این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۳۹۶ بهمن ۱۱, چهارشنبه

چگونه با کم ترین هزینه می توان در نظام انقلاب کرد؟

  مجموعۀ نهادها و راهبردها و عملکردها، برای ادارۀ یک کشور، مجموعهای راتشکیل میدهند که نظام خوانده میشود که در عین حال، یک ساختمان سیاسی و یک روش عملی است. هرگاه نظام را مجموعه ابزار بدانیم، رژیم بکاربردن این ابزار میشود چرا که سازمان دولت شیوه مدیریت و حکومت کردن بر یک جامعه در قلمروهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است.  مسلما نظام جامعه و نظام دولت با یکدیگر تداخل به وجود میآورند که قوام نظام دولت را تضمین میکند. زمانی که این نظام  با حقوق جامعه و اعضای آن که شهروندان هستند فاصله بگیرد، به دلیل آن تداخل، گرفتار اختلال میشود. هنگامی در برابر جامعه قرار بگیرد، روزهای بقایش به شمارش میافتند. اما این تنیدگی جامعه با نظام، مهم ترین عامل نگهدارندۀ آن می شود. نظام موجود در ایران، اکنون در این مرحله قرار دارد. با این وجود هر نظامی، حتا در این مرحله، نقاط قوت و البته نقاط ضعفی دارد که، با شناسائی آنها، میتوان برخورد شایسته و منطقی با آن داشت.
نقاط قوت نظام موجود از این قراراند:
مافیاها- از ابتدای انقلاب، خمینی دست این قشر را باز گذاشت تا به مثابه اهرم نگهدارندۀ نظام نقش ایفا کنند. بعد از جنگ، تعدادی از سرداران سپاه با استفاده از موقعیت خود و پشتیبانی بخشی از روحانیت با استفاده از رانت خواری در تقویت این قشرنقش ایفا کردند و درآن سهیم شدند. این مافیاها حفظ نظام را به ترتیبی انجام دادند که نظام به ابزار کار آنها بدل شد. گلههای احمدی نژاد در زمان ریاستش بر قوۀ مجریه و همچنین رئیس کنونی آن از این قشر، مؤید این ادعاست. بقای این مافیاها و بقای نظام در یکدیگر تنیده شده اند ویکی بدون دیگری یارای ماندن ندارد.
حوزه های علمیه- هرچند خمینی دل خوشی از اکثر روحانیان بلند پایه نداشت، اما به دلیل روابط خوبی که آن دسته از روحانیان قدرت طلب با مافیاهای مالی داشتند نتوانست با آنها مقابله کند. شاید بتوان اکنون این دسته از روحانیان را با مافیاها یکی قلمداد کرد.
گسترده بودن فساد و خرافات در جامعه- این معضل بزرگ که گریبان کشور را گرفته است، خود به خود به وجود نیامده است، بلکه نتیجۀ یک برنامه ریزی و دسیسهای بوده که روحانیان قدرت طلب در آن نقش به سزائی داشتهاند. در این مورد شواهد فراوانی وجود دارند که پارهای را در نوشتههای قبلی آورده ام. بنابر آمار دولتی، بیش از نیمی از جمعیت ایران گرفتار پرونده های قضائی در دادگاهها هستند. کافی است نظری گذرا بر آمار قتلها، دعواها، طلاق، خودکشی، خودفروشی، رشوه، اعتیاد، و...بیندازیم تا به عمق فاجعه پی ببریم. خو کردن جامعه به فساد و زیست در فساد، فساد حاکمیت را امری عادی جلوه میدهد. ساختن طنز برای خنده و تفریح از فساد حاکمان و روحانیان مؤید این امر است. خرافات هم کاربرد مؤثری در بیحرکت کردن جامعه دارند. انسان خرافاتی توان تعقل خود را از دست میدهد ومیتوان او را در هر موقعیتی که قرار میگیرد راضی نگه داشت و آن موقعیت را به او یک مشیت الهی قبولاند و او را در مدار بد و بدتر زندانی کرد و بیعمل گرداند.
قدرتهای سلطه گر- کشاندن و نگه داشتن کشورهای زیرسلطه در فقر و فساد و ضعف، رویه دیرین سلطه گران بوده است. به همین دلیل آنها همواره نگه دارندۀ نظامهای مستبد و ویرانگروفاسد در این کشورها بودهاند. در مورد دخالتهای آنها در استقرار و استمرار نظام موجود در ایران، در پی تحقیقات، فراوان نوشته و گفته شدهاست.
واما ضعف های نظام:
اختلاس و دزدی- همان طور که در بالا آمد، نظام ازیک تشکیلات مافیائی برخوردار است. تشکیلات مافیائی هم با جنایت و رانت خواری و قاچاق و اختلاس و دزدی پابرجا است. چنین نظامی هیچ اصلاحی را نمیتواند تحمل کند.  خامنه ای در سخنانش که بعداز حرکت های اعتراضی دی ماه ایراد کرد، گفت من از بعضی ها در مورد فساد هابیشتر آگاهم (نقل به مضمون)، اگر به این جمله دقت کنیم، جملۀ بعدی که به زبان نیاورد این می شود "اما چون حفظ نظام اوجب واجبات است،نمیتوانم کاری کنم". 
خودکامگی- اصل نظام ولایت مطلقۀ فقیه بر قبول خودکامگی استوار میباشد. معنای آن این میشود که مشارکت مردم در امر ادارۀ کشور بیمحل است. در نتیجه کارگزاران دولتی خود را در فساد حاکمیت شریک نمیدانند. به همین دلیل وجود تمامی نابسامانیها را به تشکیلات موهومی به نام "نظام" منتسب می کنند هرچند که خود، در بوجود آمدن آن سهیم باشند. در مرحلۀ از هم پاشیدگی نظام این غربت بالقوه میان حاکمان و بدنۀ دولت، بالفعل میشود و سقوط نظام را درپی میآورد. همچنان که در انقلاب 57 شاهد چنین وضعی بودهایم.
وضعیت اسفبار اقتصادی- ساختار مصرفی به اقتصاد کشورهای زیر سلطه دادن، کار سلطه گران بوده و هست. این اقتصاد، رﮊیم کشورهای زیر سلطه را تابع سلطهگران میکند. روزمره همگی شاهدیم که چگونه سلطه گران بدون کم ترین زحمت و هزینه با سلاح تحریم، حاکمان بر کشور را به رقصیدن وا میدارند و با یک تصمیم کوچک و سادۀ فلان تحریم، ارکان ولایت فقیه را به لرزه در میآورند. علاوه بر آن، مددکار رﮊیم در ایجاد بیکاری و بدترشدن روزانۀ وضعیت معیشتی خانوارها میشوند. از اینرو،آیندۀ روشنی برای وضعیت اقتصادی موجود در این نظام به تصور نمیآید. زیرا این سامانۀ اقتصادی مافیائی، همان گونه که در بالا اشاره شد، ضامن اصلی بقای نظامی میباشد که خمینی آن را پایه گذاشت.
بیاعتمادی مردم- نه تنها مردم هیچ اعتمادی به این نظام ندارند، بلکه نظام هم متقابلا اعتمادش را از مردم بریده است. این نبود اعتماد، در وضعیت عادی، ذهنی است و تأثیر زیادی در جامعه نمی گذارد، اما در زمان بحران و تلاشی نظام،تردیدها را ازبین میبرد و مردم را وارد عمل میکند و سقوط را سرعت میبخشد.
نیروهای نظامی- به نظر من برخلاف تصور، نیروهای نظامی، حتا سپاه، در برابر مردم از چنین نظام فاسد و بیاعتباری حمایت نخواهند کرد. نمونۀ آن را دربرخورد نیروهای انتظامی با مردم در اعتراضات اخیر دیدیم. به علاوه، این نیروها خود، قربانی نظام مافیائی هستند و ازکمبودها و تبعیضات و گرانی و فساد موجود در امان نیستند. از تعداد معدودی از آنها که بگذریم -  که چنین معدود افراد سرکوبگر در تمامی کشورها و جوامع هستند - ، اکثر قریب به اتفاق آنان هرگز در برابر مردم قرار نخواهند گرفت همچنان که تا کنون قرار نگرفته اند. زیرا دلیلی ندارند خود را در برابر مردمی که طالب خشونت نیستند قرار دهند.
این ضعفها نشان از شکنندگی نظام دارد. در حقیقت مدتها است که نظام کنترل اوضاع را از دست دادهاست. اما آن تنیدگی با جامعه آن را نگه داشته است. دو کار میتوان انجام داد. یکی جداکردن جامعه از نظام. و دومین کار از هم پاشیدن نظام از درون است. درون نظام افراد بسیاری هستند که از یک سو به انتظار جداشدن جامعه از نظام نشستهاند و از سوی دیگر نگران از هم پاشیدن سامانۀ اداری کشور می باشند. باید افقی روشن پیش پای آنان نهاد تا تصمیم گرفتن برایشان منطقی گردد. در تجمعات اخیر، مردم خواست هایشان را فریاد زدند. گفتند ولایت فقیه نمیخواهیم، استقلال و آزادی  و جمهوری میخواهیم، فساد و اختلاس نمیخواهیم، آرامش و عدالت اجتماعی میخواهیم و...
در ابتدا دستیابی به تغییر در چنین شرایطی ناشدنی به نظر میرسد. اما، به نظر نویسنده، کاری شدنی و قابل تحقق میباشد. باید راهی پیداکرد تا خط فاصل جامعه از نظام روشن و مشخص شود. آنگاه زمینهای را فراهم کرد تا افراد ناراضی درون نظام بتوانند با خیالی آسوده دست به نافرمانی مدنی بزنند. چنانچه مردم در جنبش هایشان به جای شعار مرگ بر این و آن، یک شعار"درود بر بنی صدر" سر دهند، نتیجۀ مطلوب گرفته خواهد شد. شعار درود بر بنی صدر یعنی نه به ولایت فقیه، یعنی نه به فساد، یعنی آری به استقلال و آزادی، یعنی آری به جمهوری ایران، یعنی آری به عدالت اجتماعی، یعنی آری به جدائی دین از دولت، یعنی ...
این شعارحامل پیام های روشن و فراوانی است که گرفتن تصمیم برای کارگزاران و حامیان نظام فاسد را آسان می کند. پیام روشنی از سوی جامعه به مافیاهای حاکم می باشد که بنابرآن، قریب چهل سال فریب و دروغ و فساد آنها را دیگر تحمل نمیکنند. بااین شعار جامعه به نیروهای انتظامی میگوید که خواهان خشونت و برخورد نیست و به دنبال استقلال و آزادی ازدست رفته اش می باشد.





.


۱۳۹۶ دی ۲۴, یکشنبه

مثلث شرارت و ایران ما

ضرورت همبستگی جریان های خط استقلال و آزادی- ویک یادآوری به حاکمان بر کشور

اکنون همگان می دانند چگونه داعش با سرعتی غیر طبیعی شکل گرفت وبدون داشتن پیشینۀ مدیریتی و پشتوانۀ مالی محکم و تشکیلات و تدارکات و اطلاعات لازم و ضرور توانست در مدت کوتاهی مرزها را در نوردد و بر بخش بزرگی از منطقه تسلط یابد. این حادثه در ابتدای قرن بیست و یکم بدون خواست و ارادۀ ابرقدرت آمریکا ومتحدانش در منطقه و یاری رساندن آن به خصوص در زمینۀ اطلاعات روزمره و رساندن سلاح و مهمات به این گروه خونخوار چگونه می توانست واقع شود؟ در حقیقت داعش را ساختند تا پس از استقرار در عراق و سوریه، طرح تجزیه کشورهای منطقه را اجرا کنند و آنگاه به سراغ ایران  آمده بتوانند به دست آنها وبدون دخالت مستقیم و خطرات احتمالی آن از جمله هزینه های انسانی و مالی ای که روی دست آنها می گذاشت، ایران را ویران کنند.  آرزوی از هم گسستگی ایرانی و ایران بارها از زبان حاکمان آمریکا و اسرائیل و عربستان بر زبان آمده و محتاج ثابت کردن آن نیستیم. اگر رژیم می خواست با داعش بجنگد و نقش داعش سازان را خنثا کند، با تقویت همبستگی ملی، باید این کاررا درایران از راه بازگرداندن حق حاکمیت به مردم می کرد و نه گسترش فقر و آسیب های اجتماعی و تشدید خفقان. و نه تنها در سوریه، زیرا اکنون آمریکا فرماندهان داعش را از مهلکۀ سوریه نجات داده و به افغانستان انتقال داده است، به این دلیل که وضعیتی که ایران درآن قراردارد، امید سلطه گران را برای وارد آوردن ضربه به کشور تقویت می کند.
در حقیقت، از همان ابتدای انقلاب ایران، این مثلث شرارت با پشتیبانی اغلب کشورهای سلطه گر، در تقابل با مردم ایران برآمدند. پس از قرار و مدارهای بخشی از رهبری انقلاب با آمریکائیان مبنی بر محترم شمردن منافع آمریکا در ایران و منطقه و اعلام بی طرفی ارتش و ورود خمینی به ایران، با توطئۀ وارد کردن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی توسط عوامل خود(حسن آیت)، خیالشان از خطر استقرار دمکراسی در ایران راحت شد. شاید لازم به یادآوری باشد که یکی از مفاد قرار و مدار آن بخش از رهبران انقلاب با آمریکائیان، که اخیرا توسط ویکی لیکس منتشر شده  این بود که ابوالحسن بنی صدر در "دولت انقلاب" نقشی نداشته باشد. اما پس از اولین انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب بنی صدراز سوی مردم، زنگ خطر انقلاب برای سلطه گران بار دیگربه صدا در آمد. صدام را تشویق به حمله به ایران کردند. باشرکت ملت در دفاع از استقلال کشور، آرزویشان بار دیگر با ناکامی روبروشد. این رهبران، برای راضی کردن مثلث شرارت، بر ضد انتخاب مردم کودتا کردند، این کودتا اولین پیروزی لازم سلطه گران را حاصل کرد، اما کافی نبود. زیرا همان طور که در بالا گفته شد، آنها مردم و یک پارچگی کشوررا هدف قرار داده اند، وبرای این کار دولتی می باید در ایران استقرار می یافت که با اهدافشان سازگاری می جست.
تا اینکه بخشی از حاکمیت به رهبری هاشمی رفسنجانی تصمیم گرفت سلطۀ ابرقدرت آمریکا را به رسمیت بشناسد تا حاکمیت فقاهتی را با دوام گرداند زیرا بنابر گفتۀ خمینی " حفظ نظام اوجب واجبات است". بااین هدف وارد انتخابات ریاست جمهوری شد. پس از رد صلاحیت او، این مأموریت به حسن روحانی محول گردید. او با کلیدی که روی کیک مک فارلین تعبیه شده بود وارد کار و زار انتخاباتی گردید. وی سخنی را بر زبان آورد که حتا در دوران پهلوی هم چنین سخنی اززبان رئیس کشور شنیده نشده بود، او گفت "آمریکا کدخدای جهان است و باید این واقعیت را پذیرفت" (نقل به مضمون). او غافل است از این واقعیت که آمریکا به دنبال چاپلوس سازی نیست زیرا ازاین دست در جهان فراوان دارد، بلکه به دنبال اهداف و منافع خویش است. هدفی را که در حال حاضر صهیونیست ها برایش ترسیم کرده و آن را بارها اعلام کرده اند، تجزیۀ ایران است. زیرا تنها راه خلاصی از دست این ملت پر جنب و جوش- آزادی خواه و استقلال جو- ابتدا جدا کردن آنان از یکدیگربا کمک گرفتن از تفاوت های قومی و مذهبی و زبانی، و درروند بعدی، ایجاد تخاصمی دائمی میان آنها می باشد.
برای نیل به این مقصود تا کنون موفق به وارد آوردن این ضربات بر کشور شده اند:
* از لحاظ اقتصادی- اعمال انواع تحریم ها برای جلوگیری از رشد تولیدات داخلی از ابتدای انقلاب، و تبدیل ایران به مصرف کنندۀ فرآوره های خارجی. پائین آوردن قیمت نفت برای جلوگیری از مازاد درآمد.
*از لحاظ اجتماعی- تلاش هایش برای ایجاد اختلافات قومی و مذهبی بی حاصل بوده وقادر به اعمال تغییرات عمده نبوده است.
*از لحاظ فرهنگی- باوجود ادعاهای نظام مبنی بر تهاجم فرهنگی غرب، در این زمینه نتوانسته است تأثیرگذار باشد.
*ازلحاظ سیاسی- همان طور که در بالا گفته شد، دخالت در امر قانون اساسی از سوی عوامل خود، حذف سران جریان استقلال و آزادی از طرق گوناگون، استقرار استبداد از طریق تحمیل جنگ، انزوای ایران در جهان، تقویت جریان وابستگی از طریق ایجاد شبکه های اطلاع رسانی، نفوذ در مراکز تصمیم گیری از طریق جاسوس پروری در سطوح بالا- برای مثال یادآوری می کنم که معاون وزارت دفاع پس از فرار از کشور، اکنون در آمریکا زندگی می کند و همچنین دو تن از اعضای مذاکره کنندۀ برجام اکنون به جرم رساندن اطلاعات محرمانه به طرف خارجی در زندان در ایران به سر می برند- کمک و تقویت افراد و گروه های خودفروش نظیر مجاهدین خلق و دمکرات کردستان و ایجاد خرابکاری و ترور متخصصین و...
اما در راستای سیاست های مثلث شرارت، نظام ولایت فقیه چه خدماتی ارائه کرده است:
*از لحاظ اقتصادی- تقویت رانت خواری و روی آوردن به اقتصاد مصرفی و از بین بردن تولیدات داخلی، بیشتر کردن فاصلۀ طبقاتی و اشاعۀ فقر و به وجود آوردن کودکان کار و طبقات اشرافی و میلیاردرهای نوکیسه. در نتیجه، بیشتر کردن وابستگی کشور به فروش ثروت های ملی و پیش خورکردن آنها و....
