این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۳۹۸ آبان ۳, جمعه

ازبنی صدر تا سرافراز


دراین نوشته هدف از مقایسه دو فرد که از نظر جایگاه و شخصیت تفاوت های اساسی دارند نیست. هدف این نوشته، تحلیل سرگذشتی است که ساختار نظام برآن دو تحمیل کرده است. امر واقع مستمری که طی چهل سال، این ساختارفاسد سرنوشت مردم و کشور را رقم زده ومی زند. ساختاری که آگاهی از عملکردآن، به قولی از نان شب هم برای مردم واجب تر می باشد.
اخیرا کتاب "روایت یک استعفا"، گفته های محمد سرافراز سرپرست مستعفی صداوسیما در مورد چگونگی فشارهایی که منجربه استعفای او شده بود را خواندم. حکایت غریبی است. اززمانی که درامور مالی وپولی صدا و سیما که سالی صدها میلیارد رادربر می گیرد دخول میکند و در صدد شفاف سازی و تعدیل آن برمی‌آید، از داخل و خارج مؤسسه کارشکنی‌ها و دشمنی‌ها شروع می‌شوند. نهادهای اطلاعاتی تهدیدها را شروع می‌کنند و دست وپای اورا می‌بندند. میدانیم که انتصاب مسئول صدا و سیما با رهبر است. به گفته سرافراز، او مورد اعتماد بیت رهبری بوده و از مدت ها پیش از نزدیکان دفتر رهبر بوده است. چند بار نامه شکوائیه به خامنه‌ای می‌نویسد که بی‌اثر می‌مانند. به گفته خودش به ملاقات او می رود و گزارشات کارشکنی‌ها را به او میدهد که چگونه سالانه صدها میلیارد از بودجه کشور در این نهاد عریض وطویل حیف و میل میشوند و از او، در جلوگیری از این حیف و میل، کاری ساخته نیست. استعفا می‌کند به آن امید که رهبرمداخله کرده، از او پشتیبانی کند. با حیرت می‌بیند پس از مدت کوتاهی استعفای او از سوی خامنه‌ای پذیرفته می‌شود.
طی مقاله "چراخمینی زیربارکودتارفت وکشوررا تا به امروزبه اختلاس گران سپرد؟" شرح دادم چگونه خمینی تحت فشار و تهدید حزب جمهوری اسلامی بود. آن حزب متشکل بود از بخشی ازفعالان عرصه سیاسی  که اصلاح طلبان و اصولگرایان امروز را تشکیل میدهند و از خمینی حمایت می‌کرد. در واقع، حزب هم درمقاطعی تحت حمایت خمینی نیز بود. سازش محرمانه با امریکا توسط حزب و باچراغ سبز اوسبب شد که خمینی را مجبور به پذیرش کودتای خرداد 1360 بر ضد رأی مردم کنند. شباهت این دو روند، کودتا برضد منتخب مردم، منتخبی که بارها مورد تأیید علنی خمینی قرارگرفت. تأیید زبانی بود زیرا در واقع، چون بنی‌صدر مانع استقرار استبداد بود، در باطن، همه کار می‌کرد که دست و پای او بسته گردد. استعفای سرافراز که به گفته خودش مورد تأیید خامنه‌ای قرارداشته و خود او، وی را به سرپرستی صدا و سیما منصوب کرده بود، نشان‌دهنده استمرارحاکمیت مافیاها در شکل حاکمیت نظام ولایت فقیه می‌باشد. درواقع، عملکردرهبری و مافیاها به یکدیگر وابسته و درهم تنیده‌اند. درنهایت و درعمل، این ولی فقیه نیست که حکم می‌راند، حاکمان واقعی همان اختلاس گران و رانت خوارانی هستند که دردرون نظام زاده و پرورش داده می‌شوند. شناخت عملکرد سامانه مافیائی نظام ازآن جهت حائز اهمیت است که این ساختار همواره خود را درپناه اشخاص فاسد و مستبد، ازدید و انظار عمومی پنهان کرده و هربار که لازم آید، چندنفری از آن فاسدان و آدم کشان را برای ادامه حیات خود قربانی می کند. این نظام پدیده ایست که افراد شایسته و سالم را دفع، و افراد فاسد وچاپلوس را جذب می کند.سکوت همراه بارضایت دوجریان اصلاح طلبی و اصولگرائی نسبت به استعفای سرافراز، نشان میدهد که همواره این دوجریانی که کودتای خرداد60 را آفریدند، بر سرفساد و استبداد بایکدیگر اختلافی ندارند. جوانانی که به ناحق و در پناه سانسور جذب این دوجریان شده‌اند، باید به این امر متقاعد شوند که دراین شرائط امکان تغییر و تحول و فسادزدائی وجودندارد و باید برای آینده خود و کشور اقداماتی جدی و عملی را تدارک کنند.
طرفداران اصلاح طلبی باید به این واقعیت توجه کنند، اصلاح طلبی که از طفیلی بودن قدرت تولد یافته و آلت قدرت گشته و هست، چگونه می‌تواند نقش جدا از قدرت و حتی مهارکننده آن را بازی کند؟ وضعیت کشور بطور مستمر بدتر شده‌است. در دوره اصلاح طلبها روند بدترشدن کند نیز نشده‌است. به قول روحانی کشور تعطیل است و او وعده می‌دهد در آینده خواهد گفت چه کسی کشور را تعطیل کرده‌است. پس وقتی در گذشته و حال نتوانسته وکشور تعطیل شده‌است، از این پس، به چه حسابی می‌آید تابتواند ادعاهای دروغین خودرا درمورد اصلاحات عملی گرداند؟ اصلاح طلبی موجود، جدا از قدرت مسلط نمی‌تواند وجودداشته باشد. به همین دلیل، برای تقابل با قدرت داخلی، روحانی در مقام ریاست جمهوری، بدون کم ترین توجهی به نیروی بزرگ مردم می‌گوید: "باید کدخدائی آمریکا را پذیرفت".  
گفتمان اصلاح طلبی، گفتمان قدرت وابسته است. گفتمان قدرت زیر سلطه است، چه سلطه داخلی و چه سلطه خارجی. جوانان طرفدار اصلاح طلبی باید خود را از زندان وابستگی رها سازند و به اهمیت اصل استقلال توجه لازم را مبذول دارند. اصولگرایان هم به نام وبا ادعای استقلال، امریکا را محور سیاست داخلی و حارجی ریم کرده و استبداد را حاکم گردانده‌اند تا طول عمر و دوام حاکمیت مافیاها را باابزار سرکوب و سانسور میسرگردانند. جوانانی که به ناحق ودرپناه سانسور و ترس از وابستگی کشور به دست اصلاح طلبان، به استبداد تمکین می‌کنند، باید ازاین دوگانگی تصنعی خودرارهاساخته وبا اعتقادراسخ به اصول استقلال و آزادی، نقطه پایانی بر این فریب بزرگ جدائی استقلال از آزادی بگذارند. سکوت دربرابراستعفای سرافراز شاهدی روشن و ملموس از فاسدبودن دستگاه حاکمیت در کشورمی‌باشد. از ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی، از کودتا برضد منتخب مردم تا به امروز، آبرویی برای دین نگذاشته است. از نظر فرهنگ اجتماعی نیز نه تنها به رشدی دست نیافته، بلکه آن را به قهقرا کشانده است. این سکوت در برابر استعفا شاهدی براین است که باوجود این نظام، نمیتوان منتظر تغییر و تحولی شد زیرا نیروهای پراکنده و تک نفری را با بی‌رحمی تمام از سر راه خود بر میدارد. بنابراین، راه حل را باید در بیرون از نظام جستجو کرد.
دروحله اول باید باتکیه براستقلال فردی، فریب دستگاه های تبلیغاتی نظام مافیائی را نخورد. تنهاتخصص این حضرات فریبکاری است که به نحوی فنی ازعهده آن برمی آیند و عوام فریبی روش دیرین آنها است. برای مثال، روح الله زم  از درون نظام مافیائی خارج می‌شود و به خارج می‌آید. موضوع افشاگریهای او، بیشتر، فسادهای و خیانتهای یک جریان نظام است. خبرها هم از درون نظام به خارج فرستاده می‌شوند که گویای شدت دعوا میان سران و دستیاران آنها است. پس از مدتی، توسط همین نظام مافیائی اورا "می‌ربایند" و چنان علم شنگه‌ به پا می‌کنند که مردم بی‌خبر باور کنند او مأموری است که توسط موساد و سیا تربیت شده است. هیاهو به پا می کنند تا درآن میان تصویر منتخب مردم را با مشتی ضدانقلاب در سیمای جمهوری اسلامی به نمایش بگذارند ووحشت خود را از جریان استقلال و آزادی نشان دهند. غافل ازاینکه ضدانقلاب واقعی خودشان هستند وشرف ابراز آن را ندارند. امری را که صددرصدآن به درون نظام ربط پیدا می کند را چنان با فریبکاری به شرق و غرب می چسبانند که گویی طرف مأمور سازمان های اطلاعاتی بیگانه بوده است. باید به تبلیغات بی پایه و اساس این مافیاهای فاسد وشیاد بی‌توجه ماند.
کنشگران وجوانانی که دغدغه اعتلای همه جانبه مردم و کشوردارندومعتقدبه استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی هستند، ازهرجریانی سیاسی که باشند، باید دست دردست هم تشکیلات جدیدی را شکل دهند. استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی را سرلوحه فعالیت های خویش قراردهند وبهار انقلاب را باتجربه از گذشته، زنده کنند وفضای امیدرا دردل مردم گرم کنند ودشمنان را از ضربه زدن به استقلال کشور نا امید گردانند. این جریان اما محتاج افراد شجاعی است که فریاد استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی را سردهند. باتأسف چنین افراد شجاعی در درون حاکمیت شناسائی نشده اند. برعکس آن اما، درجریان فاسد اصلاح طلبی افرادی هستند که با شهامت فریاد ذلالت و زیر سلطه بودن را سر می دهند و آمریکا را کدخدای جهان معرفی کرده و می‌پذیرند. بنابراین، کنشگران درستکار باید امید و نگاهشان را از درون نظام حاکم برگردانند و با وجدان به حقوق، به استقلال و آزادی خویش، عمل به حقوق را رویه کنند تا که شجاعت لازم برای برخاستن و طرح نو زندگی در استقلال و آزادی و رشد بر اساس عدالت اجتماعی را پیداکنند.



۱۳۹۸ مهر ۱۱, پنجشنبه

امکان اشغال پاره ای ازکشورتوسط ارتش آمریکا


وزرای خارجه امارات و بحرین در سازمان ملل برادعای اماراتی بودن سه جزیرۀ ایرانی در خلیج فارس تأ کید کردند. واقع امر این است که این اظهارات هویدا کردن یکی ازبرنامه های این امیرنشین وسعودیها است که به کمک آمریکا، بدون یا با توافق سازمان ملل این جزایر ایران را اشغال کنند که امرتازه‌ای نیست. اما از قرار، آمریکا تا کنون زیر بارآن نرفته است. شرائط کنونی بن بست دربرجام ودیگر ناکامی‌های مستمرترامپ وعدم چشم اندازی روشن در سیاست خارجی و برخی سیاست های داخلی او و نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری، زمینه‌ای را فراهم آورده اند تا این امیرنشینان امیدی دردل خود ایجاد کنند به  رسیدن به آرزوی دست نیافتنی خود. به نوبه خود، ترامپ از یک سو ایران را مسئول حمله به تأسیسات نفتی عربستان اعلام میکند، وازسوی دیگربه مثابه قیم ومحافظ آن کشور، کم ترین حرکتی برای دفاع از دست نشانده اش از خودنشان نمیدهد. این امر ضربه مهلکی بررابطه سلطه گر– زیر سلطهِ آمریکا با کشورهای دست نشانده‌اش،وارد می‌کند. تاحدی که میتواند مقدمه‌ای باشد بر تغییراتی عمده درآن روابط.
 سرخوردگی عربستان و اسرائیل وکشورهای حوزه خلیج فارس از آمریکا، به دلیل بی‌تحرکیش در قبال ایران، باید مهم ترین دغدغه خاطر ترامپ باشد. اوبرای نگه داشتن جایگاه ابرقدرتی آمریکا ودلگرمی دادن به دست نشاندگانش وتثبیت موقعیت خود در خلیج فارس و به خصوص تحقیر ایرانیان، می‌تواند دست به عملی محدود بزند که هم ازسوی اروپا و هم از سوی مخالفان داخلی خودش و هم از سوی ارتش آمریکا با مخالفتی جدی روبرو نشود.
خطاب وزیرامورخارجه امارات به جهان برای دست اندازی برجزایرایران درشرائط موجود میتواند ناشی از مذاکرات پشت پرده‌ای بابعضی کشورهای اروپائی باشد. تا ضمن راضی کردن اعراب منطقه، نوعی گوشمالی هم به ایران داده شود. یادآوری میکنم که ترامپ و وزیرامورخارجه‌اش چندبار برتوافقاتی با اروپا برسرایران تأکید کرده‌اند وهرگزمعلوم نکرده اند که این توافقات بر سر چه موضوع یا موضوعاتی بوده اند.
با اشغال جزایرابوموسی وتنب بزرگ وتنب کوچک از سوی ارتش آمریکا، ترامپ میتواند پاسخی دلگرم کننده به هم پیمانان منطقه‌ای خود بدهد تاضمن این که بدون روشن کردن آتش جنگی بزرگ به یک پیروزی دست می‌یابد، نظر رأی دهندگان آمریکائی را هم به سوی خود جلب نماید. تلاش برای ایجادیک نیروی بین‌المللی به رهبری آمریکا برای "تأمین امنیت کشتیرانی در خلیج فارس"، درصورت پیروزی میتوانست مایه و وسیله یک تجاوزبین المللی به خاک ایران باشد که بامخالفت اروپا شکست خورد. به نظر نمی‌رسداین "گوشمالی" ایران موردمخالفت جدی اروپا قرار گیرد. زیرا ازیک سوپای کشورهای عربی دست نشانده بمیان است واز سوی دیگر، موقعیت اروپارا در قبال ایران تقویت وامتیازخواهی اروپا را آسان‌تر میکند. همین دلائل برای چین و روسیه هم صدق می‌کنند. این کشورها شاید به مخالفتی صوری بسنده کنند.
جلسه اخیر برخی از "ایرانیان" درلندن به نام "مشروطه" و "شورای مدیریت گذار" که هدف اصلی وگام اول وعملی آن گفتگو با کشورهای عربی همسایه ایران اعلام شد، میتواند در راستا وتأیید ادعای تکراری واخیرهمان همسایگان درمورد جزایرایرانی باشد. این افراد از سوی چه منبعی خودرا نماینده ملت تلقی کرده‌اند و به خود اجازه داده‌اند با کشورهایی وارد گفتگو شوند که به خاک ایران نظر دارند و منابع نفت و گاز مشاع را می‌برند و می‌خورند و برای جنگ با ایران اتحادیه می‌سازند و به گروه‌های دست نشانده پول و اسلحه و خرج تلویزیون می‌دهند؟ قیم مآبانه و باادعای مضحک تلاش برای بهبود روابط میان ایران با اسرائیل و آمریکا و کشورهای عربی، دم از گفتگو با این کشورها زدن، نه تنها سبب بهبود نمی‌شود، بلکه عامل فعل‌پذیری هرچه بیشتر نیز می‌شود. زیرا ایرانیان می‌بیند بنابر رها شدن از ولایت مطلق قیم‌های حاکم نیست، بلکه بنابر جانشین کردن آنها با قیم‌هایی است که نخستین کارشان «گفتگو» با کشورهای درگیربا ایران است.
به هرحال، درپی وقوع چنین خطائی از سوی آمریکا، ایران چه کاری را باید انجام دهد؟ چگونه میتواند، باوجود موقعیت استراتژیکی جزایر،از تمامیت ارضی کشوردفاع کند؟ باوجود تعبیه موانعی ایذائی با کنترل از راه دوردراین جزایر، به نظرنمیرسد درشرائط کنونی دفاع ازآنها کاری آسان وعملی باشد. راه‌ کاری که می‌ماند، حمله متقابل و مستقیم به نیروهای آمریکائی و تأسیسات نفتی کشورهای حوزه خلیج فارس و بستن تنگه هرمز است. اما این راه‌ کار شروع جنگی خواهد بود که خسارات عظیمی ببار می‌آورد. میدانیم سه جزیره ایرانی که در اشغال انگلستان بودند، درپی تجزیه ایران با جداکردن بحرین، استان چهاردهم، به دست آخرین شاه ایران از اشغال بیرون آمدند. بااشغال دوباره این جزایر، ایران باید هم زمان و بدون فوت وقت، بحرین را بازستاند. اما راه‌ کار اصلی غیر ممکن کردن اشغال این جزایر و رهایی از جنگ های دیگری است که حالا پنهان هم نمی‌کنند و می‌گویند «ایران» را به آنها کشانده‌اند، پایان بخشیدن به بحران اتمی، با حل مشکل در داخل و با مردم ایران و بیرون آوردن ایران از ورطه این جنگ ها است.