این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۴۰۰ فروردین ۱۴, شنبه

مفهوم واژۀ حق در قرآن

 

یکی دیگراز واژه های مهم و کلیدی در قرآن، واژۀ حق می باشد. برای فهم قرآن و به طور کلی برای پی بردن به هستی از دیدگاه قرآن، مفهوم این واژه را باید شناخت. وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُون. یونس-82.  خدا حق را با كلمات خود محقق مى‏سازد، هر چند كه مجرم ها نخواهند. می گوید با وجودی که کسانی خلاف حق عمل می کنند وآن را انکار می کنند، خداوند با کلام حق را به آنها می نمایاند. کلام[1]خداوند چیزی غیر از حق نمی تواند باشد، واثر آن بر انسان هم که به حق آفریده شده از همین بابت می باشد. بنابراین، کلام حق بر وجدان انسان می نشیند هرچند که خودش نخواهد. قرآن به حدی به حق وعمل در آن اهمیت می دهد که کم تر از آن را برای انسان زیان آور تلقی می کند : وَ مَا يَتَّبِعُ أَكْثرَهُمْ إِلَّا ظَنًّا  إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنىِ مِنَ الحْقّ‏ِ شَيْا  إِنَّ اللَّهَ عَلِيمُ  بِمَا يَفْعَلُونَ. یونس-36 بيشترشان جز ظن را پيروى نمى‏كنند، با اينكه ظن به هيچ وجه حق را کفایت نمى‏كند،  خدا بدانچه مى‏كنند دانا است.[2]

قرآن برای روشن کردن مفهوم این واژه در پوشش مثال و آیات متعدد کوشش کرده است.

نباید مفهوم واژه حق در قرآن را با آن چه که فلاسفه و عرفای اسلامی از حق می گویند یکی دانست. آنان از دیدگاه  خود در مفهوم این واژه فراوان سخن گفته اند. اکثرا مفهوم این واژه را باخداوند منطبق و یکی دانسته اند در حالی که قرآن، خداوند را سلطان یا حاکم بر حق می خواند  فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ (طه-114). و حق را علم می داند. آیا حق خود، مخلوق خدا است؟ در این صورت هوالحق چه می شود؟[3]

البته سلطان حق بودن خداوند به معنای خالق حق بودن او می باشد. ابن عربی براین عقیده است که عالم متوهم است و وجود حقيقی ندارد. عالم واجد وجود حقيقی نيست و آنچه حقيقتاً وجود دارد، وجود حق است: «و جز او چيزي غير از عدم محض نيست»[4]. ازنظر عرفا آفرینش وسیله ظهور حق و زمینه معرفت و عشق به آن معشوق حقیقی است، اما دورتر خواهیم دید که، حق درقرآن ابزار ووسیله ای است برای آفرینش و دوام هستی.[5] گویی فلاسفه اسلامی، با نادیده گرفتن قرآن، تحت تاثیر نظرات افلاطون و ارسطو که حق را "حقیقی ترین" موجود جاودانه می دانسته اند، سعی داشته اند تا این "حقیقی ترین موجود" را با مقام تراشیدن برای خداوندی که از همۀ این تصورات و مقام ها مبرا می باشد، به خود خداوند نسبت دهند. از نظر ابوعلی سینا، وجود دائم، واجب‌الوجود، به ذاته دائماً حق و ممکن‌ الوجود، به غیره حق است و به ذاته باطل.

قرآن در آیه 17 سوره رعد، حق وباطل را این چنین مثال می زند: "خداوند از آسمان آبى نازل كرد و از هر دره و رودخانه به اندازه هر يك سيلابى جريان يافت، و سپس سيل بر روى خود كفى حمل كرد، (همچنین) بعضى چيزها كه براى ساختن زيور يا ابزار در آتش مى‏گدازند نيز كفى مانند آن دارد، خدا حق و باطل را چنين مثل مى‏زند، و اما كف به كنار افتاده نابود مى‏شود، ولى چيزى كه به مردم سود مى‏دهد در زمين مى‏ماند، خدا مثل ها را چنين مى‏زند". که شرح آن بالاتر آمده است.

واژه حق در قرآن به اشکال زیر آمده است:

1- حق به مثابه مطلق و برنامه ای مدون و ثابت وماندنی و تغییر نا پذیر[6]  که در به عمل در آمدن یا وقوع آن هیچ شکی وجود ندارد- أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا- بدانند كه وعده خدا حق است، و درزمانش ترديدى نيست.[7]

2- حق به معنای علم[8] که در واقع همان حق الیقین یا حق مطلق می باشد و تفاوتی با آن ندارد.

دو مورد بالا که در واقع یکی هستند همان حق خالص یا حق مبین یا حق می باشد که در لوح محفوظ از سوی خداوند حفاظت می شود(بروج-22). – دراین جا آن را "حق اول" می نامیم.

3- حق به مثابه عمل در بسترحق یا آن برنامه لایتغریا حق الیقین:[9] آن چه که از حق به رابطه بین انسان ها و روابط اجتماعی وطبیعی با انسان و یا طبیعت با طبیعت مربوط می شود دراین رده قرار می گیرند. عمل دربسترحق به دلیل این که یا توسط عامل عمل که انسان است به نوعی به ماده وصل می شود، و یا امور طبیعی مادی است، دارای ویژگی هائی می شود. مثلا حقوق موضوعه که در زمان و مکان به شرط خارج نشدن از آن بستر می توانند متغیر باشند. آیاتی در قرآن که جزء آیات متشابهات هستند از این قبیل اند. و به دودسته زیر تقسیم می گردند.

الف- حق به معنای حقیقت، واقعیت، امر واقع، درست، راست[10]

ب- حق به معنای حقوقی یا رابطه انسان باانسان و انسان با جامعه ویا باطبیعت.[11] که در این جا آن را حقوق انسانی یا طبیعی یا "حق دوم" می نامیم.

مفهوم واژه

در آیات متعددی از قرآن، خداوند آن چه را که خلق کرده و یا انجام داده و خواهد  داد و یا نازل کرده است را به حق ارجاع می دهد و غیر حق عملی نمی کند.[12] بااین که خود، خالق وسلطان حق است (طه 114) خود را موظف نموده ازعمل به حق تجاوز نکند[13] یعنی عملی که مخالف با برنامه ای که خود تنظیم کرده است (حق) انجام نمی دهد.

حق پدیده یا برنامه ای حساب شده و دارای منطق وترتیبات ثابتی است  (نساء 170) که خلقت بر آن ها استوار می باشد و قابلیت تعدیل و تغییر و دستکاری را ندارد. وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فيهِنَّ بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (71احقاف) و اگر حق تابع هواى نفس آنان شود همانا آسمانها و زمين و هر چه در آنها است تباه خواهد شد، نه، بلكه ما مايه تذكرشان را فرستاديم، و ايشان از مايه تذكر خود روى گردانند. بنابر این آیه، برنامۀ هستی (حق) بسته شده و فرآورده های هوای نفس بر آن تأثیری ندارند. درنتیجه، هرآنچه باطل است در جوار هستی هستند و با آن سازگاری ندارند و نتایج تخریبی آن، از قبیل ظلم، حسادت، تکبر، برتری طلبی، و... فقط متوجه انسان (نفس) وطبیعتی که انسان برآن سلطه دارد می شوند. مفهوم واژۀ حق در زمان نزول قرآن، همین روشنی و شفافیت را در اذهان داشته است: در سورۀ یونس آیۀ 53 می فرماید: وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِين - از تو خبر می گیرند آیا آن حق است؟ بگو به خدای من حق است وشما در (تغییر) آن ناتوانید. بنابراین، در ذهن سئوال کنندگان، حق چیزی موجود و حقیقی وغیر قابل دسترسی وتغییر بوده است. این غیر قابلیت تغییر حق یا همان برنامۀ از پیش ترسیم شده از سوی ترسیم کنندۀ آن هم غیر قابل تغییر می باشد. يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُور، آیۀ 5 سورۀ فاطر اى مردمان وعده خداوند حق است، زندگى دنيا فريبتان ندهد و شما را بخدا نفريبد. می فرماید به دلیل اینکه وعدۀ خدا حق است، قابل تغییر نیست و شما فریب نخورید که رحمت خداوند حق را بر می گرداند یا تغییر می دهد. تجاوز به حق ( پوشاندن آن با باطل) تأثیر مخربش را بر شما می گذارد و بر نفس خسارت وارد می کند. البته نباید امر حق را مختص و منحصر به انسان تصور کرد. این جهان نا متناهی که فاصلۀ ما را با بعضی کرات به میلیون ها سال نوری تخمین می زنند که فقط همین فاصله را بشر قادر به درکش نیست، وشاید در این جهان بی کران موجودات دیگری هم زندگی می کنند، همه و همه بر طبق آن برنامۀ منظم وعلمی و تدوین یافته خلق شده اند، درغیر این صورت، دوام آن غیر ممکن می شد.

قرآن در آیات زیادی، کتاب مبین یا ام الکتاب و یالوح محفوظ را مخزن علومی می داند که فقط خدا ازآن آگاه است. وهیچ اتفاقی در هستی نمی افتد مگر این که در آن لوح ثبت باشد. هر خلقی و یا هرحرکتی که در هستی صورت پذیرفته و یا می پذیرد ویا خواهدپذیرفت را با حق و منطبق با آن لوح یا کتاب مبین  می داند.[14]

ملا صدرا در این مورد اشاره جالبی دارد و در اسفار می نویسد:

و اما لوح محفوظ، پس آن عبارت است از نفس كلى فلكى، بخصوص فلك اقصى، چون هرچه در عالم جريان مى يابد و يا در آينده جريان خواهد يافت در نفوس فلكى نوشته شده و ثبت شده است چون آنها به لوازم حركتهاى خود آگاهند... پس همان گونه كه در كاغذ محسوس نقوش محسوسى به وسيله قلم نوشته مى شود، همين طور از عالم عقل فعّال صورت هاى مشخصى ترسيم مى شود كه به طور كلى علل و اسباب آن مضبوط است، جايگاه اين صورت ها نفس كلى است كه قلب عالم است.[15]

ملاصدرا لوح محفوظ را نفسی (موجود غیر مادی) می داند که برنامه هستی در آن به گونه ای عقلی یا خردی و غیر مادی  نوشته یا حک شده باشد. تمامی اتفاقاتی که افتاده یا درآینده خواهند افتاد را برطبق آن برنامه ارزیابی می کند.

به دلیل این که حق امری ماوراء الطبیعی است، همانند علوم تجربی ثابت شدنش هم در این جهان ممکن نیست، با تعقل و خرد باید به مفهوم آن واقف شد (رعد 19).

اما عالم شدن به مفهوم آن در حد یقین در جهانی دیگر مقدور می باشد (انعام 30) هنگامی که نفس با حقیقت آن روبرو می شود  إِنَّ هَاذَا لهَوَ حَقُّ الْيَقِينِ(95-واقعه) به درستى كه اين همان حق اليقين است. همان طور که در بالا آمد، دراین جهان اما می توان به مفهوم آن عارف شد (مائده-83).

جنس حقیقی انسان (نفس) از حق است، یعنی از همان برنامۀ موجود هستی که در ام الکتاب محفوظ می باشد. به همین دلیل انسان باوجودی که خود خالق باطل است، همچنان به دنبال حقوقی است که در بستر حق می باشند. و هرگاه مرتکب عملی خلاف حق می شود(مثلا دروغ بگوید)، ویا عملی خلاف حق را تحمل کند (مثلا ظلم را)، آسایشش مختل گشته، بیمار می شود.[16]

از آن چه گذشت، با توجه به آیات قرآن وتوجه به نظر ملاصدرا در مورد نفس فلکی که در بالا آمد و تحولات علمی که از نیمه دوم قرن بیستم در نقش نرم افزارها و سخت افزار ها درزندگی انسان پدیدار گشته اند شاید بتوانیم ساده تر به مفهوم واژه حق نزدیک شویم و عملکرد آن را بهتر درک نمائیم.

چنان چه لوح محفوظ یا کتاب مبین و یا نفس فلکی صدرا و یا ام الکتاب (کتاب مادر) را به مثابه سخت افزار (مادر بورد motherboard - تخته مداراصلی) و آن کتابت (به تعبیر قرآن) را برنامه یا نرم افزاری فرض کنیم که سامانه هستی برآن بنیان نهاده شده است، به ترتیبی که خلقت آسمان ها و زمین و هرچه در هستی هست منطبق بر آن انجام گرفته باشد، آن برنامه حق اول می باشد که ثابت و غیر قابل تغییر در زمان و مکان است. و هر پدیده یا عملی که با آن برنامه سازگاری (compatibility) داشته باشد، این سازگاری را هم حق (حق دوم) می گوئیم. تلاش قرآن براین است که پندار و گفتار و کردارانسان را سازگار با این برنامه گرداند وَ السَّمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِيزَانَ(رحمان 7) آسمان را با برقراری موازینی بر افراشته - أَلَّا تَطْغَوْاْ فىِ الْمِيزَانِ (رحمان 8) تا شما از آن موازین تجاوز نكنيد. البته باید به این حقیقت واقف بود که این مثال ها در جهان مادی سه بعدی قابل فهم می باشند. اما با توجه به حقیقت غیر مادی بودن حق و لوح محفوظ و ام الکتاب و.... در جهانی بدون بعد؟ یا چندین بعدی؟ که بشر ازتصور  چگونگی آن عاجز می باشد، تصور واقعی حق ممکن نیست و باید به مفهومی از آن که در توان انسان باشد بسنده کرد.

در مبحث باطل دیدیم که باطل مخلوق انسان است که از خودش هستی ندارد، یعنی در بستر حق قرار ندارد و به بیان قرآن، از موازین تجاوز کرده است. بنابراین هر آنچه غیر از باطل وجود دارد، در بستر حق قرار دارد، یعنی حقمند می باشد. به این ترتیب، انسان قادر به خلق حق دوم نیست اما می تواند هرچه که در بستر حق قرار دارد و از دیده پنهان است را کشف نماید. برای روشن شدن رابطۀ میان حق و حق دوم یا حقوق، به مثالی متوصل می شویم. فرض کنیم کشور ایران حق است، همان برنامۀ خلقت هستی، هرچه که در این کشور می باشد در بسترآن قرار دارد که حق دوم می نامیم. یک زن، یک مرد، یک سیاه یا یک سفید، فقیر، ثروتمند، از هر قوم که باشد، با آن همه تفاوت، حق دوم می باشند. از این رو است که نه تنها در قرآن، بلکه در سطح جوامع به صورتی گسترده از واژۀ حق استفاده می شود که فرآورده های همان حق، که برنامۀ هستی باشد، می باشند. درون همین بستر است که حق (دوم) "یا" حقوق قابلیت تغییر و تحول پیدا می کنند و خارج ازاین بستر ناحق یا باطل است.

امیداست که تا اندازه ای از نظر ساختمانی و ریخت شناسی به آشنائی بااین مفهوم نزدیک شده باشیم. اکنون به محتوا یا صفات آن تا جائی که به انسان ربط پیدا می کند می پردازیم.[17]

فلاسفه اسلامی بیشتر به صفات یا ویژگی های حق پرداخته اند تا به مفهوم کلی یا ریخت آن. این ویژگی ها را می توان به سه دسته تقسیم کرد: الف، دائمی است. ب، از خود هستی دارد وج، راست است و برعقل مطابقت دارد. اهم این ویژه گی ها به این قرارند:

1- همان طور که پیش ازاین آمد، حق برنامه ایست مدون و ثابت و غیرقابل تغییرکه مرجع خلقت می باشد.

2- خارج ازذهن واراده انسان قراردارد، بنابراین از خودش هستی دارد. (آل عمران 60)،

3- مستقل است، بنابراین وجودش به چیزی وابسته نیست. (یونس 53)، (مؤمنون 71)، حتی خداوند به آن تجاوز نمی کند واستقلال آن را تضمین می نماید.(حجر 8)، (سجده 13)،

4- علم است و ظن وپنداروخرافات و ذهنیات در آن راهی ندارند. (احزاب 4)، (نجم 28)،  به این دلیل، نمی توان باعلم به جدال با حق رفت ، اما با ابزار باطل می توان انسان را از حضور آن محروم کرد (غافر 5). به علت این که در جهان باقی باطل نمی تواند حضور داشته باشد، در آن جا حق قابل انکار یا ندیدن نیست. (انعام 30)

5- نه زمان دارد ونه مکان. (مؤمنون 113- 116)،

6- نه حیات دارد و نه مرگ (ازلی و ابدی است). (اعلی 13)، (طه 74)،

7- باثبات است و کوچک ترین تغییری درآن داده نمی شود، حتی از جانب خداوند. (یونس 53)، (رعد 11)، (انفال 53)،

8- حق از جانب خداست و بشر قادر به خلق ویا تغییردرآن نیست، (آل عمران 60)، (بقره 147) بنابراین حق را نه می توان داد ونه می توان گرفت. حق برنامه ایست موجود وانسان زنده مختار است به آن عمل کند یا نکند. اما پس از مرگ، انتخابی دیگر جز عمل به حق وجود ندارد.

 

 



[1]راغب ميگويد: كلم تأثيرى است كه با چشم يا گوش درك شود كلام با گوش و كلم (زخم) با چشم درك ميشود «كلّمته» يعنى باو زخمى زدم كه اثرش ظاهر شد.

در مجمع فرموده: كلم بمعنى زخم است و معناى اصلى آن تأثير ميباشد كلم (زخم) اثرى است دلالت بر زخمزدن دارد و كلام اثرى است دلالت بر معنى دارد. ظاهرا كلام راغب نيز بكلام مجمع راجع است.

در شرح جامى گويد: علّت اين تسميه آنست كه كلمه و كلام در نفوس و اذهان اثر ميكند مانند زخمها در اجسام. قاموس قرآن، ج‏6، ص: 141و 142.

[2]ظن به معنای احتمال قوى است. چنانكه وهم احتمال ضعيف و شك تساوى طرفين است‏. و در قرآن ظن مرحله قبل از علم هم آمده است.  مثل: «قُلْتُمْ ما نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ» جاثية: 32. «وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ» جاثيه: 24. «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ» نساء: 157. «وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ» نجم 28    (قاموس قرآن جلد 4 ص 273).

[3]به دلیل این که حقیقت وجود را نقصی نیست  و دربر گیرنده هستی می باشد، حق هم به مثابه مخلوقی، همانند تمامی مخلوقات جزئی از وجود اومی شود. (ملا صدرا سفر سوم-ص 47 ترجمه جوادی).

بعداز او طیف وسیعی از اسلام شناسان یا روحانیان تفاسیر مختلف و بعضاعجیب و غریبی از مفهوم حق ارائه داده اند که قابل بررسی به نظر نمی آیند.

[4]ابن عربی، 1405ه‍، ص 62 و 103

[5]آنچه در استفاده از این لفظ در متون فلسفی رخ داده نظیر آن چیزی است که درباره لفظ و اصطلاح موجود یا وجود در فلسفه صورت گرفته است، که اگر نزاع یا اختلاف نظری میان فیلسوفان بوده نه از حیث معنی و مفهوم بلکه از حیث تعیین مصداق آن بوده است. این امر به نظر می‌رسد که ناظر به مساوقت حق و وجود است، که فارابی  بدان اشاره کرده است و می‌توان گفت معانی متعددی که او برای حق برشمرده، با نوعی تقسیم‌بندی کلی و اجمالی درباره موجود یا وجود منطبق است.

 ← معانی حق از دیدگاه فارابی

معانی حق بنابر آنچه فارابی گفته است عبارت‌اند از: ۱) چیزی که «اکمل‌الوجود» و «اوثق‌الموجودات» است. ۲) موجودی که بالفعل حاصل است. ۳) گاهی به معقولی گفته می‌شود که عقل آن را موجود دانسته و با موجود (خارجی) مطابقت دارد و به آن موجود از آن جهت که معقول است حق گفته می‌شود و نظر به ذاتش بدون اضافه و نسبت به آنچه تعقلش کرده است، به آن موجود گفته می‌شود. به تعبیر دیگر، حق به قول مطابقِ مخبَرٌعنه گفته می‌شود، وقتی که قول با آن مطابقت دارد. ۴) چیزی که انسان بالبداهه یا با برهان، بدان یقین حاصل می‌کند.

 ← موافقت فیلسوفان مسلمان با دیدگاه فارابی

 پس از فارابی آنچه فیلسوفان مسلمان در این باب گفته‌اند در اساس با سخن او موافق است، گرچه ممکن است گاهی در تعابیر، تفاوت اندکی به نظر آید.

 ← معانی حق از دیدگاه ابن‌سینا

معانی حق، بنابر آنچه ابن‌سینا در الهیات شفا  و نجات  گفته است، عبارت‌اند از: ۱) وجود خارجی مطلقاً. ۲) وجود دائم. واجب‌الوجود، بذاته دائماً حق و ممکن‌الوجود، بغیره حق است و بذاته باطل. ۳) قول یا اعتقادی که حاکی از حال شیء موجود در خارج است، هنگامی که حال شیء خارجی مطابق با قول و اعتقاد باشد؛ ازاین‌رو، می‌گوییم این قول یا این اعتقاد، حق است. اما حق به اعتبار مطابقت مانند صادق است، جز این‌که صادق در موردی گفته می‌شود که قول یا قضیه به اعتبار نسبتش با واقع سنجیده شود، و حق وقتی گفته می‌شود که به اعتبار مطابقت واقع با قول و اعتقاد سنجیده شود. احق‌الاقاویل آن قولی است که صدقش دائم است و احق از آن، قول همیشه صادقی است که صدق آن اوّلی باشد، یعنی نیازمند علت و دلیلی برای اثبات صدقش نیست و احقُ الاقاویلِ صادق این است که در آن بین سلب و ایجاب واسطه‌ای نیست. (برگرفته از دانشنامه ویکی فقه)

[6](سجده 13) (فاطر-5)(حجر 21) (حجر 17)

[7](کهف 21) (یونس 53) (سجده 13).

[8](یونس 5) (یونس 36) (واقعه 95) (نجم 28) (حجر 85).

[9](نساء 170)- (یونس 53،) (اعراف-105 ،).

[10](مائده 27)، (آل عمران-62 داستان به حق، واقعیت)، (آل عمران-154).

[11](زاریات -19-قائل شدن حق از مال برای محرومین)، (بقره-282، حقوق در قراردادها) (هود 79)( انعام 141).

[12](حجر 8، شورا 24،فاطر5،  فصلت 25، انعام 73، هود45 ).

[13](سجده 13، انفال 53، رعد 11).

[14](انعام 59)، (یونس 61)، (هود 6)، (طه 52)، (نمل 75)، (حدید 22)، و .....

[15](ملاصدرا، الاسفار الاربعة، جزء اول از سفر سوم. ص 295).

[16]در دانشگاه نوتردام آمریکا تحقیقی انجام شده است که دروغ گفتن بر سلامت جسمی انسان اثر نامطلوب می گذارد.

http://www.maxisciences.com/mensonge/le-mensonge-un-ennemi-de-la-sante_art26163.html

البته در مورد اثرات دروغ بر سلامتی روانی انسان، تحقیقات فراوان شده است، اما در مورد اثر آن برسلامت جسم، شاید این تحیق جالب باشد.

[17]ابوالحسن بنی صدر ویژه گی های مفصل تری برای حق بر شمرده است که موارد زیر ازمیان آنها می باشند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر