این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

تاریخ چه خواهد گفت؟ - بهمن 1387





انقلاب سی ساله شد. به همین مناسبت روزها و هفته های قبل شاهد برنامه های وسیع و بدون سابقه رسانه های خارجی بودیم. بانگاهی اجمالی به این برنامه های به ظاهر متنوع نوشتاری و صوتی و تصویری یک هماهنگی حساب شده درآنها نتوانست خودرا پنهان نماید. دراین برنامه ها که از تمامی جناح ها و فعالان سیاسی که هریک به نحوی می توانست درمعرفی انقلاب به عنوان مسئول تمامی نابسامانیها ی موجود کمکی به آنها کنند به نحو شایسته ای بهره گرفتند. ازمیان فعالان سیاسی "انقلابی" گرفته تا ضد انقلاب را برای طرح خویش بسیج کرده بودند. هدفشان القاء کردن این پیام به جهان بود که انقلاب جز خشونت و پشیمانی وعقب افتادگی نیست و نظام موجود درایران نتیجه درست و منطقی همان انقلاب است و انقلابیون هدفی جز وضع موجود را دنبال نمی کردند. البته دروضع بحران زده اقتصادی و اجتماعی و سیاسی که غرب امروز درآن گرفتارآمده، طبیعی است که افکار عمومی خویش را از دست زدن به هرتحرکی ترسانده و بازدارند تا به زعم خویش "درآرامش" با "اصلاحات"، موفق شوند "سرمایه" رااز مهلکه ای که خود برای خود تدارک دیده است نجات دهند. اما آنچه دراینجا مورد نظر میباشد سردیگر قضیه است که به کشور ما ربط مستقیم دارد و برهر وطن دوستی واجب می شود که درآن اندیشه کند وتا دیر نشده است شاید بتوان با بهای کمتری اهداف پلیدی که اطاق فکرهای مافیائی همواره برای ملتها تدارک می بینند را از عمل باز داشت.
روشن است که مردم را ازانقلاب ترساندن یعنی منع کردن آنان از دخالت درسرنوشت خویش درکشورهای استبدادی، و دردمکراسی ها یعنی بازگذاشتن دست کسانی که نه به حقوق مردم ونه به منافع آنان توجه چندانی ندارند، درغارت سرمایه های آنها. ترساندن مردم ازانقلاب، پیام دیگری هم باخود حمل می کند وآن این است که تصمیم گیرنده واقعی ما هستیم و دربرابر خواستهای شما مقاومت می کنیم. زیرا درغیر این صورت چنانچه به خواست و حقوق مردم توجه می شد انقلاب محلی پیدانمی کرد که کسی از او بترسد یانترسد، خشن باشد یا نباشد. بنابراین بدون وجود بحران انقلاب اولا معنی پیدا نمی کند و ثانیا ترساندن مردم از انقلاب، هدفی جز حفاظت بحران سازان رادربر ندارد.
شاید بتوان ادعا کردکه پس از سالهای 56 و 57، امسال برای اولین باراست که رسانه های داخلی و خارجی تا این وسعت برسر "انقلاب" همسو شده اند. درآن زمان برسراحقاق حقوق مردم ایران بایکدیگر درمسابقه بودند و اکنون برای تبدیل آن انقلاب به ضد خودش تلاش می کنند.
برای اینکه از دایره مشاهدات و احیانا ذهنیات خود را دور کرده باشیم، به سراغ اوامر واقع شده و روشن می رویم تا خود را به واقعیت امر نزدیک نمائیم. ببینیم این ادعا که هدف مشترک رسانه های یاد شده یکی کردن نظام موجود با آن انقلابی که یکی ازثمراتش سرنگونی رژیمی استبدادی بود، تا چه اندازه صحت دارد؟ آنگاه باردیابی بتوانیم از اهداف آنان پرده برداریم.
می دانیم که درطول سال های 56 و 57 ، دردریای متلاطم شور و هیجان و قانون شکنی انقلاب، شعار استقلال و آزادی با صلابت و استحکام درمیان آن تلاطم ها، استوار و محکم لحظه ای از مردم جدا نمی شد. پس از سرنگونی نظام سابق و اعتمادی که مردم به رهبر انقلاب داشتند، قانون اساسی با شتاب به تأ یید ملت رسید. به دلیل مذهبی بودن انقلاب و رهبر آن، روحانیون فرصت راغنیمت شمردند ومساجد را به مراکز تصمیم گیری و سنگری برای کسب هرچه بیشتر قدرت تبدیل کردند. به زودی قانون شکنی و فساد به مثابه یکی ازاهرم ها و لوازم اصلی قدرت نوبنیاد درجامعه رواج پیدا کرد مزاحمتها و تصفیه حسابهای شخصی و مصادره ها ازاوامر روزمره شدند و مردم دقیق و از نزدیک شاهد این روند بودند تا فرصتی را که انتخابات ریاست جمهوری باشد، دربرابر خود یافتند. اگر انقلاب خشونت بود، مردم قبل از فرصت انتخابات به مصاف استبداد می رفتند و منتظر نمی ماندند تا درمحیطی مردم سالارانه نظر خود را اعمال نمایند. به هرحال انتخابات ریاست جمهوری در حالی صورت می گرفت که جناح های گوناگون شرکت کننده درانقلاب از لحاظ نظری و عملی تقریبا برای عموم شناخته شده بودند. شبانه روز بحث های سیاسی و تحلیل نظرات و کردار فعالان سیاسی درخانواده ها، امری عادی شده بود. مردم شناخت بالائی از جناح های مختلف به دست آورده بودند. این مردم فرصت انتخابات را به ثمره انقلاب تبدیل کردند. به این سئوال مهم پاسخ دادند که: برای چه انقلاب کردند؟ جواب دادند برای استقلال و آزادی. زیرا از میان گونه گون نظرات و کردار که درآن فرصت چندماهه از سوی شخصیتها و جناح های مختلف مشاهده می شد، نظر و عمل آقای بنی صدر رامورد تأیید قراردادند. این انتخابات، انتخاباتی بود که مردم عملا خود، اجرای آن را برعهده گرفته بودند، خود آن را نظارت کردند وبا درصدی حیرت آور باردیگر انقلابی را که کرده بودند مورد تأیید قراردادند. از سر انصاف، ازاین انقلاب عاقلانه تر و مردمی تر وقشنگ تر و انسانی تر و آرامش بخش تر مگر می توان تصور نمود؟ بنابراین، ازنظر امور واقع وحقیقی، اولین انتخابات ریاست جمهوری ثمره انقلاب بود، نماد وپیام انقلاب بود. وهیچ ناظر بی طرفی نمی تواند منکر آن باشد.
حال از دید هر ناظر بی طرف ، حذف این بخش مهم از انقلاب، وبه نظر نویسنده، مهم ترین حادثه منسوب به اتقلاب می بایستی تعجب آور باشد. وقتی این سانسور به صورت هماهنگ و به گستردگی جهانی باشد، باید گوشها را تیز و چشمها باز نمود. زیرا تحرکات سیاسی و آن هم به این وسعت، نمی تواند دفعتا و بدون هماهنگی های لازم صورت گرفته باشد. زیرا سمبل این نماد و پیام انقلاب، یعنی اولین منتخب ملتی انقلابی درقید حیات و دردسترس تمامی خبرنگاران و تحلیل گران سیاسی می باشد. مصاحبه با ایشان در سی سالگی انقلاب نه هزینه جانی و نه هزینه مالی درپی دارد. به علاوه اینکه درهمین ایام ، درمواردی غیر از سالگرد انقلاب مصاحبه هائی با ایشان به عمل آمده بود. بنابراین سانسور ایشان در سالگرد انقلاب نمی تواند اتفاقی بوده باشد ودرپی برنامه و تصمیمی به اجرادرآمده است وهدف اصلی آن هم حذف خواست عمومی مردم و هدف از انقلابشان، یعنی استقلال و آزادی بوده است. حذف استقلال و آزادی هم بدون سانسور ابوالحسن بنی صدر محال است زیرا او نماینده مردم درشهادت به استقلال و آزادی خواهی و نماد انقلاب است.
حذف این قسمت از انقلاب، حذف شعار استقلال و آزادی است. اما باید دید به چه هدفی می خواهند استقلال و آزادی را از ایرانیان جدا سازند؟ اولین درسی را که ماایرانیان می توانیم ازاین سانسور جهانی بگیریم این است که ادعای دمکرات بودن و پشتیبانی از دمکراسی که غرب به خورد بعضی از هموطنان ما کرده است دروغ بزرگی بیش نیست.
پی گیری برنامه های یادشده، نشان میدهد که سی سالگی انقلاب رافرصتی تبلیغاتی کرده اند برای انتخابات درپیش ریاست جمهوری که حیرت انسان را دوچندان می کند. باز میگردیم به این که چرا سعی براین است انقلاب را برابر باخشونت گردانند و آن را همین نظام حاکم قلمداد کنند؟ واین موضوع چه رابطه می تواند باانتخابات ریاست جمهوری داشته باشد؟ مگر تأکید و تأیید مردم بر استقلال و آزادی چه گناهی است که عده ای را می سوزاند؟ شکی نیست که دخالت مردم در تعیین سرنوشت خویش سم مهلکی است برای عوامل مافیائی خارجی و داخلی، اما تعجب از کسانی است که مدعی آزادی و استقلال اند و فرصت انتخابات ریاست جمهوری را نه همانند مردم درزمان اولین ریاست جمهوری که آن را فرصتی برای اعلام مردمسالاری کرده بودند، فرصتی برای دعواها وتصفیه حساب های درون نظامی استبدادی کنند که به گفته بعضی از سران آن، ازانقلاب به دور است و به زعم خط استقلال و آزادی، ضد انقلاب است. حذف استقلال و آزادی و تبلیغات انتخاباتی دریک مجموعه، پرده از راز بازیگران برنامه ها برمیدارد. حذف آزادی، یعنی قبول ولایت مطلقه فقیه و نظارت استصوابی و...وحذف استقلال، یعنی فراهم آوردن محیطی جهت "رابطه ونزدیکی" باغرب. همکاران داخلی بازیگران برنامه ها اگر "رابطه ونزدیکی" باغرب را درتضاد با استقلال نمی دیدند، دلیلی نمی بود که انقلاب و مردم را از استقلال و آزادی مبرا جلوه دهند. اگر به مردم سالاری معتقد بودند، دلیلی نبود برای تبلیغات انتخاباتی دست به دامان رسانه های به قول خودشان "صهیونیستی" شوند. با تأسف فراوان، حقیقت این است و مصاحبه ها هم که در جوف آن برنامه ها گذاشته بودند حکایت از این دارد که "رابطه و نزدیکی" باغرب دربرنامه آنها خلاف حقوق و درنتیجه، منافع مردم است. واین برنامه جز دردرون نظامی استبدادی غیر قابل اجرا است. از طرفی گفتن اینکه "ولایت مطلقه(استبداد) ستون خیمه نظام است" و از سوی دیگر از مردم سالاری سخن گفتن ، دروغ گفتن به مردم است و این دروغ را نمی توان جز بادروغ اصلاحات به خورد مردم داد. غرب هم خوب می داند که منافعش جز درشرائط استبدادی قابل تأمین نمی باشند، با ادعاهای دمکراتیک به راحتی سمبل دمکراسی و آزادیخواهی کشور را به دلیل پافشاری براستقلال، به سود ضد انقلاب سانسور می کند تا استقلال را فراموش شده جا بیندازد. نظام استبدادی را خواست مردم وانقلاب نمایش می دهد و کاستی ها را نتیجه بدبودن حاکمین جلوه می دهد و نه استبدادی بودن نظام. تا بتواند راه حل مسائل را درگرو انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب یک فرد لایق و مردمسالار(خاتمی) جا بیندازد. وفراموش می شود که همین آقای خاتمی بادردست داشتن دو قوه در دو دوره ریاست جمهوری، خود از عاملان همین نظام استبدادی می باشد. آن چه جلب توجه می کند اما همین امر است که اغلب آن برنامه ها، ناکامی آقای خاتمی را نتیجه عدم کمک و همکاری غرب، علی رغم درخواست های ایشان می داند وانتخابات اخیررا فرصتی تلقی می کند تا غرب اشتباهات گذشته خود را جبران نماید. روشن و شفاف است که جبران آن ناکامیها ی آقای خاتمی و اشتباهات غرب که می بایستی به دور از استقلال و آزادی به عمل آورده شوند، نه به سود مردم ونه به سود کشور خواهند بود.
بنابراین، جدا کردن استقلال و آزادی از انقلاب و مردم، دگر دیسی انقلاب است به ضدانقلاب، دگردیسی آزادی است به استبداد و دگردیسی استقلال است به وابستگی. اگر ابوالحسن بنی صدر را حذف نکنند، نخواهند توانست بگویند مردم ایران اشتباه کردند و شعور لازم راندارند و ما باید برایشان رئیس جمهور تعیین کنیم. و به نام اصلاحات استقلال کشور را به خطر اندازند. برنامه های سی سالگی انقلاب را به برنامه های انتخاباتی ریاست جمهوری تبدیل نمایند و عملا درامور داخلی ایران دخالت کنند و دخالت داده شوند. این سانسور مسلم می کند که هدف اصلی آنان تعدیل شعار استقلال و آزادی، یا به عبارتی دیگر، "اصلاح" و تثبیت نظام استبدادی ولایت مطلقه فقیه است که درآستانه سقوط قراردارد.
اما آن چه را که این حضرات تاکنون نتوانسته و یا نخواسته اند ببینند، آن 76 درصد مردمی اند که دراولین انتخابات ریاست جمهوری تصمیم خود را مبنی بر استقرار استقلال و آزادی با تدبر و تفکر و تعقل وعمل به منصه ظهور درآوردند. اگر باورمان براین باشد که دراین مدت سی ساله، نظام استبدادی موفق شده باشد آن مردم را از آرمانهای خویش باز داشته باشد، باید منطقی براین ادعا استوار باشد. مثلا باپیشرفت های شگرف آور اقتصادی، یا پیشرفتهای خارق العاده علمی، یا پیشرفت های فرهنگی و شکوفائی روابط اجتماعی، بامبارزه با فساد و اعتیاد و.....آن مردم را متقاعد کرده باشد که استبداد بهتر از آزادی است ویا حداقل به آنها قبولانده باشد که استبداد چنین و چنان خوبی هائی هم دربر دارد!! به یک چنین ملتی نمی توان دروغ گفت و آن را تکرار کرد الا درپناه یک نظام استبدادی. به همین دلیل است که نظام مطلقه مقدس می گردد و غرب هم جز باچنین نظامی نخواهد توانست درپناه استبداد رابطه دلخواه خود را برقرار نماید.
گویی سی سال استبداد غرب را متقاعد کرده است تا برنامه های استعماری درمنطقه را که درپی انقلاب متوقف شده بودند بازسازی کند. به همین دلیل به فکر بهزیستی ملت ایران افتاده است و برای رهائی اواز بحرانهای موجود، باصرف وقت و هزینه های مالی به دنبال رئیس جمهوری است که بتواند خواسته های همه رابرآورده سازد! هم استبدادراقبول داشته باشد و هم آزادی را، هم ولایت مطلقه را اساس کار خود بداند و هم دغدغه آزادی مردم را درسر داشته باشد. هم اسثقلال کشوررا ارج گذارد و هم منافع قدرتهای انیرانی درمنطقه را پاس دارد و به گفته خودش از آمریکا بخواهد تا ایران را درحمله به عراق "شریک" خود گرداند!!!
این حضرات ملت ایران را همانان می دانند که با دردست گرفتن شمع بر یازده سپتامبر اشک می ریزند درحالی که از موقعیت کشنده خود غافلند. ملت ایران را همانان می دانند که حکومت خود را به دلیل کمک به فلسطینیان بی پناه انتقادمی کنند درحالیکه استبدادحاکم برخویش را طبیعی می دانند. ملت ایران را همانان می دانند که با چشم بردگی به غرب می نگرند و راه حل مشکلات را کوتاه آمدن دربرابر خواستهای آنان می دانند. ملت ایران را محدود به آنانی می دانند که باعینک آفتابی در پیست های اسکی پرسه می زنند و خواستار برقراری "روابط" می باشند. ملت ایران را همانان می دانند که با قمه و زنجیر برسروصورت دانشجویان حمله ور می شوند. ملت ایران را همانان می دانند که درروز روشن با خونسردی دست به ترور هم وطنان خود می زنند. و....نه، اینان ملت ایران نیستند. ملت ایران آنانی اند که با فرهنگی بالا، از روستا گرفته تا شهرهای کوچک و بزرگ، یک پارچه، درآرامش تمام بسیج می شوند و خود تصدی انتخابات را به دست می گیرند و درکمال آرامش آن را با خوبی و خوشی به انجام می رسانند. ملت ایران آنانی اند که همچنان درپی فرصت می باشند تا بار دیگر باانقلاب خود زمینه دومین انتخابات را آماده سازند و به راه خود ادامه دهد. راهی را که امیر کبیر و مصدق و بنی صدر رفتند. استقامت دربرابر هرآن چه براستقلال کشور وآزادی ملت خدشه ای وارد کند. کودتای 28 مرداد به هدف انتقام جوئی ملی کردن نفت صورت نگرفت، بلکه برای ایستادگی مصدق برسراستقلال کشور انجام شد. علت کودتای خرداد 60، مسئله جناح بندی و برخوردهای سیاسی نبود، زیرا رئیس جمهور هنوز از داشتن یک حزب منسجم و قوی محروم بود و اطراف او مملو از خبر چین و جاسوس بود، حتی مشاور فرهنگی او جاسوس آقای خمینی بود. هدف از کودتا، پافشاری او برسر استقلال کشور و آزادی ملت بود.
هیچ عاملی نمی توان یافت که برپایه آن بتوان ادعا نمود که آن 76 درصد هشیار و عاقل از آرمان های خود عدول کرده باشند. اما درذهن می توان واقعیت های عمیق اجتماعی را در پناه استبداد باانواع توجیهات نادیده گرفت وناگهان بایک سورپرایز مواجه شد. به این ترتیب به نظر میرسد کاندیداتوری آقای خاتمی اگر حاصل اتفاق تمامی جناح های درون نظام درجهت ایجاد روابط نباشد، نتیجه ای جزتقویت استبداد دردرون نظام دربرنخواهد داشت. اگر درآن روزها به قولی درفاصله اذان صبح و طلوع آفتاب رئیس جمهور عوض می شد، اکنون در روز روشن و درانظار عمومی اقلیتی که وقت یا توان تحلیل مسائل سیاسی راندارند، اما همچنان به شرف و استقلال کشور حساسند، انتخابی دربرابر خود، جز "احمدی نژاد" نخواهند داشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر