تحول فکری و نظری صوری که درپی
حبس وبرابر شدن با بازجویان زندان اوین درآقای تاج زاده پدید آمده، قابل توجه و
تأمل فراوان می باشد. می گویم تحول صوری زیرا تحول، زیر فشار و در فضائی مملو از
خشونت را نمی توان چندان جدی تلقی نمود. بااین وجود، اما آرزوی قلبی ام این است که
تقارن زندان و تحول، صوری بوده و ایشان اصلاح شده و"حر" گشته باشند.
او درنوشتۀ خود ازدرون زندان
به ظواهر و صورت آن چه برمردم و کشور می گذرد اشاره می کند، گزارش واقعیت ها را می
دهد بدون این که به علت اصلی آن پدیده های شوم بپردازد. از دو نظام می نویسد، از
"خطاها" نام می برد و با ندامت از "افراط کاری"ها ی اوائل
انقلاب می گوید.
از دونظام نام می برد، یکی
آرزوئی است که درذهن خویش دارد، ودیگری آن چه درعمل و در دنیای واقعی موجود می
باشد. اما از آن جا که از "خطاها"ی ابتدای انقلاب شکایت می کند، بیان
کنندۀ این واقعیت است که نظام مورد نظراو همان نظام قبل از ارتکاب آن
"خطاها" بوده است. واین نظام
"زندان و شکنجه" را ، زائیدۀ همان "خطاها" ی ابتدای انقلاب می
داند. به بیانی دیگر، نظامی را که اونمی خواهد، همین نظامی می باشد که درساختن و
مستقر کردنش جوانی خود را به آن مصروف کرده است.
نمی نویسد این
"خطاها" و آن "افراط کاری ها" چه بوده اند؟ نوشته، خواننده را با تلی مبهم از نارسائی ها و "خطاها" ی
اوائل انقلاب روبه رو می کند. وجود این هیولای ابهام برای کسی که خواهان به بودی
امور می باشد، ازخود ثمرۀ دیگری جز سر در گمی و حیرت برجای نمی گذارد. در حقیقت،
تا آن "خطاها" روشن و شفاف نشوند، نمی توان جز شکایت و گله داشتن از
"خودی ها" نامی دیگر براین نوشته نهاد. لزوم شفاف کردن آن
"خطاها" برای نسل جدید ازآن جهت ضروری می نماید که با دوری از ارتکاب
مستمر آن ها، برکاستی ها چیره آید وکران روشنی را فراروی نسل های بعد ازخود، مهیا
سازد. با ابهام زدائی از نوشته می توان علت العلل این نارسائی ها و آن خطاها و
افراط کاری ها را در دوجمله خلاصه نمود و تحویل نسل جوان داد.
با شناخت کوتاهی که ازنزدیک، و
اطلاعات وداده های عمومی که من از آقای خمینی در ذهنم به یادگار دارم، نظرم براین
است که ایشان در حکومت، هم معتقد به ولایت جمهور مردم بود و هم به ولایت فقیه
اعتقاد داشت وهر دو شیوه را با تمامی
تضادهائی که در خود دارند، خلاف اسلام نمی دانست. اظهارات او در نوفل لو شاتو، در
پی قیام فراگیر مردم با شعار استقلال و آزادی، مبین نظرش درحاکمیت ولایت جمهور
مردمی بود که خواهان دردست گرفتن سرنوشت خویش بودند. پس از پیروزی انقلاب، در بهار
زودگذر آزادی، رأی مردم به قانون اساسی بیان گر اعتماد آنان به شخص آقای خمینی بود
زیرا در فرصت اولین انتخابات ریاست جمهوری به کاندیدی رأی دادند که به ضد حاکمیت
ولایت فقیه معروف و خواهان حاکمیت جمهور مردم بود. به این ترتیب، آقای بنی صدر با
کسب اقبال 76 درصد ملت، نماد حاکمیت مردم شد. بااین وجود، دربین فعالان و گروه های
سیاسی آن روزها، به ندرت می شد افرادی معتقد به حاکمیت جمهور مردم یافت. به بیان
دیگر، اکثریت قاطع فعالان سیاسی، برخلاف نظر اکثریت قاطع مردم، با حاکمیت مردم بر
سرنوشت خویش موافق نبودند ودرپی استقرار حاکمیت خویش برمردم بودند. وهمین امر
زمینه را برای استقرار نظریۀ حاکمیت ولایت فقیه فراهم نمود. کسب حدود 10 درصد آراء
توسط جناح های متمایل به حاکمیت بر مردم، مقبولیت قانون اساسی تازه تصویب شده از
سوی ملت را زیر سوال برد و ضمانت ملی و مردمی بودن آن را مورد تردید جدی قرارداد.
از این مرحله به بعد، جمع این اقلیت 10 درصدی دربرابر آن اکثریت 76 درصدی مردم
قرار گرفت و برای رسیدن به حاکمیت، دست به کودتای خرداد 1360 زد. به این ترتیب
زمینۀ عملی برای استقرار نظام ولایت مطلقۀ
فقیه فراهم گردید.
این اقلیت که متشکل بود از
بخشی از روحانیون، از حزب کمونیستی توده گرفته تا دیگر احزاب لیبرال و گروه هائی
که اصلاح طلبان کنونی را تشکیل می دادند، برای دردست گرفتن حاکمیت، با به کاربردن
زور، مرتکب "خطاها"ئی شدند که آقای تاج زاده از آن ها سخن به میان آورده
است. در حقیقت، "خطاها" ئی که آقای تاج زاده تمثیل آنها را در زندان
اوین به چشم خویش مشاهده کرده است، ثمرۀ آن خطای عظما، یعنی مخالفت با حق حاکمیت
مردم می باشند. زیرا ایستادن دربرابر خواست اکثریت مطلق یک جامعه توسط یک اقلیت،
محتاج به کارگیری زور است که همان "خطاها" ئی اند که آقای تاج زاده در
نامۀ خود به آنها اشاره می کند.
خطای معتقد بودن به حاکمیت
ولایت فقیه یک خطای نظری است که با تجربه کردن قابل محک زدن و اصلاح کردن و دوری
گزیدن از آن و یا نزدیکی به آن می باشد. "خطاها"ئی که اقای تاج زاده در
زندان مشاهده کرده و یادآور کردار خود و دوستانش در اوائل انقلاب بوده اند، نه
امری نظری و عقیدتی، بلکه به کارگیری سانسور و خشونت می باشد که نوعی عارضۀ بیرونی یا بیماری است که باید آن را
درمان نمود. زیرا انسان سالم برای اعمال نظر خود به هم نوعش دست به خشونت نمی زند.
به هرحال شجاعت و شهامت او
قابل تقدیر می باشد که چون نیک نظر کرد و دست خویش را درآن دید، درعوض افسردگی و
تسلیم، استوار ایستاد و از گذشتۀ خویش دربرابر نسل جدیدی که ادامه دهندۀ آن گذشتۀ
نامیمون می باشد اظهار ندامت کرد. واگر چنان که در نامه خود می نویسد، توانسته
باشد در بازجویان خود مؤثر واقع شود، پیروزی بزرگی را درراه به ثمر رساندن حق
حاکمیت مردم نصیب خود کرده است.
اعتقاد داشتن به ولایت فقیه
جرم نیست، اما اعمال خشونت با هر عقیده و نظری جرم می باشد. با تاسف فراوان طی سی
سال شاهد این بوده ایم که خط مشترک "خودی" ها در نظام ولایت مطلقۀ فقیه،
نه اعتقاد به ولایت (که امری درحد نظر و شخصی است) که توافق بر سر اعمال سانسور و
انواع خشونت بر "غیر خودی" ها، یعنی آن 76 درصد مردم بوده است. اکنون که
او در آئینۀ زندان آن چه را که می بایست از واقعیت ها را دید، نه خود را شکست و نه
آئینه را، بلکه به ساختن خود همت گماشت و دید چه آسان می توان ساخت و آن "خطاها"
را جبران نمود. فقط شهامت یک حرکت را لازم دارد، بقیۀ کار آسان است.
آنان که توان دیدن راست نمائی
آئینه را ندارند، باید از پدیدۀ تاج زاده درس آموزی کنند. اگر بصیرت را کمی عمیق
ترکنند در می یابند که اهمیت این نامه در ندامت تاج زاده نیست، بلکه نمایش شکست
نظریۀ ولایت فقیه درمیان آن اقلیت 10 درصدی است. آن اقلیتی که براستقرار ودوام سی
سالۀ نظام ولایت فقیه همت گماشت، اکنون به خیابان ها ریخته و طلب "رأی"
خود را می کند زیرا ازاین پس، خود را صاحب رأی خویش می داند. به بیانی دیگر، بخشی
مهم و جوان از آن اقلیت فعال اوائل انقلاب، اکنون به این اکثریت خاموش پیوسته است.
به این ترتیب می توان پیش بینی کرد که زمینۀ اجتماعی برای استقرار حاکمیت مردم
اکنون فراهم گشته است. بنابراین، بصیرت حکم می کند دست اندرکاران، خود، زمینۀ این
تحول مبارک را فراهم آورند تا خودشان ومردم و کشور دچار خسران نگردند.
"صدای انقلاب"
همواره بسیار دیر به گوش کسانی که برمسند قدرت قراردارند می رسد. هنوز آن اکثریت
خاموش، به حق، به دیدۀ شک وتردید به
بریدگان از نظریۀ ولایت فقیه می نگرد. به هزاران دلیل روشن که همگی روزانه مشاهده
می کنیم، زمان به سود آن اکثریت خاموش درحال پیش روی است. زمان را نمی توان از پیش
روی باز داشت. کسانی که به هردلیلی زمینه را برای استقرار نظام ولایت فقیه فراهم
آوردند، اکنون که افول آن را در آئینۀ زندان یا جامعه مشاهده می کنند، باید درنگ
را جایز نشمرند و از شهامت آقای تاج زاده درس گیرند و به نقد آن چه گذشته است
اقدام نمایند و زمینه را برای استقرار حاکمیت مردم فراهم آورند. به این ترتیب است
که می توان امیدوار بود مردم این تجربۀ شوم سی سال گذشته را همچون یک تجربۀ ملی
قلمداد کنند و از آن "خطاها" درگذرند.
آن گاه که آن اکثریت خاموش به
دنبال رأی خود به خیابان ها سرازیر شود، رأی خود را نه درون صندوق های نظام مستقر،
بلکه درپس پرده های کودتای 30 خرداد 1360 جستجو خواهد کرد. دراین صورت، آن چه که
درطی این سی سال برآنان رفته است را نه یک تجربۀ ملی، بلکه نتیجۀ کودتای اقلیتی بر
ضد خود خواهد دانست که حاصل آن این همه خسارت وفساد و تجاوزات به حقوق و تاراج بیت
المال و...بوده است و در نتیجه طلب غرامت خواهد کرد. مسئولان مستقر در حاکمیت چنان
چه بصیرت خود را از چارچوب قدرت و مصلحت اندیشی به دربرند و از ورای حق بنگرند،
متوجه خواهند شد که نمی بایدشان لحظه ای را ازدست فرونشانند و به آماده سازی زمینۀ
استقرارحاکمیت جمهور مردم همت گمارند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر