این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۳۹۵ شهریور ۲۲, دوشنبه

آیات منجمد ماندۀ قرآن


قرآن در آیه هفتم از سوره آل عمران (1) به صراحت و روشنی تمام، آیات مندرج در خود را به دو دسته، محکمات و متشابهات تقسیم می کند. و با همان روشنی و شفافیت، آیات محکمات را تنزیل یافتۀ «ام الکتاب» برای فهم بشر یا همان لوح محفوظ که برنامه خلقت می باشد و کسی جز خدا برآن اشراف ندارد توصیف می کند. باز هم با همان شفافیت و صراحت، تأویل یا تفسیر آیات دسته دوم، یعنی متشابهات را تنها در صلاحیت خدا و راسخان در علم، یا دانشمندان می داند (2). هم چنین، در این آیه، متشابهات را در برابر محکمات آورده است، به بیان دیگر، آن چه متشابه است محکم نیست و آن چه محکم است، متشابه نمی باشد. بنابراین، با هیچ تفسیر و هیچ توجیهی نمی توان و نباید این دو دسته آیات را از یک جنس قلمداد و خلاف متن صریح قرآن عمل کرد.
قرآن، چه در این آیه و چه در آیات متعدد دیگری، آیات محکمات را که از ام الکتاب یا خزائن غیب هستند به خدا نسبت می دهد به ترتیبی که هیچ موجودی غیر ازاو به اصل آن ها دسترسی ندارد. به همین دلیل این آیات را منتسب به حق می داند که زمان و مکان در آن ها بی تأثیرند و همواره ثابت، شفاف، سازگار با فطرت انسان و حقوق او می باشند.
آیات متشابه را آیاتی معرفی می کند که به غیر از آیات محکمات (3)، و قابل تأویل (بازگرداندن به اول آن یا آیات محکمات -حق)هستند(4). به بیان دیگر، آیات متشابه آیات سیال و پویایی بوده وهستند که بایستی ازبطن جامعه باطل (جامعه عقب مانده حجاز در صدر اسلام) به سوی حق یا جامعه رشد یافته، در حرکت می بودند. قرآن این حرکت دادن آیات متشابه به سوی مقصود (حق) را در قلمرو متخصصین امور می داند(5). بنابراین، این آیات از دید قرآن آیاتی هستند که در زمان و مکان متغیر، اما همواره در بستر آیات محکمات (حق) به سوی حق، توسط دانشمندان تأویل می شوند. از نظر علی ابن ابیطالب "شبه را شبه نامیده‏اند چون به حق ماند" (6)، به بیان دیگر، حق نیست، اما در بستر حق قرار دارد.
قرآن می گوید محکمات مادر این کتاب هستند یعنی متشابهات از بطن آنها زاییده شده اند و به طور طبیعی هر بچه ای محتاج این است که پیوسته در رشد و تغییرو تحول و تکامل باشد. بنابراین، متشابهات آیات دینامیکی هستند که باید در بعد زمان و مکان، مانند کودک در رشد و تغییر و تکامل به حق، به ام الکتاب تاویل، یعنی به آیات محکمات ارجاع بشوند.
علامه طباطبائی در ذیل این آیه در جلد سوم صفحه 34 ترجمۀ المیزان می نویسد: «قسم دوم، آياتى (متشابهات) است مربوط به قوانين اجتماعى و احكام فرعى، و چون مصالح اجتماعى كه احكام دينى بر اساس آن تشريع مى‏شود وضع ثابتى ندارد، و احيانا متغير مى‏شود، و از سوى ديگر قرآن هم به تدريج نازل شده قهرا آيات مربوط به قوانين اجتماعى و احكام فرعى دستخوش تشابه و ناسازگارى مى‏شوند، وقتى به آيات محكم رجوع شد آن آيات، اين آيات را تفسير نموده، تشابه را از بين مى‏برد، آيات محكم تشابه آيات متشابه را، و آيات ناسخ تشابه آيات منسوخ را از بين مى‏برد».
یکی دیگر از دلائلی که پویایی آیات متشابه و تحول آنها را در راستای تکامل اثبات می کند همین آیات ناسخ و منسوخ می باشند. توضیح این که آیات منسوخ آیاتی  هستند که در مدت کوتاه رسالت پیامبرتحول یافته اند وجای خود را به آیات ناسخ داده اند. وجود آیات ناسخ و منسوخ در قرآن پویایی و رشد و تکامل آیات متشابه را به اثبات می رساند و نشان می دهد که قرآن کتابی است زنده و در حرکت و تحول دائمی. مفهوم واژه "تزکیه" که هدف نزول آیات قرآن است، "سامانه رشدکردن" می باشد، وبه دلیل این که رشد یک حرکت تکاملی از باطل به سوی حق می باشد، نه تنها لازمۀ آن استمرارتأویل آیات متشابه است، بلکه خود، تأویل می باشد(7).
مثالی دیگر که وجوب تأویل آیه های متشابه را ثابت می کند، آیه های مربوط به زنا می باشند. به رسم آن زمان، مجازات زناکار، سنگسار یا مرگ بوده است. در چنین جامعه ای، قرآن ابتدا در آیات 15 و 16 سوره نساء (8) مجازات زنا را حبس ابد خانگی قرار می دهد تا زنا کار را از مرگ رهانیده، حق حیات او را پاسداری نماید. اما در آیه 15 به صورت ضمنی می گوید که این حکم موقتی است و در آینده حکمی دیگربرای این جرم صادر خواهد شد. این موقتی بودن حکم، دو دلیل می تواند داشته باشد: دلیل اول این است که بگوئیم خداوند قادر به تشخیص حکمی نهائی برای این معضل اجتماعی نبوده است که با تعریف او که عاقل و عالم و دانای مطلق است در تضاد قرار می گیرد و قابل قبول نمی باشد. دلیل دوم موقعیت نامناسب فرهنگی جامعه برای پذیرش (از راه ایمان و نه زور) حکم می باشد. به بیان دیگر، وضعیت فرهنگی جامعه آن روز مهیای پذیرش حکمی دیگر نبوده است وحکم صادره موقتی بوده، ودر زمان و مکان همراه رشد جامعه، قابلیت تأویل داشته است. این امر وجوب تأویل مستمرآیات متشابه را ثابت می کند که با تأویل تدریجی آن ها به آیات محکمات، به سوی حق تکامل بیابند. به این ترتیب، در این آیات، ابتدا مجازات مرگ مرسوم در جامعه را با مجازات حبس نسخ می کند، آنگاه تغییرمجازات حبس ابد را که با حق آزادی انسان در تناقض است به آینده ای موکول می کند که جامعه در آن برای پذیرش حکمی دیگر آمادگی لازم را کسب کرده باشد. آنگاه در آیه 2 سوره نور(9) به وعده وفا کرده و مجازات حبس را با تازیانه زدن نسخ می کند تا حق آزادی انسان را محترم شمارد. این روند، مکانیزم تزکیه یا سامانه رشد دادن بشر به وسیله تأویل آیات متشابه به آیات محکمات (حق) را به روشنی نشان می دهد.

بنابرآن چه گذشت، عالمان و متخصصان علوم، از همان صدر اسلام طبق وظیفه ای که داشته اند می بایستی از ابتدای شکل گیری جامعه اسلامی، این دسته آیات را در جریان تحولات صورت گرفته در جوامع خودشان، بازنگری و تأویل به حق می کردند.
اما پس از رحلت پیامبر، تشکیلات حکومتی که میراث دینی او را هم در دست گرفت، قرآن حاضر را جمع آوری و تدوین نمود تا آن را به خدمت قدرت درآورد. از قرآن و دین و سنت پیامبر اسطوره ای ساختند تا پیام پویا (آیات متشابه) و رشد یاب قرآن را به مجموعه ای منجمد شده بدل سازند. با وجود کسانی مانند خلیفه چهارم  مسلمین علی ع که با این روش مخالفت می کرد، قریب به اتفاق مسلمانان راهی دیگر پیمودند. او از جمله می گفت : فرزندانتان را برآداب خود تربیت نکنید، چرا که آنها برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شده اند(10).
آیۀ دوم سوره جمعه (11)، هدف از رسالت پیامبر را «تزکیه» یا سامانه رشددادن انسان ها اعلام می کند. همان طور که در بالا به اختصار آمد، تزکیه مجموعه عملکردی است از زدودن باطل یا ناحق ها از دستگاه روان انسان و به تبع آن، از جامعه، و جایگزین کردن آنها با حق و حقوق. نقش عملی آیه های متشابه همین مکانیزم حرکت رشد یابنده بوده است که به دلیل یکی کردن دین و قدرت، این آیات راکد و منجمد گذاشته شده اند. به این ترتیب قرآن پویا را به قرآن ایستا تبدیل کردند و آن را رفته رفته به کناری گذاشتند و به مردگان اختصاص دادند. در حقیقت، آیات متشابه موجود در قرآن، حرکت اولیۀ تزکیۀ (جامعۀ آن روز حجاز) به سوی رشد انسان وبه عمل درآوردن آیات محکمات در جامعه انسان ها و طبیعت در گذر زمان بوده است که توسط مسلمان ها در نطفه ناکام گذاشته شده اند.
  قرآن در زمانی نازل شد که جامعۀ حجاز از جنبه های مختلف اجتماعی در انحطاط کامل یا نزدیک به باطل محض به سر می برد. آن گونه که مشهور است، فرزندان دختر خود را از فقر فرهنگی و اقتصادی می کشتند. زن ها و افراد ضعیف از کمترین حقوق انسانی هم برخوردار نبودند. آیات متشابه برای چنین جامعه ای به مثابۀ انقلابی عظیم تلقی می شدند و عمدۀ مخالفتها با پیامبر بر سر نپذیرفتن همین آیات بودند زیرا با زندگی روزمره و تفکر عقب مانده و خرافاتی آنان سروکار داشتند. این مخالفت ها تا جایی جدی و واقعی بودند که پیامبر را در موضعی تدافعی قرار می داد تا با برخوردهای فیزیکی (غزوات) موانع ایجاد شده را از سر راه آن انقلاب بزرگ بردارد. با این وجود، کمی بعداز رحلت او، اغلب مفسران آن عصر نظیر ابن عباس  پسر عموی پیامبر به جای تأویل کردن آیات متشابه، مردم را از پیروی عملی آنها منع کردند(12). وبا تأسف فراوان، همین تفاسیر و رویه همچنان ادامه دارند. به این ترتیب آیات متشابه که ابزار اولیه رشد پویای بشر بودند توسط راسخان در علم سانسور گشته و در انجماد قرار داده شدند تا به صورت ابزاری برای فتنه گرانی که در این آیه آمده است، در آیند.


________________________________________________________________

پاورقیها:

1- هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب (آل عمران 7). و او كسى است كه كتاب را بر تو نازل كرد، قسمتی از آن، آيات محكم هستند كه ام الکتابند، و بعضى ديگر آيات متشابه می باشند، اما آن كسانى كه در وجدان هایشان کژی هست آيات متشابه را برمی گزینند تا به اين وسيله فتنه به پا كنند و به همين منظور آن آيات را به دلخواه خود تاويل مى‏كنند، در حالى كه تاويل آن را کسی جز خدا و راسخين در علم نمی دانند، مى‏گويند به همه قرآن ايمان داريم كه همه‏اش از ناحيه پروردگار ما است در صورتی که فقط  یادآوری برای خردمندان است.
2- عده ای از مفسران براین عقیده هستند که «و» در إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ برای عطف بر الله نیست و راسخون در علم از تأویل آیات متشابه عاجزند. این مفسران علم به تأویل متشابهات را خاص خداوند می دانند. آنها می گویند واو در اینجا نه برای عطف مفرد به مفرد بلکه برای عطف جمله به جمله می باشد و به عبارت دیگر جملۀ «ما یعلم تأویله إلا الله» را به جملۀ «الراسخون فی العلم یقولون...» عطف می کند یعنی این مفسرین الراسخون فی العلم را مبتدا و یقولون را خبر آن می دانند که در این صورت ترجمۀ آن چنین می شود: «تأویل آن را کسی جز خدا نمی داند و راسخین در علم می گویند ما به آن ایمان آورده ایم». این تفسیر پایه و اساسی ندارد. زیرا اگر آیات محکم قرآن یعنی ام الکتاب برای فهم بشر نازل شده اند، که چنین است، چرا راسخان در علم نتوانند آیات متشابه را که برای بشر نازل شده اند تأویل کنند؟ و تاویل آنها به خدا اختصاص داده شده باشد؟ مگر قرآن برای خدا نازل شده است؟ وبرعکس اگر محکمات روشن و شفاف و به خصوص حق باشند، چه ضرورتی به تأویل آن ها توسط انسان وجود دارد؟ بنابراین آیه، آیات محکم یعنی همان ام الکتاب به اندازه فهم بشر هستند و نیاز به تأویل ندارند. در نتیجه، آیات متشابه تأویل پذیر به آیات محکم می شوند. مفسرانی که دراین آیه، تأویل آیات قرآن را مختص خداوندی قرار داده اند که خود، نازل کننده آنها است از شأن ومقام الهی بی خبرند. در حقیقت، نام الله در این آیه محیط بر راسخان درعلم می باشد، به این معنا که آنان مستقل از او نمی توانند آن آیات را تأویل نمایند. به بیان دیگر، راسخان در علم بدون در نظر گرفتن آیات محکمات (همان ام الکتاب) قادر به تأویل آیات متشابه نیستند. شاهد این ادعا هم دنباله آیه است که می گوید: «مى‏گويند به همه قرآن (محکمات و متشابهات) ايمان داريم كه همه‏اش از ناحيه پروردگار ما است».
3- «وأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» أخر با ضم اول و فتح وسط جمع آخربه فتح خ می باشد که به معنای «دیگر» یا «دیگری» است و وقتی گفته می شود «دیگر» منظورغیر از اصل می باشد که مفسران به این امر توجه چندانی نشان نداده اند. در سوره اسراءِ آیه 22 آمده است: لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ- یعنی: با خدا، خداى ديگر مگير. یعنی غیر از خدای حقیقی. به این ترتیب، واژه «أخر» در این آیه از اهمیت زیادی برخوردار می شود زیرا آیات متشابه را تصویری خام و ناپخته از آیات محکم می داند که باید توسط نخبگان در طول زمان تأویل شوند.
4- راغب در کتاب «مفردات القرآن» در تعریف لغوى «تأویل» مى‏گوید: «التأویل من الاول اى الرجوع الى الاصل و ذلک مورد الشى‏ء الى الغایة المراد منه علماً کان او فعلا ففى العلم نحو....» یعنی: تأویل از ماده اَوْل، به معناى رجوع به اصل است و آن عبارت از برگرداندن چیزى به غایت و مراد، چه در باب علم باشد و چه فعل. در معناى علمى، مانند آنچه در آیه 7 سوره آل عمران آمده است.
5- راسخان در علم به کسانی گفته می شود که علم دروجودشان نهادینه شده باشد. نکته جالب در این آیه این است که راسخون در علم یک مفهوم عام است یعنی قرآن حق تأویل و تفسیر آیات متشابه را به مسلمان بودن عالم مشروط نکرده است. قرآن به راسخان در علم توجه خاصی دارد و برای آنان ارزش قائل می باشد. لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْك....سوره نساء آیه 162- ولى آن دسته از آنها (اهل کتاب) كه راسخ در علمند و آنها كه ايمان دارند به آنچه بر تو نازل شد..... دراین آیه راسخان در علم (یهودی) را در مورد قبول آیات قرآن با مؤمنین در یک ردیف قرار داده است. زیرا هدف غائی حق است و علم یکی از نمادهای حق می باشد.
6- انما سمیت الشبهه شبهة لانها تشبه الحق..... نهج البلاغه خطبه 38.
7- در این جا واژه های تزکیه و تأویل قرابت می جویند و این قرابت، آیۀ یکم از سورۀ هود  را تفسیر می کند که خود ازمعجزات قرآن به حساب می آید.كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِير. یعنی- اين كتابى است كه يك غرض را مى‏رساند، غرضى كه وقتى شكافته شود به صورت آيات در مى‏آيد، که از ناحيه خداى حكيم و آگاه است.
8- وَ اللاَّتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً - وَ الَّذانِ یَأْتِیانِها مِنْکُمْ فَآذُوهُما فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ تَوَّاباً رَحِیماً
 (و کسانی از زنان شما که مرتکب زنا می‏شوند چهار نفر از مسلمانان را به عنوان شاهد بر آنها بطلبید اگر گواهی دادند آنان را در خانه‏ خود نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد یا اینکه خداوند راهی برای آنها قرار دهد. و آن مردان و زنانی که (همسر ندارند و) اقدام به ارتکاب آن عمل می‏کنند آنها را آزار دهید (حد بر آنها جاری نمایید) و اگر توبه کنند و اصلاح نمایند از آنها درگذرید زیرا خداوند توبه پذیر و مهربان است).
9 - الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ.
(زن و مرد زناکار را هر یک، صد تازیانه بزنید، و هرگز در دین خدا رأفت شما را نگیرد اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید، و باید گروهی از مؤمنان مجازات آنها را مشاهده کنند).
10- لا تقسروا اولادکم علی آدابکم فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم. (ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۲۶۷).
11- هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِين.  (اوست آنكه از ميان امی ها پيامبرى را برانگيخت كه آيه‏هاى وى را براى ايشان بخواند و آنان را مهیای رشد گردانده و به رشد سالم برساند، و کتاب و علم را به ايشان بياموزد، که پيش از این آن ها در گمراهى آشكار بودند).

12- طبرى، جامع‏البیان، مصر، دار المعارف، ج6، ص174- متشابهات عبارتند از منسوخ قرآن و مقدم آن و مثال و اقسام و آنچه با آن ایمان آورده مى‏شود، ولى عمل نمى‏شود.


۱۳۹۵ مرداد ۱۳, چهارشنبه

قرآن و سامانه وحی



متن زیرا بخشی از مقدمه پژوهشی است در مورد مفهوم واژه نفس در قرآن.

 همان طور که بین مسلمانان مشهور است، قرآن حاوی مطالبی است از ماوراء دنیای طبیعی که از سوی خداوند نازل شده تا مورد فهم انسان قرار گیرند و به پیامبر اسلام به صورت وحی انتقال یافته اند. او هم آن مطالب را برای دیگران بازگو کرده که عده ای آنها را نوشته اند. از نظر شکل، بعدها این مطالب به صورت کتابی حاوی سور و آیات نظم یافته اند. تعداد سوره ها 114 عدد و تعداد آیه ها بنابر نحوه تنظیم آن 6236 آیه است. بنابر خود قرآن، این آیات از نظر اهمیت و اصالت (وابستگی مستقیم به ام الکتاب-خزانه غیب)، به دو دسته آیات محکمات و آیات متشابهات تقسیم شده اند که دورتر به آن ها خواهیم پرداخت.
وحی:
برای شناختی بیشتر از قرآن، طبیعی است که سرچشمه پیدایش آن که وحی باشد را مختصری مورد بررسی قرار دهیم. در ترجمه المیزان جلد 12 ص 423 در مورد وحی آمده است: "كلمه ( وحى) بطورى كه راغب گفته به معناى اشاره سريع است، كه البته همواره از جنس كلام و از باب رمزگويى و يا به صورت صوت و مجرد از تركيب و يا به اشاره و امثال آن است.
و از موارد استعمالش بدست مى‏آيد كه از باب القاى معنا به نحو پوشيده از اغيار است، پس الهام به معناى القاى معنا در فهم حيوان از طريق غريزه هم از وحى است، هم چنان كه ورود معنا در نفس انسان از طريق رؤيا و همچنين از طريق وسوسه و يا اشاره، همه از وحى است، در كلام خداى تعالى هم در همه اين معانى استعمال شده يك جا در القاء در فهم حيوان از راه غريزه استعمال كرده و فرموده: وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ (وپروردگارت به زنبور عسل وحی کرد-نحل 68) و در القاء از باب رؤيا استعمال كرده و فرموده: وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏ ( وبه مادر موسی وحی کردیم-قصص 7) و در وسوسه استعمال كرده فرموده: إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِيائِهِمْ (آگاه باش که شیطان ها به دوستان خود وحی می کنند-انعام 121) و در القاء از باب اشاره استعمال كرده و فرموده: فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا  پس وحی کرد به آنان که تسبیح کنید بامداد و شامگاه-( مریم 11)".
 و همچنین در مورد جن و انسان و وحی کردن به یکدیگر در آیه 112 سوره انعام آمده است: وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً...   و اين چنين براى هر پيامبرى دشمنى (از) شياطين انس و جنّ قرار داديم بعضى از ايشان سخنان فريب دهنده را به بعض ديگر وحى ميكردند...
بنابر آن چه گذشت، وحی واژه ایست عام وبه مفهوم رساندن پیام از راه های گوناگون می باشد. در مورد خداوند، وحی پدیده ایست که از آن طریق با مخلوقات مادی، یعنی جمادات، حیوان و انسان تماس برقرار میکند.
نزول قرآن به پیامبروسیله همین سازوکاروحی صورت پذیرفته است. در سوره نجم، نحوه نزول وحی به پیامبر را تشریح می کند: ابتدا به معرفی شخصیت پیامبر می پردازد: ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى‏ (نجم2) همراه شما (پیامبر) درگم راهی و غی نیست.   درترجمه المیزان جلد 19 ص 43 زیر این آیه آمده است: " كلمه ( ضلال) به معناى خروج و انحراف از صراط مستقيم است، و كلمه ( غى) معنايى دارد مخالف با معناى كلمه ( رشد) و چون رشد به معناى آن است كه انسان به واقع مسائل برسد، در نتيجه غى عبارت است از اينكه انسان به خلاف واقع بيفتد. راغب مى‏گويد:    ( غى) به معناى جهلى است كه ناشى از اعتقاد فاسد باشد، چون گاهى اوقات جهل آدمى ناشى از نداشتن عقيده است، چه عقيده صحيح و چه فاسد، و گاهى هم ناشى مى‏شود از اعتقاد به چيزى كه فاسد است، و كلمه" غى" به معناى آن جهلى است كه ناشى از داشتن عقيده فاسد باشد، نه از بى‏اعتقادى".
بنابراین آیه، پیامبر دارای دین یا مرامی خارج ازراه رشد نداشته، و اصل راهنما و زمینه تفکرش در  صراط مستقیم بوده است.
باز هم درمورد شخصیت پیامبر، در سوره جمعه آیه 2 می فرماید:  هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً اوست که از میان امی ها رسولی برگزید. بنابراین آیه و ایه های دیگری، پایگاه فرهنگی-اجتماعی پیامبر در میان امی ها بوده است. در نتیجه واژه امی در این بحث از اهمیت ویژه ای برخوردار می شود زیرا از سوئی به موقعیت و شخصیت پیامبر تعلق دارد و از سوی دیگر باید دید چرا خداوند یک امی را برای نزول پیام خود به انسان برمی گزیند وبر آن تأکید می کند. بااین وجود اغلب مفسران قرآن به ریشه یابی این واژه مهم ارزش نداده اند و بیشتر از قول دیگری آن را برابربا بی سوادی که خواندن و نوشتن نمی داند معنا کرده اند. المیزان بیش از دیگران به کاوش پرداخته است. در جلد 19 صفحه 446 در ذیل این آیه آمده است: " (اميين) جمع كلمه ( امى) است، يعنى كسى كه قادر بر خواندن و نوشتن نيست. و منظور از اين بى‏سوادان- به طورى كه گفته شده- مردم عرب هستند، كه در عصر رسول خدا (ص) بيشترشان بى‏سواد بودند، و جز افرادى انگشت‏شمار قادر بر خواندن و نوشتن نبودند.  بعضى احتمال داده‏اند كه مراد از كلمه ( اميين) مشركين باشند، يعنى غير اهل كتاب، به شهادت اينكه قرآن كريم از يهوديان نقل مى‏كند كه گفتند: لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ (آل عمران-75) ..ليكن اين احتمال درست نيست، براى اينكه در ذيل آيه مى‏فرمايد: يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ يعنى او را مبعوث كرد تا آيات خدا را بر آن اميين بخواند، و اگر منظور از اين كلمه مشركين باشند، بايد بگوييم كه آياتى از قرآن تنها بر مشركين خوانده مى‏شده .....".
با این حال، نویسنده المیزان به این امر توجه نکرده است که مفهوم امی در قرآن نمی تواند بی سواد باشد.  زیرا خود می گوید در آن زمان اغلب اعراب بی سواد بودند، چه اهل کتاب چه مشرک، در این صورت این بیان قرآن که گزینش پیامبر را از میان  بی سوادان انجام داده است بی مورد می باشد و می توانست بگوید که پیامبر بی سواد بوده است. در آیه بالا: لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ، سبیل به معنای راه، طریق، مرام می باشد، مانند سبیل الله (راه خدا، مرام خدا). این آیه اعتراض یهودیانی را نشان می دهد که می گفتند ما اجازه نمی دهیم امی ها (کسانی که اهل طریق و مرام خاصی نیستند- زیرا در آن زمان اسلام هنوز به مثابه یک دین صاحب کتاب گسترش نیافته بود، به این دلیل که نگفتند مسلمانان و گفتند امی ها) بر ما راهبر باشند.
همچنین در سوره آل عمران آیه 20 می فرماید ... وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ أَ أَسْلَمْتُمْ ... یعنی به اهل کتاب و امیین بگو.... اکثر مفسرین واژه امیین را در اینجا برابرمشرکین قلمداد کرده اند که درست نیست زیرا در این صورت می بایستی پیامبر هم مشرک می بود. این آیه اهل کتاب و امیین راخطاب می کند، یعنی امیین اهل کتاب نبودند. مشرک هم نبودند زیرا پیامبر از میان آنان برگزیده شده است. در نتیجه، بنابرقرآن، در آن زمان جامعه از نظر فرهنگی به سه دسته تقسیم می شده است، یکی اهل کتاب (یهود و نصارا)، دیگری مشرکین و دسته سوم را کسانی تشکیل می داده اند که نه اهل کتاب بودند و نه مشرک که پیامبر از میان این دسته برگزیده شده است. امی یعنی انسانی که به دنبال تحقیق و پژوهش و گرویدن به ادیان نیست، و مشرک هم نمی باشد. چه این امر به دلیل بی سوادی و یا به دلیل بی قیدی و یا عدم آگاهی و شناخت نسبت به مرام بوده باشد. وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلَّا أَمانِيَّ (بقره- 78) يعنى: (بخشی) از(میان) آنان امی اند، علمی به کتاب(دین) ندارند، و با آمال(ذهنیات خود یا دیگران) خودشانند.  بنابراین در قرآن امی به کسی اطلاق می شود که عالم (به امر دین) نبوده واز دینی تبعیت نکند، باذهنیات و برداشت های شخصی و یا نظریه های ذهنی دیگران زندگی کند، به اصطلاح امروزی، حالتی شبیه انسان لائیک (به معنای بی مرامی) می باشد. امی بودن، به معنای پیروی نکردن از دین یا مرامی که شناخت کافی ازآن نداشته باشیم، از دیدگاه قرآن عمل پسندیده ایست و از این نظر، انسان امی از کسی که بدون آگاهی پیرو دین یا آئینی باشد برتر می باشد:  وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا (سوره اسراء آیه 36) هرگز ازآن چه علم و شناخت ندارى پیروی مكن كه چشم و گوش و دل همه در آن مسئولند. به این ترتیب، قرآن ضمن تشویق انسان به پژوهش و شناخت، امی بودن را به پیروی کورکورانه از دین ترجیح می دهد.
   در واقع، امی کسی است که رنگ شرک و کفر و دین‌های از خود بیگانه در بیان قدرت را به خود نگرفته باشد. به سخن دیگر، امی کسی است که به دلیل پیروی نکردن کورکورانه از مرام یا دینی،  وجدانش بکر و برای پذیرش و قبول پیام نو آماده است. در صورتی که گیرنده پیام امین باشد، وحی را همان گونه که براو نازل می شود، بدون کاست و افزود، بازگو می کند.
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى (نجم 4) آن چه می گوید بجز وحی دریافتی نیست. بدیهی است که منظور از "آن چه"، مطالبی می باشند که به او وحی شده اند(آیات محکمات) و او در بازگوئی آن ها صادق بوده است. زیرا پیامبر همانند دیگر انسان ها، روزمره سخنان دیگری غیر از وحی بر زبان می آورده است. عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى (نجم 5) که با نیروئی بزرگ به او آموزش داده شد.‏ به این ترتیب، از دیدگاه قرآن رابطه وحی با خداوند انکار ناپذیر است و محمد ابن عبدالله برای پیامبری و دریافت وحی آموزش داده شده است. و از فحوای آیات مشخص می شود که این آموزش یک بار صورت گرفته و پیامبر این آمادگی دریافت وحی را در خود نگه داشته است. ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى‏ (نجم 8) آنگاه آنچه را که تعلیم گرفته بود، درون خود نگاه داشت. در تفسیر المیزان ج 19 ص 44 در ذیل این آیه آمده است: " كلمه( دنو) كه مصدر فعل ( دنى) است به معناى نزديكى است، و كلمه ( تدلى) كه مصدر فعل ( تدلى) است، به معناى بسته شدن و آويزان گشتن به چيزى است، ولى به طور كنايه در شدت نزديكى استعمال مى‏شود".
به این ترتیب، تحولی ماندنی در دستگاه روان پیامبر ایجاد می شود که  بر پایه آن:  فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى (نجم 10)وحی شد به بنده خود، آن چه را که وحی کرد. بدون این که امتیازی نسبت به دیگر انسان ها(بندگان خدا) به پیامبر داده شود، به او وحی شد.
مولانا در داستان موسی و شبان، پس از وحی آمدن به موسی از سوی خداوند، نحوه آمدن وحی را چنین تشریح می کند:
بعد از آن در سر موسی حق نهفت       رازهایی گفت کان ناید به گفت
بر دل موسی سخنها ریختند                         دیدن و گفتن بهم آمیختند
چند بی‌خود گشت و چند آمد بخود                چند پرید از ازل سوی ابد
بعد ازین گر شرح گویم ابلهیست           زانک شرح این ورای آگهیست
ور بگویم عقلها را بر کند                           ور نویسم بس قلمها بشکند
آن چه تا کنون انجام گرفته، آمادگی دستگاه روان پیامبر برای دریافت وحی بوده است. حال ببینیم کدام یک از بخش های دستگاه روان او مآموریت دریافت وحی و چگونگی آن را بر عهده داشته است. ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى (نجم 11) آن چه دلش می بیند کاذب نیست. بنابراین آیه، پیامبر پیام خداوند را با دل خود مشاهده می کرده است. می دانیم بخشی از دستگاه روان انسان بدون یاری چشم قادر به دیدن می باشد که در فرهنگ های مختلف و از دیر باز آن را به دل یا قلب نسبت می دهند. و می دانیم هنگام خواب دیدن، قادریم بدون استفاده از چشم و گوش و زبان، ببینیم و بشنویم و سخن بگوئیم. در بیداری همچنین با بستن چشم ها و کمی تمرکز، قادر هستیم آن چه که باذهن خود می سازیم را با چشم دل مشاهده نمائیم. مثلا با بستن چشم هایمان تصویر درخت سبزرنگی را به رنگ قرمز یا هررنگ دیگری که اراده کنیم ببینیم. اما قرآن تأکید می کند که مشاهدات پیامبر از نوع ساخته  ذهن نبوده و آن چه را که می دیده است حقیقی بوده اند: ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى (نجم 17) چشم او نه عوضی می بیند، و نه در ديدن تجاوز می کند.
درترجمه تفسیرالمیزان جلد19 ص 50 ذیل آیه آمده است: "كلمه ( زيغ) كه مصدر فعل ( زاغ) است به معناى انحراف از حالت تعادل و استقامت است، و كلمه ( طغيان) كه مصدر فعل( طغى) است، در هر عملى به معناى تجاوز از حد در آن عمل است، و( زيغ بصر) به اين معنا است كه چشم آدمى چيزى را به آن صورت كه هست نبيند، و طورى ديگر ببيند، و (طغيان بصر) به اين معنا است كه چيزى را ببيند كه اصلا حقيقت ندارد".
بنابراین آیه، آن چه را که پیامبر مشاهده می کرده حقیقی بوده و شک در آن راه نداشته است. با این وجود توجه به این نکته ضرور است که پیامبر بشری بوده مانند دیگران، محدود به درک و گنجایش و دریافت بشری. آیه های نازل شده هم در همان محدودیت قرار می گیرند و آیه هائی هستند که قابلیت نزول داشته اند. وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا" (اسراع 85) درباره روح از تو مى‏پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و جز اندكى از دانش به شما داده نشده است  در این آیه، علم بشر برای درک وفهم روح حتی با آیه تنزیل داده شده را کافی نمی داند. به این ترتیب، آن چه را که پیامبر مشاهده می کرده (وحی) در محدوده درک و دریافت بشر بوده است. بنابراین، همه می توانند در صورت آمادگی، همان مشاهدات را داشته باشند. چنان که در  ایه 29 سوره ص، آمده است:كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ  اين كتابى است كه به سوى تو نازلش كرديم تا در آيات آن تدبر كنند و خردمندان متذكر شوند نشان می دهد آیاتی که به پیامبر وحی شده اند، برای خردمندان یاد آوری وتذکرهستند ووجدان انسان خردمند و آزاد و مستقل از متن آنها آگاه می باشد.   معنای أُولُوا الْأَلْبابِ  چنان که در آیه های 17 و18 سوره زمر آمده است، صاحبان خرد، عقل گرایانی هستند که از متجاوزین به حق دوری می کنند وخدا را پرستش می نمایند و به تمام گفته ها گوش فرا می دهند و بهترین را انتخاب می کنند. چنین انسان هائی با آگاهی از حقوق خویش، در استقلال و آزادی می زیند و پیام حق در انطباق با اصل راهنمایشان می باشد.

دلیل عقلی بر عملکرد وحی:
نَفس (1) یا ضمیر نا خودآگاه، منبع اطلاعات و داده‌هائی از گذشته ما می باشد که خارج از دسترس ما یا وجدان آگاه ما به آن ها است. روان درمانی جدید، به خصوص بعد از فروید، کوشش می کند تا با روانکاوی و دست یابی به این اطلاعات خفته در نفس و یافتن ریشه های بیماری فرد مبتلا، به درمان او بپردازد. بنابر قرآن، نفس قبل از خلقت انسان وجود داشته است. در آیه های متعددی بیان می کند که انسان را از نفسی یکتا آفریده است (خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَة). بنابراین، پدیده  نفس که ذات انسان یا انسان واقعی است، قبل از خلقت او وجود داشته و با خلق انسان، این پدیده با جهان مادی به صورت موقت آمیزش کرده است. مکان اصلی نفس، جهان غیر مادی است، همچنان که مولوی می گوید:
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چندروزی قفسی ساخته اند از بدنم
به این ترتیب، طبیعی است که درنفس پاره ای ازرموز واطلاعات و چگونگی عالم ملکوت که جایگاه واقعی اوست، نهفته باشد. آن نیروی عظیمی که برای آماده سازی پیامبر که شرحش در بالا رفت، در حقیقت می تواند ترتیباتی باشد برای کنار زدن حجاب از نفس یا ضمیر ناخودآگاه او در جهت واکاوی و کشف ذات انسان با ضعف ها و قوت های او و همچنین اسرار قبل از خلقت انسان. در نتیجه، دل یا قلب پیامبر آن اطلاعات را مشاهده می کرده و صادقانه آن ها را با اطرافیان خود در میان گذاشته است.



۱۳۹۴ اسفند ۲۹, شنبه

پیام نوروزی هاشمی رفسنجانی و کودتای خزنده

اگر داری تو عقل و دانش و هوش
بیا بشنو حدیث گربه و موش(1)
حدود دوماه قبل از انتخابات اخیر در ایران، در مطلبی تحلیلی (نمایش انتخاباتی و ثبات نظام ولایت مطلقه) پیش بینی کرده بودم که حذف مهره هائی از جریان اصلاح طلب و جریان اصول گرا باید در دستور کار قدرت قرار گیرد تا مجلسین از افراد جدیدتری تشکیل شوند که حرف شنوتر بوده و کنترل آنان آسان تر انجام پذیرد. خیمه شب بازی "رای اعتراضی" برای حذف مهره هائی از جریان اصول گرا که جلوگیری از ورود آنان به خبرگان برای خامنه‌ای خالی از اشکال نبود، توسط جریان اصلاحات به رهبری هاشمی رفسنجانی به راه افتاد. در این انتخابات، هاشمی رفسنجانی از خامنه‌ای کارت سبز گرفت تا در ظاهر بتواند بدون دغدغه خاطر، غرغر کند و انتقادات صریحی از شورای نگهبان به عمل آورد تا اقتدار خویش را کمی بازسازی نماید.
ای خردمند عاقل ودانا
قصهٔ موش و گربه برخوانا
پیام مختصر نوروزی هاشمی رفسنجانی را چند بار خواندم، آن را پراکنده و نامفهوم یافتم. ابتدا پیام او را در زیر ملاحظه فرمائید:

گذشت پیشه کن و به [کار] پسندیده فرمان ده، و از نادانان رُخ برتاب. اعراف/ آیه ۱۹۹

سلام مردم عزیز ایران؛ سال نو بر شما مبارک. سال۹۴، سال شما بود سال شما که به حق امت وسط هستید. سال شما که به همه درس اعتدال دادید هم به دشمنان خارجی هم به بدخواهان داخلی! سال۹۴، سال شما بود که هم با برجام به دنیا گفتید: در پی تعامل هستید و از جنگ گریزانید و هم با رأی خود نشان دادید که «روحانیت، بی مردم» همچون پر کاهی حتی توان حفظ خود را هم نمی‌یابد!
مردم عزیزم! اکنون شما در جایگاه استادی نشسته‌اید، همچون «خمینی کبیر» که مردم را رهبر خود می دانست ما نیز در سال۹۴ در کلاس درس شما نشستیم و به قلب خود فهمیدیم؛ گذشت شما از خطاهای گذشته و حمایت‌های ناصواب را به گوش خود شنیدیم فریاد شما را در وادار کردن به پذیرش «اعتدال» و برجام و به چشم خود دیدیم روی برگرداندن معنادارتان را از جاهلان افراطی در انتخابات9۴.
پارسال برایتان نوشتم چه من باشم یا نباشم فردا از آن شماست! و امروز در نوروز پیش رو قلبم عین دریا روشن است و گواهی می‌دهد که: سال ۹۵ هم، سال شماست. تا روز به روز در سایه حضورتان دایره تنگ افراطی‌ها تنگ‌تر و گشایش پنجره اعتدال فراخ‌ تر گردد. همچون شاگردی در مقابل استاد، همت و آگاهی شما را می‌ستایم و تعظیمش می‌کنم و همچون گذشته می‌گویم اگر آبرویی دارم از شماست و همیشه آماده‌ام تا در طبق اخلاص پیشکش مرام و معرفت شما کنم. ان‌شاء ا… باشم و روزهای پررونق‌تان را ببینم. اکبر هاشمی رفسنجانی
موش گفتا که من غلام توام
عفو کن بر من این گناهانا
پس از چندبار خواندن، کلید معما را با کمک گرفتن از آیه بالا که خطاب به پیامبر است، یافتم. اگر شما خواننده گرامی به جای "مردم عزیز" در این پیام، "رهبر عزیز" را بگذارید، پیام معنا پیدا می‌کند و محتوای روشنی می‌یابد. آیه خطاب به مردم نظیر این آیه در قرآن فراوان است، او اما به عمد یک آیه خطاب به پیامبری که در جایگاه ولایت قرار دارد انتخاب کرده است که جای شبهه باقی نگذارد. علاوه بر این، متن پیام هم ربط چندانی با مردم ندارد به خصوص جائی که می گوید " روی برگرداندن معنادارتان را از جاهلان افراطی در انتخابات 94". هدف هاشمی رفسنجانی از این پیام به "رهبر عزیز"  هرچه باشد، نه به حقوق مردم ربط پیدا می‌کند و نه با حقوق و منافع کشورسازگار است زیرا به جای این که به مسائل اساسی مردم نظیر وضعیت بد معیشتی، فساد، استبداد و... بپردازد، نوک حمله خویش را متوجه رقبای خود (افراطیون) کرده است. درابتدای پاراگراف "مردم عزیز!" را (با علامت تعجب) خطاب می‌کند، اما ادامه مطلب را با ستایش ازتغییر و تحولی که در خامنه‌ای دیده است، ادامه می‌دهد(انتخابات 94، تنگ کردن دایره افراطیون، برجام).  انتخابات 94، تنگ شدن دایره "افراطیون"، افتضاح برجام یا برجام گیت و "پیروزی انتخاباتی" هاشمی رفسنجانی پس از مدت ها، مسیر جدیدی است که سیاست کلی نظام را از بعد از احمدی نژاد ترسیم می‌کند. اگر خامنه‌ای به این نتیجه رسیده باشد که باوجود دور بودن " نظرات" ش از "نظرات" هاشمی رفسنجانی، انتخابی جزجانشینی او برای ادامه حیات نظام وجود ندارد، ترکیب مهندسی شده خبرگان، ترکیب خوبی به نظر می‌رسد. به خصوص که بین حاکمان موجود، قسی القلب و بی رحم تر از هاشمی نمی توان یافت. در زمان زمامداری او بود که قتل ها و اعدام های فجیع پایه گذاری شدند.
بار الها که توبه کردم من
ندرم موش را بدندانا
به نظر می رسد تا این جای کار، خامنه ای صحنه را به هاشمی رفسنجانی باخته باشد. هاشمی با استفاده از فرصت روی کار آمدن احمدی نژاد، خود را به اصلاح طلبان وبخشی از صاحبان ثروت های غارت شده مردم نزدیک دید و از همان هنگام طرح شکست های اقتصادی در داخل، و پیام رسانی به سلطه گران در خارج را کلید زد. فرزندش را هم در پی همین سیاست به خارج از کشور اعزام نمود. با استفاده از فقر و فساد مستقر در تمام سطوح جامعه، به خصوص فقر فرهنگی و دوری مردم از فرهنگ استقلال و آزادی، زمینه دخالت ابرقدرت ها در کشور را فراهم آورد که اولین سنگ زیر بنای آن، بردن کشور زیر بارقرارداد ننگین برجام است.
مژدگانی که گربه تائب شد
زاهد و عابد و مسلمانا
رفسنجانی متخصص کودتای خزنده است. یاد آوری می کنم که شروع واقعی حاکمیت استبدادی ولایت مطلقه فقیه از بعداز کودتای خرداد 1360 شروع شد. این کودتا در حقیقت تنها بر ضد رئیس جمهورمنتخب مردم نبود، بلکه در واقع بر ضد مردم و حاکمیت آنان به دست همین هاشمی رفسنجانی انجام شد. اکنون عابد و زاهد و مسلمان گشته و برای مردم و آزادی و حاکمیت آنان اشک می ریزد.
این خبر چون رسید بر موشان
همه گشتند شاد و خندانا
خامنه ای در هرفرصتی که به دست می آورد برجام را مورد تقبیح قرار می دهد. در هر فرصت از کندکاری حکومت انتقاد می کند و امسال را سال "اقدام و عمل نامیده است" تا نشان دهد که حکومت حتا اقدامی برای بهبود وضع اقتصادی نکرده چه رسد در به عمل در آوردن آن. اگراو در سخنان خود صادق باشد یانباشد، نشان از نارضایتی شدید او از روند سیاسی و اقتصادی کشور که هاشمی تدارک دیده است را دارد. با این وجود، خود را مجبور می بیند با سیر حوادث هم راهی داشته باشد. این هم راهی می گوید رشته اوضاع از دستش خارج گردیده و توان جمع و جور کردن آن را ندارد. نظام در تمامی عملکرد‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و به خصوص فرهنگی و به ویژه دینی آن با شکستی ملموس روبرو است. نارضایتی در میان کارگزاران نظام وسعت یافته و علنی شده است. فساد چه در میان مردم وچه در میان عوامل نظام به مرز غیرقابل ادامه دادن رسیده است. ادعای استقلال سیاسی در برابر سلطه گران، که نظام از ابتدای انقلاب به مثابه اهرم مهمی برآن تکیه می کرد با برجام بر باد رفته است. بن بست جدی می‌باشد و چشم نظام به دلیل بی‌لیاقتی و فساد مدیران به خارج مرزها دوخته است. در چنین شرائطی و با توجه به تغییراتی که پس از احمدی نژاد در سیاست خامنه‌ای رخ داده، وبا ورود دوباره هاشمی در تصمیم گیری‌ها، همان طور که در پیام رفسنجانی تأکید شده باید شاهد نزدیک شدن "نظر" خامنه‌ای به "نظر" هاشمی باشیم. به این ترتیب، و با در نظر گرفتن پیشینه او، تنها گزینه برای جانشین رهبرنظام همین هاشمی رفسنجانی خواهد بود تا کشور را به وضعیت قبل از انقلاب هدایت کند. وضعیت غیر قابل قبول و غیر قابل تحملی که ملت یک پارچه بر ضد آن قیام کرده بود.
آندو موش دگر که جان بردند
زود بردند خبر به موشانا
که چه بنشسته‌اید ای موشان
خاکتان بر سر ای جوانانا
البته مماشات و اظهارات نارضایتی خامنه ای از زمان روی کار آوردن روحانی را هم می توان نوعی زمان خریدن درجهت خروج از بحران تلقی کرد تا پس از آن بتواند در فرصت مناسب با یک تصفیه "انقلابی" (که این روزها دیگر بار از ضرورت آن سخن گفته است) حذف طرف داران برجام ها را عملی سازد. اما به امید نشستن برای این "فرصت مناسب" نظر خامنه ای باشد یا نباشد، به نظر نمی رسد پیش آید. به این دلیل که کانون هائی که زمینه ساز رفتن خفت آور زیر بار برجام را فراهم کرده بودند نه تنها هنوز فعالند که باز شدن پای سلطه گران در کشور این زمینه سازی را تشدید و سریع خواهد کرد، به نحوی که روحانی با روشنی تمام و خیالی آسوده از برجام های بعدی سخن می گوید. بخش بزرگ و پراهمیت این زمینه سازی ها از بعداز کودتای خرداد 1360 بنا نهاده شده است. پذیرش استبداد، عادت پست سلطه پذیری را در بخشی از جامعه نهادینه ساخته و به آن خو کرده است. فساد فرهنگی و فردگرائی رواج خطرناکی یافته است. فساد اقتصادی هم چون امری فراگیر و عادی بین مسئولین و مردم گسترش یافته است. و معضلات عدیده دیگری که زمینه مناسبی برای قدرت های سرمایه ای فراهم آورده اند تا با خیالی آسوده سلطه خود را اعمال نمایند.
از میان رفت فیل و فیل سوار
مخزن تاج و تخت و ایوانا
 از دیدگاه استبدادی، خامنه ای یک راه بیش پیش روی خود ندارد، وآن انجام یک شبه کودتا توسط نا راضیان سپاه می باشد که عواقبی وخیم تر از قبول برجام در پی خواهد داشت. اما از دیدگاه موازنه منفی، او می تواند با شکستن سانسور، صدای استقلال و آزادی را در جامعه مدنی ایران طنین انداز کند تا زمینه حاکمیت مردم فراهم شود و کشور از فقر و فساد رهائی یابد.
جان من پند گیر از این قصه
که شوی در زمانه شادانا
غرض از موش و گربه برخواندن
مدعا فهم کن پسر جانا
________________________________________

1- برگرفته از شعر معروف موش و گربه عبید زاکانی می باشد که در زیر می خوانید. رابطه میان سلطه گر و زیر سلطه را می رساند که چگونه در گذر زمان سلطه گر جایش را به زیر سلطه می دهد و برعکس، اما در نهایت هردو تلاشی می جویند و ازبین می روند. نقش سیاست و ارتش و دین در سلطه گری را با ظرافت بیان می کند. در این صحنه همه می توانند جای موش و گربه نقش بازی کنند. مردم، هاشمی، خامنه ای و سلطه گران اجنبی.

اگر داری تو عقل و دانش و هوش
بیا بشنو حدیث گربه و موش
بخوانم از برایت داستانی
که در معنای آن حیران بمانی
ای خردمند عاقل ودانا
قصهٔ موش و گربه برخوانا
قصهٔ موش و گربهٔ منظوم
گوش کن همچو در غلطانا
از قضای فلک یکی گربه
بود چون اژدها به کرمانا
شکمش طبل و سینه‌اش چو سپر
شیر دم و پلنگ چنگانا
از غریوش به وقت غریدن
شیر درنده شد هراسانا
سر هر سفره چون نهادی پای
شیر از وی شدی گریزانا
روزی اندر شرابخانه شدی
از برای شکار موشانا
در پس خم می‌نمود کمین
همچو دزدی که در بیابانا
ناگهان موشکی ز دیواری
جست بر خم می خروشانا
سر به خم برنهاد و می نوشید
مست شد همچو شیر غرانا
گفت کو گربه تا سرش بکنم
پوستش پر کنم ز کاهانا
گربه در پیش من چو سگ باشد
که شود روبرو بمیدانا
گربه این را شنید و دم نزدی
چنگ و دندان زدی بسوهانا
ناگهان جست و موش را بگرفت
چون پلنگی شکار کوهانا
موش گفتا که من غلام توام
عفو کن بر من این گناهانا
مست بودم اگر گهی خوردم
گه فراوان خورند مستانا
گربه گفتا دروغ کمتر گوی
نخورم من فریب و مکرانا
میشنیدم هرآنچه میگفتی
آروادین قحبهٔ مسلمانا
گربه آنموش را بکشت و بخورد
سوی مسجد شدی خرامانا
دست و رو را بشست و مسح کشید
ورد میخواند همچو ملانا
بار الها که توبه کردم من
ندرم موش را بدندانا
بهر این خون ناحق ای خلاق
من تصدق دهم دو من نانا
آنقدر لابه کرد و زاری کردی
تا بحدی که گشت گریانا
موشکی بود در پس منبر
زود برد این خبر بموشانا
مژدگانی که گربه تائب شد
زاهد و عابد و مسلمانا
بود در مسجد آن ستوده خصال
در نماز و نیاز و افغانا
این خبر چون رسید بر موشان
همه گشتند شاد و خندانا
هفت موش گزیده برجستند
هر یکی کدخدا و دهقانا
برگرفتند بهر گربه ز مهر
هر یکی تحفه‌های الوانا
آن یکی شیشهٔ شراب به کف
وان دگر بره‌های بریانا
آن یکی طشتکی پر از کشمش
وان دگر یک طبق ز خرمانا
آن یکی ظرفی از پنیر به دست
وان دگر ماست با کره نانا
آن یکی خوانچه پلو بر سر
افشره آب لیمو عمانا
نزد گربه شدند آن موشان
با سلام و درود و احسانا
عرض کردند با هزار ادب
کای فدای رهت همه جانا
لایق خدمت تو پیشکشی
کرده‌ایم ما قبول فرمانا
گربه چون موشکان بدید بخواند
رزقکم فی السماء حقانا
من گرسنه بسی بسر بردم
رزقم امروز شد فراوانا
روزه بودم به روزهای دگر
از برای رضای رحمانا
هرکه کار خدا کند بیقین
روزیش میشود فراوانا
بعد از آن گفت پیش فرمائید
قدمی چند ای رفیقانا
موشکان جمله پیش میرفتند
تنشان همچو بید لرزانا
ناگهان گربه جست بر موشان
چون مبارز به روز میدانا
پنج موش گزیده را بگرفت
هر یکی کدخدا و ایلخانا
دو بدین چنگ و دو بدانچنگال
یک به دندان چو شیر غرانا
آندو موش دگر که جان بردند
زود بردند خبر به موشانا
که چه بنشسته‌اید ای موشان
خاکتان بر سر ای جوانانا
پنج موش رئیس را بدرید
گربه با چنگها و دندانا
موشکانرا از این مصیبت و غم
شد لباس همه سیاهانا
خاک بر سر کنان همی گفتند
ای دریغا رئیس موشانا
بعد از آن متفق شدند که ما
می‌رویم پای تخت سلطانا
تا بشه عرض حال خویش کنیم
از ستم‌های خیل گربانا
شاه موشان نشسته بود به تخت
دید از دور خیل موشانا
همه یکباره کردنش تعظیم
کای تو شاهنشهی بدورانا
گربه کرده است ظلم بر ماها
ای شهنشه اولم به قربانا
سالی یکدانه میگرفت از ما
حال حرصش شده فراوانا
این زمان پنج پنج میگیرد
چون شده تائب و مسلمانا
درد دل چون به شاه خود گفتند
شاه فرمود کای عزیزانا
من تلافی به گربه خواهم کرد
که شود داستان به دورانا
بعد یکهفته لشگری آراست
سیصد و سی هزار موشانا
همه با نیزه‌ها و تیر و کمان
همه با سیف‌های برانا
فوج‌های پیاده از یکسو
تیغ‌ها در میانه جولانا
چونکه جمع آوری لشگر شد
از خراسان و رشت و گیلانا
یکه موشی وزیر لشگر بود
هوشمند و دلیر و فطانا
گفت باید یکی ز ما برود
نزد گربه به شهر کرمانا
یا بیا پای تخت در خدمت
یا که آماده باش جنگانا
موشکی بود ایلچی ز قدیم
شد روانه به شهر کرمانا
نرم نرمک به گربه حالی کرد
که منم ایلچی ز شاهانا
خبر آورده‌ام برای شما
عزم جنگ کرده شاه موشانا
یا برو پای تخت در خدمت
یا که آماده باش جنگانا
گربه گفتا که موش گه خورده
من نیایم برون ز کرمانا
لیکن اندر خفا تدارک کرد
لشگر معظمی ز گربانا
گربه‌های براق شیر شکار
از صفاهان و یزد و کرمانا
لشگر گربه چون مهیا شد
داد فرمان به سوی میدانا
لشگر موشها ز راه کویر
لشگر گربه از کهستانا
در بیابان فارس هر دو سپاه
رزم دادند چون دلیرانا
جنگ مغلوبه شد در آن وادی
هر طرف رستمانه جنگانا
آنقدر موش و گربه کشته شدند
که نیاید حساب آسانا
حملهٔ سخت کرد گربه چو شیر
بعد از آن زد به قلب موشانا
موشکی اسب گربه را پی کرد
گربه شد سرنگون ز زینانا
الله الله فتاد در موشان
که بگیرید پهلوانانا
موشکان طبل شادیانه زدند
بهر فتح و ظفر فراوانا
شاه موشان بشد به فیل سوار
لشگر از پیش و پس خروشانا
گربه را هر دو دست بسته بهم
با کلاف و طناب و ریسمانا
شاه گفتا بدار آویزند
این سگ روسیاه نادانا
گربه چون دید شاه موشانرا
غیرتش شد چو دیگ جوشانا
همچو شیری نشست بر زانو
کند آن ریسمان به دندانا
موشکان را گرفت و زد بزمین
که شدندی به خاک یکسانا
لشگر از یکطرف فراری شد
شاه از یک جهت گریزانا
از میان رفت فیل و فیل سوار
مخزن تاج و تخت و ایوانا
هست این قصهٔ عجیب و غریب
یادگار عبید زاکانا
جان من پند گیر از این قصه
که شوی در زمانه شادانا
غرض از موش و گربه برخواندن
مدعا فهم کن پسر جانا