قبل از هرچیز به این نکته
اشاره می کنم که درست است از جهاتی فراوان نمی توان ایران را با تونس مقایسه نمود.
اما اگر امور را در سطح منطقه و جهان مورد ارزیابی قرار دهیم، روشن می سازد که
هرگاه تحولی در یکی از کشورهائی که موقعیت
استراتژیکی جهانی موجود را می سازند صورت پذیرد، آن موقعیت را برهم می زند.
این برهم خورد گی ایجاب می کند که طرح ها و خط مشی ها توسط قدرت های اقتصادی-
سیاسی، به هدف کم کردن ضایعاتی که برای
"نظم جهانی" ایجادمی کند، بازبینی گردند. طبیعی است که لزوم این بازبینی
که در پی یک به هم ریختگی ایجاد شده است حامل هزینه های زیادی باشد به خصوص این که
در مرکز این بازبینی ها همواره اصلی ثابت به نام "اسرائیل" قرار داشته
باشد. بنابراین، دخالت قدرت های مالی-سیاسی در کشورهای زیر سلطه، بخصوص در منطقه
خاورمیانه واقعی می باشد و فرآورده توهم و خیال نیست. اکنون این دخالت ها با واژه
بی معنی و بی پایه "جامعه جهانی" توجیه می شوند. هر اتفاقی که در منطقه
می افتد اگر با منافع اسرائیل هم سو نباشد، مورد قبول "جامعه جهانی"
قرار نمی گیرد و مردود است.
بنا به گفته ماتیو
گیدر(ژئواستراتژیست فرانسوی)، در جریان حرکت مردم تونس، سفیر آمریکا با ژنرال رشید
عمار فرمانده ستاد نیروی زمینی تونس تماس می گیرد وبه او می گوید که می تواند بن
علی را رها کند. او به نزد بن علی می رود و می گوید ارتش به سوی مردم تیراندازی
نخواهد کرد. بن علی او را از کار برکنار می کند. لازم به یادآوری است که ژنرال
عمار اکنون کنترل تونس را دردست خود دارد. در خلال این امر، وزیر امور خارجه
فرانسه در صدد فرستادن نیروی کمکی برای بن علی بر می آید که او فرار را برقرار
ترجیح داد و از کشور گریخت و وزیر فرانسوی را سنگ روی یخ کرد. این ها نمونه های
کوچکی از دخالت های واقعی کشورهای سلطه گر در امور داخلی کشورهای منطقه هستند که
به هدف دوام دادن به سلطه گری خودشان صورت میدهند.
انقلاب ایران اما از چنان
اهمیت ووسعتی برخوردار بود که اواخر قرن بیستم میلادی را به خود اختصاص داد و در
پی آن تحولی بزرگ در جهان پدید آورد به حدی که اثرات آن هم چنان تحول پدید می آورند.
اثر گذاری آن انقلاب از چنان نیروئی برخوردار بود که طی سی سال مدیران جهانی هنوز
نتوانسته اند راه حلی برای برقراری نظمی جدید در جهان بیابند و طی سه دهه هنوز با
ایران مهار شده "مسئله" دارند.
از همان فردای انقلاب برای
مهار جنبش مردم ایران دست به کار شدند. با استفاده از ابزار مرسوم، یعنی تحریک
مزدوران وطنی شروع کردند و تا نفوذ در حاکمیت پیش رفتند.
در مجلس خبرگان که به هدف
تدوین قانون اساسی جدید تشکیل شده بود، طرح ولایت فقیه به هدف سد کردن را ه
برقراری حاکمیت مردم، توسط حسن آیت ارائه گردید. حسن آیت در عین حالی که عضو حزب تازه تأسیس جمهوری اسلامی بود، عضو وگویا از
مؤسسین حزب زحمتکشان هم بود که در کودتای 28 مرداد بر ضد حکومت مصدق با انگلیس هم
کاری داشت. طرح را توسط روحانیان تشنه قدرت به تصویب رساندند و مردم هم با
اطمینانی که به رهبری انقلاب داشتند برآن صحه گذاشتند.
چند ماه پس از آن، در فرصت
انتخابات ریاست جمهوری، مردم ایران در اکثریت مطلق خود با رای دادن به ابوالحسن
بنی صدر که به "ضد ولایت فقیه" شهرت داشت، عزم خود را در برقراری حاکمیت
خود نشان دادند و این انتخابات، ابرقدرت
ها را دچار هراس نمود و به دنبال راه چاره ای دیگر افتادند. گروگان گیری کارساز
نشد و جنگی خانمان سوز را براین ملت تحمیل کردند تا مردم را تنبیه کرده و نظام استبدادی فرصت یابد توسط
روحانیان و طیف وسیعی از گروه ها و فعالان سیاسی از چپ افراطی تا راست افراطی، باز
سازی و مستقر شود. بر همین اساس آقای خمینی اظهار داشت "جنگ نعمت است". اما
دلیل این که قدرت های اقتصادی چرا یک دولت استبدادی از نوع ایران را بر یک ایران
دمکراتیک ترجیح می دهند فرصتی دیگر طلب می کند.
برای مهار دمکراسی در کشورهای
زیر سلطه، غرب از دو انوع ابزار استفاده می کند:
اول، بادردست گرفتن مجموعه رسانه
های ارتباط جمعی، با پخش اطلاعات و ضد اطلاعات افکار عمومی را آن گونه که لازم است
هدایت می کنند. به همین دلیل اهمیت فراوانی برای رسانه ها قائل هستند و سعی می
کنند همگی آنها را در اختیار بگیرند. جهت مثال، چندی پیش روزنامه فرانسوی چپ گرای
لیبراسیون که در آستانه ورشکستگی قرار گرفته بود، با وجود ضرر دادن، توسط خانواده روتچیلد
خریداری شد.
به وسیله همین رسانه هااست که
فعالان دمکرات مستقل کشورهای زیر سلطه را از صحنه دور نگه می دارند و مستبدین بالقوه
و یا وابستگان را به درون صحنه می آورند. اموری بی اهمیت یا کم اهمیت را بزرگ می
کنند و امور عمده و سرنوشت ساز را بی مقدار جلوه می دهند. توهم را واقعی جلوه می
دهند و واقعیت را باتوهم و تمسخر می پوشانند. قتل و غارت مردم بی دفاع را به نام
مبارزه با تروریسم مطلوب و قانونی جلوه می دهند و دفاع از خود را در طرف دیگر،
تروریسم و وحشی گری جلوه می دهند.
دوم، با استفاده از افراد و
موقعیت های بومی. به انواع و اقسام مختلفی افراد بومی را به استخدام خود در می آورند.
یا به صورت مستقیم یعنی مزدوری و خیانت افراد بومی و یا با استفاده از ضعف های
بینشی و عقیدتی افراد. به نظر می رسد حالت اخیر از درجه اهمیت بالائی برخوردار
باشد. بدون وجود این افراد، تصور موفقیت آنها در صدمه زدن به جنبش ها بسیار ضعیف
است. با یک نظر اجمالی به صحنه سیاسی ایران، به سادگی می توان دید افرادی را که
بدون داشتن رابطه با ابرقدرت ها، در خط آنها عمل می کنند: گروهی به نوعی
"منافع" ابرقدرت ها در منطقه را "محترم" می شمرند و برای آنها
در ذهن خویش امتیاز ویژه قائلند و همانند خدمتگزاران بی جیره و مواجب عمل می کنند.
یا دیگرانی به راحتی در تریبون های نماز جمعه، همان سخنانی را می گویند که قدرت
های جهانی سی سال پیش سعی می کردند به انواع گوناگون به مردم حالی کنند تا از
انقلاب خود صرف نظر کنند. ویا به طور کلی با برقرای استبداد و دور کردن مردم از
امورخود، راه را برای فساد و نفوذ بیگانگان باز نگه می دارند.
دخالت ابرقدرت ها اغلب به این ترتیب
است که درصورتی قادر نباشند دست نشانده خود را به حاکمیت برسانند، کوشش می کنند آزادی
خواهان واقعی، یعنی مستقل را از صحنه
برانند و افراد مستبد یا وابسته فکری را به طرق مختلف کمک و یاری رسانند تا به
قدرت برسند. تمامی دولت مردان و یا فعالان سیاسی که اطراف نظام استبدادی حلقه زده
اند از همین قماش اند. یعنی افرادی هستند طرف دار استبداد، ویا فرصت طلبانی هستند
که به هر قیمت آویزان قدرت می شوند تا مقامی را اشغال کنند، ویا دست نشانده گان
بیگانه اند. نگاهی اجمالی به افرادی که طی سی سال گذشته مقام های دولتی را بدون
تلاش شخصی و یا حزبی و فقط از راه چاپلوسی و فرصت طلبی و در پی پاکسازی های مکرر
افراد دلسوز به دست آورده اند وبدون کم ترین سابقه و یا با سابقه بد مصدر امور
مردم شده اند، مؤید این نظر است.
اکنون تونس دربرابر دو جریان
عمده قرار دارد. یکی حزب حاکمی که بن علی به مردم تحمیل کرده بود، دیگری اسلام
گرایان. البته شخصیت های مستقل و گروه های کوچکی نیز وجود دارند که پایگاه مردمی
چندانی ندارند و شخصیت های مستقل، به دلیل ماهیت حزب حاکم، راهی جز نزدیکی با
اسلام گرایان نخواهند داشت. حزب حاکم در ظاهر امر متشکل تر و قوی تراز گروه های
اسلامی است، اما با درنظر گرفتن مسلمان بودن تونسی ها و گذشته سیاه حزب حاکم، صاحب
نظران براین عقیده اند که در یک انتخابات آزاد، مسلمانان پیروزی قطعی به دست خواهند
آورد. در چنین حالتی این سئوال مطرح می شود که آیا "جامعه جهانی" زیر
بار چنین انتخابی از سوی مردم تونس خواهد رفت؟ تجربیات مشابه گذشته به این سئوال
جواب منفی میدهند به خصوص این که عده ای از ناظران، گروه های اسلام گرای تونسی را
لائیک و از نوع ترکیه تلقی می کنند.
بنابراین، و بنابر تجربیات
گذشته، امر مطلوب "جامعه جهانی" برای این کشور به پاخاسته، دردرجه اول
بقاء حزب حاکم با دادن آزادی های صوری به مردم می باشد. درصورتی مردم زیر بار چنین
روندی بروند به اوائل حکومت بن علی بازگشته اند و دوباره باید منتظر همان سرنوشت باشند. درصورتی زیر بار نروند،
"جامعه جهانی" برای گریز ازتشکیل یک دولت مردم سالار در این کشور
اسلامی، زمینه را برای برقراری یک دولت اسلامی مستبد و درنتیجه فاسد را فراهم
خواهد کرد. از هم اکنون عده ای از دانشجویان تونسی در صدد تاسیس "حزب
الله" در تونس هستند. مردم تونس باید هشیاری خود را در این فرصت های سرنوشت
ساز ازدست ندهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر