این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۳۹۹ آبان ۲۴, شنبه

رابطۀ خرافه زدگی "خردمندانه" با استقلال

خرافه از گذشته های دور و درجوامع کوچک ازاساسی ترین امور زندگی فردی و روابط اجتماعی را تشکیل می داده است. آشنا نبودن انسان با چگونگی جهان هستی و حوادث طبیعی وکمبود اطلاعات، ازعوامل پناه آوردن او به خرافات یا باورهای غیر عقلانی بوده اند. رفته رفته باپیشرفت بشرویافتن جواب برای حوادث و آشنائی بیشتر با پدیده های گوناگون، خرافات از عمومیت خود فاصله گرفت و به صورت محدودتری درآمد. اما بخشی ازآن، همچنان نسل بعداز نسل باقی مانده است. علت اصلی این ماندگاری، آسان و روان و مأنوس بودن تخیلات با ذهن انسان ومشکل وپیچیده بودن کاربرداشتن تعقل یاخردورزی است. همین انس انسان به ذهنیات خودش، ابزاری بوده است برای شیادانی تا با ارضاء احساسات مردم برآنها سلطه یابند. دشمن این سلطه گری چیزی جز خردورزی نیست. بنابرتعریف خرافه، این پدیده مختص به دین نمی شود و بی دینی ولائیسیته وباسواد و بی سوادی را هم شامل می گردد.

به صورت خلاصه می توان خرافه را نتیجۀ وابستگی خرد به ذهنیات و تخیلات وبه خصوص تمایلات دانست. علت این وابستگی موضعی می تواند ناتوانی از یافتن پاسخی برای مجهولات ناشناخته نظیر حوادث طبیعی در گذشته، ویا توجیه تراشی برای ارتکاب عملی ضدحق که باوجدان انسان ناسازگاری دارد، مانند تجاوزازحقوق، دزدی، دروغ گفتن، خیانت کردن و... باشد، این بخش بیشتردردامنۀ سیاست مورد استفاده قرارمی گیرد. اما تمایلات انسان که اساسش ذهنیت و سلیقه و اصل راهنما واز آنها مهم تر- برای توجیه موقعیتی که خود را درآن قراردادیم- رفتن درزیرسلطۀ تبلیغات رسانه ای که همچون موجی خروشان شب و روز ماها را مورد تهاجم قرارمیدهند می باشد.

چشم وگوش دوعامل اصلی و اساسی دریافت اطلاعات و داده ها از بیرون به درون انسان هستند. درجهان انحصاری کنونی، این داده ها ازقبل پرورش، پردازش و هدف مند می گردند تا تأثیری که ارائه دهندۀ آن درنظر دارد برمردم بگذارد را هرچه بیشترکند. اما قضیه دراینجا تمام نمیشود. این بار خود فرد با ابزار مخرب خودسانسوری، این اطلاعات ساخته و پرداخته شده را دسته بندی کرده، آنچه از آن میان که با تمایلات و خواسته ها و ذهنیات از پیش ساخته شده توسط همان رسانه ها، نزدیک تر می بیند راانتخاب می کند. به عبارتی دیگر، دستگاه خرد ورزی خود را ازیک سلسله اطلاعات محروم می کند، خردی که خودانسان بامیل خود، تحت سلطۀ یک تهاجم اطلاعاتی قرارداده است. در اینجا، فرد استقلال خود را از دست داده است زیرا تصمیمی را که می گیرد، تحت سلطۀ عواملی تصفیه شده گرفته شده است ونه درآزادی. به این ترتیب به اهمیت استقلال وآزادی دررشد وشکوفائی انسان پی می بریم. برای خلاصی از زندانی که انسان، حتا انسان های فرهیخته، روزمره برای خودشان تدارک می بینند، باید به دنبال حق وحقیقت رفت. زیرا حق پدیده ای است که خارج ذهنیات وتمایلات وعقاید واوهام، و دریک کلام خرافات، قرار دارد و ازجنس آنها نیست. دلیل اصلی بیزاری انسان از حق، همین بیگانگی تمایلات ازپیش شکل داده شده با حق می باشد.

گفتیمعقل یا خرد انسان همواره مورد تهاجم انواع پدیده های داخلی مانند تخیلات، تصورات، اوهام واطلاعات وپدیده های خارجی می باشد. استقلال یعنی آزاد و رها بودن خرد یا عقل انسان ازسلطۀ تخیلات و توهمات وذهنیات و ترس واطلاعات جهت داده شده ودیگرعوامل مادی و معنوی تأثیر گذار خارج ازاو می باشد. بنابراین، تعقل یا خردورزی با استقلال یا وابستگی انسان رابطۀ مستقیم دارد. بنابراین مکانیزم، خرافات زادۀ وابستگی است. دریافت آزاداطلاعات بدون خودسانسوری، نقشی اساسی را درخردورزی مستقل ایفا می کند، در حقیقت، خوراک اصلی آن را شکل می دهد. بنابراین، استقلال ابزار دریافت انسان، به خصوص حس های شنوائی و بینائی که اصلی ترین رابط میان انسان ها، وانسان وطبیعت می باشند از اهمیت ویژه ای برای خردورزی برخوردارهستند. زیرا با پیشداوری دیدن، همان دریافت رابه ما نمی دهد که با نگاهی مستقل وآزاد وخارج از سلطه به ما می دهد. درشنیدن هم همین مکانیزم صادق است. اما نیروی بازدارندگی ازدریافت تمامی اطلاعات یا خودسانسوری، انسان را درخدمت یک اندیشه یا یک اخلاق زندانی کرده وتغییردر راه رشد را از او سلب می کند. در این زندان است که انسان قادر می شود خود را حق پندارد وبه راحتی اندیشه یا منش دیگری را مورد استهزا وتحقیرقرار دهد. چنین انسانی در حقیقت از وابستگی خودش آگاه نیست. و درجایگاه روشنفکر، درحالی که باخرافات مبارزه می کند، غافل است از اینکه غرق در خرافات می باشد، زیرا خود را با خودسانسوری در بن بست خرافات قرارداده است. چنین فردی که خود، قادر به تغییر خودش نیست، به دلیل اولی نمیتواند در جامعه ای خرافات زده، تغییری ایجاد کند.

به این ترتیب، فردی را که درخرافات غوطه وراست را نمیتوان بی عقل تصورکرد، ایراد اودر زندانی کردن خود درمحدودۀ داده ها و اطلاعاتی است که قوۀ تمایلات وخیالات او را ارضاء می کند وبا خودسانسوری، خودش را اسیرو تحت سلطۀ آنها درآورده است. البته دامنۀ خودسانسوری بسیار گسترده است، ممکن است فردی دررشته ای ازدانش خود سانسوری نکند و درآن رشته عالم ومتبحر باشد اما در دامنه های دیگر، خودرا محدود به دریافت اطلاعاتی کند که تمایل دارد وخرد خودرا درآنها تحت سلطۀ تمایلاتش قراردهد. می بینیم که مثلا افرادی با تحصیلات بالای دانشگاهی، خود را اسیر اعتقادات پوچ خود می کنند ومثلا برای تسکین خاطرخود برای حل مشکلی به نمادهای دینی ساختگی وبی پایه واساس مانند جمکران متوصل می شوند. به این ترتیب، محروم کردن روزمرۀ سامانۀ خردورزی یاتعقل از گوناگونی اطلاعات دریافتی و اهمیت ندادن به نقش آن درزندگی، شدت و ضعف دارد. درمواردی که درجۀ غفلت ازاستقلال زیاد می شود، انسان برای حل مشکلات خود، به جای کمک گرفتن ازابزار خرد، کاملا وابسته به خرافات می شود. رونق مشاغلی چون رمالی و جادوگری و طالع بینی و کف بینی چه درجوامع اولیه و عقب مانده و چه در جوامع پیش رفته، بیانگر اهمیت این غفلت انسان از استقلال خویش است. دراین صورت باید اذعان نمود که به دلیل "علم زدگی"، رونداهمیت دادن به استقلال توأم با رشدعلمی درجوامع بشری صورت نگرفته است. از گذشته های دور، روحانیان تمامی ادیان را می توان در ردۀ رمالان جای داد. زیرا هردو قشر، تلاش دارنداستقلال خرد انسان را قربانی سلطۀ خود براو کنند. در جهان امروزی ومدرن، کانون های قدرت سیاسی و اقتصادی، جای روحانیان راگرفته وبا انحصار وهدفمند کردن اطلاعات و داده ها بر عقل ها سلطه جسته اند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر