درپائیز گذشته در مقاله ای "آیا هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور میشود؟"، (1) ناگزیری آقای رفسنجانی را در به میدان آمدن برای تصرف مقام ریاست جمهوری یادآور شدم. اینک که ایشان خود را رسما کاندیدا کرده اند، به بررسی انتخابات در پیش رو می پردازم.
رحمانی فضلی رئیس ستاد انتخابات صدا و سیما درمصاحبه ای اعلام کرد: "حتي اين را براي اولين بار اعلام ميكنم كه مقام معظم رهبري تأكيد دارند و رسما ابلاغ كردهاند كه به فعاليتهاي دولت آقاي خاتمي بيشتر از فعاليتهاي دولت آقاي هاشمي پرداخته شود.........." (بازتاب اول اردیبهشت).
آشکار است هدف این ابلاغیه، تبلیغ انتخاباتی برای آقای خاتمی نیست، چرا که ایشان نمی توانند برای بار سوم کاندید شوند. بااینحال نوعی زمینه سازی برای تقویت کاندیدای اصلاح طلبان در برابر کاندیداتوری احتمالی هاشمی رفسنجانی هم میتوان به حسابش آورد. پس هدف اصلی ایجاد مانع برای پیروزی وی در دستیابی به کرسی ریاست جمهوری است. از اینکه رهبری برای این کار، به مدیران صداوسیما پناه میبرد ومجبور به صدور ابلاغیه میگردد، خود بیانگر آنست که آقای رفسنجانی درقدرت، از موقعیت بالائی برخوردارشده است. اقبال بعضی روحانیون طراز اول، برخی از اعضای مجلس خبرگان، عده ای از منصوبین مجلس شورای اسلامی و دسته هائی از حزب الله رها شده، و... به ایشان، موید این نظرند.
علت رجوع به آقای رفسنجانی اما ترس از نظامی شدن سریع و همه جانبه نهادهای سیاسی کشوراست. درحقیقت نظامیان نه از منبر وفتوای روحانیون ترسی دارند، و نه از چماق کشی حزب الله در خیابانها و نه از گروهک های مسلح خرده مافیاها. درنتیجه آنها این خطر را در پشت گوش خود لمس میکنند که تاریخ مصرفشان به سرآمده ، و به فکر چاره اندیشی افتاده اند. جلوگیری از فرودآمدن یک هواپیمای ایران ایر توسط یک جنگنده نظامی در جریا ن اختلافات برسراداره فرودگاه امام خمینی، نمونه روشنی بود از کنار گذاشتن روحانیون و حزب الله وگروههای فشار خیابانی و محفل های مافیائی و به میان آوردن پای نظامیان برای حل یک مسئله سیاسی داخلی.
هدف اصلی آقای خامنه ای اما از نظامی و جوان کردن مدیران بالای کشور، تقویت قدرت خویش تا حد آقای خمینی است. میخواهد زمینه ای فراهم آورد که در کشور کسی یا گروهی نتواند برایش خط و رسم تعیین کند. درنظر دارد جانشینی واقعی برای اقای خمینی باشد و از نفوذ او در امورات کشور برخوردار شود. این جاه طلبی باعث شده است که از مدتی پیش تغییراتی در ترکیب قدرت به وجود آیند و در پی آن پشتیبانی طیفهائی از جناح راست با اقمارشان(حزب الله) را ازدست بدهد. همین تغییرات، محرک اصلی آقای رفسنجانی در قدم گذاشتن به این ماجرا جوئی شدند.
در نظری اجمالی به ترکیب قدرت و نیروهای سیاسی درون و بیرون نظام، چهار طیف عمده به چشم میخورند که در انتخابات پیش رو به رقابت میپردازند.
این چهار طیف را میتوان در چهار راس مربعی به شکل زیر نمایش داد:
کاندیدای جناح راست
خامنه ای
اصلاح طلبان هاشمی رفسنجانی
توضیح: 1- پیکانها تمایلات رئوس(یا بخشی از آن) مربع را به یکدیگر نشان میدهند.
2 - رئوس مربع در نقطه متضاد قراردارند.
1- آیت الله خامنه ای:
همانگونه که گفته شد، آقای خامنه ای در صدد حذف کسانی است که خود را بااو در رهبری شریک میدانند و به قول خودش گاهی خط او را نمی خوانند. به دلیل پیچیدگی روابط مافیائی درون نظام، راهی جز نظامی کردن کشور و مسئله را با قهر فیصله دادن در برابر خود نمی بیند. افراطیون راست با معرفی آقای لاریجانی به عنوان کاندیدای خود، علنا در برابرش موضع گرفته اند. آقای ولایتی هم توان یک کاندیدای جدی و موفق را تا به اینجا از خود نشان نداده است. به همین دلیل ایشان تمام نیروی خود را برروی آقای قالیباف که یک نظامی هم هست به کار خواهد گرفت. اخیرا در یک سخنرانی در جمع اعضای جامعه الرضا، آقای قالیباف پرده از نقشه رهبر برداشت و اظهار کرد که " ایران به یک رضاشاه احتیاج دارد و من رضاشاه حزب الهی هستم" این گزافه گوئی شاید آقای خامنه ای را بر سرعقل آورد و تا به احمدشاه دوم تبدیل نشده است، دست ازاین ماجراجوئی ها بردارد و به جای نیروهای نظامی ، به مردم پناه آورد. به هرحال اگر بانزدیک شدن انتخابات، کاندیدای آقای خامنه ای نتواند شانس پیروزی را بدست آورد، برای مقابله با راست افراطی و آقای هاشمی، احتمال میرود دست به تقویت اصلاح طلبان بزند. بعید به نظر نمی رسد که باحذف نظارت استصوابی پای نهضت آزادی راهم در انتخابات به صحنه کشاند. با این عمل احتمال بالابردن ضریب شرکت در انتخابات را تامین میکند و از طرفی با افزایش شرکت مردم در انتخابات، شانس پیروزی آقای رفسنجانی هم از میان میرود. در این حالت، انتخاب کاندیدی از جناح اصلاح طلب قوت میگیرد. دلیل ترجیح دادن اصلاح طلبان به جناح راست و رفسنجانی از سوی خامنه ای، بی خطر بودن آنان است. لازم به یادآوری است که وی در جریان حکومت هشت ساله اصلاح طلبان توانست خود را چنان تقویت کند که اقدام به از میان برداشتن همدستان ویاران خود نماید.
2- آیت الله رفسنجانی:
همانگونه که در مقاله مذکور(آیا هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور میشود؟) علت حضورش دراین انتخابات تشریح شده است، ایشان راهی جزپیروزشدن ندارد و مجبوراست تمام کوشش و هستی و توان خود را درآن سرمایه گذاری کند. وتنها امید او شرکت نکردن مردم درانتخابات است. زیرا اینبار پشتیبانی اقلیت راست افراطی و طیفهائی از راست و حتی ازدرون اصلاح طلبان را با خود همراه دارد. البته به دلائل مواضع ایدئولوژیکی اش، گروههائی از خارج کشور و هوادارانشان در داخل، نظیر سلطنت طلبان به احتمال زیاد از وی حمایت خواهند کرد. آمریکا و اروپا هم ایشان را به دیگران ترجیح میدهند. تشکیلات انتخاباتی و تبلیغاتی وی هم از دیگران از نظر مدیریت و روابط عمومی بسیار سنجیده تر و حساب شده تراست. از مدتی پیش روزنامه های وزین غربی مانند لوموند در فرانسه ، به تبلیغ برای ایشان مشغول شده اند.
اگر ایشان پیروز شود، آشکاراست که هم و غم خود را بکار خواهدگرفت تا موقعیت بدست آمده به چهار و یا هشت سال آینده محدود نشود و خطری را که اکنون درپیش رودارد برای همیشه ازمیان بردارد. هنوز معلوم نیست ایشان چه برنامه هائی را برای اجراء دردست دارد. آنچه روشن است اینست که ایشان باید تغییراتی در نیروهای نظامی و نهادهای انتصابی و قوه قضائیه و...بدهد که معنایش دگرگونی موقعیت رهبری ولی فقیه در قانون اساسی میباشد.
درنتیجه، ایشان مجبورخواهد شد جناح راست را به همکاری بگیرد ودر عوض زمینه ادامه کارشان را فراهم آورد. آنگاه به کمک مجلس خبرگان، تغییرات لازم را در مورد رهبری به انجام رساند. اما کار به اینجا خاتمه پیدانمیکند، زیرا طرف مقابل زمینه را برای پیاده کردن طرح نوینی در شکل اداری کشور فراهم آورده است.
اظهارات تکاندهنده و ناباورانه آقای شاهرودی درمورد وضعیت نابسامان قوه قضائیه و نهادهای انتظامی مربوطه را میتوان مقدمه اجرای این طرح دانست. بدین معنا که در صورت پیروزی آقای رفسنجانی، این نهادها که در دست جناح راست هستند افشاء شوند تا او نتواند ازبرکت آنها برای تقویت خویش و تضعیف رهبری بهره گیرد. از سوی دیگر، روشن است درچنین نظامی برای خنثی کردن این دسته های خودسر، احتیاج به نیروی نظامی بزرگی که سپاه و ارتش باشند ضروری است. در حقیقت سپاه پاسداران جای این نهادهای موازی را خواهد گرفت و دست رئیس جمهور تازه را درپوسته گردو خواهند کرد. از قوه قضائیه و نیروهای وابسته اطلاعاتی و انتظامی آن، یک نهاد جدید سربلند خواهد کرد که خطری جدی برای امنیت مردم و امنیت قضائی خواهد بود. با احتمال حذف وزارت دادگستری، نهاد قضائی در کلیتش وابسته به ولی فقیه خواهد شد. با این حال معلوم نیست آقای رفسنجانی بتواند دست به تغییرات جدی بزند.
به هرحال ایشان در پیامشان حرف تازه ای نیست و همچنان آزادی درذهن ایشان دغدغه است و به توسعه و امنیت(بخوانید بگیروببند) تمایل بیشتری نشان میدهد. در دوران جدید ریاست جمهوری ایشان که با تقابل مافیاها شروع میشود، باید شاهد تشنجات و تحولات جدی باشیم . این تقابل، تقابل آزادی و استبدادنیست تا همانند دوران اولین ریاست جمهوری بتوانند با همدستی به آن خاتمه دهند. این تقابل، تقابل سلیقه نیست تا همانند جمهوری دوم ( از خرداد 1360 تابه امروز) بتوانند با یکدیگر همزیستی کنند. این تقابل ، تقابل بود و نبود "قدرت" است. باید یکی بماند و دیگری برود. به امید آنکه با ورود مردم به صحنه، عمر جمهوری سوم(درصورت پیروزی هاشمی) کوتاه گردد و نسیم آزادی به کشور وزیدن گیرد.
3- جناح راست:
علیرغم ثروت هنگفتی که از غارت ملی نصیبشان شده ، این جناح هرگزنتوانسته است در میان مردم جائی برای خود تدارک کند. علاوه برنفرت عمومی، به دلیل ضعف مدیریت و اختلافات درونی که اغلب از اختلافات شخصی ناشی میشوند، این جریان بسیار ضعیف است و همواره توسط رهبروقت توانسته اند مقامات حساسی را اشغال نمایند. به دلیل آنکه از اقبال عمومی محرومند، از طرفداران جدی استبداد ومخالف دخالت مردم(انتخابات) در اداره امورخویش اند. این جناح هر کاندیدائی غیراز هاشمی رفسنجانی را معرفی کند، از کمتر شانسی برای پیروزی برخوردارنخواهد بود.
درصورت بدست گرفتن قدرت، به دلیل ضعف مدیریت، آزادی های محدود موجود راهم از بین خواهند برد. و کشور را از همین هم که هست بدتر و به وادی نابودی خواهند کشاند.
4- اصلاح طلبان:
باتعریف خاصی که از آزادی و مردمسالاری دارد، این جناح نه مقبول مردم است و نه مقبول اقتدارگرایان. مقبول مردم نیست، به دلیل اینکه تعریف آنها از آزادی محدودمیشود به حیطه عمل سیاسی خودآنها. مردمسالاری هم محدوداست به مراجعه مردم به پای صندوقهای رای برای انتخابات. مقبول اقتدارگرایان نیستند، زیرا از ازادی و مردمسالاری صحبت به میان می آورند.برای این جناح علیرغم شعار آزادی دادن، مردم نمی توانند هرکسی را که میخواهند انتخاب نمایند(نوعی نظارت استصوابی). به دلیل اینکه همانند اقتدارگرایان ایرانیان را به دودسته درون و بیرون نظام تقسیم میکنند. مردم هم که خود را درون نظام تلقی نمی کنند، خواه ناخواه از آنها فاصله میگیرند و آنها را از خود و خود رااز آنها نمی دانند. به این علت اغلب می گویند" همه شان سروته یک کرباسند" و هرچه می گویند و میکنند، نمایش و خیمه شب بازی است. بااین حال مردم بیشتر از دیگرجناحها به اینها اعتماد دارند. موفقیت این جناح در انتخابات، همانگونه که دربالا گفته شد، شرکت وسیع مردم است که آنهم با یک حرکت عوام فریبانه آقای خامنه ای جهت مقابله با آقای رفسنجانی مقدوراست. در حقیقت، اصلاح طلبان، انتخاب دوم رهبری میباشد.
درصورت رئیس جمهورشدن یک اصلاح طلب، از دوحال خارج نیست:
یا رئیس جمهور جدید همانند آقای خاتمی بی خطر برای رهبری عمل میکند که در این صورت شاهد بی تحرکی و تداوم وضع کنونی و تقویت بیشتر آقای خامنه ای و نظامی شدن کشور خواهیم بود.
یا رئیس جمهور جدید احساس مسئولیت دربرابر ملت میکند، و در برابر بی قانونیها و خواستهای قدرت ایستادگی میکند. آنگاه به وضع خرداد 1360 و موقعیت آقای بنی صدر میرسیم که باکودتائی ازآن نوع او را از سرراه برخواهند داشت. در هر صورت ظاهرا برای آقای خامنه ای ، یک رئیس جمهور اصلاح طلب ضررش از روی کارآمدن دیگران کمتراست. به دیگر سخن، روی کارآمدن یک اصلاح طلب، پیروزی آقای خامنه ای و شکست جناح راست و هاشمی رفسنجانی است.
حال در این شرائط که انتخابات ریاست جمهوری به ابزاری برای تقابل قوا دربدست داشتن هرچه بیشتر قدرت بین مافیاهای حاکم خلاصه شده است، وازمردم فقط به عنوان ماشین رای استفاده میشود، تکلیف ما مردم چیست؟
آنگاه که مردم نه قبل و نه بعداز انتخابات به حسابی گرفته نشده و کنار گذاشته شوند، با ید هیزم گرم کردن تنورانتخابات را فراهم کنیم و طرفی را به پیروزی برسانیم و طرف دیگر را ناکام نمائیم؟
درحقیقت، انتخابات درایران همانند صفحه شطرنجی است که مهره های آن توسط تمام جناحها به نحوی در حالت کیش چیده شده اند که با هرحرکتی (رای دادن) طرف مات میشود. در این صورت تنهاراه برای مات نشدن، شرکت نکردن در این بازی ناعادلانه است.
انتخابات هدف نیست، وسیله ایست برای اعمال حق حاکمیت ملی به هدف درکرامت انسانی رشد کردن در تمام وجوه آن. درصورتیکه انتخاب شدن و انتخاب کردن آزاد باشند، آنگاه ازبین مدیرانی که لیاقت بیشتروبرنامه بهتری درآنها می بینیم، باید کسانی را که اصلح میدانیم برای اداره کشوربرگزینیم. اما آیا شرائط موجود مساعد آزادی انتخاب شدن و انتخاب کردن اند؟ مسلم است که جواب منفی است. پس اول باید شرائط انتخابات را فراهم نمود، آنگاه دست به کار انتخابات شد. برای فراهم آوردن شرائط باید از دولتمردان خواست تا برای این منظور آمادگی خود را برای کمک به مردم دراین مسیر اعلام نمایند. به آراء عمومی مراجعه کنند. ترکیب قوانین را با خواستهای مردم همسان ساخته به رای عمومی بگذارند. این خواستها را باید با اصرار وبصورت مستمر اعلام نمود تا گوشها شنواشوند.
مردم بارها و بارها با شرکت کردن و نکردن خود درانتخابات این امر را به متصدیان گوشزد کرده اند. اما گوش شنوائی در کار نیست. باید باصدائی رساتر بانگ برآورد که ما در خواسته هایمان مصرهستیم و جدی میباشیم. آنهائی که در انتخابات شرکت میکنند و از وضع موجود ناراضی اند، نباید دوچهره داشته باشند. آقای جنتی از کجا بفهمد کسی که رای میدهد از نظارت استصوابی ایشان ناراضی است؟ آیا آن اکثریتی که شرکت نمیکند، تا به حال علت شرکت نکردن خود را به دلیل سانسور مطبوعات، در کوچه و بازار به فریاد بازگفته است تا به گوش دولتمردان ما برسد؟ عدم شرکت یک پارچه درانتخابات، مسالمت آمیزترین اقدامی است در راستای رساندن این پیام به دولتمردان.
شایع میکنند که شرکت نکردن در انتخابات، بهانه دادن به آمریکا برای حمله به ایران است. مگر چندماه قبل از حمله آمریکا به عراق، 99 درصد مردم در انتخابات ریاست جمهوری به صدام حسین رای ندادند؟ برعکس، امریکائیان خوب میدانند ملتی که توسط حاکمان مستبدش کارپذیر میشوند را راحت میتوان مورد تجاوز قرارداد. یعنی درشرائط انتخابات غیرآزاد درایران، شرکت نکردن در انتخابات است که دشمن را از هر تجاوزی بازمیدارد. پس شرکت نکردن درانتخابات پیامی است برای متجاوزین جهانخوار که ما مردم زنده ایم و درمیدان مبارزه ایستاده ، پس اجازه هیچ تجاوزی به حریم خویش را به هیچ قدرتی نمیدهیم.
http://goto.glocalnet.net/banisadr_arkiv/magh2-605.htm (1)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر