوردند، بلكه اشتغال به مال دنيا، دلهايشان را سنگين نمود، و شيطان هم عمل زشت‏شان را در نظرشان جلوه داده و ياد خداى را از دلهاى‏شان برد].

دراین آیه خطاب به پیامبر ص که از آزار وگستاخی کفار رنج می بردند می فرماید، پیش از او قوم هائی که بدتر از مردمان آن روز بودند می زیسته اند و ما برای ایشان مصائب و گرفتاری و تنگدستی مقرر کردیم اما نه تنها تمایلی به آمدن بسوی ما از خودنشان ندادند، بلکه وجدانهایشان سخت تر شد. بنابراین آیه، فشار و زور و مصیبت و عذاب برای وجدان مضر هستند و آن را سخت تر می کنند. به بیان دیگر، خلقت وجدان براختیار و آزادی و فراغ و رهابودن استوار است و نرمی آن دراین صفات است که برقرار می گردد.

رابطۀ وجدان بانفس

وجدان و نفس دررابطۀ مستقیم قراردارند. تزکیه ویا آلودگی نفس توسط وجدان صورت می گیرد. وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً ( کهف 28). با كسانى كه بامداد و شبانگاه پروردگار خويش را مى‏خوانند و رضاى او را مى‏جويند با شكيبايى قرين باشد و ديدگانت به جستجوى زيور زندگى دنيا از آنها منصرف نشود. اطاعت مكن كسى را كه وجدانش را از ياد خويش غافل كرده‏ايم و هوای نفس خود را پيروى كرده و كارش زياده‏روى است‏. پس وقتی انسان ازوجدان خویش غافل می شود، نفس  حاکم بر اعمال او می گردد و تعقل انجام نمی شود، درنتیجه انسان از هوای نفس خویش یا تمایلات وتمناهائی که نیروی فجور تولید می کند پیروی می کند[19]. وجدان سالم نفسی سالم می سازد: إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيم ‏(شعرا 89). مگر آنكه با وجدان پاك سوی خدا آمده باشد. همانطور که در بخش نفس خواهیم دید که حضور انسان در قیامت با نفس است، ازاین آیه چنین استنباط میشود که وجدانی پاک، نفسی پاک را ازانسان می سازد. همان طور که پیش ازاین درآیۀ 28 سورۀ کهف دیدیم، هرگاه انسان از وجدان خویش غافل شود، هوای نفس فرمان امور را به دست می گیرد و او را به عمل وا می دارد. همچنین : وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِكَ قالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُم ‏محمد -16. و بعضى از آن كفار به تلاوت قرآنت گوش مى‏دهند ولى همين كه بيرون مى‏شوند از آنان كه خداوند آگاهيشان داده مى‏پرسند همين چند لحظه قبل چه گفت؟ اينان كسانى هستند كه خدا بر وجدان هايشان مهر نهاده و در نتيجه هواهاى نفسانى خود را پيروى مى‏كنند. در نتیجه کسانی که دریچۀ وجدان خویش را می بندند (طبع یا مهر برآن زده میشود)، وجدان خود را برروی اطلاعاتی که از بیرون می آید سانسور می کنند، از هوای نفس خویش پیروی می کنند. به عبارت دیگر، دراثر سانسوروجدان که محرک تعقل در انسان است، رابطۀ آن به نفس منحصر می شود و اطلاعاتش به هوای نفس محدود می گردد، درنتیجه عنان عمل انسان نه به عقل او، که به هوای نفس او داده می شود.

أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ. جاثیه -23 هيچ ديدى آن كسى را كه هواى نفس خود را خداى خود گرفت و خدا او را با داشتن علم گمراه كرد و بر گوش و وجدانش مهر نهاد و بر چشمش پرده انداخت، ديگر بعد از خدا چه كسى او را هدايت مى‏كند آيا باز هم متذكر نمى‏شويد؟. این آیه نقش تعیین کنندۀ سانسور را درتخریب وجدان و تسلط نفس بروجدان نشان می دهد. هرگاه بر وجدانی مهر زده شود (خود را سانسور کند)، وخود را از اطلاعات و داده های بیرونی محروم گرداند، نفس خدای انسان می شود و قوۀ تعقل از عمل واقعی به دلیل ضعف داده ها بازمی ماند و انسان گرفتار زندان درون می شود به ترتیبی که راه رهائی مسدود می گردد و انسان درگمراهی می ماند. أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً (فرقان43) آيا كسى را كه هوس خويش را خداى خويش گرفته نديدى؟ مگر تو كارگزار او هستى؟ بایدبراین امر توجه داشت که سانسور عمومی نیست وانسان نمی تواند وجدان خویش را برروی تمامی اطلاعات ببندد ویا هیچ چیز را نبیند ویا نشنود. بدیهی است که سانسور درمورد اطلاعاتی ایجادمی شود که مورد میل هوای نفس، یعنی آن چه انسان خودساخته است، نباشد ویا برضد آن باشد اعمال می شود. یعنی راه تحول در رشد را برخود می بندد و خود را درامیال خویش محبوس می کند.

بنابراین، رابطۀ وجدان بانفس، رابطه ای تعیین کننده است. درمبحث نفس به این موضوع بیشترپرداخته خواهد شد.

بیماری و سلامت وجدان

وقتی رابطۀ وجدان با خارج ویا خارج با وجدان تحت تأثیر عواملی مختل می شود، بنابر قرآن، آن وجدان بیمار است[20]. انواع مختلف عوارض این بیماری را قرآن با سخت شدن ، قفل شدن، مهر خوردن، و...  وجدان بیان می فرماید (البته درجاهای مختلف علل این عوارض را بیان می کند، که می توانند مورد تحقیقاتی علمی «روانکاوانه» قرارگیرند). بااین وجود می توان گفت که علت اصلی این عوارض، سانسور وجدان از دستیابی به حقایق است. قرآن عمدۀ این سانسوررا داخلی (خودسانسوری) می داند و مسئولیت آن را متوجه خودانسان می داند. آنجا که می فرماید ما بر وجدان قفل یا مهر می زنیم و غیره، منظوراین است که برپایۀ  فطرتی که انسان باآن خلق شده که حق است، در پی بعضی عملکردها این مهر یا قفل یا... زده می شود. همانطور که قبل ازاین هم اشاره رفت، نظام خلقت بر حق استوار است [21] به این ترتیب که  اگر انسان چنین و چنان کند، بنابر ناموس خلقت، آن عمل چنین و چنان نتیجه ای دربرخواهد داشت، مثلا وجدانش سخت شده و راه ورود به آن مسدود میگردد، این چنین مهر برآن می خورد. پس این انسان است که با اعمال خود، زمینۀ خود سانسوری را برای خویش فراهم می آورد. أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلى‏ قَلْبِكَ وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُور شورا-24. و يا (منافقین) مى‏گويند به دروغ بر خدا افتراء بسته، (بگو) اگر من به خدا دروغ ببندم خدا اگر بخواهد مهر بر وجدانم مى‏زند، و خدا بالآخره باطل را از بين برده حق را به وسيله كلماتش به كرسى مى‏نشاند كه او داناى به نهفته‏هاى صدور است‏. بنابراین آیه، دروغ گفتن (دراینجا برخدا) از مواردی است که مهر بر وجدان می زند. می فرماید اگر من دروغ بگویم مهر بر وجدانم زده میشود، درنتیجه راه وحی بر وجدانم مسدود می گردد(همان طور که پیش ازاین دیدیم، وحی بر وجدان پیامبر از راه دل نازل می شده است) و پیامبری بی معنی میگردد. در مورد رابطۀ دروغ داشتن باخارج باز می فرماید: فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُون‏ بقره-10. در وجدان هاشان مرضى است پس خدا آن بيمارى را زيادتر كرد، و ايشان بخاطر دروغها كه ميگويند عذابى دردناك دارند.

اما آنچه که در بارۀ وجدان باید مورد توجه قرارداد این است که وجدان سالم در اثر "نرم بودن" یعنی خاصیت شکل پذیری آن، همواره در مظان تغییر و تحول می باشد. عوامل و اطلاعات خارجی می توانند در تغییر آن به سوی سخت شدن عمل نمایند. مثلا عواملی از قبیل موقعیت های مالی و یا مقامات و پست ها (قدرت) می توانند در تحول وجدان مؤثر واقع شوند. به همین دلیل انسان همواره باید قوۀ تعقل خویش را بکار گیرد و به تمرینات روانی از قبیل نماز و غیروه بهاء دهد: رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّاب‏ آل عمران-8. پروردگارا، وجدانهای ما را بعد از آنكه هدايت كردى منحرف مساز و از ناحيه خود رحمتى به ما عطا كن كه تنها تو بخشنده‏اى‏.

قرآن برای وجدان اهمیت به سزائی برخورداراست، به همین دلیل باید در تحقیقی عمیق تر به آن پرداخت.



[1]- به رحمت الهی، در برابر آنان نرم شدی و اگر خشن و سخت وجدان بودی، از اطراف تو، پراکنده می‌شدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب و در کارها، با آنان مشورت کن اما هنگامی که تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.

[2]-سپس وجدانهای شما بعد از این واقعه سخت شد همچون سنگ، یا سخت‌ترچرا که پاره‌ای از سنگها می‌شکافد و از آن نهرها جاری می‌شود و پاره‌ای از آنها شکاف برمی‌دارد، و آب از آن تراوش می‌کند و پاره‌ای از خوف خدا به زیر می‌افتد و خداوند از اعمال شما غافل نیست.

[3]-اى زنان پيامبر! شما مثل احدى از ساير زنان نيستيد، البته اگر تقوى پيشه سازيد، پس در سخن دلربايى مكنيد، كه وجدان بيمار به طمع بيفتد، و سخن نيكو گوييد.

[4]-در وجدانهایشان مرضى است پس خدا بكيفر نفاقشان آن بيمارى را زيادتر كرد، و ايشان بخاطر دروغها كه ميگويند عذابى دردناك دارند.

[5]- خدا بر وجدانهایشان مهر زده و بر گوش و چشمهاشان پرده‏ايست و ايشان عذابى عظيم دارند.

[6]- اين قريه‏هايى كه ما از خبرهاى آن بر تو مى‏خوانيم پيغمبرانشان با حجت‏ها سويشان آمدند و به آن چيزها كه قبلا به تكذيب آن پرداخته بودند ايمان‏آور نبودند، اينچنين بر وجدانهای كفار خداوند مهر مى‏نهد.

[7]- وجدان كافران را بيم‏ناك و هراسان كنيم زيرا كه چيزى را براى خدا شريك قرار دادند كه اصلا بر آن حقيقتى و دليلى نبود و منزل‏گاه آنها آتش دوزخ است و سراى ستمكاران بسيار بد منزلگاهى است‏.

[8]- وجدانهايى در آن روز سخت هراسان است‏.

[9]- و اگر در سفر بوديد و نويسنده‏اى نيافتيد، بايد گروى گرفته شود، و اگر بعضى از شما بعضى ديگر را امين شمرد، امانت‏دار بايد امانت او را بدهد، و از خدا و پروردگار خويش بترسد، و زنهار! نبايد گواهى را كتمان كنيد، و با اينكه ديده‏ايد، بگوئيد: نديده‏ام، كه هر كس شهادت را كتمان كند وجدانش گنهكار است، و خدا به آنچه مى‏كنيد دانا است‏.

[10]- و شما دو زن اگر به سوى خدا توبه ببريد ، چون وجدانهای شما منحرف گشته و اگر هم چنان عليه پيامبر دست به دست هم بدهيد بدانيد كه خداوند مولاى او و جبرئيل و مؤمنين صالح و ملائكه هم بعد از خدا پشتيبان اويند.

[11]- خدا شما را به سوگندهاى بيهوده‏تان بازخواست نمى‏كند ولى به آنچه وجدانهایان مرتكب شده مؤاخذه مى‏نمايد، و خدا آمرزنده و بردبار است‏.

[12]- بسيارى از جن و انس را براى جهنم آفريده‏ايم وجدان‏ها دارند كه با آن فهم نمى‏كنند چشم‏ها دارند كه با آن نمى‏بينند گوش‏ها دارند كه با آن نمى‏شنوند ايشان چون چارپايانند بلكه آنان گمراه‏ترند ايشان همانانند غفلت‏زدگانند‏.

[13]- هان اى پيغمبر بگو به آن اسيرانى كه در دست تو (اسير) اند: اگر خداوند در وجدانهاى شما خير را سراغ مى‏داشت بهتر از آنچه از شما گرفتند به شما مى‏داد و شما را مى‏آمرزيد وخداوند آمرزنده رحيم است‏.

[14]-آنان را به [نام‌] پدرانشان بخوانيد، كه اين نزد خدا عادلانه‌تر است، و اگر پدرانشان را نمى‌شناسيد پس برادران دينى و موالى شمايند، و در آنچه اشتباهاً مرتكب آن شده‌ايد بر شما گناهى نيست، ولى در آنچه وجدانهايتان عمد داشته است [مسؤوليد]و خداست كه همواره آمرزنده مهربان است.

[15]-نفس یاوجدان مغفوله Inconscient برای اولین بار درغرب و در قرن 17 میلادی توسط لایبنیزLeibniz فیلسوف آلمانی مطرح گردید که بعداز او زیگموند فرویدFreud روانکاو اطریشی این پدیده را مورد کاوش خود قرارداد و وجود چنین خاصه ای را در انسان، جدای از وجدان Conscience مورد تجربه و آزمایش قرارداد. فروید روابطی را بین وجدان و نفس آشکار ساخت. اساس لذت بردن را در پذیرش تمایلات نفسانی توسط وجدان می دانست و ترد آن را منشأ اغلب بیماری های روانی قلمداد می کرد. البته انتقادات زیادی از سوی روانکاوان و روانشناسان و حتی بیولوژیستها به نظریه او وارد آمده است. اما اهمیت کار فروید، درپیداکردن ارتباط بین وجدان مغفوله و وجدان انسان است. هنوز بشر دراولین پیچ وخم های آشنائی با رازدستگاه روان خود به سر می برد درحالیکه قرآن قرن هااست که بشر را از آن چه که نمی دانسته آگاه نموده اما بشر همواره به آنها بی اعتناعی کرده است.

[16] راغب در مفردات گفته: كلمه" صبر" به معناى امساك و خوددارى در تنگنا است.

وقتى كسى مى‏گويد:" صبرت الدابة" معنايش اين است كه من فلان حيوان را در جايى بدون علف حبس كردم. و نيز وقتى كسى مى‏گويد:" صبرت فلانا" معنايش اين است كه بلائى بر سرش آوردم كه بعدا مى‏فهمد، بلائى كه از آن خلاصى نخواهد يافت. كلمه" صبر" به طور كلى به معناى حبس و نگهدارى نفس است در برابر عمل به مقرراتى كه عقل و شرع معتبر مى‏شمارند و يا ترك چيزهايى كه عقل و شرع اقتضاء مى‏كنند كه نفوس را از ارتكاب آن حبس كرد.

 

[17]- برای فهم آسان تر این صفات سختی و نرمی وجدان درقرآن، شاید بدنباشد از دستاوردهای جدید علم بیولوژی کمک گرفت. درعلم بیولوژی، شکل پذیری و نرمشPlasticité  نورون ها Neurone (سلول عصبی ناقل اطلاعات در سلسلۀ اعصاب) یا سیناپزهاsynapse (ارتباط دهندۀ بین نورون ها یا نرون ها بادیگر اعضاء) سرچشمۀ تغییروتحول را در مغز یا روان انسان تشکیل می دهد. هرگاه این شکل پذیری ونرمش ازبین برود، انتقال اطلاعات و ضبط آنان مختل می گردد. به عبارت دیگر، این نرمش و شکل پذیری و دگرگونی اندام این سلول ها و سیناپزها و متعاقب آن، مغز است که جریان و ضبط  و تحول اطلاعات را ممکن می سازند. دراین صورت می توان به اهمیت نرمش وجدان پی برد و دریافت وقتی وجدانی سخت می شود، تاچه اندازه می تواند به انسان صدمه وارد آورد.

[18] - در مورد معنای تضرع، از جمله در قاموس قرآن آمده است:"ضروع بضم (ض- ر) نزديك شدن است در اقرب آمده: «ضرع السبع من الشى‏ء ضروعا: دنا منه» و نيز آمده: «تضرّع منه» يعنى با ميل باو نزديك شد و چون تذلّل و زارى يكنوع نزديك شدن است لذا معناى اصلى در آن ملحوظ مى‏باشد".

باید دربین معانی مختلفی که واژه ها می توانند داشته باشند، آن معنی را برگزید که به اصول قرآن نزدیک تر باشد. اگر قبول کرده باشیم که قرآن بیان آزادی است و هدف آن شفای انسان است و انسان نباید خودرا دررابطۀ قوا باخدای خویش قراردهد "اتقوالله" بلکه خود را ازاو بداند "انالله"، و هدف خداوند نه تنبیه و خوار کردن اشرف مخلوقات، که هدایت اوباشد، بنابراین، این معنی (تضرع= بامیل نزدیک شدن) برای تضرع مناسب تر می آید.

[19] توضیحات بیشتر در بخش فجور وعملکرد آن خواهند آمد.

[20]- رجوع شود به : بقره 7- بقره 74- بقره 88- آل عمران 7- آل عمران 8-  آل عمران 159- شورا 24- جاثیه 23- نساء 155- مائده 13- مائده 52- انعام 46- اعراف 100- اعراف 101 -  توبه 87- توبه 93- یونس 74- نحل 108-

 

[21]- أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ.  ابراهیم -19. مگر نمى‏دانى كه خدا آسمانها و زمين را به حق آفريد؟ اگر بخواهد، شما را مى‏برد و خلقى تازه مى‏آورد.

۱۳۹۹ اسفند ۱۶, شنبه

مصدق- نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر ایران

 

 به مناسبت انتشار جلد هیجدهم مصدق و نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر ایران- جمال صفری

« اگربه تدریج که دختران ازمدارس خارج می­شدند حجاب رفع می­شد چه می­شد؟ رفع حجاب از زنان پیرو بى­تدبیرچه نفعى براى ما داشت؟...فرض کنیم با هواداران این رژیم موافقت کنید وبگویید دیکتاتور (بدلیل ساختن جاده ویا چند بنا) به مملکت خدمت کرددرمقابل آزادی ما را سلب کرد برای ما چه کرد؟ ... دیکتاتورشبیه به پدری است که اولاد خود را از محیط عمل و کاردورکند و پس از مرگ خود اولادى بى­تجربه و بى­عمل بگذارد. پس مدتى لازم است که اولاد او مجرب و مستعد کار شود یا باید گفت که درجامعه افراد در حکم هیچ­اند وباید آنها را یک نفر اداره کند. این همان سلطنت استبدادی است که بود. مجلس براى چه خواستند و قانون اساسى براى چه نوشتند و یا باید گفت که حکومت ملى است و تمام مردم باید غمخوارجامعه ودرمقدرات آن شرکت نمایند دراین صورت منجى وپیشوا مورد ندارد. اگر ناخدا یکى است هروقت که ناخوش شود کشتى درخطراست و وقتى که مُرد کشتى به قعردریا می­رود ولى اگر ناخدا متعدد شد ناخوشى و مرگ یک نفردرسرنوشت کشتى مؤثر نیست.


 آقا اگرغمخواراین ملت­ اند به ترقى و تعالى وطن معتقدند ونمی‌خواهند به عناوین هیچ و پوچ به آتش نفاق دامن بزنند باید خود را فوق دیگران ندانند وبگذارند که در سایه آزادى، جامعه خودش کشتى متلاطم را به ساحل نجات رساند.»

 «دکتر مصدق -  دورۀ  چهاردهم مجلس شورای ملی ، ۱۶ اسفند۱۳۲۲»

 «  من موظفم به شما بانوان یاد آوری کنم که یک خطربزرگ ما را تهدید می کند. وآن خطربسیار بزرگ و وحشتناک است. کدام خطر؟ خطرمرگ استقلال و آزادی بانوان. اگرامروز ازاین خطرجلوگیری نکنیم. فردا به خطرمهیب مرگ استقلال ایران گرفتارمی شویم. چرا؟ به دلیل آنکه حفظ استقلال مملکت مربوط به حفظ شخصیت وحیثیت افراد ممکت است. اگر افراد مملکتی بدون اراده، بی تصمیم و ترسو باشند، آنچه لازمۀ حیثیت بشری است ندارند و اگر فاقد این مشخصات باشند، استقلال آن مملکت قابل دوام  و بقا نیست و دیگران به خود حق می دهند که برآن ملت قیمومیت داشته باشند.»

   « صدیقه دولت آبادی(نامه ها ونوشته ها، ویادها )0 جلد دوم - ص 306 »   ‏

«نام انسان برازنده‌ی کسی است که در برابر خود و دربرابر همه ی دلواپسی هایی که دراین جهان آشفته و آن میهن شوربخت ماست خود را مسئول بداند. به الزام‌ها و تعهدهای انسانی سرشتی مطلق و قطعی دهد وآزادی را جزدربقای عینی آن، آن هم برای همه، تصورننماید و رسالت مساوی زن ومرد را که مبتنی بر یک ساحت ذاتی و مستقل از جنسیت است، باور دارد وجز با خیزگرفتن به سوی آینده‌ای به غایت باز و آزاد توجیه ممکن دیگری برای هستی نشناسد.» …

«اندیشه برسوگنامه‌ی وطن وضرورت دستیابی به رهیافت‌های خردگرایانه و نیاز به مددگیری از همت وغیرت ملی، چنان زمان برما تنگ کرده که فرصت پیش‌آمده را برغم سنگینی سهمگینی که وظیفه‌ی زن بودن بر شانه‌هایم می‌نهد برای دست یاری درازکردن و همه، زن و مرد ایرانی را در برون و درون سرزمینم به نجات میهن فراخواندن واداشته تا با رگ رگم فریاد برآورم ایران روزگار تلخ و سختی را می‌گذراند، مغاک تیره‌ای برهستی ملی ما کام گشوده، تنهایش نگذاریم، توان‌هایمان را درهم آمیزیم. ازخویشتن و همه‌ی ستم‌هایی که برما رفته بگذریم تا از این ورطه‌ی سخت تاریخی بار دیگر سربلند بدر آییم.

