این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه

کشور در غیاب کنشگران به کجا می رود؟



ابتدا یادآوری می کنم که به نظر نمی رسد تلاش های سیاسی به معنای اخص واژه درکشور برای رسیدن به قدرت، به جائی برسد. البته دستیابی به قدرت جهت برقراری دمکراسی هم به طریق اولی به دمکراسی ختم نخواهد شد. جامعه درملقمه ای از قدرت و زور ودین وفرهنگ وفساد و کانون های مافیائی گرفتاراست که تنها راه خروج ازآن، خروج مردم ازآن می باشد. راه حل از طریق مردم چندان مشکل نیست. همت میخواهد وشجاعت وخردورزی.
ابتدای انقلاب، هاشمی رفسنجانی گفت "ما می خواهیم اسلام فقاهتی را پیاده کنیم". اصطلاح "اسلام فقاهتی" به خودی خود می گوید: اسلامی غیراز اسلام. آنچه درعمل ازاین اسلام دیدیم، خشونت، ظلم، بی عدالتی، فساد، انواع اختلاس و حیف مال بیت المال بوده است. درست آئینۀ همان که در کلیسای قرون وسطای مسیحیت می دیدیم. خیلی دیر، اما جامعه اکنون متوجه شده است که دینش با دین حاکم یکی نیست وبا آن تفاوتی فاحش دارد. متوجه شده است که این اسلام حاکم، آن نیست که حتا همین روحانیان حاکم امروز، قبل از به قدرت رسیدن، برای آنان تشریح می کردند. ابتدای انقلاب، جامعه بااعتماد به نهاد روحانیت به زندگی خویش بازگشت وحاکمیت را به آن سپرد. اکنون نه تنها آن اعتماد وجودندارد، بلکه بی اعتمادی عمیقی درجامعه حاکم می باشد. مردم لحظات دردناکی را می گذرانند، لحظات جدائی. میدانیم که هرجدائی ضایعات زیادی را با خود همراه دارد، اماجدائی از خود، ضایعات روانیش قابل پیش بینی نیست. قرون متمادی این جامعه بادینی شکل گرفته بود که درآن راستی و درستی و وفای به عهد وعدالت ومهربانی وپاکی و... ازاصول اولیۀ آن بودند. اکنون درتجربه و باچشمان خود می بیند که فریب خورده است. فریب دین راخورده است یافریب روحانیت را؟ اگرفریب دین را خورده بود، می بایستی از خود، یعنی از هویت خودجداشود، اما چگونه انسان می تواند هویت خودرا بدون ضایعات عمیق روانی آن، ترک کند؟ یکی دودهه را با ناباوری وشک وتردید وجنگ ومسائل دیگر گذراند. پس از آن به دنبال نوعی توجیه وفراراز واقعیات گشت. متخصصان علوم اجتماعی باید به این سئوال پاسخ گویند که: آیا رفتن و پناه بردن به چاه جمکران به این معنا نبوده ونیست که می روند به سوی مرجعی که زبان نداشته باشد، زورنگوید، دروغ نگوید، اختلاس نکند، جنایت نکند؟ باخیالی آسوده که درآن چاه کسی نیست که خلف وعده کند، ظلم کند، به اعتماد آنان خیانت کند با جمعیت میلیونی به آنجا می روند؟ آیا مردم در ناآگاه خود به این مکان تهی به نوعی برای توجیه دینی که در وجدان خود دارند، پناه نمی برند؟ تا تنفر خودشان را از روحانیان حاکم ابراز دارند و این چنین، دین خودرا از تمامی آن آلودگی ها، درذهن خود پاک سازند؟ اکنون پس از طی دوران آشفتگی، به نظر می رسدکه جامعه پی برده است نهادی دینی که به نام اسلام چهاردهه برآنان حکومت کرده است، هم دین و هم کیش آنان نیست. اما پی بردن به این واقعیت تا پیاده شدن و تنظیم وجا انداختن آن در وجدان عمومی، محتاج به زمان است. باید دید مسئولیت روشنفکران دراین دوران تنظیم و ساماندهی چیست؟ دو دسته کنشگر دراین امر مهم مسئولند. یکی کنشگران با باوردینی، روحانی وغیرآن، ودیگری کنشگران با باور غیرمذهبی ویا ضد مذهبی.
مسئولیت کنشگران مذهبی بسیارروشن است زیرا دراین مدت چهاردهه یاسکوت کرده اند ویا درایجاد وضع موجود شریک بوده اند واکنون به هردلیلی پشیمانند. اینان باید باشهامت و شجاعت، بااستناد به منابع دینی برای مردم تشریح کنند که نظام حاکم ربطی به دین مردم ندارد. به دلیل اینکه این روشنگری ازسوی دین داران ابراز می شود، مورد قبول مردم قرارمی گیرد. اثر سازندگی آن این است که دوگانگی مخربی که در وجدان عمومی ایجادشده است را می زداید ودرجامعه آرامش روانی ایجاد می کند. همین یک کار کافیست تا جامعه را از خطرات عدیده ای که امکان وقوع آنها می رود دور نگه دارد وامید به بازسازی خود وکشور را در دل مردم زنده کند.
و اما کنشگران با باورغیردینی یا ضددینی هم به نوبۀ خودشان نقشی اساسی دراین تحول دارند. به نظر می رسد که بخشی از آنها باید تحولی را ابتدا درخودشان ایجاد نمایند. موقع آن شده است که آنها ازقرون هفده و هیجده و نوزده بیرون آیند وبه واقعیت های قرنی که درآن قرار داریم توجه نمایند. آنچه درآن قرون گذشت، چه از نظر زمان، وچه ازنظرمکان وچه ازنظر فرهنگ هیچ ربطی به امروز، به خصوص به امروز ما ندارد. نظریه هائی که درآن دوران داده شده اند، هرچندهمگی بعداز تجربه به شکست انجامیدند، حتا اگر موفق هم می بودند، به کار ما نمی آمدند. درهرحال قدرمسلم نظرات محترمند و حق هرکسی است که هرنظری داشته باشد. اما وقتی نظر به جامعه ورود پیدا می کند وجامعه را خطاب قرار می دهد، نباید بنارابرفریب آن گذاشت، کاری که این روحانیان حاکم کردند و نتیجه آن راهم می بینیم. مثلا گفتن اینکه اسلام همین است که روحانیت می گوید، چه دردی را تا حالا دوا کرده است؟ شکی نیست که این دروغ یاازسرناآگاهی است و یا به هدف فریب جامعه گفته می شود که درهرحال سودی را برای گوینده به ارمغان نمی آورد. کوشش برای عوض کردن هویت جامعه راه به جائی نبرده و نمی برد. درقرن گذشته سعی شد تا بازورموفق به این کار شوند که نتیجه نداد. حالا شاید عده ای براین نظر باشند که با تبادل اندیشه، این کارممکن می شود، دراین صورت ابتدا باید محیط آزادی برای تبادل آراء به وجودآورد، آنگاه دست به کارآن شد. ایجاد محیطی آزاد برای گفتگوی آزاد بافریب و زورممکن نمی شود. این امرکاری نیست که بااحساسات و یا کینه وعصبانیت به آن پرداخته شود. ویا تصور کرد همانند خم رنگرزی، می توان مردم را درآن فروبرد وبه هر رنگی درآورد. درطول تاریخ، بخشی ازهمین خاخام ها و کشیشان وآخوندهای خود ما، شیادانی بودند که ازساده ترین راه، یعنی هویت جامعه واردشدند وآنگاه توانستند به اهداف خودشان برسند.اما همانطور که درکشورخودمان شاهدیم، آن دوران هم سپری شده است.  

۱۳۹۹ فروردین ۱۴, پنجشنبه

ویروس کرونا دربرابر ویروس مِدیا (رسانه ها)(1)



چرا با استعاره، نام ویروس را بر وسائل ارتباط جمعی برگزیده ام؟ آیا یک بازی نوشتاری است یا حقیقتی درآن نهفته است؟ شباهت های زیادی بین عملکرد ویروس کرونا واطلاعاتی که پیوسته دریافت می کنیم وجود دارند. ازمهم ترین آنها اینست که کرونا به خودی خود موجودی زنده وفعال نیست، اما به محض اینکه انسان آن را دریافت می کند، به موجودی زنده تبدیل گشته ودر درون انسان رشد کرده و تخریب را آغاز می کند. به همین ترتیب، اطلاعاتی که انسان از بیرون دریافت می کند، تا قبل از دریافت، همانند ویروس کرونا زنده نیستند وعمل نمی کنند. اما بسته به جهت اطلاعات دریافتی، به محض ورود به دستگاه روان انسان، فعال می شوند بااین تفاوت که هم می توانند بسازند و هم می توانند تخریب کنند. شباهت بعدی این است که فعلا تنها راه آلوده نشدن به ویروس کرونا، این انسان است که باید خود را ازآن محافظت کند، ودرصورت آلوده شدن، باز این سامانه دفاعی بدن است که باید باآن مقابله کند. درمورد ویروس اطلاعات وداده های مستمروحساب شده، این سامانۀ روان انسان، شامل وجدان، تفکروتعقل است که باآنها مقابل می شود. با وجوداین شباهت ها، اما این دوویروس تفاوت عمده ای هم باهم دارند، وآن این است که کرونا سلول های حیاتی انسان راتا مرگ اوتخریب می کند. به بیان دیگر، دربرابر حیات انسان قرارمی گیرد وبه مثابه دشمنی آشکار عمل می کند. اما ویروس اطلاعات، نه تنها به صورتی مستقیم باحیات انسان درگیرنمی شود، بلکه با نفوذ در سیستم روانی او، فرد مبتلا را درخود حل کرده، با اویکی می شود وبنابه جهت ویروس، به او رشدمی دهد ویا اورا ازرشد بازمی دارد. بنابراین، فرد مبتلا نه تنها اقدام  به مبارزه باآن نمی کند، بلکه به تأیید وتقویت آن هم می پردازد. به این ترتیب انسان مبتلا، ساخته وآماده می شود برای زندگی در استقلال و یا زندگی دردهکده (جهانی)ای "عادی"، "نرمال" و مانند همه. از دهه ها پیش پژوهش های زیادی ازسوی فلاسفه و جامعه شناسان وروانشناسان ودیگررشته های علمی برروی رسانه های جمعی و تأثیرآنها بررفتارفرد وجامعه انجام شده اند.
پس از جنگ دوم جهانی، کانون هائی نزدیک به مراکزقدرت اقتصادی و رسانه ای به فکر جهانی کردن اقتصاد ومناسبات بین المللی به سرپرستی آمریکا افتادند وفعالیت ها وروابطی در این راستا رابه صورتی پی گیرومرتب دردست گرفتند (2). با پیشرفت تکنولوژی، به خصوص درامر رسانه ای، این روند به صورتی پیچیده و فراگیرپی گیری شد. در دهه 1960 برای اولین بار، مک لوهان (McLuhan)(3) ازدهکدۀ جهانی واثرات رسانه های همگانی بر زندگی بشرسخن به میان آورد. کاربرد مطبوعات درزمان جنگ جهانی اول، پس ازآن، رادیو در جنگ دوم جهانی ، دلهرۀ عمیقی ازظرفیت تأثیررسانه ها به نحوی مستقیم وآنی بررفتار وباور و افکاررا بین دست اندکاران فرهنگی به وجودآورد.
چاخوتین (4) نویسندۀ کتاب "تجاوز به توده ها از راه تبلیغات سیاسی"، ظرفیت رسانه های عمومی درنفوذ مستقیم و بی واسطه برافکار ورفتارافراد را مطرح می کند. به کمک نظریه های روانشناختی مطرح در این زمینه، تأثیر ارتباطات جمعی را بررفتار انسان در برابر تحریک اطلاعاتی ارائه می دهد. او در همین کتاب می نویسد: بنابراین، باتزریق مقداری اطلاعات ارتباطاتی یا تبلیغی، کافی است که نتیجۀ دلخواه به دست آید.
همانطور که دربالا هم آمد، ازاین دست نظریات و پژوهش ها فراوانند، اما این نظرات، مخالفانی هم دارد که برعکس، نقش زیادی برای رسانه قائل نیستند. برای مثال، نظر Éric MAIGRET براین است که: طرزفکرقادرمطلق بودن رسانه ها اشتباه به نظر می رسد ونظریه تقسیم جامعه به فرد (نظرآنا آرنت) غیرعقلانی است. اثرپیام رسانه ها غیرمستقیم و محدود وبنابر استعداد شناختی افراد ممیزی می شوند. انتشارات افقی در درون شبکه ها صورت می گیرند ونه عمودی ازفرستنده به سوی گیرنده (5).
اشکال این گونه محققان دراین است که تحقیقات خودرادردرون جامعه ای انجام می دهند که پیش ازاین توسط همان رسانه ها شکل گرفته اند. به بیان دیگر، پیام فرستنده ها با فرهنگ دریافت کننده های پیام تا اندازه ای درطول زمان این همانی پیدا کرده اند وشبکه ها در فضائی جریان پیدا می کنند که چهارچوب آن طی اقلا هفتاد سال شکل گرفته اند. این مثال شاید به روشن کردن این رویکرد کمک کند: نخست وزیر انگلستان رسما اعلام می کند که باید ویروس کرونا را رها کرد تا کسانی که نمی توانند مقاومت کنند بمیرند و کسانی که می مانند توانسته اند در برابر آن مقاومت کنند (نقل به مضمون). عدۀ اندکی ازاین سخن وسیاست انتقاد کردند وچندی بعد که ابعاد فاجعه هویداشد، سیاستی دیگر اتخاذ کرد. اما درافکارعمومی جهان (این دهکدۀ جهانی)، این فرهنگ وحشیگرایانۀ انسان چندان بازتابی نداشت و رسانه هاهم همچون امری عادی دربرابراین فاجعه رفتار کردند. حالا این سئوال مطرح است که چنانچه دولت چین یا حاکمان ایران یا کره چنین تصمیمی را با این وقاحت، رسانه ای می کردند، آیا عکس العمل رسانه ها همین سکوت می بود یا غوغائی به پا می شد که در پی آن، تنفر افکارعمومی هم تحریک می گشت و کارزاری به راه انداخته می شد؟ دراینجا می بینیم استعداد شناختی افراد وممیزی اطلاعات ادعائی "اریک مگره" نقشی درمحکوم کردن این عمل غیر انسانی ندارد ودرواقع از رسانه ها پیروی کرده واستقلال استعداد شناختی و ادراکی انسان ها در "دهکدۀ جهانی" حل گشته است. ویا عادی شدن کشتاری که آمریکا و اسرائیل درمنطقه به راه انداخته اند ازسوی افکارعمومی، علتی جز تأثیرنقش رسانه ها برمخاطبان نمی تواند داشته باشد که استعداد شناخت وادراک وفرهنگ جامعه را دچار نقصان گردانده است. به گفتۀ مک لوهان: " اثررسانه قدرتمند وشدید است زیرا در درون آن، رسانۀ دیگری به نام محتوا وجود دارد(6)".  شرح حال بیننده ای که فیلمی را تماشا می کند این نظریۀ مک لوهان را روشن می گرداند. بیننده فیلم تعدادی افراد رامی بیند که با یکدیگر روابطی برقرار کرده و سخنانی ردوبدل می کنند که همه را باچشم وگوش خود می بیند ومی شنود. اما کار اینجا تمام نمیشود، درآن فیلم، پیامی نهفته است که نه دیده می شود و نه شنیده می شود، اما توسط ادراک درحافظه برای همیشه ضبط می گردد، این پیام است که هدف اصلی سازندگان فیلم را تشکیل می دهد واثرخودرا درناخودآگاه بیننده برجای می گذارد. این موضوع درمورد اخبار و اطلاعات وسخنرانی ها وهنرها هم صادق می باشد. مثلا درمورد تحرکات اخیر آمریکا درعراق، تیتر خبر را اقلا به دو گونه دررسانه ها می بینیم. یکی می نویسد: " ترامپ : ایران بهای سنگینی می‌پردازد اگر به نیروها و منافع آمریکا در عراق حمله کند."  و همان خبر با این تیتر"ترامپ: اگرایران به وسیلۀ نیروهای نیابتی اش به ما حمله کند، پاسخ سختی می گیرد". پیام اول دوتیتریکی وخبریک حادثه است. اما پیام نهفته درتیتراول، ترامپ مهاجم ودرقدرت، و در تیتر دوم، ایران مهاجم و ترامپ در موضع دفاعی قرارمی گیرد. پیام نهفتۀ تیتراول، دخالت نظامی آمریکا به ایران وقدرت آن را تبلیغ می کند. پیام نهفتۀ تیتر دوم، مقصریک برخورد احتمالی را ایران معرفی می کند. این مثال ها، اهمیت نقش رسانه در ساختن فرهنگ جامعه را نشان می دهد.
اساسی ترین دستورکاربرای برقراری واستمرارجهانی کردن، تغییررفتارجامعه وهمراه ساختن آن برای نظم نوین جهانی بود. به همین دلیل دراولین نشست خود، از صاحبان رسانه های مطرح، دعوت کرده بودندتادرآن شرکت کنند(2). البته بیم آن می رفت که این سیاست جدید به مثابه یک توطئه تلقی شده ومقاومتی درسطح جوامع دربرابر آن شکل گیرد. برای پیش گیری ازیک مقاومت محتمل، پوپردرسال 1945 درکتاب جامعه باز ودشمنانش "توهم توطئه" را مطرح می سازد که تا هم اکنون به مثابه یک ویروس خودسانسوری، در ذهن کنشگران، به خصوص جهان سومی، چنان تأثیری گذاشته است که در مورد حوادث وتصمیمات سیاسی که بدون دلیل خاصی اتفاق می افتند، ازطرح پرسش درعلل و چگونگی آن، حتا از خود، تردید می کنند وازترس اتهام به توهم توطئه، آن را به چالش نمی کشند. به این ترتیب در "دهکدۀ جهانی" فضائی ساخته و پرداخته شده است که خروج از آن برای فرد به دادن بهای زیادی نظیر بیکاری و اتهام های گوناگون منجر می شود. تأثیر شگرف رسانه ها بر فرهنگ فردی و جمعی و انحصارآنها توسط چند قدرت مالی، وضعیتی را برای بشریت ساخته است که شاهد آن هستیم.
به این ترتیب، نوع زندگی انسان ها ازپیش تعیین شده است به نحوی که انگشت شماری از شهروندان که خود، دراستقلال از سامانۀ تحمیل شده توسط "نظم جهانی" نوع زندگی خودرا انتخاب می کنند، مورد تعجب و گاهی انتقاد واقع می شوند وبه صورتی نامرئی از جامعه تقریبا ترد می گردند. به خصوص نزد کسانی که در فعالیت های رسانه ای هستند، بصورتی آشکاردرزندگی روزمره شان اثری منفی می گذارد به نحوی که گاهی برای امرارمعاش روزمره دچار مشکل می شوند. این امر حرفۀ خبرنگاری را به ابزاری درخدمت سرمایه تقلیل داده واغلب آنها درآماده کردن جامعه و عادی نشان دادن زیستن تحت سلطه سرمایه نقشی اساسی دارند. خبرنگار، تبدیل شده به فردی که خوب سخن بگوید یا خوب بنویسد واحیانا ظاهری آراسته داشته باشد تا بتواند پیامی را که به او می دهند، به گیرنده برساند، یعنی پیام رسان. نتیجه این که انسانیت تعریف تازه ای به خودگرفته وکاملا درخدمت سرمایه درآمده است. سرمایه ای که این ویروس کرونا نشان داد کاملا بی پایه و اساس وشکننده است. کسانی که زندگی انسان ها را براین پایۀ بی اساس بنا نهاده وافرادی که به دوام و نگه داری آن به آنها یاری می رسانند مسئول هستند.
خلاصه سخن اینکه درحال حاضر کرونا تصمیم دارد این "نظم جهانی" را درهم ریزد، هرچندترامپ مقدمۀ آن را فراهم کرده بود، اما این یکی میخواهد کاررا تمام کند. سئوال این است که نظم جدید چگونه خواهد بود؟ آیا نظمی بر اساس استقلال و آزادی و حقوق، پایه گذاری خواهد شد یا این بار، چین معرکه گردان "نظمی" دیگر خواهد بود؟
چرا انسان ها به وجود چنین ویروس نادیدنی بی تفاوتند؟ ویروسی که آزادی واستقلالشان را نشانه گرفته و می گیرد. ویروسی که سازنده اش انسان های شیاد و زورگو و پول پرست هستند. ویروسی که قرن ها است انسان را در خرافات و خیال و مسائل بی پایه واساس فرو برده و می برد. ویروسی که انسان را اسیر ووابسته به انباشت ثروت وساختن قدرتی کند که ظهور یک ویروس ناآشنا درمدتی کوتاه بتوانداساس هرچه ساخته است را ویران سازد. چراانسان ها خودشان رابی پروا دراختیار این ویروس نادیدنی می گذارند تا زندگی خودراصرف تخریب انسانیت وطبیعت کنند؟
___________________________________________________________________
1-      به فرانسه médias یا مجموعۀ رسانه های ارتباط جمعی. به این دلیل واژۀ لاتین آن را به کاربردم زیرا پشت این واژه، حجم عظیمی نظریه و پژوهش درررابطه با رشته های مختلف علمی از روانشناسی گرفته تا پزشکی و جامعه شناسی و مردم شناسی و فلسفه وارتباطات و سیاست و... نهفته است. اقلا در ذهن نوسندۀ این متن چنین است. به علاوۀ آن، از لحاظ وزن و شکل هم بیشتر با کرونا همخوانی دارد.
2-      برای توضیح بیشتر به این مقاله مراجعه شود: آیاترامپ در مأموریت خود موفق می شود؟
3-      L Herbert Marshall McLuhanمتولد 21 ژوئیه 1911 ، فیلسوف وپژوهشگر کانادائی بود که کارهایش برروی ارتباطات ورسانه متمرکز می باشد. دراوائل سال های 1960 شهرت زیادی یافت. درسال 1967 که کتاب  "رسانه پیا م است"  le médium est le message   را انتشار داد، مورد توجه بسیار قرار گرفت ویک میلیون نسخه ازآن به فروش رفت. اما ناگهان توسط بیشتر دانشگاهیان به خصوص در کانادا و فرانسه نادیده گرفته شد ودر 31 دسامبر 1980 در گمنامی وفات کرد. این امر به نوبه خود نشان دهندۀ قدرت و نفوذ صاحبان رسانه در انحصاروسانسور اطلاع رسانی می باشد.
4-      Serge TCHAKHOTINE, Le viol des foules par la propagande politique, Paris, Gallimard, 1968,
5-      Éric MAIGRET, Sociologie de la communication et des médias, op. cit., p. 80
6-      LE MÉDIUM EST LE MESSAGE DANS LE VILLAGE GLOBAL : LE VRAI MESSAGE DE MARSHALL McLUHAN