*از لحاظ اجتماعی- ازبین بردن همبستگی اجتماعی و ملی با دسته دسته کردن مردم از ابتدای انقلاب و شروع آن با مکتبی و غیر مکتبی بودن. عادت دادن مردم به قبول آمریت و پذیرش سلطه گری. تشویق و اجبار مردم به جاسوسی (فرمان خمینی در مورد ارتش بیست میلیونی). گسترده کردن انوع فحشا و فساد و اختلاس و دزدی وبالا بردن آسیب های اجتماعی و شعله ور کردن اختلافات مذهبی توسط بخشی ار روحانیت، جداکردن بخشی از مردم از جامعه به عنوان بسیج و...
*از لحاظ فرهنگی- اشاعه و عمیق کردن فرهنگ خرافات و دور کردن جامعه از خردورزی و تشخیص درست خوب از بد و عادت دادن مردم به آمریت استبداد و قبولاندن زندگی در مداربد و بدتر. اشاعۀ فرهنگ شکل گرائی وچاپلوسی و شعار به جای محتوا و حقیقت. عادت دادن مردم به سانسور و خودسانسوری برای نگه داشتن شعور اجتماعی درسطح حوزه های علمیه. از بین بردن کاربرد اصلی دین و تبدیل آن به ابزار امرار معاش و قدرت. اشاعۀ فرهنگ سلطه گری و پذیرفتن کدخدائی سلطه گر.
*از لحاظ سیاسی- با واردکردن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی، اساس سیاست کشور برمدار سلطه گری استوار گردید. به همین دلیل سانسور جریان استقلال و آزادی از سوی حاکمیت و سلطه گران خارجی در اسرع وقت به اجرا درآمد و تا کنون هم ادامه دارد. پذیرش این سیاست در طول چهل سال از سوی اکثر فعالان سیاسی، یعنی اصلاح طلب ها و اصول گرایان، زمینۀ مناسبی برای ابرقدرت وکدخدای سلطه گر درجهت تسلط بر کشور فراهم می آورد تا بتواند با هزینۀ کم تری اهداف شوم مثلث شرارت را به اجراگذارد. به این ترتیب، تنها سیاست بارز نظام طی چهل سال، خارج از رقابت های درونی، دور نگاه داشتن جریان ملی استقلال و آزادی از حاکمیت بوده است. جریانی که هدف تمامی کودتاهای انجام گرفته توسط سلطه گران بوده است.
حال با نظری گذرا به عملکردهای سلطه گران خارجی و داخلی، متوجه می شویم که این عملکردها حتا بدون رابطه و هماهنگی، مکمل یکدیگر می باشند. در آن چه سلطه گر خارجی عملکرد ضعیفی دارد، حاکمیت قوی عمل کرده است. بی دلیل نیست که هدف از تحریم ها نه حاکمیت ولایت فقیه، که مردم و اقتصاد ملی می باشند. تحریم های هوشمندی که بقای حاکمیت را به خطر نمی اندازند و فقط فشار را بر مردم می افزایند تا زمینۀ تلاشی جامعه را فراهم آورند. مثلث شرارت برای رسیدن به هدف خود، بدون عملکرد نظام حاکم موفق نخواهد شد. متأسفانه با وجود خواست واقعی مردم، زمینۀ اجتماعی تلاشی کشور به سرعت در حال به ثمر رسیدن است. جریانات مختلف استقلال و آزادی باید بدون فوت وقت نیروهای خودشان را درجهت تقویت همبستگی ملی به کاراندازند. با تفکیک سیاست های داخلی و خارجی حاکمیت، تمرکز خود را بر سیاست داخلی تا تغییر قانون اساسی به کار گیرند.
و اما یک یاد آوری به حاکمیت نظام ولایت فقیه: همان طور که دربالا تصویری کلی از عملکرد شما داده شد، خود را دراجرای طرح مثلث شرارت سهیم نمی دانید؟ فکرنمی کنید که مثلث شرارت برای اجرای اهداف خود روی عملکرد شما حساب باز کرده باشد؟ وفکر می کنید که شما را نادیده گرفته ورها کرده است؟ فکر می کنید که تاریخ در مورد شما چگونه قضاوت خواهد کرد؟ آیا شما را رأس دیگر مربع شرارت نخواهد خواند؟