این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۳۹۲ شهریور ۲۵, دوشنبه

مفهوم " روابط قوا" نوامبر2007

 
 
روابط قوا (1) اصطلاحی است فلسفی که کاربرد آن زمینه های اجتماعی و فردی را دربر میگیرد.  معنی آن وارد کردن عامل قدرت (2)  درروابط اجتماعی  وعامل زور  در روابط  انسان باانسان یا انسان با خود میباشد. گروهی از متفکران  وفلاسفه بادیدی انتقادی به آن جنبه ازاین روابط که رابطۀ بین انسانهاست برخورد می کنند و پاره ای دیگر به تمجید آن می پردازند و از آن به عنوان ابزار پیروزی و موفقیت یاد می کنند. شاید به کاربردن اصطلاح "روابط زور" (3)، دراین مورد درزبان فارسی از "روابط قوا" رساتر و فهم آ ن آسان تر باشد.
با وجود آنکه از دیر زمان یکی ازاهداف پیامبران و مصلحان جوامع بشری برخورد با این پدیده بوده است، اما در کل توجه زیادی ازسوی فلاسفه به این پدیدۀ مهم که اساس زندگی بشر را رقم می زند نشده است. دلیل آن اینست که پایه و اساس "روابط و تقابل قوا"  ثنویت است که فلسفه های مسلط برزندگی روزمرۀ جوامع بشری از آن برخاسته اند. به این دلیل این روابط نه تنها غیر عادی تلقی نشده اند، بلکه درموارد زیادی به فلاسفه در قبولاندن نظراتشان به مردم  یاری هم رسانده اند. آن جنبه ازاین پدیده که اثری شگرف و تعیین کننده برروابط انسان و جامعه و سیاست و اقتصاد و.. می گذارد، همین جنبۀ حاکم برروابط بین انسانها و یا انسانها با خود است که نادیده گرفته شده و میشود.
برای اولین بارآقای ابوالحسن بنی صدر به بررسی دقیق تر این جنبه مهم وحیاتی ازمفهوم روابط قوا(روابط زور) پرداخته است(4). که دراینجا به تشریح آن می پردازیم.
روابط قوا پدیده ای است ذهنی که انسان دردرون خود ساخته و پرداخته وبرپایۀ آن ذهنیات عمل می کند. بنا بر تعریف، "قدرت" (زور) مایۀ اصلی آمیختگی و هم آئی (مکانیزم) روابط قوااست. وبه دلیل اینکه قدرت درثنویت قابل ساختن است، پس مایۀ اصلی روابط قوا، برپایه بینش های ثنویت مسلک استوار است. به این دلیل تلاش ادیان توحیدی، بر مقابله با این نوع روابط بوده است.
برای روشن کردن چگونگی عملکرد دستگاه روابط قوا در ذهن انسان، چند مثال می آورم:
- درمورد حالت عریان ومنبع قدرت، یعنی زور: هرگاه انسان درذهن خود، بپذیرد که زوراصل یا ارزش باشد و عمل کند، درذهن خود مداری را ایجاد می کند که به عنوان یک سوژه دراین مدارقرارمیگیرد و سوژه های بیرونی را وارد آن کرده و زور خود را بادیگر سوژه ها به تقابل می کشاند.  از دوحال خارج نمیشود، یا متقائد میشود که زور بیشتر دارد و بردیگری مسلط می شود یا زور کمتری دارد که زیر سلطه قرارمیگیرد. زیرسلطه، به دلیل اینکه خود، این روابط ذهنی را پذیراشده است، همواره خود را موظف در تمکین خواسته های سلطه گر میکند، و سلطه گر خود، وابسته به خدمات زیر سلطه می شود. دراین صورت هردو از آزادی خویش غافل شده و از رشد می مانند.
- درموارد عاطفی بین انسانها: مثلا در روابط بین یک زوج، که امری روزمره شده است، یکی از طرفین در ذهن خود می پروراند که دیگری به او خیانت می کند. مدارتقابلی را درذهن خود ایجاد می کند که خود درآن قرارمیگیرد و همسر را در طرف دیگر همراه با یکی یا چندسوژۀ دیگر. درذهن خود وارد تقابل با آنها شده بدون اینکه پایه و اساس وحقیقتی درآن نهفته باشد. نمود ظاهری این تقابل ذهنی اغلب به ناسازگاریها و جدائیها وحتی جنایت ختم میشود.
- از جنبۀ اقتصادی: وقتی انسان خود را درروابط قوا بادیگری قرارمیدهد، درذهن خود، به دلیل داشتن ثروتی کمتر، از هر راهی که ممکن میشود در برطرف کردن کمبود مالی می کوشدتا دراین روابط از دیگری سبقت گیرد. گذشته از بکارگیری بی عدالتیها و دزدی ها و جنایتها و...که دراین راه ممکن است مرتکب شود، اما هرگز به هدف خویش نمی رسد. دلیل آن یکی پراکندگی ثروتها در جهان است که انسان هرگز به آن دست نمی یابد، دیگری وجود تفکری است که اورا به روابط قواکشانده است و تا اصیل بودن این روابط درذهنش هست عمل میکند و نمی تواند بایستد و هنگامی که این روابط درذهن انسان نباشد، دیگر سبقت جستن درثروت اندوزی معنی پیدانمی کند و انسان آزادشده است.
- از نظر زیبائی، هنر، و..: وقتی انسان خودرا درروابط  قوا قرارمی دهد، نتیجه ای جز حسادت و عقده های روانی و خسارت به بار نمی آورد. زیرا این چنین کمبودهائی را نمی توان در وبا روابط قوا تأمین نمود.
پس "روابط زور" ذهنیاتی بیش نیست و ساختۀ چگونگی جهان بینی انسان است. دریک وبلاگ تجربه ای را دیدم که ساخته های ذهن را روشن بیان می کند. وآن تجربه را بدون دخل تصرف می آورم :
"یه روز یه دانشمند یه آزمایش جالب انجام داد... اون یه اکواریم شیشه ای ساخت و اونو با یه دیوار شیشه ای دو قسمت کرد. تو یه قسمت یه ماهی بزرگتر انداخت و در قسمت دیگه یه ماهی کوچیکتر که غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگه بود. ماهی کوچیکه تنها غذای ماهی بزرگه بود و دانشمند به اون غذای دیگه ای نمی داد... او برای خوردن ماهی کوچیکه بارها و بارها به طرفش حمله می کرد، اما هر بار به یه دیوار نامرئی می خورد. همون دیوار شیشه ای که اونو از غذای مورد علاقش جدا می کرد. بالا خره بعد از مدتی از حمله به ماهی کوچیک منصرف شد. او باور کرده بود که رفتن به اون طرف اکواریوم و خوردن ماهی کوچیکه کار غیر ممکنیه. دانشمند شیشه ی وسط رو برداشت و راه ماهی بزرگه رو باز کرد اما ماهی بزرگه هرگز به سمت ماهی کوچیکه حمله نکرد. اون هرگز قدم به سمت دیگر اکواریوم نگذاشت. میدانید چرا؟ اون دیوار شیشه ای دیگه وجود نداشت، اما ماهی بزرگه تو ذهنش یه دیوار شیشه ای ساخته بود. یه دیوار که شکستنش از شکستن هر دیوار واقعی سخت تر بود. اون دیوار باور خودش بود. باورش به محدودیت. باورش به وجود دیوار. باورش به ناتوانی."
درحقیقت اگر آن ماهی بزرگ گویائی و شنوائی داشت، بسیار مشکل بود حالیش کرد آن چه در ذهن خودپرورده است "باطل" است.
این ساخته های ذهن بشر را قرآن "باطل" می نامد(4) وانسان را به دوری جستن از آن فرامی خواند. آنچه دربیرون از ذهن قابل مشاهده وحس کردن است، همانند  نمادهای قدرت، ثروتهای کلان و فقر و غیروه، همگی برآورد و نتایج مادی آن ذهنیات ساخته و مورد پذیرش قرارگرفته شده اند. زیرا اگر انسان مثلا زور را به مثابه یک عامل تعیین کننده درذهن خود نپذیرد و آن را پرورش ندهد، ترس براو حاکم نمیشود تا مثلا درمحله ای که زندگی میکند، از عربدۀ یک رزل به لرزه درآید تا فردایش او قمه به دست گیرد و روزگار چندین هزار نفررا سیاه نماید. تا زور به عنوان عامل روابط با دیگری  از سوی زیر سلطه پذیرفته نشود، سلطه گری به وجود نمی آید. زیرا عامل اصلی سلطه گری ترس زیرسلطه است(6).
وارد نشدن به روابط زور را موازنۀ عدمی (یا منفی)، و شرکت در روابط زور را موازنۀ وجودی (یا مثبت) می گویند.
 
گفتیم که هدف ادیان آزاد کردن ذهن(نفس) انسان از روابط زوری است که خود را درآن زندانی کرده است. یکی از رهنمودهای حضرت مسیح این است که اگر کسی سیلی به شما زد، طرف دیگر را بیاورید تا بزند. پیام این نبوده است که به خواست زور باید تمکین کرد، هدف، انصراف فرد قربانی از ورود به مدارزور بوده است. زیرا مایۀ اصلی این دستور، بخشیدن زورگو بازهم به هدف اجتناب از ورود به روابط زور واحیانا خارج کردن زورگو از روابط زوری که خود را درآن گرفتار کرده بوده است نه قبول زورگویی.
 
روابط قوا یا روابط زور درقرآن:
از دید قرآن ، هدف از بعثت خروج انسان از روابط قوا و تعلیم کتاب و علم بوده است(7). بنابر قرآن، اولین موجودی که از اصل راهنمای توحیدی (موازنۀ عدمی) خارج  شد شیطان بود. زیرا با ایجاد رابطۀ قوا با انسان، او را از خاک و خود را از آتش دانست و درپی آن با واردشدن دررابطۀ قوا با خدا از دستوراو سرپیچی نمود(8). آنگاه انسان را وارد رابطۀ قوا باخدانمود ودر ذهن او القاء کرد اگر از آن میوه بخورد، قدرت خدائی پیدامی کند، آدم میوه ای را که نمی بایست خورد(واردشدن دررابطۀ قوا باخدا) و از بهشت بیرون شد(9).
بیشتر آیه های قرآن درجهت تزکیۀ نفس است یعنی زدودن بدی هائی که نتایج و فرآورده های روابط قوا می باشند( ظلم، دروغ، تهمت، حسادت، تجاوز، وفا نکردن به عهد، و...) برای رسیدن به تقوا(پرهیز از روابط زور).
گفتیم یکی از عوامل تعیین کننده که برای قبول روابط قوا و زیر سلطه رفتن ضروری است ترس است. ترس از صدمه دیدن، ترس ازدست دادن موقعیت، ترس از دست دادن امنیت و ترس از.... به این دلیل در قرآن همواره انسان را ازترسیدن از غیرخدا منع می کند(10). متقی کسی است که خود را از عوامل ترساننده دور نگه می دارد (11). روشن است که تنها عامل ایجادکنندۀ ترس، قبول قدرتی است بیگانه از سوی ذهن انسان  که دررابطه با او، موقعیتش را می تواند به خطر اندازد یا درآن قدرت بیگانه ترس ایجاد نموده و برآن مسلط گردد. به سخن دیگر، یا بترسد و یا ترس ایجاد کند.  متقی کسی است که نه بترسد و نه بترساند وخود را ازروابط قوا دور نگه داشته و از آن پرهیزکند.
قرآن محل برخورد روابط قوا را درنفس می داند. تقوا(پرهیز از واردشدن به روابط قوا) و فجور( فرآورده های ساختار روابط قوا " دروغ، ظلم، کینه، زورگوئی، جنایت، حسد،ترس، و انواع فسادها و..") درنفس جای دارند(12).
 
 
 
 
 
 
 
 
rapport de forces1- 
 
2- قدرت: خود محصول بکارگیری روابط زوراست- "صاحب قدرت وجودندارد. قدرت یک ماده نیست، نه یک چیز و نه  سهم  یک قشر محدود وممتاز اجتماعی. ...برای صاحب قدرت شدن باید از انواع "روابط زور" ، به صورت دقیق، و در ظرف مکانی مشخص، نشأت گرفته از خانواده، از روابط جنسی، تربیت ، اقتصاد و دانش و غیره... شروع کرد".
میشل فوکو فیلسوف فرانسوی Surveiller et Punir, ص35
             
3- دهخدا: زور- توانائی. قوه. قوت.نیرو –ازاوستا "زاور" (قوت)، ارمنی "زئور".  نادرست و دروغ که وارد زبان عربی گردیده و در قرآن از آن، به آنچه دوراز واقع است تعبیر میشود (باطل).
 در سورۀ مجادله آیۀ 2 می فرماید: الَّذينَ يُظاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاَّئي‏ وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ. یعنی:  كسانى كه از شما نسبت به همسرانشان «ظهار» مى‏كنند (و مى‏گويند: «أَنتِ عَلىَّ كَظهَرِ أُمّى تو نسبت به من بمنزله مادرم هستى»)، آنان هرگز مادرانشان نيستند مادرانشان تنها كسانى‏اند كه آنها را به دنيا آورده‏اند! آنها سخن زورمى‏گويند و خداوند بخشنده و آمرزنده است!- دراینجا سخن زور یعنی سخنی که امکان تحقق آن نیست.
از مجموعۀ این معانی برمی آید که زور ، یعنی مصرف نیرو جهت قبولاندن ذهنیاتی که پایه و اساس و حقیقتی درآنها نیست می باشد.  به همین دلیل به کارگیری اصطلاح " روابط زور" مفهوم روشن تری دارد.
4- بیشتر رجوع شود به "موازنه ها" و تضاد وتوحید نوشتۀ ابوالحسن بنی صدر.
4- سورۀ رعد آیۀ 17 (اوست كه) از آسمان آبى (به صورت باران و برف و تگرگ) فرو فرستاد پس رودخانه‏هايى (هر يك) به اندازه گنجايش خود روان شدند و سيل كفى را بر روى خود برداشت و نيز از آنچه (در كوره‏ها) جهت به دست آوردن زيور و زينت يا وسايل زندگى بر آن آتش مى‏افروزند (مانند خاك مخلوط معادن) كفى است همانند كف سيل. خداوند اين چنين حق و باطل را مثل مى‏زند (حقايق، آب و فلزاتند، و باطل‏ها كف‏هاى آنها)، اما آن كف به كنارى رفته نابود مى‏شود و اما آنچه مردم را سود مى‏بخشد (نظير آب‏ها و فلزات ذوب شده) در زمين مى‏ماند. خداوند مثال‏ها را اين چنين مى‏زند.
5- صاحب قدرت وجودندارد. قدرت یک ماده نیست، نه یک چیز و نه  سهم  یک قشر محدود وممتاز اجتماعی. ...برای صاحب قدرت شدن باید از انواع "روابط زور" ، به صورت دقیق، ودرظرف مکانی مشخص نشأت گرفته از خانواده، از روابط جنسی، تربیت ، اقتصاد و دانش و غیره...شروع کرد.
 
 
7- راغب اصفهانى، المفردات/530. (التقوى جعل النّفس فى وقاية مما يخاف) تقوا عبارت است از قرار دادن نفس در حفاظ، در برابر امور هراس انگيز. ودر كتاب عسكرى، ابى هلال حسن‏بن عبدالله، معجم الفروق اللغوية، ،مؤسسة النشر الإسلامى، قم، 14آمده است: (انّ فى الاتقاء معنى الاحتراس ممّا يخاف) در اتقاء معناى حراست كردن و صيانت از امور هراس‏انگيز نهفته است.
 
 
 
 
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر