این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۳۹۸ آذر ۳, یکشنبه

چراجنبشها درکشورهمه گیرنمی شوند؟


نا کارآمدی و فساد و استبداد درکلیت نظام حاکم برایران برکسی پوشیده نیست، حتا برکارگزاران آن. به تبع آن، نارضایتی مردم هم نه تنها آشکاراست، بلکه طبیعی وعقلانی هم می باشد. علاوه برآنها، بدون تردید بیشترین بودجه‌ای که سلطه گران به علاوه دشمنان منطقه‌ای ایران برای به زانو درآوردن کشوری درجهان صرف می کنند، نظام حاکم و مردم ما را نشانه رفته است. بااین وجود، باید به یافتن پاسخی برای این سئوال اساسی پرداخت که چرا جنبش‌های اعتراضی طی چهل سال حاکمیت استبدادی محدود وقابل سرکوبی بوده و همه گیر نشده اند؟
جامعه ما جامعه‌ای ابهام آلوده است. ابهام هم زائیدۀ سانسوروخودسانسوری می‌باشد. ابهام زمینه ساز پذیرش دنیایی مجازی می باشد که انسان درذهن خود، برای خود تدارک می‌بیند وخود را درآن زندانی می‌کند. در چنین حالتی، حقیقت که در بیرون ذهنیت قراردارد را پدیدۀ غریبی تلقی میکند که قبول وپذیرش آن انسان را آزار میدهد. به این علت مشهور است که گفته اند حقیقت تلخ است. اما برای موفقیت باید حقیقت امورواقع را شناخت وباوجود اختلاف با ساخته‌های ذهنی که فرآوردۀ خودمان است، با شهامت آن را به کار ابهام‌زدایی و شفاف کردن امور گرفت وخود را از زندان ذهنیت خودساخته رهانید. سنگ زیربنای آزادی و استقلال همین رهانیدن خود، ازبند خود است.
با علل آن کاری ندارم، اما چهل سال پیش مردم با شعار استقلال و آزادی که بعدها و قبل از پیروزی، جمهوری اسلامی هم به آن اضافه شد، انقلاب کردند و به پیروزی هم رسیدند و جمهوری اسلامی هم برپاگشت. زمان اندکی پس ازآن، بایک رفراندم، تئوری نظام جدید- که سنجش و درک مفهوم عملی آن برای عموم ممکن نبود- در پوشش قانون اساسی به تصویب اکثر مردم رسید که، درآن، بخشی از آزادی‌ها با تکیه برفقه محدود می‌شد. چندماه پس ازآن، انتخابات ریاست جمهوری یا جنبۀ عملی نظام جدید برگزار شد. نتیجۀ آن انتخابات درتقابل با قانون اساسی قرار گرفت. زیرا بیش از نود درصد آراء به کاندیداهای جریانات استقلال و آزادی وملی تعلق گرفت وهواداران ولایت فقیه چهار تا پنج درصد آراء را به خود اختصاص دادند. این انتخابات، حاصل ملموس انقلاب بود که درپناه جنگ، بنابه نوشتۀ ابراهیم یزدی در خاطراتش، طی برنامه ای ازپیش تدوین شده با کودتای پارلمانی سرکوب شد ورأی مردم درادارۀ امور کشور کنار گذاشته شد. نگاهی کارشناسانه به واقعیتی که مرورشد، ما را به این نتیجه می رساند که حیات انقلاب به دو پارۀ قبل از کودتای خرداد60 و بعداز آن تاریخ تقسیم می‌شود. به عبارتی دیگر، می توان دوسال اول انقلاب را عرصۀ سیاسی انقلاب و بعداز آن را عرصۀ سیاسی ضدانقلاب نامید. عرصۀ سیاسی انقلاب، حاکمیت مردم، استقلال و آزادی و عرصۀ سیاسی ضدانقلاب، ولایت مطلقه فقیه وآن چه امروز هویت بخش عمدۀ کنشگران سیاسی و اجتماعی کشور را رقم می زند می‌باشد. اما آن دوسال عرصۀ انقلاب دشمنان زیادی داشته و دارد.
روشن است که اولین دشمنان آن بعدازهواداران رژیم پهلوی، کودتاچیانی بودند و هستند که آرمانی جزقدرت و تصاحب آن نداشتنه وندارند وتاکنون برکشور حاکمیت دارند وتسلط خودرا برامورتاکنون حفظ کرده اند. شاخص آن، دو دستۀ عمدۀ اصلاح طلبان و اصولگرایان می‌باشند. نقش اقمارکوچک این دو گروه که پیشاروی آن کودتا برضدحاکمیت مردم سکوت کردند و یا آن را تأیید نمودند را نباید کم اهمیت تلقی نمود. به خصوص در کار سانسوردوران حاکمیت مردم. البته درجهان سلطه گری نمیتوان دشمنی سلطه گرباحاکمیت مردم را از نظر دورداشت. می‌بینیم با این حجم از دشمنی، چگونه قادر شدند باوجود انتخاب 76 درصدی مردم، فضارا برعرصۀ انقلاب تنگ کنند و کودتا را عملی سازند.
به این ترتیب، قریب چهل سال کشور گرفتار سلطه ضدانقلاب است. مردم تحت سلطه با سختی زندگی میگذرانند. سانسورحیات کوتاه دوران انقلاب یا حاکمیت مردم، چه از نظر تاریخی و چه از دیدگاه روزانه، از سوی تمامی بازیگران دوران ضدانقلاب، طی چهل سال گذشته دردستور کار جدی آنان قرار داشته و دارد. تنها وجه مشترک میان سلطه گران خارجی وحاکمیت و زیر مجموعۀ آن، نشاندن ضد انقلابی‌ها به جای انقلابی‌ها به کمک سانسورمی‌باشد. هدف آنها هم تخریب انقلاب یا استقلال و آزادی و حاکمیت مردم می باشد. برای روشن و ملموس کردن مطلب به پاره‌ای ازبرنامه‌ای درصفحه2 سایت بی بی سی نگاهی می اندازیم که بسیار پندآموز است. دراین برنامه علاوه بر خانم مجری، مهدیه گلرو(فعال سیاسی "اصلاح طلب"؟)، رضاعلیجانی (ملی-مذهبی) وکلاشی (سلطنت طلب) در آن شرکت داشتند. مجری برنامه این پرسش را از مهدیه گلرومی کند: "...جامعه ایران خیلی منطبق نیست با آنچه حکومت میخواهد وحکومت هم آن نیست که جامعه میخواهد. مشخص است که یک فضایی بین این دو هست که به این سادگی‌ها پر نمیشود. چه راهی ممکن است که حکومت داشته باشد که کارآمدترباشد؟". جواب مهدیه گلرو: "از 58 یک اقلیتی مخالف وجود داشته که این اقلیت مطلق بود. در روزهای اول انقلاب بختیار بوده و چند نفرتعداد خیلی کمی بودند که اصلاصدایشان شنیده نمی شده وتمام نیروهای چپ و مجاهد ومارکسیست وهمه تحت کاریزمای آقای خمینی قرار می‌گیرند. این اقلیت همینطوری به مرور زمان افزایش پیدا می‌کند که امروز به یک اکثریت مطلق تبدیل شده است". نمیتوان باورکرد که این فعال کهنه کار بی‌اطلاع باشد ازاینکه بختیارنخست وزیر شاه بود و ربطی به انقلاب نداشت. نمیتوان باورکرد که این فعال سیاسی از اولین شرکت آزادنه مردم دراولین انتخابات ریاست جمهوری باآن در صد بالای شرکت کننده وآن درصدبالای رأی به اولین منتخب مردم که در پی استقرار حاکمیت مردم بود، بی‌اطلاع بوده باشد. ونمیتوان باور داشت که او از کودتا برضد انتخاب مردم و آن کشتاری که در پی‌آورد بی‌خبربوده باشد. پرسش اینجاست که چرا او بااین صراحت دوران انقلاب یا دوران حضور  مردم را در صحنه،سانسورمی کند؟ از سانسور کردن آن چه سودی می‌برد و ازیادآوری آن چه زیانی نصیبش می‌شود؟ کشیده شدن پای مردم به ادارۀ امور خود، چه ترس یا زیانی را ایجاد می‌کند؟ ازموقعیت روشن شرکت کنندۀ طرفدار سلطنت که بگذریم، این پرسش هم از مجری برنامه که آن سئوال مهم وکلیدی را طرح میکند (که البته جواب صریح و روشن آن: بازگشت حاکمیت به قلمرو انقلاب می‌باشد) و رضاعلیجانی قابل طرح می‌باشد. پاسخ کلی این است که تمامی این کنش‌ها وبینش‌ها وپرسش‌ها و پاسخ‌ها زائیدۀ دوران ضدانقلاب هستند و به دور از مردم در حیطۀ قدرت و سلطه گری انجام می‌گیرند. مثال بالا روشن می‌کند چگونه بینشی که خودرا درقلمرو ضدانقلاب محصور کرده، و تاب دیدن و شنیدن و بازگو کردن حاکمیت مردم را ندارد، با خودسانسوری ایجاد ابهام می‌کند و به شعار دادن "اکثریت مطلق" (که معلوم نمی‌کند منظورش کدام اکثریت می‌باشد) پناه می‌برد واز حقیقت می‌گریزد. حقیقتی که اگراز دید اواکثریت مطلقی وجود دارد که قبلا وجودنداشته، چراحاکمیت همواره برجاست؟ او اکثریت مطلق را در درون قلمرو ضدانقلاب و با سانسور قلمرو انقلاب یا حاکمیت مردم مشاهده می‌کند. "اکثریت مطلقی" را با سانسورکردن مردم در ذهن خود می‌سازد و خود را به مردمی که درخیابان‌ها دست به اعتراض می‌زنند، می‌بندد و سقوط جمهوری اسلامی را نوید میدهد و غافل است که ریم با استفاده از «اپوزیسیون» وابسته و بدون پایگاه، سرکوب خونین مردم را توجیه می‌کند.
شناخت و تفکیک روشن این دو قلمرو، کلید حل معمای استبداد فراگیرو دوام و استمرار آن در کشور می‌باشد. معلوم می‌کند چرامردم به کنشگرانی که از خودشان نیستند ودرقلمرو ضدانقلاب ساکنند، اقبالی نشان نمیدهند. برپایۀ همین عملکرداست که نهادهای امنیتی به محض مشاهدۀ حضور مردم عادی در تجمعی، باراه انداختن شعار "رضاشاه روحت شاد"، تقابل دوقلمرو را به عمل درمی آورند و سبب پراکنده شدن مردم می‌شوند. درحقیقت، نظام حاکم از قلمرو انقلاب به عنوان ابزاری برای بقای خود استفاده میکند. خامنه‌ای برای توجیه عملکردخود، ازاستقلال دربرابر مداخلات خارجی بهره می‌برد. بااین وجود، نظام حاکم ورود دیگران به قلمرو انقلاب را تحمل نمی‌کند و بابی‌رحمی تمام وارد شوندگان را سرکوب می‌کند. قتل پروانه وداریوش فروهرونمایش بعدازآن، دلیلی جز وحشت ازدوران انقلاب نمی‌توانست داشته باشد.
در محدوده ضدانقلاب چه از نظر بینشی و چه از لحاظ منشی، نمیتوان باحاکمیت درافتاد وپیروزشد زیرا نظریه وقدرتش در محدوده خودش بی‌مثال است. تنها گسترهِ انقلاب یعنی گستره حضور مردم است که میتواند آن را به زانو درآورد. همان طور که پیش ازاین درمقاله‌ای یادآور شدم و در جواب پرسش مجری بی بی سی در بالا آوردم، راه حل کشور بازگشت به گسترهِ انقلاب می باشد. حالا یا از درون حاکمیت بادرایت این کار صورت می‌گیرد ویا توسط مردم، به دنبال وجدان به حقوق و روی آوردن به جنبش همگانی.

۱۳۹۸ آبان ۳, جمعه

ازبنی صدر تا سرافراز


دراین نوشته هدف از مقایسه دو فرد که از نظر جایگاه و شخصیت تفاوت های اساسی دارند نیست. هدف این نوشته، تحلیل سرگذشتی است که ساختار نظام برآن دو تحمیل کرده است. امر واقع مستمری که طی چهل سال، این ساختارفاسد سرنوشت مردم و کشور را رقم زده ومی زند. ساختاری که آگاهی از عملکردآن، به قولی از نان شب هم برای مردم واجب تر می باشد.
اخیرا کتاب "روایت یک استعفا"، گفته های محمد سرافراز سرپرست مستعفی صداوسیما در مورد چگونگی فشارهایی که منجربه استعفای او شده بود را خواندم. حکایت غریبی است. اززمانی که درامور مالی وپولی صدا و سیما که سالی صدها میلیارد رادربر می گیرد دخول میکند و در صدد شفاف سازی و تعدیل آن برمی‌آید، از داخل و خارج مؤسسه کارشکنی‌ها و دشمنی‌ها شروع می‌شوند. نهادهای اطلاعاتی تهدیدها را شروع می‌کنند و دست وپای اورا می‌بندند. میدانیم که انتصاب مسئول صدا و سیما با رهبر است. به گفته سرافراز، او مورد اعتماد بیت رهبری بوده و از مدت ها پیش از نزدیکان دفتر رهبر بوده است. چند بار نامه شکوائیه به خامنه‌ای می‌نویسد که بی‌اثر می‌مانند. به گفته خودش به ملاقات او می رود و گزارشات کارشکنی‌ها را به او میدهد که چگونه سالانه صدها میلیارد از بودجه کشور در این نهاد عریض وطویل حیف و میل میشوند و از او، در جلوگیری از این حیف و میل، کاری ساخته نیست. استعفا می‌کند به آن امید که رهبرمداخله کرده، از او پشتیبانی کند. با حیرت می‌بیند پس از مدت کوتاهی استعفای او از سوی خامنه‌ای پذیرفته می‌شود.
طی مقاله "چراخمینی زیربارکودتارفت وکشوررا تا به امروزبه اختلاس گران سپرد؟" شرح دادم چگونه خمینی تحت فشار و تهدید حزب جمهوری اسلامی بود. آن حزب متشکل بود از بخشی ازفعالان عرصه سیاسی  که اصلاح طلبان و اصولگرایان امروز را تشکیل میدهند و از خمینی حمایت می‌کرد. در واقع، حزب هم درمقاطعی تحت حمایت خمینی نیز بود. سازش محرمانه با امریکا توسط حزب و باچراغ سبز اوسبب شد که خمینی را مجبور به پذیرش کودتای خرداد 1360 بر ضد رأی مردم کنند. شباهت این دو روند، کودتا برضد منتخب مردم، منتخبی که بارها مورد تأیید علنی خمینی قرارگرفت. تأیید زبانی بود زیرا در واقع، چون بنی‌صدر مانع استقرار استبداد بود، در باطن، همه کار می‌کرد که دست و پای او بسته گردد. استعفای سرافراز که به گفته خودش مورد تأیید خامنه‌ای قرارداشته و خود او، وی را به سرپرستی صدا و سیما منصوب کرده بود، نشان‌دهنده استمرارحاکمیت مافیاها در شکل حاکمیت نظام ولایت فقیه می‌باشد. درواقع، عملکردرهبری و مافیاها به یکدیگر وابسته و درهم تنیده‌اند. درنهایت و درعمل، این ولی فقیه نیست که حکم می‌راند، حاکمان واقعی همان اختلاس گران و رانت خوارانی هستند که دردرون نظام زاده و پرورش داده می‌شوند. شناخت عملکرد سامانه مافیائی نظام ازآن جهت حائز اهمیت است که این ساختار همواره خود را درپناه اشخاص فاسد و مستبد، ازدید و انظار عمومی پنهان کرده و هربار که لازم آید، چندنفری از آن فاسدان و آدم کشان را برای ادامه حیات خود قربانی می کند. این نظام پدیده ایست که افراد شایسته و سالم را دفع، و افراد فاسد وچاپلوس را جذب می کند.سکوت همراه بارضایت دوجریان اصلاح طلبی و اصولگرائی نسبت به استعفای سرافراز، نشان میدهد که همواره این دوجریانی که کودتای خرداد60 را آفریدند، بر سرفساد و استبداد بایکدیگر اختلافی ندارند. جوانانی که به ناحق و در پناه سانسور جذب این دوجریان شده‌اند، باید به این امر متقاعد شوند که دراین شرائط امکان تغییر و تحول و فسادزدائی وجودندارد و باید برای آینده خود و کشور اقداماتی جدی و عملی را تدارک کنند.
طرفداران اصلاح طلبی باید به این واقعیت توجه کنند، اصلاح طلبی که از طفیلی بودن قدرت تولد یافته و آلت قدرت گشته و هست، چگونه می‌تواند نقش جدا از قدرت و حتی مهارکننده آن را بازی کند؟ وضعیت کشور بطور مستمر بدتر شده‌است. در دوره اصلاح طلبها روند بدترشدن کند نیز نشده‌است. به قول روحانی کشور تعطیل است و او وعده می‌دهد در آینده خواهد گفت چه کسی کشور را تعطیل کرده‌است. پس وقتی در گذشته و حال نتوانسته وکشور تعطیل شده‌است، از این پس، به چه حسابی می‌آید تابتواند ادعاهای دروغین خودرا درمورد اصلاحات عملی گرداند؟ اصلاح طلبی موجود، جدا از قدرت مسلط نمی‌تواند وجودداشته باشد. به همین دلیل، برای تقابل با قدرت داخلی، روحانی در مقام ریاست جمهوری، بدون کم ترین توجهی به نیروی بزرگ مردم می‌گوید: "باید کدخدائی آمریکا را پذیرفت".  
گفتمان اصلاح طلبی، گفتمان قدرت وابسته است. گفتمان قدرت زیر سلطه است، چه سلطه داخلی و چه سلطه خارجی. جوانان طرفدار اصلاح طلبی باید خود را از زندان وابستگی رها سازند و به اهمیت اصل استقلال توجه لازم را مبذول دارند. اصولگرایان هم به نام وبا ادعای استقلال، امریکا را محور سیاست داخلی و حارجی ریم کرده و استبداد را حاکم گردانده‌اند تا طول عمر و دوام حاکمیت مافیاها را باابزار سرکوب و سانسور میسرگردانند. جوانانی که به ناحق ودرپناه سانسور و ترس از وابستگی کشور به دست اصلاح طلبان، به استبداد تمکین می‌کنند، باید ازاین دوگانگی تصنعی خودرارهاساخته وبا اعتقادراسخ به اصول استقلال و آزادی، نقطه پایانی بر این فریب بزرگ جدائی استقلال از آزادی بگذارند. سکوت دربرابراستعفای سرافراز شاهدی روشن و ملموس از فاسدبودن دستگاه حاکمیت در کشورمی‌باشد. از ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی، از کودتا برضد منتخب مردم تا به امروز، آبرویی برای دین نگذاشته است. از نظر فرهنگ اجتماعی نیز نه تنها به رشدی دست نیافته، بلکه آن را به قهقرا کشانده است. این سکوت در برابر استعفا شاهدی براین است که باوجود این نظام، نمیتوان منتظر تغییر و تحولی شد زیرا نیروهای پراکنده و تک نفری را با بی‌رحمی تمام از سر راه خود بر میدارد. بنابراین، راه حل را باید در بیرون از نظام جستجو کرد.
دروحله اول باید باتکیه براستقلال فردی، فریب دستگاه های تبلیغاتی نظام مافیائی را نخورد. تنهاتخصص این حضرات فریبکاری است که به نحوی فنی ازعهده آن برمی آیند و عوام فریبی روش دیرین آنها است. برای مثال، روح الله زم  از درون نظام مافیائی خارج می‌شود و به خارج می‌آید. موضوع افشاگریهای او، بیشتر، فسادهای و خیانتهای یک جریان نظام است. خبرها هم از درون نظام به خارج فرستاده می‌شوند که گویای شدت دعوا میان سران و دستیاران آنها است. پس از مدتی، توسط همین نظام مافیائی اورا "می‌ربایند" و چنان علم شنگه‌ به پا می‌کنند که مردم بی‌خبر باور کنند او مأموری است که توسط موساد و سیا تربیت شده است. هیاهو به پا می کنند تا درآن میان تصویر منتخب مردم را با مشتی ضدانقلاب در سیمای جمهوری اسلامی به نمایش بگذارند ووحشت خود را از جریان استقلال و آزادی نشان دهند. غافل ازاینکه ضدانقلاب واقعی خودشان هستند وشرف ابراز آن را ندارند. امری را که صددرصدآن به درون نظام ربط پیدا می کند را چنان با فریبکاری به شرق و غرب می چسبانند که گویی طرف مأمور سازمان های اطلاعاتی بیگانه بوده است. باید به تبلیغات بی پایه و اساس این مافیاهای فاسد وشیاد بی‌توجه ماند.
کنشگران وجوانانی که دغدغه اعتلای همه جانبه مردم و کشوردارندومعتقدبه استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی هستند، ازهرجریانی سیاسی که باشند، باید دست دردست هم تشکیلات جدیدی را شکل دهند. استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی را سرلوحه فعالیت های خویش قراردهند وبهار انقلاب را باتجربه از گذشته، زنده کنند وفضای امیدرا دردل مردم گرم کنند ودشمنان را از ضربه زدن به استقلال کشور نا امید گردانند. این جریان اما محتاج افراد شجاعی است که فریاد استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی را سردهند. باتأسف چنین افراد شجاعی در درون حاکمیت شناسائی نشده اند. برعکس آن اما، درجریان فاسد اصلاح طلبی افرادی هستند که با شهامت فریاد ذلالت و زیر سلطه بودن را سر می دهند و آمریکا را کدخدای جهان معرفی کرده و می‌پذیرند. بنابراین، کنشگران درستکار باید امید و نگاهشان را از درون نظام حاکم برگردانند و با وجدان به حقوق، به استقلال و آزادی خویش، عمل به حقوق را رویه کنند تا که شجاعت لازم برای برخاستن و طرح نو زندگی در استقلال و آزادی و رشد بر اساس عدالت اجتماعی را پیداکنند.



۱۳۹۸ مهر ۱۱, پنجشنبه

امکان اشغال پاره ای ازکشورتوسط ارتش آمریکا


وزرای خارجه امارات و بحرین در سازمان ملل برادعای اماراتی بودن سه جزیرۀ ایرانی در خلیج فارس تأ کید کردند. واقع امر این است که این اظهارات هویدا کردن یکی ازبرنامه های این امیرنشین وسعودیها است که به کمک آمریکا، بدون یا با توافق سازمان ملل این جزایر ایران را اشغال کنند که امرتازه‌ای نیست. اما از قرار، آمریکا تا کنون زیر بارآن نرفته است. شرائط کنونی بن بست دربرجام ودیگر ناکامی‌های مستمرترامپ وعدم چشم اندازی روشن در سیاست خارجی و برخی سیاست های داخلی او و نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری، زمینه‌ای را فراهم آورده اند تا این امیرنشینان امیدی دردل خود ایجاد کنند به  رسیدن به آرزوی دست نیافتنی خود. به نوبه خود، ترامپ از یک سو ایران را مسئول حمله به تأسیسات نفتی عربستان اعلام میکند، وازسوی دیگربه مثابه قیم ومحافظ آن کشور، کم ترین حرکتی برای دفاع از دست نشانده اش از خودنشان نمیدهد. این امر ضربه مهلکی بررابطه سلطه گر– زیر سلطهِ آمریکا با کشورهای دست نشانده‌اش،وارد می‌کند. تاحدی که میتواند مقدمه‌ای باشد بر تغییراتی عمده درآن روابط.
 سرخوردگی عربستان و اسرائیل وکشورهای حوزه خلیج فارس از آمریکا، به دلیل بی‌تحرکیش در قبال ایران، باید مهم ترین دغدغه خاطر ترامپ باشد. اوبرای نگه داشتن جایگاه ابرقدرتی آمریکا ودلگرمی دادن به دست نشاندگانش وتثبیت موقعیت خود در خلیج فارس و به خصوص تحقیر ایرانیان، می‌تواند دست به عملی محدود بزند که هم ازسوی اروپا و هم از سوی مخالفان داخلی خودش و هم از سوی ارتش آمریکا با مخالفتی جدی روبرو نشود.
خطاب وزیرامورخارجه امارات به جهان برای دست اندازی برجزایرایران درشرائط موجود میتواند ناشی از مذاکرات پشت پرده‌ای بابعضی کشورهای اروپائی باشد. تا ضمن راضی کردن اعراب منطقه، نوعی گوشمالی هم به ایران داده شود. یادآوری میکنم که ترامپ و وزیرامورخارجه‌اش چندبار برتوافقاتی با اروپا برسرایران تأکید کرده‌اند وهرگزمعلوم نکرده اند که این توافقات بر سر چه موضوع یا موضوعاتی بوده اند.
با اشغال جزایرابوموسی وتنب بزرگ وتنب کوچک از سوی ارتش آمریکا، ترامپ میتواند پاسخی دلگرم کننده به هم پیمانان منطقه‌ای خود بدهد تاضمن این که بدون روشن کردن آتش جنگی بزرگ به یک پیروزی دست می‌یابد، نظر رأی دهندگان آمریکائی را هم به سوی خود جلب نماید. تلاش برای ایجادیک نیروی بین‌المللی به رهبری آمریکا برای "تأمین امنیت کشتیرانی در خلیج فارس"، درصورت پیروزی میتوانست مایه و وسیله یک تجاوزبین المللی به خاک ایران باشد که بامخالفت اروپا شکست خورد. به نظر نمی‌رسداین "گوشمالی" ایران موردمخالفت جدی اروپا قرار گیرد. زیرا ازیک سوپای کشورهای عربی دست نشانده بمیان است واز سوی دیگر، موقعیت اروپارا در قبال ایران تقویت وامتیازخواهی اروپا را آسان‌تر میکند. همین دلائل برای چین و روسیه هم صدق می‌کنند. این کشورها شاید به مخالفتی صوری بسنده کنند.
جلسه اخیر برخی از "ایرانیان" درلندن به نام "مشروطه" و "شورای مدیریت گذار" که هدف اصلی وگام اول وعملی آن گفتگو با کشورهای عربی همسایه ایران اعلام شد، میتواند در راستا وتأیید ادعای تکراری واخیرهمان همسایگان درمورد جزایرایرانی باشد. این افراد از سوی چه منبعی خودرا نماینده ملت تلقی کرده‌اند و به خود اجازه داده‌اند با کشورهایی وارد گفتگو شوند که به خاک ایران نظر دارند و منابع نفت و گاز مشاع را می‌برند و می‌خورند و برای جنگ با ایران اتحادیه می‌سازند و به گروه‌های دست نشانده پول و اسلحه و خرج تلویزیون می‌دهند؟ قیم مآبانه و باادعای مضحک تلاش برای بهبود روابط میان ایران با اسرائیل و آمریکا و کشورهای عربی، دم از گفتگو با این کشورها زدن، نه تنها سبب بهبود نمی‌شود، بلکه عامل فعل‌پذیری هرچه بیشتر نیز می‌شود. زیرا ایرانیان می‌بیند بنابر رها شدن از ولایت مطلق قیم‌های حاکم نیست، بلکه بنابر جانشین کردن آنها با قیم‌هایی است که نخستین کارشان «گفتگو» با کشورهای درگیربا ایران است.
به هرحال، درپی وقوع چنین خطائی از سوی آمریکا، ایران چه کاری را باید انجام دهد؟ چگونه میتواند، باوجود موقعیت استراتژیکی جزایر،از تمامیت ارضی کشوردفاع کند؟ باوجود تعبیه موانعی ایذائی با کنترل از راه دوردراین جزایر، به نظرنمیرسد درشرائط کنونی دفاع ازآنها کاری آسان وعملی باشد. راه‌ کاری که می‌ماند، حمله متقابل و مستقیم به نیروهای آمریکائی و تأسیسات نفتی کشورهای حوزه خلیج فارس و بستن تنگه هرمز است. اما این راه‌ کار شروع جنگی خواهد بود که خسارات عظیمی ببار می‌آورد. میدانیم سه جزیره ایرانی که در اشغال انگلستان بودند، درپی تجزیه ایران با جداکردن بحرین، استان چهاردهم، به دست آخرین شاه ایران از اشغال بیرون آمدند. بااشغال دوباره این جزایر، ایران باید هم زمان و بدون فوت وقت، بحرین را بازستاند. اما راه‌ کار اصلی غیر ممکن کردن اشغال این جزایر و رهایی از جنگ های دیگری است که حالا پنهان هم نمی‌کنند و می‌گویند «ایران» را به آنها کشانده‌اند، پایان بخشیدن به بحران اتمی، با حل مشکل در داخل و با مردم ایران و بیرون آوردن ایران از ورطه این جنگ ها است.

۱۳۹۸ شهریور ۲۰, چهارشنبه

چرا فساد در نظام حاکم ساختاری است و قابل علاج نیست


و راه برون رفت ازآن
باوجود ظاهر آن واز جهت نظری که قانون اساسی تمامی قدرت را به ولی فقیه اختصاص داده است، از ابتدای انقلاب، حاکمیت جدید به صورت نوعی ملوک الطوایفی شکل گرفت. ازهمان ابتدا، ثروت های واقعی و موجود درکشورو داشته های عوامل رژیم سابق توسط فتاوی خمینی تحت نظر و مدیریت روحانیان درآمد. خمینی پول و ثروت ایران را یکجا در اختیار گرفت  اما مدیریت بانک ها و دیگرمراکز ورشکسته و مسئله دار را به دیگران سپرد. برای تأکید براینکه این عمل خمینی از روی تصادف و یا اتفاق نبود، داستانی را نقل میکنم تا روش و بینش او را در رابطه با ثروت(قدرت) روشن تر دراختیار داشته باشیم. روزی در نوفل لوشاتو با حبیب الله عسگراولادی مشغول صحبت کردن بودیم، خمینی هم در نزدیکی مابود و صحبت های ما را می شنید. او از موفقیت های تجاری اش صحبت میکرد که چکونه ده هزارتومان را یک شبه به صدهزارتومان می رساند. از او سئوال کردم اسلام در مورد این نوع ثروت اندوزی چه نظری دارد؟ صورتش برافروخته شد ونگاهش را به طرف خمینی کرد و صدایش را هم کمی بالابرد وگفت وقتی اززندان بیرون آمدیم، خدمت آقا رسیدیم و گفتیم تکلیف ما چیست؟ آقا فرمودند بروید دنبال پول درآوردن. این خاطره، نگاه رهبر انقلاب به "پول" را به خوبی نشان میدهد. یادآوری می کنم که دراینجا هدف، تلاش برای امرار معاش نیست، بلکه سخن از تکاثر ثروت بی قاعده می باشد. او میتوانست درمقام یک مرجع دینی قید "درحدودشرع" را همان طور که در مورد محدود کردن آزادی و دیکر حقوق عمل می کرد را متذکر می شد. که البته درعمل هم دیدیم همان قول عسگراولادی مد نظر ایشان بوده است. خمینی به عنوان مرجع، نقش پول را در وابستگی می شناخت. عمری را در وابستگی به بازار جهت وجوه شرعیه گذرانده بود و نقش نرم پول را در وابستگی، با پوست و استخوان خود لمس کرده بود. نزدیکی بابازار و مصادره اموال کسانی که ظن مخالفتشان می رفت توسط روحانیان قاضی، قطب قدرت را برای عملگان استبداد و تشنگان ثروت مشخص کرد. داستانی (احتمالا از کلیله و دمنه) دراین مورد به روشن تر کردن قضیه کمک میکند: در قدیم الایام شخصی دگرباش را به دستور حاکم شرع از شهر بیرون کردند. وارد شهری جدید شد که نه کسی را می شناخت و نه کسی اورا. چندصباحی سر کرد، اما طاقتش سرآمد. فکری کرد ونزد حاکم شرع در مسجدرفت و راز خودش را بگفت. حاکم که یک روحانی آزاداندیش بود اورا نصیحت کرد وروانه ساخت. فردایش دوباره نزد حاکم رفت و قضیه را تکرارکرد، او دوباره بعد از اندرز روانه اش کرد. چندین روز همین کاررا تکرارکرد. حاکم به او گفت طبق شرع این اعتراف تو حد دارد و اگر یک بار دیگر اعتراف کنی حدرا جاری خواهم کرد. فردایش دوباره همان اعتراف را نزدحاکم کرد. او دستور داد تا در میدان شهر حدرا جاری کنند و اورا تازیانه بزنند و به میرغضب سفارش کرد که دقیق عکس العمل اورا بعداز اجرای حد به حاکم گزارش کند. میرغضب در گزارشش به حاکم گفت که بعداز اجرای حکم از من بابت تازیانه خوردن تشکر فراوان کرد. حاکم دستور داد اورا نزدش ببرند. از او علت را پرسید اما او پاسخ نداد، حاکم اصرار کرد. او گفت اگر امان بدهی می گویم. حاکم امان داد. او گفت چندصباحی دراین دیار تنها بودم. بااجرای این حد، آنها که باید بدانند، من را شناختند و از این پس از تنهائی درخواهم آمد. به این ترتیب، آنانی که باید خمینی را می شناختند، شناختند و گرد او جمع شدند. وکسانی هم که خمینی را باز شناختند، اما آن کاره نبودند، مجبور به ترک او شدند. به این ترتیب، پول ملات همبستگی در این نظام شد. حجت الاسلام پناهیان که به عنوان معلم اخلاق شهرت دارد و ازشاگردان رهبر است اخیرا در سخنانی میگوید (به نقل از فارس): "استاد اخلاق با بیان اینکه تنها انجام کار فرهنگی برای امام زمان کافی نیست، گفت: اینکه ما فقط کار فرهنگی انجام دهیم و در انجام امور مالی، اقتصادی و سیاسی با هم اتحاد نداشته باشیم در زمان ظهور حضرت مهدی(عج) دچار مشکل می‌شویم. وی اظهار کرد: ما باید نیروها را برای پول‌دار شدن و رئیس شدن تربیت کنیم....، پس قدرت و پول زمان امام زمان(عج) روی زمین بماند؟". خوب به هشدار ایشان دقت کنید "تشویق جوانان به پولدارشدن واتحاد در امور مالی و اقتصادی"، همان توصیه خمینی به عسگراولادی و هم بندانش. به این ترتیب این معلم اخلاق، استمرار چپاولگری را برای نسل بعدی در اتحاد ضمانت میکند و به جوانان بشارت ووعده میدهد که زمان چپاول و اختلاس تمام نشده و اکنون نوبت نسل جدید فرارسیده است. نکته بسیار با اهمیتی که باید به آن توجه شود این است که به این ترتیب، ثروت اندوزی برای امام زمان یک ثروت اندوزی "مقدس" می شود که شخص چپاولگر از لحاظ روانی نه تنها خود را مجرم تلقی نمیکند، بلکه بستانکار نظام مقدس هم هست. در محاکمات بعضی از این افراد به روشنی میتوان به این امر پی برد. با پرروئی تمام و ظاهری آسوده وخندان در دادگاه ویاجلوی دوربین تلویزیون ظاهر می شوند.
دلیل قادر نبودن نظام به حل مسئله اختلاس و دزدی و رشوه و فسادهای جانبی همین است. از لحاظ عملی و قوام این ملات وبرای رفع تفاوت سلیقه در درون نظام(همان اتحاد حجت الاسلام پناهیان) ، با یک نوع دمکراسی درونی از راه مراجعه به آراء مردم با هم کنار آمده اند. نظامی ملوک الطوایفی دمکراتیک به نام جمهوری اسلامی به وجود آورده اند که درآن نه استقلال و نه آزادی و نه عدالت اجتماعی ونه اسلامی ونه دمکراسی و نه اخلاق معنائی ندارند و فقط چپاولگری به هرطریقی، و مراجعه به آراء عمومی معنا میدهد. به بیان دیگر، چپاولگری و مراجعه به مردم دوخمیرمایه این نظام را تشکیل میدهند که هرکدام حذف شوند، نظام فرو میریزد.
بااین وجود نمیتوان کل دستگاه دولتی را که باخانواده هایشان شاید بیش از بیست میلیون از جمعیت کشوررا درمیان میگیرند، همه را به یک رنگ دانست و دید. بسیاری ازاین کارگزاران بااستبداد مسئله چندانی ندارند، اما با دزدی و رشوه و اختلاس و فسادهای دیگر موافق نیستند و ازاین رو انتقادهای جدی به حاکمیت وارد می کنند. بااین وجود، تضادی بین دوجریان عمده در درون نظام، در مورد رابطه با سلطه گران خارجی وجوددارد و جدی است. دسته ای موافق ادغام ایران در بازار جهانی است و جریانی دیگر مخالف آن است. دعوای واقعی در این امر می باشد. درنتیجه نمیتوان اتحادی یک پارچه را دردرون نظام فرض کرد.
هرچند جامعه از نظر اقتصادی فاصله زیادی با قشرحاکم دارد و به زحمت زندگی میکند، اما از لحاظ فرهنگی این پدیده زشت عدم رعایت حقوق، کلاهبرداری و رشوه و اختلاس و تجاوز، و... مردم عادی را هم به خود آلوده ساخته است. نمونه آن که در فضای مجازی قابل مشاهده است، غارت کامیون های واژگون شده و یا تصادفی در جاده ها توسط مردم می باشد. این پدیده خود، یکی از زیر مجموعه های خشونتی می باشد که جامعه درآن گرفتار گشته است. دروغ، تقلب، کلاه برداری وانواع و اقسام اعتیاد و... عوارض روزمزه زندگی مردم را تشکیل میدهند. عدم امنیت دسترسی به مایحتاج اولیه و گرانی فزاینده، مردم را از فردای خود نامطمئن کرده وبه زندگی روزمره عادت داده است. عدم امنیت قضائی مردم را به فردگرائی کشانیده وبرخشونت موجود افزوده است. بااین حال اکثریت خاموش جامعه هرچند از گزند این عوارض نمیتوانسته است مصون بماند، اما تا اندازه ای توانسته است خود را درحوالی همان شعار انقلاب درحالت راکت وساکت نگه دارد. وجود ده هاهزار هیئت های مذهبی که توسط مداحان هدایت می شوند، مساجد و تکیه ها که ده ها میلیون عضو را درخود دارند به پیچیدگی فضای سیاسی کشور افزوده اند. به ترتیبی که فضای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ایران را با فضای حاکم در زمان انقلاب بکلی دگرگون کرده است واکثر مردم فعال (که در فعالیت های اجتماعی شرکت میکنند) دست خودرا در امور می بینند و حس میکنند. دین یکی ازاین عوامل قرابت به شمار می رود. مهم ترین عامل اما احساس استقلال سیاسی در وجدان عمومی می باشد که از انقلاب به این سو، رژیم کمال استفاده را ازآن کرده و می کند. تحمل این همه فساد و دروغ و دزدی ازسوی بخش بزرگی ازاین جماعت، و پذیرفتن سلطه داخلی، خطر سلطه خارجی می باشد که برنامه اصلی نظام ایجاد همین موقعیت وجود خطر خارجی و بحران های ناشی ازآن می باشد.
مسلما رابطه قدرت های بیگانه با کشورمان، براساس منافع خودشان می باشد. اگر در برهه ای اززمان منافعشان ایجاب کند، به یاری همین نظام موجود هم می آیند. در طول تاریخ و به استمرار نشان داده اند که خط قرمز آنان برای ایران، استقرارحاکمیت مردم میباشد. بنابراین سیاست، شاهدیم که آنها هرگز نظر خوبی نسبت به نمایندگان واقعی مردم و افکار دمکراسی خواهی نداشته وندارند. به بیان روشن تر، هرنوع حاکمیت استبدادی را به حاکمیت مردم ترجیح میدهند. زیرا همانطور که دربالا آمد، استبداد برای قوام و دوام خود، راهی جز جذب چابلوسان و اختلاس گران و دفع مدیران لایق و وطن دوست و درستکار را ندارد. و درست از این طریق است که میتوانند باخریدن این افراد بی هویت، حاکمیت استبدادی را تحت نظر و کنترل خود درآورد. تعداد زیاد جاسوسان در بین مقامات جمهوری اسلامی مؤید همین عملکرد می باشد. به این ترتیب آنها میتوانند تا اندازه ای به صورت نیابتی در حاکمیت استبدادی بر اداره امور کشور مؤثر باشند. به موجب این دخالت های پنهان و آشکار در تاریخ معاصر کشورمان از سوی سلطه گران خارجی، استقلال به صورتی تاریخی در وجدان عمومی مردم نهفته است واین درحالی است که در ظاهر امر(به دور از بحث های فلسفی یا سیاسی نخبه گرایانه) نظام در برابر فشارهای سلطه گران استقامت میکند. به نظر میرسد از دید قشر مؤثر جامعه، تنها برگ برنده جریان خامنه ای همین نمایش استقامت و ایستادگی در برابر دخالت ها وزیاده خواهی های سلطه گران خارجی میباشد.
بااین اوضاع، به هیچ رو نمیتوان شرائط اجتماعی ایران را با زمان انقلاب مقایسه نمود. نیروهای متنوع درون نظام وتضاد برخی از آنها با خامنه ای فضای یک دست تضاد مردم و رژیم شاهنشاهی را مخدوش گردانده و به نوعی روابطی را میان نظام و مردم بوجود آورده که نماد آن را در زمان انتخابات شاهدیم. البته اپوزیسیون بانادیده گرفتن این روابط، آن را فریب خوردن مردم تلقی میکند. اما آیا میتوان طی چهل سال با این رسانه های جمعی متنوع و اطلاع رسانی، واز آنها مهم تر، تجربه خود جامعه، انگاشت که میلیونها انسان اغلب باسواد باتحصیلات دانشگاهی فریب میخورند؟ باید پرسید دراین صورت چرا یک بارهم فریب اپوزیسیون را نمیخورند؟ البته باید توجه داشت که بخش بزرگی از اپوزیسیون که شب وروز در رسانه های بیرون و درون کشور تبلیغ میشوند، ازجنس همین حاکمیت می باشد، بنابراین و ازاین جهت موضع گیری مردم را باید طبیعی تلقی نمود زیرا انتخاب دیگری را برای مردم باقی نگذاشته اند.
درحالی که گسترش فساد در زاویه های مختلف حیات روزمره کشور، تقویت ضدانقلاب در درون نظام به کمک تحریم ودیگر دخالت های سلطه گران خارجی درداخل مانند نفوذدادن جاسوس دردستگاه های دولتی و نظامی، مدیریت نه تنها ضعیف بلکه مخرب در تمامی زمینه ها، که همگی نتیجه مستقیم استبداد هستند، حاکمیت نمیتواند این روند را ادامه دهد. بنابراین، باید درانتظار تغییر و تحولاتی در درون نظام بود. به دلیل ساختار فاسدش، نظام قادر به ایجاد تحولات رشد یابنده دردرون خود نخواهد بود. از سال پیش خامنه ای دست به شروع تغییراتی زده است که هدف آن برقراری زمینه ادامه حیات نظام می باشد نه تغییرات در ماهیت آن. زیرا او خود خوب میداند که دست زدن به ساختار نظام به دلیل گستردگی فساد درون آن و در جامعه، وجود قدرت های مافیائی باثروت های کلان که درعین حال از اجزای خود نظام هستند، احتیاج به یک دگرگونی گسترده و دوجانبه، ازیک سو در درون حاکمیت و از سوی دیگر در جامعه می باشد. به سخن دیگر، یک انقلاب.
این انقلاب به سه طریق میتواند واقع شود:
1-   انفجار جامعه به دلیل فشارهای همه جانبه و فزاینده و نبود یک چشم انداز روشن از آینده و وجود فساد وتکاثر ثروت از سوی دولتمردان. اگر تحولی اساسی درنظام صورت نگیرد، متاسفانه وقوع چنین انفجاری غیرقابل پیشگیری به نظر می رسد که عواقب وخیم آن، هم ازسوی حاکمان و هم ازسوی انقلاب کنندگان قابل پیش بینی می باشد. با این وجود، چاره ای جز وقوع آن متصور نخواهد بود.
2-   تحول جامعه به جای تغییرنظام. این نوع تحول، مطلوب ترین و زیباترین و با دوام ترین و کم هزینه ترین نوع انقلاب است. زیرا با تحول جامعه، نظام به خودی خود، وبدون هزینه جای خود را به حاکمیت مردم میدهد. اما این امر درعمل آرزوئی بیش نیست. دربهار انقلاب، امکان رفتن جامعه به این سو به وجود آمده بود که متاسفانه اکثر فعالان سیاسی ما و رهبری انقلاب آن را از جامعه ایرانی دریغ کردند. درحال حاضر و اوضاع موجود، زمان این انقلاب چنان طولانی خواهد بود که مانع وقوع نوع اول آن نمیتواند باشد.
3-   انقلاب سوم انقلابی است که از سوی مهره هائی سالم (تر) از درون نظام ترتیب داده شود. این انقلاب عملی تر و نسبت به نوع اول بسیار کم هزینه تر خواهد بود. و آن بازگشت به دوران مرجع انقلاب و قبل از تدوین قانون اساسی می باشد. این انقلاب با کم ترین هزینه قابلیت اجرا را دارد. راهکاری عقلانی و عملی دارد که در فرصت و بستری مناسب به آن پرداخته خواهد شد.

۱۳۹۸ تیر ۱۶, یکشنبه

"نیروهای نیابتی ایران"


واژه‌ای ساختگی یا یک واقعیت؟
  
استعمار و استثمار همواره در طول تاریخ از فرآورده‌های مستمر تکاثرو تمرکز قدرت بشر بوده‌اند. اما درهر دوره از تاریخ، بنابر فرهنگ و سیاست و عملکردهای اجتماعی، شکل آن دستخوش تغییراتی می‌شده است. البته وجود نیروهای نظامی و قدرت تخریب و سرکوب و کشتار سلطه‌گران، یکی از وسایل، و کارآترین وسائل برقراری رابطه مسلط – زیرسلطه است. این وسیله درسلطه گری نقشی تعیین کننده داشته و اکنون هم دارد. امروزه سلطه گران درراستای مدرنیزه کردن و بالابردن قدرت تخریب سلاح نظامی، از سلاح رسانه‌های جمعی استفاده بیشتری می‌کنند. با به انحصارسرمایه درآمدن رسانه‌های حرفه‌ای، افکارعمومی جامعه‌ها را آماده می‌کنند تا برنامه‌ها و طرح‌های خودشان را با خاطری آسوده طراحی و اجراکنند (1). در فرصت گردهم‌آیی گروه ژ20 ، ترامپ گفت من تاقیامت برای "مذاکره" باایران وقت دارم. سخن او نه بابت طنز و نه ازراه غلو بوده است، بااین سخن، او پندار خویش را باز می‌گوید که بنابر آن، سلطه گری نوین تاقیامت باید ادامه یابد.
ازمدت‌ها پیش، به خصوص بعداز جنگ دوم جهانی، برنامه رسانه‌های عمده جهان که به "رسانه های معتبر" شهرت یافته‌اند، آماده سازی فرهنگی جامعه است تا که سلطه گری مدرن را عادی بباورانند که دراین هدف به موفقیت‌های شگرفی هم دست یافته اند. یکی ازاین فرهنگ سازی‌های مهم، استفاده از تداعی معانی است به این ترتیب که مثلا شنونده هربار از جنبش‌های مردم تحت ستم می‌شنود، ترور و تروریسم تلقی ‌کند. روشنفکران وکنشگران سیاسی هم از گزند این تداعی معانی معاف نیستند. همه می‌دانیم که مخوف‌ترین و مشهورترین گروه تروریست معاصر، یعنی داعش را، بنابر قول و اعتراف خود، (2) همین دولت‌های غربی ساختند. اما آنچه براذهان عموم جامعه نقش بسته، داعش فرآورده اسلام باوری است. تا وقتی دشمن "کمونیسم بین‌المللی" بود،  این نقش را به کمونیسم می‌دادند. اما یکی کردن تروریسم با اسلام دراین زمان چه سودی را میتواند نصیب سلطه‌گران کند؟ از دید سرمایه‌داری که بنگریم، قدرمسلم  جمعیت یک میلیارد ونیمی مسلمانان را از نظر فرهنگی ( ونه صرفا دینی) که اغلب بر روی منابع عظیم انرژی ودیگر منابع کانی، زندگی می‌کنند، را به عنوان بازار مصرف عظیم نمی‌توان در نظر نداشت و به آن بی‌اعتنا بود. این حوزه بزرگ که قرن‌ها درزیرسلطه قرارداشته، در پی انقلاب ایران، در خود دگرگونی‌های زیادی را شاهد بوده است.
 این دگرگونی‌ها بخشی درپی طرح های پیش بینی شده سلطه گران خارجی و داخلی و بخشی مرهون مبارزات آزادی خواهانه و استقلال طلبانه مردم کشورها بوده است. اما چگونه می‌شد جلوی آن بخش ازدگرگونی ناشی از فرهنگ ملی وآگاهی مردم منطقه را گرفت تا بتوان باموفقیت بیشتری تداوم سلطه گری را سامان بخشید؟ یکی از موفقیت‌های "فرهنگی" سلطه‌گران درجهان -همان‌طورکه دربالا اشاره شد گریبان روشنفکران را هم گرفته‌است – ساختن و باوراندن یک ملقمه به نام "تروریسم اسلامی" می باشد. پس از جاافتادن این واژه در ذهن جوامع، اغلب غربی، اصطلاح "گروه‌های تروریستی نیابتی ایران" با کمک گرفتن از وجود استبداد حاکم بر کشور را وارد اذهان کردند. پس ازآن، ازاین خمیرمایه پیکری ساختند مخوف که " رژیم استبدای دینی به کمک گرو‌ه‌های تروریستی در نظر دارد کشوری دوست داشتنی و متمدن و هم پیمان آمریکا به نام اسرائیل را نابود سازد"، نمای اصلی آن را شکل می‌دهد. دراین میان، آنچه را توانستند از صحنه سیاسی، فرهنگی وانسانی وحقوقی جهان حذف کنند، وجود واقعی نیروهای مردمی استقلال وآزادی خواه است که با زدن انگ "تروریست‌های اسلامی" به آنها، باید ازمیان برداشت.
می‌دانیم از قبل از انقلاب ایران، اسرائیل با چراغ سبزغرب دمکرات ومدعی حقوق بشر، پس از قلع و قمع فلسطینی‌ها، کشور کوچک لبنان را میدان خالی خود تلقی و هروقت اراده می‌کرد، درراستای برنامه توسعه طلبانه خود، به تجاوز و کشتار مردم آنجا دست می‌زد. طبیعی است که ساکنان آن نواحی به دفاع از خود بر‌خیزند ومتجاوز را دشمن خود تلقی ‌کنند. بازهم طبیعی است که جنایت‌های هولناکی مانند نسل کشی در صبرا وشاتیلا در وجدان جامعه لبنانی خانه کرده وهرگزاز یاد نروند. به این ترتیب بود که، ازهمان زمان‌ها، گروه‌های مقاومت مردمی شکل گرفتند. اما به دلیل پراکندگی و کوچک بودن گروه‌ها، قادربه دفاع موثری در برابر متجاوز نمی‌شدند. پس از انقلاب، طبیعی بود که آنها به دلیل نزدیکی فرهنگی که با ایرانیان داشتند، واکنون با داشتن دشمنی مشترک، ازاین کشور طلب یاری کنند. البته در مواردی که این همکاری رنگ وابستگی به خودگیرد، پذیرفتنی نیست وجای نقددارد که دراینجا مورد بحث نیست. آن چه مهم می باشد، مقاومت ملتی در برابر تجاوز و سلطه گری بیگانه است. این مقاومت از حقوق اولیه بشرمی باشد. این آن مقاومت است که با هیاهو درباره "تروریسم اسلامی"، از منظر افکار عمومی محوکرده اند.
بااستفاده از چتر تبلیغاتی گسترده "تروریسم اسلامی" بود که عربستان سعودی برنامه حمله به یمن را آغاز نمود. از دید سلطه گرانه همین رسانه‌ها، گوئی عربستان نه تروریست است و نه «اسلامی»! ومداخله‌اش در بحرین و یمن و لیبی و سوریه و لبنان و فلسطین، مبارزه با تروریسم است!
به این ترتیب، مردمی به ستوه آمده از دخالت خارجی و تبعیض، به قیام اقدام می‌کنند، مورد تجاوزنظامی بیگانه قرارمیگیرند. رسانه‌های "معتبر" به آنها تروریست و نیروهای نیابتی ایران لقب می‌دهند و متجاوزان کشتارگر را ازبین برنده "تروریسم اسلامی" لقب می‌دهند. اگر آنها، در دفاع ازخود از سلاح ایرانی استفاده کنند، تروریست اسلامی و نیروهای نیابتی ایران می‌گردند. اما بمب و موشک و گلوله‌های آمریکائی که عربستان برروی کودکان و زنان از آسمان فرو می‌ریزد، نه تروریست است و نه به نیابت آمریکا، مأمور نگاهداشتن مردم کشورهای منطقه در نظام سلطه است.
درمنطقه و نقطه نقطۀ باقی جهان، شاهد این نمونه‌هاهستیم. باتأسف فراوان، تحت سانسورِ "رسانه های معتبر"، کنشگران و روشنفکرانی که باید مدافع ستم دیدگان باشند، خود غیر مستقیم، ویامستقیم با پذیرفتن ضداطلاعاتی که به طور مستمر منتشر می شوند، مشوق سلطه گران شده‌اند. غافل از این که پشتیبانی ازمقاومت ملت‌ها در برابرمتجاوز، در خود دلیلی بر تقویت استبداد حاکم برایران را دربرندارد. به دلیل این که استقلال و آزادی یک مجموعه لازم وملزوم راتشکیل میدهند وعمل به آن، هم دست متجاوز را کوتاه میکند و هم استبداد را ازمیان بر می‌دارد. بنابراین، جداکردن استقلال وآزادی از ضروریات دوام سلطه گری است. خواه ازنوع خارجی و یا نوع داخلی آن باشد. واین خاصۀ مشترک میان نظام حاکم برایران و آمریکا است که ترامپ را وادار می‌کند علنا اعلام کند که قصد تغییر رژیم راندارد. با محک اصول استقلال و آزادی، نیت واقعی سلطه‌گران را نیک در می‌یابیم: سلطه گران خوب می‌دانند نظام حاکم بر ایران، درواقع امر، شریک آنها در سدکردن راه برقراری دمکراسی در کشور می‌باشد. بنابراین، دفاع از سازمان‌های مقاومت دربرابر تجاوز اجنبی و مبارزه برای استقلال وآزادی و دمکراسی یک مجموعه را تشکیل می‌دهند که عمل به آن، کنشگران راستگو را از دروغگو تمیز می‌دهد.


2-      الف- ترامپ در سخنان انتخاباتی خود اعلام کرد که داعش ساخته دست اوباما و کلینتون بود. https://www.rtbf.be/info/dossier/election-presidentielle-americaine-la-course-est-lancee/detail_trump-clinton-et-obama-ont-cree-l-ei-et-hillary-devrait-etre-en-prison?id=9176216. ب- گروه تروریستی النصره درسوریه شعبه داعش می باشد. لوران فابیوس نخست وزیر فرانسه در تلویزیون مراکش اعلام میکند که گروه النصره کارش را به خوبی انجام میدهد و ما به آنها اسلحه میدهیم. https://youtu.be/g9FiUF7N-PA -ج- ژنرال ونسان دپورت، ژنرال فرانسوی و استاددانشگاه درکمیسیون خارجی و نیروهای مسلح سنا در 17 دسامبر 2014 اعلام میکند که داعش ساخته دست آمریکا واسرائیل بوده است http://www.senat.fr/compte-rendu-commissions/20141215/etr.html#toc7. و سخنان این نماینده آمریکائی بسیار شفاف است https://mail.google.com/mail/u/0?ui=2&ik=bc52f15e16&attid=0.1&permmsgid=msg-f:1638924009439766251&th=16bea0b4048426eb&view=att&disp=safe
ازاین نوع شهادت ها فراوان می باشد که در پناه سانسور ونشر ندادن آن توسط "رسانه های معتبر" دردسترس جامعه قرار نمیگیرند.





۱۳۹۸ تیر ۲, یکشنبه

ایران قربانی طرح جهانی سلطه گران


انستیتوجهانی تحقیقات صلح استکهلم گزارش سالیانه خود را در مورد سلاح اتمی در جهان منتشر کرد. آن چه در این گزارش، علیرغم شعارهای انسان دوستانه و صلح طلبانه قدرت ها، از اهمیت برخوردار است تلاش دارندگان سلاح اتمی طی سال گذشته برای مدرنیزه کردن این سلاح ضد حیات جمعی می باشد. این روزها هم در نمایشگاه هوانوردی بورژه در فرانسه نوعی هواپیمای جنگی به نمایش گذاشته شده است که محصول مشترک آلمان و فرانسه می باشد. گفته می شود با هواپیماهای اف-35 آمریکائی برابری می‌کند. چندی پیش هم رئیس جمهور فرانسه از مدرنیزه کردن موشک‌های میان برد و دوربرد کشور خود پرده برداشت. این کشورها برای چه اهدافی و چه زمانی خودشان را آماده می کنند؟ ایران در این میان چه نقشی را می تواند داشته باشد که اکنون سلطه گران یک پارچه در برابر آن ایستاده‌اند و شرمی هم از فشاری که برمردم وارد می‌آورند، ابراز نمی‌کنند؟
این که بگوییم غرب قدرت تسلیحاتی خود را دربرابر ایران است که افزایش می‌دهد و مدرن می کند، کودکانه است. ویا اگر فکر کنیم تلاش آنها در بالابردن قدرت تسلیحاتی خود، از بیم موشک‌های ایران ویا اتمی شدن آن می‌باشد، هم عقلانی به نظر نمی‌رسد. این امرچنان روشن است که محتاج توضیح نمی باشد.
در ماه اوت 2015 طی تحلیلی نوشتم: هدف برجام تقسیم منطقه به دوبلوک متخاصم، یکی به رهبری اسرائیل و عربستان و دیگری به رهبری ایران، تحت امر آمریکا است. این دو درحالیکه قدرت یکدیگر را خنثی می‌کنند، باید بتوانند بلوک قدرتمندی را در برابر نفوذ چین در منطقه ایجاد کنند. درآنجا نوشتم برجام شروع مذاکرات میان ایران و آمریکا می‌باشد وباید منتظر برجام‌های دیگری باشیم. چندی بعد روحانی از برجام های دیگری که درراه اند پرده برداشت وبه مردم نوید میداد که روزهای خوبی درپیش رو دارند. اما تصمیم گیرندگان اصلی زیر بار ادامه مذاکرات نرفتند و برجام درحدتوافقات انجام شده متوقف ماند.  بیرون رفتن ترامپ از برجام دو دلیل داشت: یکی این ناکامی آمریکا در اجرای طرح جدید منطقه بود که یکی ازعملی ترین و کم هزینه ترین راه هابرای کنترل وایستادگی در برابر چین،  ودیگری، کوتاه کردن دست اروپا به مثابه یک شریک در طرح جدید منطقه می باشد. به این ترتیب ترامپ با قمار بیرون آمدن از برجام به این امید که با فشارهای اقتصادی بیشتر قادرخواهدبود بدون اروپا و چین با ازسرگرفتن مذاکراتی جدید به اهدافی دست یابدکه سیاست گذاران پشت پرده برای جهان ترسیم کرده اند، تاکنون به نتیجه‌ای دست نیافته است. در حقیقت، گروه های تنظیم کننده سیاست جهانی که وابسته به سرمایه‌های بزرگ هستند، به هدف ایجادامنیت برای سرمایه، اعتقاد به سروری آمریکا در جهان دارند و برای ایفای نقش مسلط از سوی امریکا کوشش میکنند. اکنون بیشتر حاکمان برجهان تحت نفوذ همین گروه‌ها قراردارند. برای مثال، چند سال قبل از انتخابات اخیر ریاست جمهوری در فرانسه، گروه بیلدربرگ Bilderberg (1) که یکی از گروه های نزدیک به صهیونیستها می‌باشد از امانوئل ماکرون (بانکدار در گروه روتچیلد) رئیس جمهور فعلی فرانسه که در آن زمان مسئول دفتر رئیس جمهور فرانسه بود، دعوت به عمل آورد تا درگردهمائی سالانه آنها شرکت کرده به او پیشنهاد ریاست جمهوری را بکنند. این گروه در سال 1954 وبعدازجنگ دوم جهانی با شعارلابی گری برای رهبری جهانی آمریکا تاسیس شده بود که بیش از 35 رسانه معتبر دنیا و شخصیت‌هایی نظیر برژنسکی و راکفلر درآن شرکت داشتند. نشست سالانه 2019 این گروه باشرکت حدود 130 نفر از 23 کشور جهان درماه مه امسال در سویس تشکیل شد که در آن افرادی نظیر هانری کسینجر وجرد کوشنر داماد ترامپ وپادشاه هلند هم درآن حضور داشتند (2). نفوذ این گروه دراغلب کشورها کارساز بوده وآخرین تغییرات در عربستان سعودی و روی کار آوردن محمدبن سلمان هم در راستای این دخالت ها صورت گرفته است.
درپی سرنگونی اخیر پهباد(3) آمریکایی، ترامپ در سخنانی باتشکر از نیروهای ایرانی که به هواپیمای سرنشین دار آن کشور شلیک نکرده‌اند، گفت: بگذارید ایرانی بزرگ بسازیم (نقل به مضمون). اگر نظر عمومی مبنی براینکه ترامپ سیاسی نیست را بپذیریم و یا برعکس اورا باهوش و سیاستمدار تلقی کنیم، فرقی نمی کند. این جمله باری سیاسی دارد و پرده از یک نقشه پنهان را برمی‌دارد. نقشه‌ای که به زعم طراحان آن، ازایران کشوری بزرگ و ثروتمند خواهدساخت که دخالتی آشکار در امور داخلی ما می باشد. نقشه راه ترامپ که بخاطرش اوبه ریاست جمهوری رسید، این است که سلطه آمریکا بر جهان را پایدار کند وبتواند بدون اروپا سازوکار این سیاست را به خصوص دربرابر رشد چین عملیاتی کند. ایران درمنطقه خاورمیانه میتواندنقش اول را بازی کند. به همین دلیل چندسال فعالیت آخر ریاست جمهوری اوباما واین سه سال اول ریاست جمهوری ترامپ برایران متمرکز شده است. برای بقای هژمونی خودبرجهان، آمریکا باید برتمامی منطقه تسلط کامل بیابد. ایران سدی جدی بر سر راه این سیاست است. یا باید ایران را متقاعدکند ویا نیروی نظامیش را در منطقه مستقر نماید. ترامپ درابتدای ورود به کاخ سفید، همراه بااعلام پایان دادن به عملیات نظامی کشورش در جهان، بودجه نظامی را بالا برد. این تناقض آشکار، درحقیقت ربط پیدا میکند به گزینه بعداز ناکامی سیاست تحریم و ادامه برجام. به این ترتیب پس از شکست تحریم، به تهدید نظامی روی می‌آورد. حاصل درمیان آوردن نیروی نظامی از دوحال خارج نیست: یا همگام با تحریم و فشارهای اقتصادی وترس از جنگ، ایران کمر خم کرده و به ادامه مذاکرات گردن می‌نهد و یا مقاومت خواهد کرد. دراین صورت، ترامپ خواهدتوانست با کمک بعضی کشورهای "خودی" اروپائی (انگلستان درحال حاضرتنهاکشوراروپائی است که اعلام کرد یک کشتی جنگی به منطقه خواهدفرستاد) یک نیروی نظامی "جهانی" را در منطقه برای مدتی نامعلوم مستقرکند. هرچند به دلیل هزینه زیادمطلوب آمریکا نیست، اما موقتا از ورود چین به منطقه جلوگیری می‌کند. کنترل تأمین انرژی چین را دردست می‌گیرد و به امید به وجود آمدن تغییراتی در ایران منتظر می‌ماند. متن کوتاه بالا، با زدودن اطلاعات و ضد اطلاعات گوناگونی که روزانه مراکز مختلف خبری با آنهامشغول سردرگم کردن مردم هستند، دلائل عملکرد آمریکا رادر منطقه و ایران رونمائی می کند. البته نقش روسیه دراین میان ظاهری پراز تناقض و ابهام دارد ودرحاشیه حوادث به دنبال بهره برداری از آب گل آلود می باشد که باید جدا مورد بررسی قرار داد.

آیا یک جنگ همه جانبه صورت می گیرد؟
هدف اولیه تحریم‌ها تضعیف نیروی تهاجمی و دفاعی ایران بوده است. تحریم های اقتصادی که از زمان اوباما شدت گرفتند و ترامپ، به ادعای خودش آنها را به حد بی‌سابقه‌ای افزایش داده‌است، به هدف فلج کردن کامل ایران به اجرا گذاشته شده‌اند. درچنین شرائطی، بدون شک میتوان گفت که ایران به هیچ وجه آمادگی شروع یک جنگ تهاجمی را ندارد چه رسد با یک ابرقدرت. اما درموضع دفاعی، شرائط کاملا فرق می‌کند. به ترتیبی که هم نیروهای مسلح و هم مردم را بر خواهد انگیخت. بنابراین، ایران شروع کننده جنگ نخواهد بود زیرا در تهاجم ضعیف و در دفاع قوی خواهد بود. آمریکا میداند اگر شروع کننده جنگ باشد، از همه سو بازنده خواهد بود. از لحاظ نظامی، هر ضربه‌ای که بتواند به ایران بزند، نمیتواند جایگزین کشتاری شود که از نیروهای خودش برجای خواهد ماند. می‌داند بدون ورود به مثلا امارات، ایران خواهدتوانست ضربات مهلکی به نیروهای مستقر در آنجا وارد آورد. ویا کافی است یکی از موشک های ایران به یکی از ناوهایش اصابت کند. و... خوب میداند که ایران عراق نیست و موقعیت فعلی آمریکا در جهان هم موقعیت آن زمان نیست، و دیگر نمی تواند جنگی را شروع وخودش هم خاتمه دهد. حتا در عراق و افغانستان نیز شروع کننده بود اما با وجود قول هائی که ترامپ داد نتوانسته‌است پایان دهنده بگردد واکنون باطالبان مجبور به گفتگو شده است. از همه مهم‌تر اینکه خاتمه دادن به چنین جنگی بدون حضور چین به عنوان ضامن ختم جنگ غیر ممکن به نظر میرسد. دراین صورت جنگ، خاتمه سروری آمریکا بر جهان خواهد شد. سرنوشت اسرائیل در تاریکی فروخواهدرفت و تغییرات عمده‌ای در نظام‌های حاکم در کشورهای منطقه پدید خواهند آمد که به سود سلطه گری سرمایه‌های تکاثریافته نخواهند شد. تنها کشوری که ازاین بلبشوی جهانی سود خواهد برد، چین است. بنابراین بعید است آمریکا دست به چنین قماری بزند.

_______________________________________________________________________________

3-      یک فرمانده پاسدار اظهار کرد که بعد از چهار بار اخطار به پهباد آمریکائی شلیک شده است. چرا آمریکائی ها با آنکه این پهباد را یک پهباد گران قیمت و پیشرفته اعلام کرده اند، به اخطارها بی توجهی نموده اند؟ این امر میتواند این شائبه را برانگیزد که آیااین پهباد یک پهباد واقعی بوده است یا یک ماکت برای پی بردن به عکس العمل ایران در رابطه با تهدیدات روزمره آنها؟ ویا جنگ افروزان آمریکائی ومنطقه ای برای راه انداختن جنگ این برنامه را ریخته بودند؟ این امر میتواند عقب نشینی ترامپ را توجیه کند.