این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۳۹۹ آذر ۱۰, دوشنبه

شعار پیروزی دمکراسی در آمریکا


 

آیا بارفتن ترامپ، می توان ادعا کرد دمکراسی درآمریکا تضمین شده است؟ اگرفراموش نکرده باشیم که هیتلر در دمکراسی وبا دمکراسی به قدرت رسید، دراین باره کمی تأمل خواهیم کرد. درمورد دلایل به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان کارهای زیادی شده است. حاصل آنها این می باشد که خردجمعی دلیل به قدرت رسیدن او نبوده است، بلکه یک سلسله فشارهای روانی و احساسی او را به قدرت رساند. فشارهائی که بعداز جنگ اول جهانی و درپی قرارداد تحمیلی ورسای به ملت آلمان زمینه را برای ظهور هیتلر فراهم آورد، یکی ازآن دلایل بود. دلیل عمدۀ دیگر که درپی آن مردم آلمان را به سوی هیتلر کشاند، تحریم هائی بودند که ازسوی سرمایه داران اغلب صهیونیست بر آلمان اعمال کردند. در پی آن، صنایع آلمان از کارافتادند ومردم به بیکاری وگرسنگی دچار شدند. تحقیر مردم ازسوی ارتش فرانسه ودیگر پیروزمندان جنگ هم به این احساسات "تنفراز دیگران" دامن می زد. اینچنین یک ملت برای ارتکاب جنایت های غیر انسانی حاضر وآماده شد. پس از جنگ دوم جهانی، همان ها که در قرارداد ورسای با فشار بر دولت های اروپائی آن را به آلمان تحمیل کرده بودند، درصدد ایجاد دولت اسرائیل برآمدند که با بی میلی آمریکا روبرو شدند. از همان زمان تصمیم گرفتند تا نفوذ خودرا در دستگاه دیپلماسی آمریکا گسترش دهند. کارخود را باسلطه بر رسانه های همگانی شروع نمودند تا زمینۀ اجتماعی رابرای هدف خود آماده سازند.

درآن زمان ها هنوز افکارعمومی تحت سلطۀ رسانه های تحریم کنندگان آلمان قرارنداشتند. اکنون، از پس ازجنک دوم جهانی افکارعمومی تحت سلطۀ رسانه های سرمایه داری به یک فکرعمومی تبدیل شده است که سرمایه داران اغلب آمریکائی دیکته می کنند. همان روش تحریم و تحقیردوران بعدازجنگ اول با آلمانی هارا، این بار با پشتیبانی "افکارعمومی" مردم آمریکا برای کشورهای دیگرادامه می دهند. درحالی که نیمی ازمردم آمریکا تحت نام دمکراسی به این روش مخرب وغیر انسانی آشکارا رأی می دهند، سخن گفتن از پیروزی دمکراسی یک خودفریبی بیش نیست. این حقیقت که دمکرات هاهم با برخورد با این روند یک دست نیستند وبخشی از آنها چندان مخالفتی با این روش ضد انسانی و غیر دمکراتیک ندارند، عمق فاجعه رانشان می دهد. باید واقعیت را دید وبرای آن چاره اندیشی کرد. هر اندازه منش دمکراتیک برای بایدن درنظر بگیریم، نخواهد توانست خواست های آن دسته ازصهیونیست ها که اکنون نیمی ازجمعیت آمریکا را هم پشت خود دارند را نادیده بگیرد. یادآوری می کنم که عامل ترور کندی یکی از محبوب ترین رئیس جمهورهای تاریخ آمریکا که بنابر تحقیقات سنای آن کشور یازده سال پس از آن واقعه یک "توطئه" بوده است، هنوزدرپرده ای از ابهام قرار دارد. دلیل ماندگاری درابهام این ترور درکشوری که دارای مجهز ترین سازمان های اطلاعاتی می باشد، چیزی نیست غیراز این که دستهای پرقدرتی پشت آن قرارداشته ودارند. در سال های 1960، یکی از مشاوران ژنرال دوگل رئیس جمهورفرانسه مخفیانه اسرائیل را به بمب اتم مجهز کرده بودکه به برکناری او منجرشد. کندی سخت مخالف اتمی شدن منطقۀ خاورمیانه بود، به نظر بعضی ها، یکی از دلائل ترور او، مخالفت با اتمی شدن اسرائیل بوده است. از تاریخ آن ترور، رؤسای جمهور آمریکا استقلال خود را ازدست داده اند ومجبورهستند با تعامل با سرمایه داری این کشور، حکومت کنند. ازاین که منتظر معجزه ای ازسوی بایدن درمورد تحکیم دمکراسی درجامعۀ آمریکائی باشیم، بیشتر به خیال پردازی شباهت دارد تا یک حقیقت. کانون های سرمایه داری به سختی برنهادهای مدنی وپژوهشگران اجتماعی و دانشگاه ها اشراف دارند وخط مشی کلی آنها را ترسیم می کنند. زیرا اغلب این نهادها خصوصی شده اند و از نظر مالی وابسته به مراکز قدرت های مالی می باشند. ازاین گذرگاه، ابرقدرت آمریکا در واقعیت وابسته به کشوری کوچک به نام اسرائیل شده است. جهان در وضع بغرنجی قراردارد. چنانچه دمکراسی را به رأی دادن وپذیرش قوانین آن منحصربدانیم، باید رئیس جمهوری که در دور بعدی درآمریکا انتخاب می شود را بپذیریم حتا اگر هیتلر باشد. دراین صورت همان طور که دربالا گفته شد، دودش در درجۀ اول به چشم همان ها خواهدرفت که این چنین جامعه ای را با درانحصارقرار دادن رسانه ها ساخته و پرداخته اند. و در درجۀ دوم، جهان را بابحران های غیرقابل پیش بینی، باوجود چین، روبرو خواهد کرد. به خصوص منطقۀ خاورمیانه که با نزدیکی چین با ایران و ورودش به منطقه، زمینۀ یک برخورد جهانی را در خود مهیا خواهد ساخت. نباید فریب شکل اداری دمکراسی را خورد. درصورت کمبود دمکرات در جامعه و بین مردم، دمکراسی به چه کارمی آید غیر از این که به نام آن، هیتلر ها بر قدرت آورده شوند؟ درحالی که قدرت سرمایه، دمکراسی را در رسانه ها و مراکز پژوهشی با به انحصار درآوردن آنها، به چالش کشیده است، چگونه می توان از یک دمکراسی سخن گفت؟

واقعیت می تواند همان نباشد که ما میل داریم ویا تصور می کنیم. درانتخابات 2016 همه می گفتند که محال است ترامپ انتخاب شود. درمیان حیرت همگان، انتخاب شد وبعد گفته می شد نخواهد توانست چهار سال رئیس جمهور بماند، چهارسال ریاست جمهوریش را به پایان برد و در انتخابات شرکت کرد وبیش از دور قبلی و قریب به نیمی از آراء رابه دست آورد.

به نظر می رسد فاجعه ای در راه باشد، همان کسانی که بانی روی کار آمدن هیتلر شدند و دود آن اول به چشم خودشان رفت، اینک دیر یا زود، زمینه را برای پدیدآوردن هیتلری دیگر آماده می کنند، این بار اما بسیار خطرناک تراز آن زمان. باید چاره ای اندیشید.

۱۳۹۹ آذر ۷, جمعه

راه حل ایران سرمشق گرفتن از انقلاب است

 

پراکندگی ودرهمان حال، همبستگی ایرانیان ازعجایب روزگار وتاریخ است. پرشماربودن ادیان و نِحله های فکری گوناگون ازدوران باستان دراین سرزمین وجود داشته اند. گاهی قدرت سیاسی برای آسان کردن سلطه یافتن بر این پراکندگی، با یکی ازمهم ترین وپرنفوذترین این نِحله ها، با زور و اشاعۀ خرافات موفق می شد بیشترمردم را بر محور آن گردآورد و دین رسمی بگرداند تا از تعدد دین ومرام جلوگیری کند. اززمانی که اسلام وارد ایران شد، درمدت کوتاهی هزاران فرقه و تفکر وبرداشت ازاین دین در کشورما ظهورکردند. بعضی تعداد فرق شیعی که دارای شناسنامه و تاریخچه می باشند را بیش از 220 عددشمارش کرده اند. شیعه، یکی از مذاهبی است که مبتکران آن، به وسیلۀ امامان این آئین را به پیامبر می رسانند واین رساندن، به خودی خود یک امتیاز به حساب می آید. اما این امتیاز تنها رمزگسترش شیعۀ دوازده امامی نیست. می گویند امیرکبیربرای امری بایکی از روحانیان مشورتی می کند ونظراورا می خواهد. آن روحانی درجواب استفتاء امیرمی گوید: "دامنۀ شرع اقدس وسیع است، تا نظر امیر چه افتد". پدیدۀ استقلال دراجتهاد ازهمین گستردگی شرع اقدس سرچشمه میگیرد ویا بالعکس. به همین دلیل درمیان روحانیان شیعه، ازقدیم همه نوع تفکر وپندار وکردار و روش و منش، حتا گاهی متضادباهم وجود داشته و دارد. درمیان آنها به آسانی می توان دزد دید، دروغ گو دید، آدم صالح دید، خائن دید، راست کرداردید، متجاوز دید، روشنفکر دید و متعصب و خرافی دید وبالاخره دمکرات دید ومستبد دید (میدانیم که آقای خمینی نقش این دو بینش متضاد اخیر را به تنهائی درانقلاب بازی کرد). این گستردگی شرع اقدس، وتمایل های رنگارنگ درون آن، اساس توانائی جذب این مذهب را درمیان مذاهب و فرق دیگرتشکیل می دهد. ازسوی دیگر، مردمی که جذب چنین سامانه ای با سلیقه های گوناگون می شوند، به این دلیل است که استقلال وآزادی خود را درون آن سامانه می توانند بیابند و به درون آن وارد شوند. در همین حال، این تمایل به استقلال فردی مردم، محرک اصلی استقلال جمعی می باشد که اساس موجودیت ایران با وجود اقوام وفرق گوناگون را تضمین کرده ومی کند. آقای خمینی درپاریس، ازهمین "وسعت دامنۀ شرع اقدس" استفاده کرد و آن را درامرسیاست واردنمود وتوانست رهبری انقلاب مردم را باتمام گوناگونی تمایلات وتفکرات، از آن خودکند. به روشنی تمام همۀ تفکرات سیاسی را آزاد اعلام کرد، پوشش برای زنان ودستیابی آنان را به بالاترین مقامات سیاسی نوید داد و....