این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۴۰۰ آبان ۹, یکشنبه

«کانون نویسندگان در تبعید و انجمن قلم ایران در تبعید » در هجران دمکراسی

 


«اندازه از خود بیگانه شدن حق در ناحق، در یک جامعه، اندازه غفلت انسان از استقلال و آزادی خویش، در آن جامعه، و نیز اندازه نا برخورداری انسان از حقوق خویش را نشان می دهد. اخلاق استقلال و آزادی چون وجدان اخلاقی جامعه گشت، انسانها را به قیام به حق بر می انگیزد و آنها را بر آن می دارد که از راه باز یافتن استقلال و آزادی و حقوق خویش و عمل به آنها، آن آسیب اجتماعی بسیار سخت را درمان کنند که فراوانی از خود بیگانه شدن حق در ناحق است».               ابوالحسن بنی صدر

 

اطلاعیه ای دیدم از کانون و انجمن نامبرده در سوگ آرامش دوستدار، کنشگر فرهنگی که هفته ای پیش درگذشت. این رسم را بهانه ای یافتم برای بازگو کردن پدیده ای نا میمون که کشور ما را در مهلکۀ استبداد نگه داشته و میدارد. همدردی از هجران انسان ها رسمی پسندیده است که باید به آن ارج نهاد. اما در چند هفته پیش از این مصیبت، ابوالحسن بنی صدر به سفری ابدی هجرت کرده بود. بیش از هفتاد جلد کتاب و هزاران مقاله و کلاس درس از او به جای مانده است. از دیدگاه عمومی، کانون نویسندگان باید یک نهاد فرهنگی باشد که جامعه را تحت پوشش داشته و دیدی فراخ به فرهنگ آن داشته باشد. با این فرض به اصل ماجرا که درد تاریخی کشور ما می باشد می پردازم.



ابوالحسن بنی صدر، علاوه بر کنشگر فرهنگی و فلسفه و اقتصاد و دین پژوهی، در سیاست بر اصول استقلال و آزادی فردی و اجتماعی بسیار کوشا بود. برای استقرار آزادی های رسانه ای و پژوهش و نویسندگی چه در قدرت و چه در خارج از آن، استوار می ایستاد. از خدماتی که به کشور و فرهنگ و آگاهی عمومی و حضور شبانه روزی او در جبهه های جنگ و... که خدماتی عمومی به هر ایرانی هستند، در می گذرم. اما آنچه به خصوص به نویسندگان مربوط می شود، دفاع از آزادی قلم آنها است که جای حداقل یک سپاس را دارا می باشد. این قدر دانی نه در زمان حیاتش انجام شد و نه پس از مرگش.

اما اصل این نوشته جویای این می باشد که چرا این بی توجهی و یا بی میلی رخ داده است؟ چرا کنشگران ما به اصل آزادی قلم بی توجهی کرده و فقط آن را در پیرامون خویش جستجو می کنند؟ آرامش دوستدار یک پژوهندۀ دین و بر ضد آن بود، ابوالحسن بنی صدر، یک پژوهندۀ دینی و در پی زنده کردن ارزش های آن بود. هر دو پژوهنده دینی بودند. اما گویا پژوهش دوستدار باب میل کانون نویسندگان و انجمن قلم در تبعید بوده و به پژوهش بنی صدر بی اعتنا بوده اند. درد مجموعۀ کنش گری ما همین می باشد که کشور را در مهلکۀ استبداد فرو برده است. درد "بینش آزادی در پیرامون خویش". مگر رضاشاه و محمد رضاشاه، خمینی و خامنه ای غیر از این کرده و می کنند؟ با دید کوتاه و محفلی خود، هم خود را در تنگنا قرار داده و هم کشور را زندانی این نوع بینش گردانده اند. دین ستیزی چادر را به زور از سر زن بر می دارد و دین باز، چادر را به زور بر سر زن می کند بدون توجه و ارزش دادن به استقلال انسان. بنی صدر آزادی را حق انسان می دانست، نه در چرخۀ باند و دسته و عقیده و دین و ... . و شاید، و بازهم شاید همین ویژگی او انگیزۀ اصلی بی توجهی نویسندگان عزیز ما را فراهم کرده باشد! اگر به بحث های آزاد ابتدای انقلاب توجه کنیم، همین اختلاف بینش را مشاهده خواهیم کرد. به وجدانمان رجوع کنیم و ببینیم آیا آن روزها به دنبال استقلال و آزادی مردم و کشور بوده ایم یا نه؟ به نظر می رسد هماهنگی و همدستی گروه های چپ وابسته و راست در کودتای بر ضد او، ترس از این بینش بوده باشد. ترس از استقرار آزادی و دمکراسی در ایران. اما خاطرنشان می کنم که آیندگان این نسل را به پاسخ گوئی فرا خواهند خواند.

تا کی باید قلم نخبگان ما در حلقۀ تسلط فرهنگی رسانه های سلطه جو قرار داشته باشد تا مردم را در سلطۀ مستبدان سوق دهد تا گروه گروه به پای صندوق رأی استبداد بروند؟ تا کی باید مردم را بر سر انتخاب میان استبداد و یا وابستگی سرگشته قرار داد و استقلال و آزادی را به پرتگاه فراموشی سپرد؟ استقلالی که بنی صدر از آن سخن می گفت، همین استقلالی بود که قلم را از زیر سلطۀ فرهنگ بیگانه با مردم رها کند - آزادی را در ارادۀ خود آگاه و خارج از بیان قدرت و جبر های  اجتماعی و... می دانست و با یاری خرد آزاد و نقاد خود عقل زورمدار یا وابسته که  در تنگنای مدار بسته اندیشه در پدیدارشناسی که از ممکن الوجودات جهان هستی متعین و نا متعین و بازتابی از خود سانسوری و سانسور و حذف دیگری است ارزیابی و سنجش می کرد -و به مردم نزدیک گرداند. چرا قلم به دستان ما نتوانستند طی قرن گذشته مردم را از استبداد، از جمله استبداد دینی دور سازند و به کرامت انسانی خود نزدیک گردانند؟ دلیلی جز این ندارد که این قلم ها برای فرهنگ و بزرگان ملی ما که اصول استقلال و آزادی اساس هویت آنها را تشکیل می دهند ارزشی قائل نیستند و مردم و آزادی و استقلال آنها را کم ارزش ارزیابی کرده و به جای ارج نهادن به کرامت آنان، با گذاشتن پا، جای پای فرهنگ مسلط غربی، دین ستیزی را اساس کار خودشان قرار داده اند. مگر دین بدون انسان چه ارزشی دارد که او را رها کرده و قلم خود را فدای ضدیت با آن دیگری کرده و می کنید؟ بنی صدر سراسر عمرش را برای استقلال و آزادی انسان و کرامت او به هدیه نهاد زیرا باور داشت که این انسان است که به دین شکل می دهد، نه بر عکس آن. و تا انسان، مستقل، یعنی رها نشود، شیادان چپ و راست و دینی و غیر دینی زندگی او را به تباهی می کشند.

اشتباه نشود که در این نوشته قصد گله کردن در کار باشد که چرا این کانون و آن انجمن  اطلاعیه ای در مورد بزرگداشت منتخب مردم نداده است؟ اصلا چنین نیست. هدف این مختصر جستجو در مورد چرایی آن می باشد که معضل بزرگ تاریخ معاصر کشورمان می دانم.

 

۱۴۰۰ مهر ۱۶, جمعه

بنی صدر

 

صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را

تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید


انسان دو ابزار دیدن دارد، یکی چشم و دیگری بصیرت یا به نوعی بینش که به چشم دل شهرت دارد. چشم دل یا چشم وجدان چشمی است که داده ها را به صورت تصویر در خود نگاه می دارد و مستمر می تواند آن تصویر را ببیند. اما چشم ها تصاویر را فقط در لحظاتی می بینند که در برابر آنها قرار می گیرند. انسان های بزرگ کسانی هستند که تصاویر آنان از دید بصیرت محو نمی شوند. او از میان ما رفت، اما با ما مانده است، زیرا تصویرش در وجدان ما ماندگار می باشد. موافقان و مخالفانی داشت. اما او کرامت انسانی را که کرامت خودش باشد، محترم می دانست و این کار کوچکی نیست. وقتی در جبهۀ جنگ در کرمانشاه بود، خمینی به او پیغام می دهد که حق انسانی کسانی که خودشان آن را نا دیده می گرفتند را نا دیده بگیرد و آزادی آنها را سلب کند و در عوض علاوه بر ریاست جمهوری که داشت، و فرماندهی کل قوا، قدرت های دیگری را هم خواهد داشت، زیر بار نرفت. روزی که بر تخت بیماری در بیمارستان بود، به یاد او آوردم که آن بی محلی به قدرت در کرمانشاه از سوی او به یک تصمیم ساده خلاصه نمی شود، بلکه این "نه"، از سوی تمامی سلول های تشکیل دهندۀ او بود، سلول هائی که استقلال انسان را می سازند. ترد قدرت در جهانی که در آن زندگی می کنیم کاری آسان نیست و از هرکسی ساخته نمی باشد. او وجدانی مستقل داشت و آن وجدان چشم دیدن قدرت و وابسته به آن شدن را نداشت، به آن اهمیتی نمی داد و اصلا آن را نادیده می گرفت. کار کوچکی نیست، اما برای یک انسان مستقل، آسان و پیش پا افتاده است. عمل به ناحق را نپذیرفت و جاودانه شد. عهدی را که با مردم بسته بود محترم شمرد و ذره ای با آن معامله نکرد، و مخالفان او همان کسانیند که ایراد می گیرند چرا بر سر اصول، اهل معامله نبوده است؟ و این اهل معامله نبودن برسر اصول، در دستگاه ظلم شهامت و شجاعت می خواهد زیرا نتیجه ای جز کشته شدن و زندان و در به دری ندارد. می گفت:

ما گر ز سر بریده می ترسیدیم

در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

و همین شهامت و شجاعت بود که در زمان جنگ، شب و روز را در جبهه ها با سربازان می گذرانید و این برای یک سیاستمدار در جهان بی نظیر است. خداوند برای انسان کرامت زیادی قائل است، که باید انسان هم همان کرامت را برای خودش بشناسد و او آن را شناخت. انا لله، ما از او هستیم. ببینید که خداوند انسان ها را از خودش می داند! نه اینکه من مالک آنهایم، می گوید از من اند! و الیه راجعون، و بسوی من مراجعت می کنند. حالا بنی صدر با آغوشی باز به سوی او بازگشته، و اوهم با رضایت ازاو در پاسداری از حق او را می پذیرد: ارجعی الی ربک راضیه مرضیه. برگرد به سوی خدائی که از تو راضی است و تو راضی از رضایت او. ترک دنیا و یا از دست دادن عزیزان شاید برای ما سخت باشد، اما این سختی بر حسب عادت کردن به این زندگی است زیرا جای ما این جهان خاکی و فانی نیست. به قول مولانا:

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

در حقیقت، این زندگی زود گذر خاکی لحظه ایست از زندگی واقعی ما. از اوئیم، بوده ایم و سفری در قالب انسان می کنیم و به او بر می گردیم.

شاید در طول تاریخ زمامداری پس از علی ابن ابیطالب و فرزندش حسین که در مقام زمامداری قرار داشت اما با استقلال خویش آن را معامله نکرد، و میرزا تقی خان و مصدق و گاندی و ماندلا، زمامداری دیگر نتوان یافت که نگاهی چنین بی ارزش به قدرت داشته باشد. این ضایعۀ جبران نا پذیر را به عذرا خانم که در طول زندگی او را در اغلب تصمیمات یاری می رساند و فرزندان و بازماندگان تسلیت عرض می کنیم و از خداوند برایشان صبر و شکیبائی طلب می کنیم.