 بیایید همه‌ی گلایه‌هایمان را ازمردان؛ پدران، همسران و پسرانمان که دردرازای پیکارهای ویژه‌مان ما را یاری ندادند یا شمارآنها که همراهی‌مان کردند بسیاراندک بود برای زمانی دیگربگذاریم که میهن‌مان، هویت‌مان، نیاخاک ورجاندمان، گهواره از ستم رها گردد.»

 «از گفتار پروانه فروهر درهفتمین کنفرانس بین‌المللی سالانه‌ی بنیاد پژوهش‌های زنان ایران پیرامون «زن ایرانی و حقوق بشر» در روز جمعه بیست و چهارم خرداد ماه ۱۳۷۵»

 

  دکتر مصدق، صدیقه دولت آبادی و نهضت ملی

         صدیقه دولت آبادی، در سال 1330 تا 28 مرداد 1332، از طرفداران عقیده استقلال طلبانه دکتر ‏مصدق بود. لذا در 17 دی 1330 در هفدهمین سال تاسیس کانون بانوان (ص، 305)، در سخنرانی ‏اش خبر کمک به «قرضه ملی» را به جهت کمک به بنیه مالی دولت، اعلام و چنین گفت: «به خاطر ‏دارم محصل خردسالی بودم با پرستارم از جلوی مجلس شورای ملی عبور کردم. جمعیت زیادی از ‏بانوان محترم در جلوی مجلس اجتماع کرده، خانم محترمی، نقاب بر صورت، روی سکویی ایستاده و ‏لایحه می خواند. این جملات به گوشم رسید: "ما زنان ایران با فروش جامه، حتی پادرهای ‏ابریشمی و زینت آلات خودمان، قرض دولت را می دهیم و راضی نمی شویم که دولت ما از روی ‏استیصال قرض جدیدی از دولت خارجی بکند و گمرکات ما را به گرو ببرند." این جملات در صورتی که ‏نفهمیده بودم معنی گمرکات چیست، اما چنان مرا تهییج کرد که اولین سئوال ازمادرم این بود: ‏گمرکات ما را به گرو ببرند یعنی چه؟ مادرم برایم توضیح داد. از او خواهش کردم که اجازه بدهد من ‏هم گوشواره های عزیز خودم را در این راه بدهم. مادرم مرا تشویق کرد و گفت: قیچی بیاور تا ‏گوشواره هایت را چیده، از گوشت درآورم، و با نامه مختصری به انجمن خانم ها فرستاد. بعد شنیده ‏شد که چندین هزارگوشواره و انگشترودستبند طلا و جواهررا بازرگانان بازاربا قیمت مضاعف ‏خریداری نموده و به قرض دولت پرداخته اند. اکنون نیز این پیشنهاد را تقدیم می دارم که مردمان ‏متمکن وطن پرست زینت آلات را به مزایده بخرند.»

خانم دولت آبادی در سخنرانی دیگری که برای پخش در برنامه رادیویی کانون بانوان ایراد نموده، ایضاَ ‏گفته است : «مدتی است لب فروبسته و به معنی دو صد گفته چون نیم کردار نیست به خدمات ‏فرهنگی و معلومات هنری پرداخته بودم... اکنون در طی تحولات اخیر مطمئن شدم که مورد مبارزه ‏برای تمام افراد ایرانی از عالی و دانی فرا رسیده و اگر مردم بخواهند به حق مشروع خود برسند ‏الان همان وقتی است که می توانند به نتیجه اعمال وطن پرستانه خودشان نائل شوند.» ایشان ‏سپس به شرح چرایی این که امروز زمان عمل فرا رسیده می پردازد و نهایتا می گوید: «بنابراین ‏موقع آن رسیده که کانون بانوان هم با این نهضت خداپسندانه قیام کند و هر اندازه ای که بتواند از راه ‏کمک به خرید اوراق قرضه ملی، دولت را مدد نماید. اول اقدام، از شخص این جانب است که ‏خدمتگزار کانون بانوانم و می توانم با لحن صحیح و صدیق عرض کنم هر چه اکنون در دسترس من ‏است برای خرید اوراق قرضه ملی تقدیم می کنم.... اکنون کانون بانوان به بانوان هیئت مدیره و ‏اعضای رسمی کانون و نیز اعضای وابسته کانون یعنی کسانی که بر طبق دفاتر موجوده آموزشگاه ‏ها متجاوز از دو هزار نفر می شوند اخطار و پیشنهاد می کند هر کدام در تهران هستند در روز تعیین ‏شده به بانک ملی رفته، به اندازه قوّه خودشان اوراق قرضه ملی خریداری کنند. کسانی که در ‏شهرستانها ساکنند می توانند در همین روز به بانکهای ملی رفته و به قدرت استطاعت خود از خرید ‏قرضه ملی استفاده کنند. در پایان عرایضم با امید به فضل خدای متعال موفقیت افراد میهن را در این ‏استمداد عمومی آرزو و پایندگی دولت بی ریای نخست وزیر محبوب ملی را تحت توجهات مخصوص ‏اعلیحضرت همایون شاهنشاهی مسئلت می نمایم.» (ص، 308‏)

 «صدیقه دولت آبادی در مقاله ای بسال 1311 در بارۀ « با حجاب و بی حجاب» می گوید:«اما برای ما آزادی و کشف حجاب به طور خیلی طبیعی پیش آمده، که دولت وافکارمنور روی این زمینه زنان را درکشف حجاب مختار گذاشته اند، تا هرکس میل دارد با حجاب وهرکس مایل است بی حجاب معاشرت کند. بنابراین دوم آزادی است که ما ازاروپاییان کامل تر داریم.» ولی این سیاست «اصلاحات تدریجی جامعه » همراه با زمان ادامه نیافت زیرا که طبیعت رژیم رضا خانی براساس اراده گرائی همراه با قهرو زور بود که با تصورات نادرست از ساختار و بافتهای آن زمان جامعه با اعلام رسمی «کشف حجاب 17 دی 1314» باعث واکنش بخش بزرگی از مردم جامعه گردید.

حافظه وذهنیت تاریخی معاصرایران نمایانگراین است که رشد، توسعه، نوگرائی واصلاحات اجتماعی، فرهنگی،سیاسی واقتصادی جامعۀ ملی توأم با تکوین قوانین موضوعه برای برابری حقوق فطری زن و مرد و از بین بردن تبعیض درحوزۀ عمومی و خصوصی، نیازبه آزادی های فردی و اجتماعی در اندیشه وعمل و فضای باز و...دارد که با هرگونه طرزفکر و روش قهرآمیز نظام های تمامیت خواه، تام گرا وسرکوب گر درتعارض وتقابل است. تجربۀ نظام های«شاه وشیخ»امثال رضاخان وخمینی که یکی با خشونت ویرانگر فرمان «بی حجابی» می دهد ودیگری با جباریت منحط فرمان «با حجابی» صادرمی کند نمونۀ بارزشکست تصورات و طرز تلقی آنها ازفرد وجامعه است.

 ازطرفی دیگرخوشبختانه تلاشهای بیش ازیکصد سالۀ زنان ایران برای احقاق حقوق برابربا مردان درحوزه عمومی وحوزه خصوصی وهمچنین مبارزۀ پیگیر وخستگی ناپذیرزنان آگاه و پیشرو برعلیه قوانین تبعیض آمیزو پوشش اجباری درجهت مطالبات وخواسته های به حق خود درچهارچوب «اعلامیه جهانی حقوق بشر» انکار ناپذیر ودرخور تمجید است. بدون شک برای تحقق برابری حقوق فطری و طبیعی زنان ومردان لزوم همکاری، همیاری وهمبستگی همۀ مردان وزنان بیدار و آزادیخواه ضروری است.  »

  کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان مصوب ۱۸ دسامبر ۱۹۷۹ میلادی بدرستی تاکید می کندکه : مجمع عمومی سازمان ملل متحد دول عضو کنوانسیون حاضر، با عنایت به اینکه منشور ملل متحد برپایبندی به حقوق اساسی بشر، کرامت و ارزش هر فرد انسانی و برابری حقوق زن و مرد تأکید دارد. با عنایت به اینکه اعلامیه جهانی حقوق بشر اصل قابل قبول نبودن تبعیض را تأیید نموده، اعلام می‌دارد که کلیه افراد بشر آزاد به دنیا آمده و از نظر منزلت و حقوق یکسان بوده و بدون هیچگونه تمایزی، از جمله تمایزات مبتنی بر جنسیت، حق دارند از کلیه حقوق و آزادیهای مندرج در این اعلامیه بهره‌مند شوند، با عنایت به اینکه دول عضو میثاقهای بین‌المللی حقوق بشر متعهد به تضمین حقوق برابر زنان ومردان دربهره‌مندی از کلیه حقوق اساسی، اجتماعی، فرهنگی، مدنی و سیاسی می‌باشند، بادرنظرگرفتن کنوانسیونهای بین‌المللی که تحت نظر سازمان ملل متحد وسازمان‌های تخصصی به منظور پیشبرد تساوی حقوق زنان و مردان منعقد گردیده‌اند، همچنین با عنایت به قطعنامه‌ها، اعلامیه‌ها و توصیه‌هایی که توسط ملل متحد و سازمان‌های تخصصی برای پیشبرد تساوی حقوق زنان و مردان تصویب شده‌ است، در عین حال، با نگرانی از اینکه به رغم این اسناد متعدد، تبعیضات علیه زنان همچنان به‌طور گسترده ادامه دارد، با یادآوری اینکه تبعیض علیه زنان ناقض اصول برابری حقوق و احترام به کرامت انسانی است و مانع شرکت زنان در شرایط مساوی با مردان در زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور و نیز گسترش سعادت جامعه و خانواده شده و شکوفایی کامل قابلیت‌ها و استعدادهای زنان در خدمت به کشور و بشریت را دشوارتر می‌نماید، با نگرانی از اینکه در شرایط فقر و تنگدستی زنان از حداقل امکان دسترسی به مواد غذایی، بهداشت، تعلیم و تربیت و فرصتهای شغلی و سایر نیازها برخوردارند، با اعتقاد بر اینکه تأسیس نظام نوین اقتصاد بین‌الملل براساس مساوات و عدالت در تحقق پیشبرد برابری بین مردان و زنان نقش مهمی را ایفاء می‌نماید، با تأکید بر اینکه ریشه‌کن کردن آپارتاید، اشکال مختلف نژادپرستی، تبعیض‌نژادی، استعمار، استعمارنو، تجاوز، اشغال و سلطه و دخالت خارجی در امور داخلی دولت‌ها مستلزم تحقق کامل حقوق مردان و زنان می‌باشد، با تأیید بر اینکه تحکیم صلح و امنیت بین‌المللی، تشنج‌زدایی بین‌المللی، همکاری‌های متقابل دول صرف نظر از نظام‌های اجتماعی و اقتصادی آنان، خلع سلاح کامل و عمومی و به ویژه خلع سلاح اتمی تحت نظارت و کنترل دقیق و مؤثر بین‌المللی، تأکید بر اصول عدالت، مساوات و منافع متقابل در روابط بین کشورها و احقاق حق مردم تحت سلطه استعمار و بیگانه و اشغال خارجی به دستیابی به حق تعیین سرنوشت و استقلال و همچنین احترام به حاکمیت ملی و تمامیت ارضی باعث توسعه و پیشرفت اجتماعی خواهد شد و در نتیجه به دستیابی به مساوات کامل بین مردان و زنان کمک خواهد کرد، با اعتقاد بر اینکه توسعه تمام و کمال یک کشور، رفاه جهانی و برقراری صلح مستلزم شرکت یکپارچه زنان در تمام زمینه‌ها در شرایط مساوی با مردان است، با یادآوری سهم عمده زنان در تحقق رفاه خانواده و پیشرفت جامعه، که تاکنون کاملاً شناسایی نشده‌ است، اهمیت اجتماعی مادری و نقش والدین در خانواده و در تربیت کودکان، و با آگاهی از اینکه نقش زنان در تولید مثل نباید اساس تبعیض قرار گیرد بلکه تربیت کودکان مستلزم تقسیم مسئولیت بین زن و مرد و جامعه به‌طور کلی می‌باشد، با اطلاع از اینکه تغییر در نقش سنتی مردان و زنان در جامعه و خانواده برای دستیابی به مساوات کامل میان زنان و مردان ضروری است، با عزم بر اجرای اصول مندرج در اعلامیه محو تبعیض علیه زنان و در این راستا اتخاذ اقدامات ضروری برای از میان برداشتن این گونه تبعیض‌ها در اشکال و صور آن» توافق کرده اند.

 به بیان دیگر، « زن و مرد برای دوستی با یکدیگر خلق شده اند و هر دو بطور برابر حقوقمند هستند. بنابراین، تمامی تبعیض ها و نابرابریها ملغی هستند. و جمهور مردم با یکدیگر برادر و خواهر و در حقوق برابرند. از آنجا که همگان در حقوقمندی برابرند و عقیده نمیتواند بکار دشمنی آید مگر وقتی که به استخدام قدرت درمی آید، اختلاف در عقیده و باور و یا جنسیت و تعلق به قومی، موجب تبعیضهای جنسی و قومی و ملی و نژادی نمی گردد و ناقض و مانع دوستی شهروندان با یکدیگر نمی شود.»

   خواننده گرامی! هیجدهمین جلد ازسری مجلدّهای«مصدق، نهضت ملی ورویدادهای تاریخ معاصرایران »، پیش روی شما است.

 ketab-Mossadegh- Nehzat Meli wa Roydadhaye Tarikh Maser iran -j18-080321-.pdf