(مرجع دمکرات)، اماپس از دستیابی به قدرت، همۀ آنچه راکه اعلام کرده بود ازیادبرد ودوباره کشور را به مرام و گروه های سیاسی و فرق خرد وکوچک فرو برد (مرجع مستبد).

ازاین میان می توان نتیجه گرفت که کلید همبستگی ملی، دمکراسی است، یعنی همان که آقای خمینی در پاریس پذیرفته بود. اگر بتوانیم دمکراسی را درکشور برای یک نسل نگه داریم، باقی مسائل قابلیت حل شدن را در این مدت خواهند داشت. به همین دلیل هم هست که سلطه گران هرچه توان دارند را برای جلوگیری از استقراردمکراسی درکشورمان به کاربرده و می برند و خواهند برد. اما، ما مردم تا استقرار با دوام دمکراسی باید  دراین راه از هیچ کوششی فروگذار نکنیم.

با تأسف فراوان فرصت کم نظیر انقلاب را رایگان ازدست دادیم. کسانی که دستشان در کودتای خرداد 1360 آلوده است، اگر کمی انسانیت در وجودشان باقی مانده باشد، بنا بر اهمیت جفائی که به نسل های ایرانی کرده اند، باید باصدائی بلند ورسا از مردم طلب عفو کنند تا اقلا جوانان و آیندگان بتوانند از تجربۀ ننگین آنها درس بگیرند وبه فکر زنده کردن دوران مرجع انقلاب بیفتند.

 

۱۳۹۹ آبان ۲۹, پنجشنبه

چرا اپوزیسیون و نظام از دمکراسی هراس دارند؟

دوستی اطلاعیه ای را از یک جریان فکری داخل کشور به نام "جریان سوم" برایم فرستاد. این متن، کوتاه و برای هدفی بزرگ، حاوی چند شعارووعده های تکراری دیگر گروه ها، پراز تضاد وابهام بود. درکل، شبیه همان ادعاهای گروه های دیگرداخل وخارج که بی اعتباری خود را نادیده می گیرند وبه این امر مهم بی توجه هستند. شباهت آنها از دوجهت بسیار قوی است. اول، نقطه مشترک ایجابی، یعنی دعوت ازمردم برای کنارزدن حاکمیت فعلی به هدف اینکه "من" یا "ما" قدرت را دردست بگیریم. و دوم، یک نقطۀ مشترک سلبی، یعنی به فراموشی سپردن "دمکراسی پدیدآمده بعداز انقلاب" که سانسور کردن آن، موردتوافق تمامی گروه ها و کنشگران اپوزیسیون و حاکمیت وسلطه گران اجنبی می باشد. شاید لازم به تذکرباشد که در یک فضای استبدادی، اپوزیسیون دربرابر یک پوزیسیون موجود ومستقر ایجاد می شودو موجودیت خود را ازآن حاکمیت می گیرد، ویا در دمکراسی دو جریان در اپوزیسیون با یکدیگر قرار می گیرند. هنگامی که حاکمیت دربرابر انقلاب نقش اپوزیسیون را بازی می کند، همراه با تمامی جریاناتی که دربرابر انقلاب قرارمیگیرند، درواقع، دریک جبهه هستند. دراین حالت جریاناتی که با انقلاب هم سو هستند، به مثابه آلترناتیو یا بدیل آن مجموعۀ اپوزیسیون انقلاب به حساب می آیند.

حال به جوانانی که براثرسانسورعمومی از اتفاقات ابتدای انقلاب تصویری روشن درذهن ندارند، عرض می کنم که ابتدای انقلاب، قدرتی متمرکز وجود نداشت وآزادی های مدنی و سیاسی برقرار بودند. یک استثاء داشت وآن سلب آزادی طرفداران نزدیک وکارگزاران رژیم پادشاهی که توسط خود مردم و تشکیلات حاکمیت جدید، آنهم به دلگرمی و پشتیبانی مردم بود. درست یا درست نبودن آن دراینجا مورد بحث نیست ودرپی انقلاب، درآن زمان طبیعی به نظر می رسد. زنان در پوشش خود آزاد بودند وحتا بخشی از زنان چپی با تصمیم ومیل خودشان روسری بر سر می کردند. همه نوع نشریه آزاد بود، عقیده ها هم آزاد بودند. در همان حال اما کسی که مخالف اسلام بود، به خودش اجازه نمیداد در جامعه آشکارا دراین مورد اظهار نظر کند. جو حاکم بر جامعه چنین بود. در همین اوضاع و احوال و آزادی ها، اعلام رفراندم برای جمهوری اسلامی شد وخمینی اعلام کرد جمهوری اسلامی آری یا نه، وهمین به رفراندم گذاشته شد. درآن فضای آزادی، اکثریت قریب به اتفاق مردم با خاطری آسوده به دلیل نداشتن تجربه، به  دلایلی گوناگون ازجمله آزادی موجود که درآن زندگی می کردند، به این رفراندم آری گفتند.

پس ازآن، باقدرت گرفتن روزافزون روحانیان درشورای انقلاب و کمیته های انقلاب و دادگاه ها وبه یاری تندروی ها به نام دین، کم کم مردم به اشتباهشان درمورد اعتمادکردن به روحانیت پی بردند و مخالفت خود با این قشر را درانتخابات ریاست جمهوری با رأی قاطع خود به یک کاندیدای مسلمان و لائیک نشان دادند. دراین انتخابات روی بعضی دیوارها نوشته بودند "بنی صدر=ضدولایت فقیه" که هنوز دربعضی شهرهای کوچک، آثارش باقی است. پس از این انتخابات، بارهبری حزب جمهوری اسلامی که متشکل از اصول گرایان و بعضی اصلاح طلبان امروزی بود، با کمک ویا سکوت دیگر گروه های سیاسی، کودتائی را بر ضد رأی مردم ترتیب دادند. همین گروه هائی که به نام های گوناگون در داخل و خارج کشور حضور دارند وادعای براندازی یا اصلاحات را دارند. این گروه ها و کنشگران همراه با نظام حاکم، هنوز پس از بیش از چهل سال دریک مورد و فقط در یک موردبا یکدیگرتوافق دارند وآن سانسور همان دوسال و نیمۀ ابتدای انقلاب می باشد.یعنی زمانی که مردم آزاد بودند وزمینه برای برقراری دمکراسی فراهم گشته بود.

راستی آزمائی ادعاهای بالا کارمشکلی نیست. کافی است کمی به سایت ها و نشریات داخل و خارج کشور، ایرانی و غیر ایرانی نگاه کرد وسانسور عمومی را دراین مورد مشاهده نمود. مشاهده کرد که در تمامی رسانه ها، و از دید تحلیل گرانی که روز وشب در تلویزیون های فارسی زبان پرسه می زنند، انقلاب از سال 60 شروع می شود ونه از بهمن 57. زیرا در این بین درکشور آزادی بود ومردم همچنان به دنبال استقلال و آزادی تلاش می کردند. و برای ادعای آنچه که درآن دوسال ونیم گذشت، کافی است به نشریات آن زمان مراجعه کرد. نتیجه ای را ازاین همدستی عمومی می توان گرفت این است که این جریانات به اضافۀ سلطه گران، مخالف سرسخت استقرار دمکراسی، یعنی استقلال و آزادی در کشور هستند. دلیل اصلی ماندگاری نظام وجود نا مبارک همدستی دراین شراکت بزرگ می باشد که اعضای آن، هم حاکمیت ولایت فقیه است و هم کنشگران اپوزیسیون آن نظام وهم سلطه گران خارجی. منطق حکم می کند که برندۀ این تخاصم، نظام حاکم باشد که تا کنون بوده است.

بنابر آنچه گذشت، خطابم به همۀ گروه ها وکنشکران داخل وخارج کشوراست که تصورات براندازی نظام ودستیابی به قدرت را در سر می پرورانند: شما آب درهاون می کوبید همچنان که بیش ازچهل سال است مشغول هستید. جامعه وجدانی دارد که بیدار است و هنوز بوی انقلاب، یعنی بوی استقلال و آزادی ازدرون آن به مشام می رسد. همانطور که حکومت چندماهۀ مصدق درسینۀ جامعه بیست وپنج سال کمین کرده بود تا سر از انقلاب 57 بیرون آورد، آن دوسال ونیم ابتدای انقلاب هم در سینۀ جامعه به انتظار فرصتی می گردد تا باهمان شعار سرباز کند. آن فرصت در اعتبارواعتمادوصداقت پدیدمی آید نه با آرزوهای بی پایه و اساس. کنار زدن این نظام، اعتبارمیخواهد، اعتمادمیخواهد، صداقت میخواهد و همبستگی میخواهد. شمابرپایۀکدام اعتباری قصدجذب اعتماد مردم را دارید؟ چگونه انتظاردارید مردم به شمااعتماد کنند درحالی که اصل دمکراسی را باسانسورکردن شرکت آنان درانقلاب وآراء آنان در اولین انتخابات ریاست جمهوری نادیده می گیرید؟ تا با این نادیده گرفتن، صداقت خودرا درمورد دمکراسی زیر سئوال ببرید که مردم شمارا بانظام حاکم دریک جبهه ببینند. درحالی که توانائی ادعای داشتن نه اعتبار ونه اعتماد ونه صداقت را ندارید، چگونه انتظارداریدمردم شمارا باورکنند تا همبستگی ملی ایجاد گردد؟ باورکنید شعار اصلاح طلب اصولگرا دیگر تمامه ماجرا شماراهم دربر دارد که با تنوع شما دریک شعار جا نمی گیرید، اما خودتان می دانید که دستانتان در آن یک مورد دردست یکدیگر است. پیام شما به مردم این است که اشتباه کردند در انتخابات ریاست جمهوری به جریان شما رأی ندادند ودرعین حال از آنها میخواهید دریک جنبش عمومی، بابه خطر انداختن جانشان، شما را به قدرت برسانند. آیا هیچ آدم عاقلی چنین می کند؟ ایجاد تحول درکشور یک راه بیشتر ندارد وآن بازگشت به ابتدای انقلاب و جبران اشتباهات می باشد که همبستگی تمامی نیروها را طلب می کند، نیروهائی معتقد به حاکمیت مردم وبه دمکراسی، یعنی محترم شمردن رأی مردم.

۱۳۹۹ آبان ۲۴, شنبه

رابطۀ خرافه زدگی "خردمندانه" با استقلال

خرافه از گذشته های دور و درجوامع کوچک ازاساسی ترین امور زندگی فردی و روابط اجتماعی را تشکیل می داده است. آشنا نبودن انسان با چگونگی جهان هستی و حوادث طبیعی وکمبود اطلاعات، ازعوامل پناه آوردن او به خرافات یا باورهای غیر عقلانی بوده اند. رفته رفته باپیشرفت بشرویافتن جواب برای حوادث و آشنائی بیشتر با پدیده های گوناگون، خرافات از عمومیت خود فاصله گرفت و به صورت محدودتری درآمد. اما بخشی ازآن، همچنان نسل بعداز نسل باقی مانده است. علت اصلی این ماندگاری، آسان و روان و مأنوس بودن تخیلات با ذهن انسان ومشکل وپیچیده بودن کاربرداشتن تعقل یاخردورزی است. همین انس انسان به ذهنیات خودش، ابزاری بوده است برای شیادانی تا با ارضاء احساسات مردم برآنها سلطه یابند. دشمن این سلطه گری چیزی جز خردورزی نیست. بنابرتعریف خرافه، این پدیده مختص به دین نمی شود و بی دینی ولائیسیته وباسواد و بی سوادی را هم شامل می گردد.

به صورت خلاصه می توان خرافه را نتیجۀ وابستگی خرد به ذهنیات و تخیلات وبه خصوص تمایلات دانست. علت این وابستگی موضعی می تواند ناتوانی از یافتن پاسخی برای مجهولات ناشناخته نظیر حوادث طبیعی در گذشته، ویا توجیه تراشی برای ارتکاب عملی ضدحق که باوجدان انسان ناسازگاری دارد، مانند تجاوزازحقوق، دزدی، دروغ گفتن، خیانت کردن و... باشد، این بخش بیشتردردامنۀ سیاست مورد استفاده قرارمی گیرد. اما تمایلات انسان که اساسش ذهنیت و سلیقه و اصل راهنما واز آنها مهم تر- برای توجیه موقعیتی که خود را درآن قراردادیم- رفتن درزیرسلطۀ تبلیغات رسانه ای که همچون موجی خروشان شب و روز ماها را مورد تهاجم قرارمیدهند می باشد.

چشم وگوش دوعامل اصلی و اساسی دریافت اطلاعات و داده ها از بیرون به درون انسان هستند. درجهان انحصاری کنونی، این داده ها ازقبل پرورش، پردازش و هدف مند می گردند تا تأثیری که ارائه دهندۀ آن درنظر دارد برمردم بگذارد را هرچه بیشترکند. اما قضیه دراینجا تمام نمیشود. این بار خود فرد با ابزار مخرب خودسانسوری، این اطلاعات ساخته و پرداخته شده را دسته بندی کرده، آنچه از آن میان که با تمایلات و خواسته ها و ذهنیات از پیش ساخته شده توسط همان رسانه ها، نزدیک تر می بیند راانتخاب می کند. به عبارتی دیگر، دستگاه خرد ورزی خود را ازیک سلسله اطلاعات محروم می کند، خردی که خودانسان بامیل خود، تحت سلطۀ یک تهاجم اطلاعاتی قرارداده است. در اینجا، فرد استقلال خود را از دست داده است زیرا تصمیمی را که می گیرد، تحت سلطۀ عواملی تصفیه شده گرفته شده است ونه درآزادی. به این ترتیب به اهمیت استقلال وآزادی دررشد وشکوفائی انسان پی می بریم. برای خلاصی از زندانی که انسان، حتا انسان های فرهیخته، روزمره برای خودشان تدارک می بینند، باید به دنبال حق وحقیقت رفت. زیرا حق پدیده ای است که خارج ذهنیات وتمایلات وعقاید واوهام، و دریک کلام خرافات، قرار دارد و ازجنس آنها نیست. دلیل اصلی بیزاری انسان از حق، همین بیگانگی تمایلات ازپیش شکل داده شده با حق می باشد.

گفتیمعقل یا خرد انسان همواره مورد تهاجم انواع پدیده های داخلی مانند تخیلات، تصورات، اوهام واطلاعات وپدیده های خارجی می باشد. استقلال یعنی آزاد و رها بودن خرد یا عقل انسان ازسلطۀ تخیلات و توهمات وذهنیات و ترس واطلاعات جهت داده شده ودیگرعوامل مادی و معنوی تأثیر گذار خارج ازاو می باشد. بنابراین، تعقل یا خردورزی با استقلال یا وابستگی انسان رابطۀ مستقیم دارد. بنابراین مکانیزم، خرافات زادۀ وابستگی است. دریافت آزاداطلاعات بدون خودسانسوری، نقشی اساسی را درخردورزی مستقل ایفا می کند، در حقیقت، خوراک اصلی آن را شکل می دهد. بنابراین، استقلال ابزار دریافت انسان، به خصوص حس های شنوائی و بینائی که اصلی ترین رابط میان انسان ها، وانسان وطبیعت می باشند از اهمیت ویژه ای برای خردورزی برخوردارهستند. زیرا با پیشداوری دیدن، همان دریافت رابه ما نمی دهد که با نگاهی مستقل وآزاد وخارج از سلطه به ما می دهد. درشنیدن هم همین مکانیزم صادق است. اما نیروی بازدارندگی ازدریافت تمامی اطلاعات یا خودسانسوری، انسان را درخدمت یک اندیشه یا یک اخلاق زندانی کرده وتغییردر راه رشد را از او سلب می کند. در این زندان است که انسان قادر می شود خود را حق پندارد وبه راحتی اندیشه یا منش دیگری را مورد استهزا وتحقیرقرار دهد. چنین انسانی در حقیقت از وابستگی خودش آگاه نیست. و درجایگاه روشنفکر، درحالی که باخرافات مبارزه می کند، غافل است از اینکه غرق در خرافات می باشد، زیرا خود را با خودسانسوری در بن بست خرافات قرارداده است. چنین فردی که خود، قادر به تغییر خودش نیست، به دلیل اولی نمیتواند در جامعه ای خرافات زده، تغییری ایجاد کند.

به این ترتیب، فردی را که درخرافات غوطه وراست را نمیتوان بی عقل تصورکرد، ایراد اودر زندانی کردن خود درمحدودۀ داده ها و اطلاعاتی است که قوۀ تمایلات وخیالات او را ارضاء می کند وبا خودسانسوری، خودش را اسیرو تحت سلطۀ آنها درآورده است. البته دامنۀ خودسانسوری بسیار گسترده است، ممکن است فردی دررشته ای ازدانش خود سانسوری نکند و درآن رشته عالم ومتبحر باشد اما در دامنه های دیگر، خودرا محدود به دریافت اطلاعاتی کند که تمایل دارد وخرد خودرا درآنها تحت سلطۀ تمایلاتش قراردهد. می بینیم که مثلا افرادی با تحصیلات بالای دانشگاهی، خود را اسیر اعتقادات پوچ خود می کنند ومثلا برای تسکین خاطرخود برای حل مشکلی به نمادهای دینی ساختگی وبی پایه واساس مانند جمکران متوصل می شوند. به این ترتیب، محروم کردن روزمرۀ سامانۀ خردورزی یاتعقل از گوناگونی اطلاعات دریافتی و اهمیت ندادن به نقش آن درزندگی، شدت و ضعف دارد. درمواردی که درجۀ غفلت ازاستقلال زیاد می شود، انسان برای حل مشکلات خود، به جای کمک گرفتن ازابزار خرد، کاملا وابسته به خرافات می شود. رونق مشاغلی چون رمالی و جادوگری و طالع بینی و کف بینی چه درجوامع اولیه و عقب مانده و چه در جوامع پیش رفته، بیانگر اهمیت این غفلت انسان از استقلال خویش است. دراین صورت باید اذعان نمود که به دلیل "علم زدگی"، رونداهمیت دادن به استقلال توأم با رشدعلمی درجوامع بشری صورت نگرفته است. از گذشته های دور، روحانیان تمامی ادیان را می توان در ردۀ رمالان جای داد. زیرا هردو قشر، تلاش دارنداستقلال خرد انسان را قربانی سلطۀ خود براو کنند. در جهان امروزی ومدرن، کانون های قدرت سیاسی و اقتصادی، جای روحانیان راگرفته وبا انحصار وهدفمند کردن اطلاعات و داده ها بر عقل ها سلطه جسته اند.


۱۳۹۹ آبان ۱۱, یکشنبه

تکفیر آیت الله حیدری و لزوم یک انقلاب اخلاقی

در اخبار شایع شد که آیت الله حیدری یکی از مراجع قم تحت فشار حوزۀ قم قرار گرفته است. راست یا دروغ بودن خبرمهم نیست زیرا اگر صحت هم نداشته باشد، باید روزی منتظر این واقعه بود. دلیل آن، تکیۀ آیت الله حیدری به دو امری است که از نظر حوزه حیاتی می باشد و مستقیم به حیات و ممات حوزه بستگی دارد. اول تکیۀ او بر قرآن، به مثابه تنها نماد دین و کار وپژوهش علمی در مورد شناخت و محتوا و فهم آن می باشد. دوم تکیه بر مشروط کردن و قرار دادن دین برواژه هائی مهم در قرآن، یعنی "افلا تعقلون- افلا تتفکرون" آیا تعقل یا خردورزی نمی کنید؟ آیا تفکر نمی کنید؟ می باشد. این دو امر مهم، اساس تشکیلات روحانیت مسلط را متزلزل می کنند. از جامعه خرافات زدائی می کند، شرک وبت پرستی را کاهش می دهد و سلطه گری از راه دین را ازمیان برمی دارد.

یادآوری می کنم که تسلط ضدانقلاب بر کشوربا به کارگیری همین دین خرافات زده و ضد تعقل و تفکربه مثابه ابزار سلطه، عملی گردید. دلیل اصلی وابستگی حاکمیت به حوزه، همین امر می باشد. راهی برای معماران این روند به رهبری خمینی جز جذب و همکاری با بی اخلاق ترین افراد جامعه باقی نگذاشت. گفتمان مکتب و تخصص با هشیاری تمام در این راستا و در جهت جذب بی اخلاق ها به راه انداخته شد تا راه تظاهر و چاپلوسی باز شود و باریش گذاشتن و سوزاندن پیشانی وتظاهر به دین داری بتوانند جذب را به حداکثر برساند. دستگاه های جاسوسی غرب و شرق و اسرائیل هم از این فرصت طلائی استفاده کردند و به تکاپو افتادند تا با ماشین "مکتبی" سازی به درون نظام نفوذ کنند و کردند و تاکنون هم این نظام میزبان آنان است. آیا می توان تلاش مظفر بقائی عامل انگلیس در جریان کودتای 28 مرداد برای پست نخست وزیری در ابتدای انقلاب که مورد توافق خمینی قرار نگرفت را حرکت شخصی او تلقی کرد؟ و یا حضور همکار او حسن آیت در مجلس خبرگان و پیشنهاد دهندۀ اصل ولایت فقیه و گنجاندن آن در قانون اساسی توسط روحانیان را امری شخصی به حساب آورد؟ دلیل اصلی پیروزی حاکمیت در این روند، چیزی جز بی اخلاقی گسترده در جامعه نبوده و نیست که قرن ها توسط همین روحانیت، به نام دین بر جامعه تحمیل شده است. جریان بی اخلاقی در جامعه، چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن بسیار قوی و حاکم بر جریان های مختلف سیاسی می باشد. یکی از بحث های درون شورای انقلاب از ابتدا، همین قاچاق ارزاق ملی به خارج به دلیل سوبسید های دولتی بوده است که اکنون دامنۀ آن به میلیاردها دلار درسال کشیده شده و ارث به جامانده از سده های گذشته می باشد.

مسبب اصلی گسترش فساد و بی اخلاقی در کشور دو قشر بوده و هستند که باوجود تضاد ظاهری از یک وحدت پنهان بهره مند هستند. قشر اول، همین روحانیتی است که با ساختن دینی جدید البته به نام شیعه و اسلام، با ساختن و تزریق انواع خرافات، سلطۀ فرهنگی و اقتصادی خود را برجامعه عملی ساختد. و قشر دوم، روشنفکران ضد دین که با تبلیغ گسترده به سود قشر اول سعی داشته و دارند تا دین واقعی را، همان تبلیغ کنند که آنها ساخته اند. دراین مورد حیدری درهر دو جبهه می جنگد. می بینیم که رسانه های وابسته هنگامی که یک بز کوهی شکار می شود، هیاهو به پا می کنند اما وقتی یک مرجع دینی پیدا می شود که کارعلمی و خردورزی و اجتناب از خرافه را برای شاگردانش تبلیغ می کند، فشار بر او را سانسور می کنند تا مخالفان حوزوی او بتوانند با خیالی آسوده او را همانند گذشتگانش از سر راه بردارند.

متأسفانه بخش بزرگ کنشگران کشور در فساد وبی اخلاقی وخرافه غوطه می خورند وبه تلاش بزرگان واقعی خودشان ارج نمی گذارند. البته این امر درتاریخ ما کم سابقه نیست و کشور محتاج به یک انقلاب اخلاقی می باشد.

کشورما را مجوعه ای از جریانات نه خیلی روشن و ناروان و تاریک روشن تشکیل می دهد. جریانی به نام اصولگرا، جریانی به نام اصلاح طلب، دیگری ملی- مذهبی، آن دیگر ملی و جریانی دیگر استقلال و آزادی و چپ و راست و.... فضای سیاسی کشور را ایجاد کرده اند. کمتر کسی در این جریانات وجود دارد که بگوید مخالف استقلال و آزادی است. و کمتر کسی پیدا می شود که تعریف روشنی از مفهوم استقلال و آزادی ارائه دهد. خارج از این دسته بندی ها، طیفی متشکل از جریانات مختلف، از ابتدای انقلاب توانست با تعریفی خشونت آمیز از دین، قدرت را در دست گیرد. این تعریف از دین را جز از درون حوزۀ علمیه قم نمی شد ایجاد کرد. به همین دلیل تمامی روحانیانی که با این تعریف هماهنگ نبودند را از میان برداشتند واکنون نوبت به آیت الله حیدری رسیده است. فساد های اقتصادی وغیر اقتصادی در بالاترین سطح در حاکمیت رسیده است. اینها همه ایرانی هستند و هم وطن. درد کشور اصول گرا و اصلاح طلب و غیره و ذالک نیست، درد کشور نبود ارج و قدربرای اخلاق که هدف اصلی دین بوده می باشد.