3- اصلاح طلبی و اصلاحات
دردوقسمت پیشین دیدیم که درپی نارسائی ها و فسادها و تبعیض ها و بی قانونی ها و استبداد و وضعیت بد معیشتی و ...، مردم باردیگر به امید روزهای بهتر به بخشی از درون نظام یعنی اصلاح طلبان باور کردند و به پای صندوق های رأی رفتند ودیگربار براین واقعیت واقف شدند که نظام ولایت مطلقه اصلاح پذیر نیست. به خیابان ها ریختند وقوای سرکوب گر به روی آنان سلاح آتشین گشودند تا بلکه قیام مردم را خاتمه داده و به استبداد تداوم بخشند. اما مردم بااستقامت خود نشان دادند که درتصمیم شان راسخ اند ومی خواهند سرنوشت خود را خویش به دست گیرند و به عمر دولت استبدادی خاتمه دهند. معلوم شد نظام برخلاف آن چه ادعا می کرد اشراف کاملی بر نیروهای نظامی و بسیج ندارد و گروه هائی از آنها برای نجات استبداد حاضربه تجاوز به حقوق مردم نمی شوند.
دیدیم که مردم با شعارهای خود درخیابان ها، بیان استبداد از اسلامی که ساخته و پرداختۀ خرافات و شرک است را نمی پذیرند واسلام را بیان آزادی و عدالت ومردم سالاری و نه وسیله دین سالاری می دانند. ابراز همین بیان درخیابان ها بود که خواب را از چشمان برخی از روحانیان ومراجع زدود و مجبورشان کرد تا دربرابر این جنایات عکس العمل هرچند ناچیزی را نشان دهند. درپی آن، ولی فقیه درروز مبعث درجمع سران نظام و درغیاب اصلاح طلبان دولتی درصدد برآمد با توصیه به "تعقل" و"بردباری" آنان را ساکت گرداند، غافل از اینکه اولا ازراه همین تعقل است که انسان به حقوق، ازجمله حق آزادی واقف می شود وثانیا بردباری وتحمل دربرابر ظلم وظالم گناه می باشد. منظور او ازتعقل و تدبر بسا این بود که نظام درحال فروپاشی است وبا فروپاشی آن همۀ ما رفتنی هستیم. شاهد بودیم که چندی بعد، سخنان او هاشمی رفسنجانی را وادار به ابراز حمایت کامل از رهبری ساخت.
جهت نمایش خلاصۀ آن چه درنیمۀ دوم خردادماه گذشت می توان نوشت که درپی انتخابات و نتیجۀ آن که کنارگذاشته شدن اصلاح طلبان بود، اینان، با شناخت وشراکتی که در کارکرد متقلبانۀ سامانۀ انتخابات طی بیست و هشت سال گذشته داشتند، پا از چهارچوبۀ مقررات عرفی نظام بیرون نهادند وانجام تقلب را علت شکست خود اعلام کردند و خواهان ابطال انتخابات شدند. آنان با اطلاعات دقیق ازوضعیت بحرانی نظام و همچنین خطری که موقعیت آنان را در درون هیئت حاکمه تهدید می کند براین باور بودند که با وارد آوردن فشاری مختصر، رهبر را به تمکین خواسته شان وادارخواهند ساخت وحکومت را به دست خواهند گرفت. سیدعلی خامنه ای زیربار فشارهای آنان نرفت و درخطبۀ مشهور خود درنماز جمعه اعلام کرد که براجرای برنامه هایش مصر می باشد، تاآخر ایستاده است و احمدی نژاد را بهترین گزینه دانست.
درآن دوهفته، ضعف تشکیلاتی و مدیریتی اصلاح طلبان کاملا آشکار شد. آنان نتوانستند از حضور بیش از سه میلیون نفر درخیابان های تهران کم ترین استفاده را بکنند درحالیکه خود، جزئی ازنظام حاکم هستند و درسازمان های مختلف دولتی حضور دارند. دراین فرصت بنا براین نیست تحلیلی از وضعیت اصلاح طلبان ارائه دهیم، اما به این بسنده می کنیم که علت اصلی ضعف آنان، وابستگی به نظامی است که با اصلاحات، یعنی شعار آنان در تعارض است. به این دلیل آنان با دردست داشتن دو قوه، هیچ گاه درصدد انجام اصلاحات اساسی برنیامده اند وهمواره مشغول چانه زنی بر سر چگونگی و مقدار سهم خود از قدرت بوده اند.
آن چه درآن دوهفته اتفاق افتاد مورد انتظار اصلاح طلبان نبود زیرا آنان را بین دوسنگ آسیاب قرارداد: مردم که خواستار تحول ساختاری بوده وهستند و نظام که خواستار یک پارچه شدن قدرت برمحور جناح رهبری است. به این جهت آنان از سوئی خواستار استقامت و حضورکم رنگ مردم، آنهم درمحدودۀ قوانین نظامی هستندکه آنان را به گلوله می بندد، تا ازسوی دیگربتوانند موقعیت خود را در نظام تحکیم و رهبر را ناگزیر از قبول این موقعیت کنند.
باتوجه به ضعف های آشکاراصلاح طلبان ازطرفی، و عدم توجه به نیروی عظیم مردم از سوی دیگر بود که سید علی خامنه ای باقاطعیتی غیرقابل انتظاردرنماز جمعه، آب پاکی به دستان اصلاح طلبان ریخت، آنان و نظام را دربن بستی سرنوشت سازقرارداد. ازاین به بعد، چشم های اصلاح طلبان به لبان هاشمی رفسنجانی دوخته شدند تا مگر او سخنی بگوید و سخنش گشایشی ایجاد کند. اما همان طور که در نوشتۀ قبلی هم پیش بینی شده بود، او ازموضع ضعف معامله ای را برای نجات خود و نظام به رهبرپیشنهاد کرد. که درصورتی قراربود مورد موافقت خامنه ای که درموقعیت متفوق است قرارگیرد، از اول دست به این کارها نمی زد، به علاوه، معامله پیشنهادی او وقتی می توانست پذیرفته شود که او در موقعیت متفوق می بود. اما اگر او در این موقعیت بود، مجبور نمی شد پیشنهاد خود را درنماز جمعه و درملأ عام بیان کند. چندی بعد، برای رهائی ازاین بن بست، سید محمد خاتمی پیشنهاد رفراندمی را داد که درصورت قبول رهبر ومتقاعد کردن مردم به شرکت جستن درآن، می تواند تااندازه ای برای نظام و اصلاح طلبان راه گشا باشد. اما درصورت انجام رفراندم و عدم تمکین مردم وتحریم آن، کارنظام به پایان می رسد.
مشاهده می کنیم که اکنون اصلاح طلبان برای حل بحران جز رجوع به رهبر وتقاضای ابطال انتخابات وعفو ورهائی زندانیان مجرائی دیگر پیش روندارند. درچنین شرائطی که کلیۀ قوای کشور در دستان یک نفر قرار دارد و انجام پذیر شدن اصلاحات منوط به موافقت او است، آیا ادعای اصلاحات می تواند پایه ای جز فریب داشته باشد؟
واقعیت این است که موقعیت ضعیف و متزلزل اصلاح طلبان نتیجۀ مکان ناحقی است که خود رادرآن قرارداده اند. آن چه را به عنوان یک ناظر بی طرف می توان مشاهده نمود این است که نمی توان درعین حال هم اعتقاد به نظام ولایت مطلقۀ فقیه داشت و به آن ملتزم بود وهم ازولی مطلقه اطاعت نکرد. اطاعت نکردن از ولی امر درمحدودۀ چنین نظامی از لحاظ مدنی به معنای احترام نگذاشتن به قوانین آن نظام می باشد، وازلحاظ نظری به معنای عقیده نداشتن به اصل ولایت فقیه است. بنابراین، رشته های ارتباطی اصلاح طلبان با نظام، نه قانونی اند و نه عقیدتی، آن چه به عنوان رابطه و پیوند وخویشاوندی (خودی) میان اصلاح طلبان و جبهۀ مقابل می ماند، قدرت (حکومت) است و ثروت (بیت المال). طرحی که جناحی ازاصول گرایان درشرف انجام آن می باشد، قطع این رابطه است. به این معنا که دست اصلاح طلبان از قدرت و به تبع آن از درآمدهای سرشار ازمنابع ملی را کوتاه گردانند. درحال حاضر این طرح بدون مانع و مقاومت درحال به اجرادرآمدن است زیرا برخلاف عقیدۀ اصلاح طلبان، جناح مذکوربراین باوراست که برای سرکوب مردم احتیاجی به جلب همکاری اصلاح طلبان ندارد. آنها و مردم را با هم سرکوب می کند.
مردم ازخود می پرسند دلبستگی شما اصلاح طلبان به این نظام ازچه رو است؟ نظامی که به دنبال انقلابی باشکوه با هدف استقرارآزادی مردم و استقلال کشور، با خیانت به این اصول و از راه کودتا برقرار شد و ازهمان روزهای نخست مسیرضد انقلاب وضد مردم را برگزید چه مقبولیتی دارد؟ نظامی که برای تداوم حیات خود بنا براظهارات رهبر ودیگر دست اندرکاران آن مدام محتاج خون ریزی و آبرودادن است بدتراز رژیم ضحاک ماردوش نیست؟ اکنون اشتهای آن به خون و آبرو چنان شدید شده که به مرض جوع البقر(حالتی که معده سیر و دیگر اعضاء احساس گرسنگی کنند) دچار گشته و به قربانی کردن نزدیکان خود مشغول شده است. چنین نظامی که نه مسئولی دارد و نه پاسخگوئی و هرج ومرج درحدعالی حکم فرما است چه جای ماندن ودفاع از آن می باشد؟
اکنون که اقتداربه دستان علاوه بروارد کردن اتهام افتخار آمیز ضد ولایت فقیه بودن به اصلاح طلبان، اتهام زشت وابستگی به اجانب را نیز به آنان وارد کرده اند، وبا این کار عملا زمینۀ حذف کامل آنان از صحنۀ سیاسی درداخل نظام را آماده می سازند، کاری را که اصلاح طلبان دراین پارۀ حساس ازتاریخ کشورمان می توانند انجام دهند این است که به حقوق مردم واقف شوند، به آزادی و استقلال عمل کنند وخودراازمردم و مردم رااز خود تلقی کنند و به سوی آنان بیایند. مردم را نه برای رسیدن به اهداف خویش به خیابان ها دعوت کنند، که اهداف خویش را هم سو با حقوق مردم کنند وخود، درکنار مردم به خیابان ها بیایند.
همان طور که خود می دانید و دردرون همین نظام، نسبت به دیگران، تجربه کرده اید، ازاین پس نظام احدی از شما را آسوده نخواهد گذاشت. شما که اکنون قادر نیستید به بی عدالتی ها و بگیرو به بندهای هواداران و بستگان خود پایان بدهید، درصورت پیروزی چگونه می خواستید بادردست گرفتن حکومت کشوررا اداره کنید؟ آیا درنظر داشتید مردم را فریب داده وهمانند گذشته باامر و نهی های «مقام مقدس ولایت امر» حکومت کنید؟ هاشمی درنماز جمعه با ترس وشرم پیشنهاد می کند بی گناهان را از زندان آزاد کنند، گوئی دراین کشور نه قانونی وجود دارد و نه دادرسی، واین درحالی است که هم رئیس مجلس خبرگان است و هم رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام. این مسائل معلوم می کنند که شما اگر هم براین عقیده باشید که باید دربرابر ظلم ایستاد که نیستید، نخواهید توانست کم ترین اصلاحاتی دراین نظام صورت دهید وهمواره تحت اوامر اقتدارگرایان خواهید ماند. بنابراین بیائید و دروغ گفتن به مردم را ترک کنید و پشت سر آنان قرار گیرید و تا انهدام تمام و کامل استبداد و خودکامگی بایستید و باوربیاورید که حق حاکمیت بامردم است.
اصلاح طلبان عزیز، بیائید شعار اصلاح طلبی را کناری بگذارید و به اصول استقلال و آزادی و حقوق بشر بگرائید. به این اصول معتقد شوید و عمل کنید تا موسم اصلاحات سر برسد. در فضای آزادی و استقلال ودیگر حقوق مردم است که اصلاح کردن معنی می دهد. با این انتخابات برای چندمین بار تجربه کردید و دیدید که دراین نظام اصلاحات دروغی بیش نیست. اکنون که مردم هم به این امر مهم واقف شده اند به این تجربه بسنده کنید و آن را آخرین تجربۀ خود دراین مورد تلقی نمائید. خود را ازمحیط ناشفاف و ابهام آلودی که برای خود ساخته اید رها سازید وروشن اعلام کنید درون نظام استبدادی هستید یا دربیرون آن قراردارید وبامردم هستید. وضعیت این نظام روشن است، نه شما را می خواهد و نه مردمی که حقوق خود را طلب می کنند. شما هم تاوقت باقی است وضع خود را روشن کنید، به مردم بپیوندید و نظامی را رها کنید که شما را از خود نمی داند. مرگ این نظام فرا رسیده است، تلاش های مذبوحانه راه به جائی نخواهند برد زیرا به فرمودۀ پیامبر و شهادت تاریخ، ظلم پابرجا نمی ماند.
بدانید در همین وقت تنگ است که شما مجال دارید آینده و سرنوشت خود را رقم زنید. از ابهام و زیستن دردوگانگی بیرون درآئید و درکنار مردم آشکارا خواستار تغییر قانون اساسی شوید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر