این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

احمدی نژاد وواقعیت مافیاها - خرداد 1987




انقلاب ایران حول محور شعار استقلال وآزادی با سه نوع جهان بینی برنظام شاهنشاهی غلبه کرد و جمهوری را بنا نهاد. این شعار بنابر نوع دیدگاه انقلابیون بیان می شد. گروهی آزادی را دررابطه و برای "مردم" تعریف می کردند، گروهی آزادی را برای ودرمحدودۀ اسلام می دانستند و سومی ها آزادی را برای توسعۀ اقتصادی می خواستند. دسته اول جریان استقلال و آزادی را شکل می داد و نماد آن ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهور بود که استقلال و آزادی وعدالت را وسیله های حیات درخورانسان وضروری برای توسعه و رشد می دانست. گروه دوم به رهبری آیت الله خمینی، اسلام و بعد ها حکومت اسلامی را اصل میدانست وآزادی وعدالت را با فقه (اسلام) تعریف می کرد و دسته سوم که نماد آن هاشمی رفسنجانی شد، آزادی را در رابطه با توسعۀ اقتصادی بیان می کردند وعدالت را ازفرآورده های توسعه می دانستند. دایرۀ قدرتی که اکنون دربر گیرندۀ "خودی"ها است متشکل از گروه دوم و سوم می باشد که با کودتای خرداد 1360 شکل گرفت.
علت کودتا روشن است. از دیدگاه دسته دوم، در نظامی دینی که درآن مردم درآزادی تصمیم گیرنده باشند، درمدتی نه چندان زیاد براثر شتاب رشد مردم، بساط روحانیت و فقه و حوزه های دینی برداشته میشود که با آرمانها و خواست آنان درتضاد قرار می گرفت. دسته سوم هم که اغلب یا لیبرال بودند و یا نیروهای چپی که بعدها گروهی از آنان به اصلاح طلبان شهرت یافتند، بنا بر دیدگاه نخبه گرائی و قدرت طلبی که داشتند، به مردم به عنوان ابزاری برای توسعه می نگریستند وبه این ترتیب لزوم بی عدالتی را تارسیدن به "توسعه" توجیه می کردند. کودتا کردند تا بدین وسیله با از میان برداشتن خط استقلال و آزادی که هدف را مردم می دانست و اقبال عظیمی ازسوی ملت به آن میشد، از شرکت مردم در تعیین سرنوشت خویش جلوگیری نموده، خود مدیریت کشور را درراه "اعتلای اسلام" ویا "توسعۀ" مورد نظر خود به دست گیرند.

با رئیس جمهور شدن هاشمی رفسنجانی، برنامۀ توسعه با آب ورنگ "اسلام" به اجرادرآمد. بنابراظهارات علی ربیعی، مشاور امنیتی محمد خاتمی، الگوی توسعه برای نظام چین و ژاپن و... بود که دراین کشورها توسعۀ اقتصادی به دست نظامیان به اجرا درآمده است. با توصیه های اطاق فکر "توسعه"، سرداران سپاه یکی پس از دیگری استعفا داده، یا نداده به آقازاده ها پیوستند وبه سرمایه های ملی یورش برده و با زد و بندهای غیر قانونی توسط بانکها تحت نام حکومت اسلامی و همکاری روحانیت دولتی آنها را به ثمن بخس تصاحب کردند تا کشور را درمدتی کوتاه به یک قطب اسلامی-اقتصادی در منطقه تبدیل نمایند. البته سردارانی بودند که بنای مخالفت بااین تاراج ملی را سردادند اما برای اجرای "هدف مقدس توسعه و سازندگی" قربانی شدند. به این ترتیب با شعار "خصوصی سازی" دست به یک شبه خصوصی سازی تصنعی دولتی- نظامی زدند که بعدها به نام مافیای مالی-نظامی مشهور شدند.
نتیجۀ این برنامه که تمام ثروت ملی و درآمدها را به نابودی کشانده است و سیستم اقتصادی را به هم ریخته، مدیریت را به پائین ترین سطح خود کشانده ، چیزی جز اشاعۀ فساد وشرک وفقرعمومی نبوده است. بن بست "توسعه و سازندگی" وتمایل شدید مردم به تحول که در انتخابات ریاست جمهوری خرداد76 بروز نمود، آقازاده ها و سرداران سپاه تازه به ثروت رسیده( یا به قول علی ربیعی، پولدارهای پفکی) را نگران میکرد. برای دل گرم کردن آنان وثبات بخشیدن به روند "توسعه"، به همت سردارانی همچون محسن رضائی ، مجمع تشخیص مصلحت نظام به سرپرستی "سردارسازندگی"، سندچشم انداز بیست ساله را تدوین کرد تا دردولتهای بعدی این سیاست را تثبیت کرده باشند. غافل بودند از اینکه در فضائی بسته و فاسد، توسعه غیرممکن میگردد. ناکامی های این برنامه ازهمان آغاز و درزمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی نمایان شدند. برای رهائی از بن بست، جسته و گریخته سخن از باز کردن فضای سیاسی شنیده میشد که با نظام ولایت مطلقۀ فقیه درتضادبود، یعنی همان دیدگاه "اصل بودن حکومت اسلامی". این چنین اسلام را عملا با توسعه در تضاد قراردادند. ازاین زمان، رهبری نظام خطر را دردوقدمی خود حس میکرد. زیرا بازهم بنابر گفتۀ علی ربیعی بعداز تجربۀ شکست، برای توسعه می باید بخش خصوصی را قوی و دولت را ضعیف نمود تا جائی که دولت جایش را به مردم (بخوانید سرمایه داران پفکی یا مافیاها) بدهد. هردو جناح، این تضاد بین خودرا قبل از برخوردی جدی وخطرناک برای موجودیت نظام، می بایستی به نحوی حل می کردند.
برای حل این امرمعضل، محمدخاتمی با شعار مردمسالاری دینی (تضمین برای رهبری) و قانون (ضمانت اجرای تصمیمات مجلس مافیاها) با همکاری سرداران هردو جناح به ریاست قوۀ مجریه رسید به نحوی که خود دراواخر حکومتش اذعان کرد یک کارگزاری بیش نبوده است. الحق که وظیفۀ خویش را به انجام رسانید و هشت سال برنامه ای شکست خورده را سرپا نگه داشت.
اما روند سند چشم انداز و برنامۀ چهارم علاوه بر نتایج وخامت باری که تاکنون برای مردم به ارمغان آورده اند، نظام ولایت مطلقه را هم درمعرض آسیب پذیری قرار میدهند.
حادثه و اتفاق رئیس جمهورشدن احمدی نژاد دربرابر هاشمی رفسنجانی، فرصتی گرانبها برای سید علی خامنه ای ایجاد کرد تا بتواند روند آن برنامه را به دوراز توسل جستن به نیروهای نظامی متوقف ویا به سود خویش منحرف گرداند. افشاگری ها و حملات علنی وبی پروای احمدی نژاد به مافیاها با شعار عدالت در همین راستا و با پشتیبانی رهبر صورت می گیرند. بدون ارائۀ برنامه ای مشخص، منظورش از عدالت تقسیم ثروت ملی بین مردم است، شعار بردن نفت برسر سفرۀ مردم زائیده همین موقعیت اوست. عدالت برای طرفداران سند چشم انداز همانطور که گفته شد موهبتی است که بعداز "توسعه" نصیب مردم خواهدشد. برای هواداران نظام ولایت فقیه، درسایۀ حکومت اسلامی عدالت میسر می گردد. در هردو حال تعریفی مبهم و بی محتوا از آزادی وعدالت و توسعه ارائه می دهند. اختلاف دیدگاه احمدی نژاد با گردآورندگان سند چشم انداز و رهبری در مورد عدالت اینست که وی عدالت را دررابطۀ مستقیم بامردم می بیند. باوجودی که عقاید خرافی وبه دور از کمترین تعقلی را نسبت به امام زمان(ع) دارد، اما اجرای عدالت را به ظهورش منوط نمی کند. اما متاسفانه بدون نظریه ای منسجم و برنامه ای مدون و مدیریتی درخور و پشتوانه ای قابل، به صورت ابزاری دردست رهبری قرار گرفته است. شکست برنامۀ توسعه و سازندگی که هاشمی رفسنجانی به امید ناپلئون شدن درپی موفقیت آن خود را سردارش می نامید، موقعیت مناسبی را برای رهبری فراهم آورده است تا با نشانه گرفتن او به عنوان مسبب ومسئول وضع موجود خودرا ار مهلکه ای که همگی باهم به دست خود تدارک دیده اند برهاند.

تاکیدها و تهدیدهای اخیر هاشمی رفسنجانی برای تحدید فعالیتهای احمدی نژاد و تطابق دادن آنها با برنامۀ چهارم و سند چشم انداز با نظارت مجمع تشخیص مصلحت برعملکرد دولت، نشان از عزم طرفین برای یک تقابل رو در رو دارد. اجرا نکردن قوانین مصوبۀ مجلس مافیاها توسط دولت و اقدام اخیر حدادعادل که روابط خانوادگی هم با رهبری دارد، مبنی بر انتشار مصوبه های چند ماه پیش کنار گذاشته شده توسط احمدی نژاد در رسانۀ رسمی برای اجرا، و نامۀ شدیدالحن احمدی نژاد به او- که نمی تواند بدون پشتوانۀ رهبری صورت گرفته باشد- همه و همه دلائل وحشت مافیاهای نظامی-مالی "توسعه" می باشد که باازدست دادن مجلسی یک پارچه، خطر را دریک قدمی خود می بینند.

اعتراض های سازمانهای دولتی که بعضا زیر مجموعۀ خود حکومت اند به سخنان اخیر احمدی نژاد درقم، نشان از یک بسیج همه جانبه ارگانها و افرادی دارد که نسبت به افشای وجود مافیاها و فساد درکشور حساسیت دارند. این مافیاها چنان بر ارکان رسانه ها ووسائل ارتباط جمعی اشراف دارند که این مسئلۀ حیاتی کشور، یعنی وجود مافیاهای نظامی-مالی و فساد، درمدت زمانی کوتاه سانسور شده و از صحنۀ رسانه ای حذف می گردد و به سرعت به مسئله ای کم اهمیت یا شایعه تبدیل میشود. مراجع تقلید دولتی هم به کمک شتافته، آیت الله جوادی آملی در ملاقات اعضای ستاد بزرگداشت مطهری اظهار میدارد " مبارزه با فساد اقتصادی با بگیر و ببند نمی شود". این مرجع قم توضیح نمی دهد چرا هنگام اعدامهای دسته جمعی وخشونت آمیز هزاران جوان در شهریور67 سکوت گزیده بود و یا وقتی دخترکی برای آشکارکذاشتن چند تار مویش کتک می خورد، صدای ایشان درنمی آید واینکه در کجای تاریخ بشریت مافیا با نصیحت و امر به معروف از فساد و جنایت دست برداشته است که ایشان این چنین درمورد مافیاها مهربان وملایم و رئوف شده اند؟ به هدف لوث کردن مسئلۀ مافیاها، عده ای منجمله ستاری فر از مسئولین اقتصادی دولت خاتمی باانکار وجود مافیاها از احمدی نژاد می خواهد (اگر راست می گوید) نام این مافیاها را افشاء کند. مگر افشا نشدن نام آنها دلیلی برعدم آنهاست؟ مگر اکبر گنجی عالیجنابی را نام نبرد و معرفی نکرد؟ مگر سایت رجانیوز پس از سخنان اخیر احمدی نژاد درقم، نام محسن رضائی را افشاء نکرد؟ مگر سردار نقدی از دهها اسکلۀ قاچاقی متعلق به سپاه پاسداران سخن به میان نیاورد؟ مگر ومگر های زیادی که دراین مورد می توان ردیف نمود برای شما کافی نیستند تا به وجود مافیاها پی ببرید؟ به گونه ای سخن می گویند که گویی از بهشت به جهنم وارد شده ایم! مگر هشت سال قوای مجریه و مقننه رادراختیار نداشتید؟ در این مدت چه پیشرفتهائی درسیاست "توسعه" تان نصیب ملت کردید غیرازسرازیر کردن ثروت های ملی به جیب مافیاها؟ که خواهان ادامۀ همان سیاستها هستید؟

به هر حال بعداز یک دهه- به لطف تدابیراصلاح طلبان- سکون و مرگ درسکوت ، کشور با به دست گرفتن ریاست مجلس توسط علی لاریجانی- یا شخصی دیگر- آبستن تغییرات مهمی خواهد بود که همچنان جای مردم درآنها خالی می باشد. این تغییرات درجهت تقویت موقعیت ولایت مطلقۀ فقیه، یعنی "اصل، حکومت اسلامی" انجام خواهند شد. تقابل ها ادامه خواهند داشت و "عدالت" احمدی نژاد درحد همان شعار باقی خواهد ماند.

آن چه مسلم می باشد این است که زیستن دروضع فلاکت بار، سرنوشت محتوم ما نیست. وضعیتی است که خودما برای خویش فراهم آورده ایم. گناه آن نه به گردن دین است و نه به گردن ایدئولوژی و نه راست و نه چپ و نه آخوند و نه نظامی و نه سیاسی و نه غیر آن. گناه آن مسقیما متوجه ما ملت است. بی پرده بگویم که ما ملتی هستیم همانند داستان قوم بنی اسرائیل درقرآن. هر فرصتی را می سوزانیم و هر نعمتی را ویران می کنیم. ازجمله ملتهای نادری هستیم که از ثروتهای طبیعی سرشاری بهره مندیم، اما همچنان در تنگی زندگی را می گذرانیم. از جمله ملتهائی هستیم که از برکت رهبران لایق و صادق و نیک کرداری چون میرزاتقی خان امیرکبیر، مصدق، بنی صدر، برخورداربودیم اما لیاقت نگهداریشان را نداشتیم واین درحالیست که نالایق ترین، خائن ترین، دشمن ملت ترین رهبران ما ده ها سال باخیال راحت برما حکومت راندند. هر رهبری به میزان خدمتی که به ما میکند، ناسزا و بدگوئی تحویلش می دهیم ومجیز غداران را می گوئیم. گویی در سنت ما این چنین است که عده ای حق دارند دراین کشور جنایت کنند و ما هم به روی مبارک خود نیاوریم. آقای خاتمی می گوید "باید دربرابر انحراف از خط امام محکم ایستاد"، منظور کدام خط امام است؟ نکند می خواهید دوباره اعدامهای تابستان 67 را تکرار کنید؟ خطی که هم شما درآن بگنجید و هم مرحوم خلخالی و هم مصباح یزدی وهم آیت الله صانعی و هم حسین شریعتمداری، دیگر خطی روشن و شفاف نمی تواند باشد که شما از آن صحبت کنید. خطوطی هستند که در نقطۀ تقاطع آنها ماکیاول قراردارد. "قدرت" از یاد شمابرده است مادینی داشتیم به نام اسلام که یک خط بیشتر ندارد (حبل الله) و شرک درآن حرام است؟ اینقدر عوام فریبی نکنید. اگر مردم را ارشاد نمی کنید که شغل اصلی شماباید باشد، لااقل بااین سخنان مانع رشد آنان نباشید.

برای خروج ازاین بحران به نظر نویسنده یک راه بیشتر وجود ندارد و آن این است که مردم باید خود را در ادارۀ امور به دولت خودکامه تحمیل کنند. آزادی و استقلال و عدالت را خود تصدی کنند. برای این کار باید عملی کردن شعارهائی به سود مردم که دولتمردان سرمیدهند را با واردآوردن فشار به حکومت از طریق اعتصابات و تظاهرات خواستارشوند. اگر مدیران فعلی توان اجرای آنها را ندارند، برکناری آنا ن را خواستار شوند. حقوق خود را اقلا آن چه درقانون اساسی آمده است را مطالبه کنند. زندگی درذلت را رها کنند. زیربار انتخابات قلابی نروند. نباید باسکوت خود دولتمردان را درفساد و جنایت و خیانت تشویق نمود، برعکس با نشان دادن عکس العمل دربرابر آنان، باید در کارهای صواب آنان را تشویق نمود. این گونه میدان خالی از دست دولتمردان فاسد گرفته می شود و راه برای راهگشائی فراهم می گردد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر