این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

اصلاح طلبی وانتخابات


 

این مقاله در آبان 1986 نوشته شده است.

چرخش قدرت درایران در محدوده ای مشخص، شفاف و روشن عمل میکند. دراین محدوده که خود مجموعه ای از گروه های سیاسی: اصول گرا، اصلاح طلب و- گروههای اجتماعی: روحانیون، مراجع، و-گروه های شبه نظامی: حزب الله، انصار، بسیج و..رادربر میگیرد، نیروها درپی وسعت دادن هرچه بیشتر به دامنۀ ثروت وقدرتشان صرف میشوند. برای حفظ این محدوده دردرجۀ اول، و برای نبردبرسرقدرت دردرجۀ دوم، از سه ابزار دین، قانون، و زور استفاده میکنند. ابزار دین: شریعت، فقه و حوزه و روحانیت و مرجعیت، ابزار قانون: شورای نگهبان و قوۀ قضائیه ومقننه، و ابزار زور: گروه های سرکوبگر ونهادهای امنیتی و شبه نظامی و احیانا نظامی اند.
این محدوده به حدی برای عموم شناخته شده و آشکار است که گوئی جزیره ایست با دیواری بلند به رنگ سیاه که آن را از بقیۀ کشور جدامی کند. برای به وجودآمدن این جزیرۀ قدرت اما مردم بهای گزافی پرداخت کرده اند. درابتدای انقلاب، سازندگان این جزیره باکمک نیروهائی سیاسی نظیر حزب توده و فدائیان خلق و دیگران، به مصاف نهضت آزادی و جبهۀ ملی رفتند، آنگاه با بی تفاوتی همین نهضت اولین منتخب حقیقی وواقعی تاریخ ایران ، یعنی اولین رئیس جمهور را ازسر راه خود برداشتند و با این کار بی اعتنائی خودرابه رأی مردم اعلام داشتند. آنگاه حساب حزب توده و بقیه را تصفیه کردند و جزیره را پاکسازی نمودند. پس از آن دین را اسطوره کردند و با آن به ارعاب مردم پرداختند تا به مطامع خویش برسند. اکنون همگان آنان را بانام و نشان و سابقه می شناسند.

اما درحقیقت هرسه ابزار دین و قانون و زورعمدتا دراختیار اصولگرایان است. تنها ابزار متفوق اصلاح طلبان نقشی است که درامر کمرنگ کردن بریدگی جزیرۀ قدرت با مردم می توانند ایفا کنند. به این ترتیب که با تعامل با قدرتهای خارجی یا با روابطی که با تشکیلات غیردولتی یا دولتی خارج، یا روابطی که با بخشی از اپوزیسیون ایرانی خارج ازکشور، یا با خودداری از خشونت عریان نسبت به برخورد با دانشجویان یا رسانه ها و یا زنان دارند، موقعیتی برای خود فراهم آورده اند که می توانند آن دیوار سیاه جزیرۀ قدرت را رنگ آمیزی و کم رنگ کرده تا کمتر دیده شود. به این دلیل از سوی مجموعۀ "نظام" باآنان به کجدارومریز رفتار میشود تابرای روز ضرورت ازآنان استفاده شود.

هرچه زمان می گذرد، بریدگی حاکمیت از مردم بسیار آشکار ترمیشود. اکنون، برای تداوم حیات جزیرۀ قدرت، حاکمیت آشکارااعلام میکند مقدم برشهروندان و حقوق ومنافع آنها، حفظ "اسلام عزیز"(متمرکز شده درولایت مطلقه)، نظام مقدس وروحانیت است. جواد لاریجانی عضو تشخیص مصلحت نظام به خبرگزاری فارس می گوید: "رئيس جمهور در چارچوب سياست حركت مي كند و جابجايي علي لاريجاني فقط به خاطر اين است كه احمدي نژاد آنطور كه مي خواهد منافع دولت را پيش ببرد" . یعنی چارچوب سیاست منافع دولت است. در ذهن وسخن آنان مردم جائی ندارند ومنافع دولت با منافع مردم درتضاد قراردارند. دیدشان در محدودۀ حفظ جزیرۀ قدرت عمل میکند. دلیل اینکه اصلاح طلبان دردوران هشت سال حکومت کاری برای مردم نکردند، نتیجۀ همین بینش بوده است نه اینکه می خواستند و نتوانستند. اصولا در بینش آنان خارج از جزیرۀ قدرت، حقوقی وجودندارد. سعیدحجاریان یکی از نظریه پردازان اصلاح طلب در پرسش و پاسخی که در سایت نوروز متعلق به حزب مشارکت منتشر شد، در پاسخ به این سئوال "19 -علی محمدی: باآرزوی سلامتی برای شمابه نظر شما چرا باید از این نظام حمایت کرد؟"- می نویسد- " سعید حجاریان: البته می‌توان سكوت كرد، اما به هرحال قوانین جاری، خود را بر آدم‌ها تحمیل می‌كند. به قول شاعر كه می‌گوید:هركه گریزد ز خراجات شاهخار كش غول بیابان شود"
با کمی دقت به این جواب پرمحتوا، خوانندۀ عزیز متوجه میشود که ایشان برای انسان کوچکترین کرامتی قائل نمی باشد. از دید ایشان انسان یا باید خراج به شاه بدهد و یا خارکش غول بیابان باشد. درعمل هم می بینیم اکبرگنجی و امثال او به محض گریز از خراج "نظام"، خارکش غول بیابان شدند غافل از اینکه راهی دیگر هم هست وآن آزاد شدن می باشد. این ایدئولوژی حاکم بر اصلاح طلبان است که به هرقیمت باید این نظام خودساخته را قدسی دانست و به آن گردن نهاد. دراین بینش مردم برای نظام اند نه نظام برای مردم. اصرار دارند که این سرنوشت محتوم ایرانی است و قابل تحول هم نیست. همین شعار" خودی و غیر خودی" که از سوی اصلاح طلبان مطرح شد، نماد همین ایدئولوژی است. آن کس که درجزیرۀ قدرت است خودی، و خارج ازآن غیر خودی تلقی میشود.وهرگاه کسی از غیرخودی ها حاضر به خراج دادن نباشد وسخن از کرامت انسان بزند، اگر مقدور باشد ازمیان برداشته میشود، اگرنه سانسور میشود ویا به هرطریق ممکن بااو مقابله میشود. دکتر سامی و داریوش و پروانۀ فروهر و... سربریده میشوند، بنی صدر سانسور میشود و نویسندگان ترورمیشوند وحتی ازخودی های "غیرخودی" نظیرآغاجری به جرم انتقاد از روحانیت ازسوی روحانیت به اعدام محکوم میشود و دانشجویان به زندان می روند و... دراین ایدئولوژی، نظریۀ "فشارازپائین و چانه زنی دربالا" هدفی جز بدست آوردن کمی بیشتر از قدرت را نمی تواند درپی داشته باشد. اگر غیر از این هم می بود چرااصلاح طلبان در ایجاد این جزیرۀ قدرت نقشی اساسی ایفاء کردند؟ اگر به اشتباه خود پی برده اند، چرا برای نمونه دراین سی سال حتی یک انتقاد هم دراین مورد از هیچ یک از آنان دیده وشنیده نشده است؟ چراحتی یک بار عملا از حقوق مردمی که درخارج ازاین جزیرۀ قدرت قراردارند(حتی ازمیان طرفداران خودشان) دفاع نکرده اند؟ از دیدگاه آنان برای داشتن حقوق باید خراج به شاه داد. اینست جلوۀ سیاسی جامعۀ برش خوردۀ ایران.

اما ازآنانی که در خارج از جزیرۀ قدرت هستند ودرنتیجه غیرخودی به حساب می آیند و به افسانۀ "اصلاحات" دل خوش کرده اند باید پرسید آیا قریب سی سال تجربه برای درک اینکه نظام نه به رأی مردم، نه به حقوق مردم و نه به نظر مردم کوچکترین اهمیتی نمی دهد کافی نیست؟ تا کی وچراباید به نام اصلاحات و اصلاح طلبی به استبدادتمکین داد؟ خارج از جنبه های سیاسی ، این رویکرد از جنبۀ اخلاقی هم قابل دفاع نیست. چگونه انسان این ذلالت را میتواند برخود تحمیل کند که معدودی درخیمه شب بازی انتخاباتی که راه می اندازند ازیک ملت بخواهند به کسانی که آنان صلاح می دانند رأی دهند تا به مجلسی که آنان می پسندند روانه سازند؟ درحالیکه نتیجۀ هفت بار چنین انتخاباتی و چنین مجلسی جز فساد و تباهی و نکبت و عقب ماندگی و هرزه گری و نابودی سلامتی ومال و اموال مردم چیز دیگری نبوده است؟ تاچند دهۀ دیگر باید این تجربه را ادامه داد؟ نقطۀ پایانی وحد و مرز زمانی و چگونگی این تجربه کجاست؟ حکم حکومتی ای که مجلس ششم دریافت کرد و به آن تمکین داد نمی بایستی به عنوان نقطۀ پایانی این تجربه تلقی میشد؟ دم خروس را باید قبول داشت یا قسم ابوالفضل را؟ این خراج ها را ازبابت کدام غول بیابانی باید پرداخت نمود؟ چراباید برای بزک کردن بی عدالتیها، تجاوزها، فشارهای نظام حاکم برمردم، به نام اصلاحات و با ابزار انتخابات به آن کمک کنیم؟ خراجی را که آقای حجاریان با سکوت کردن به اصلاح طلبان توصیه می کند، از بابت خدمتی است که ازسوی قدرت دریافت می کنند تا "خودی" به حساب آیند. معنی خراج دادن به قدرت هم همین است که حامی خراج بده باشد. اما شمای "غیرخودی" به چه مناسبتی خودرا موظف به خراج دادن می کنید؟ مگر باخراج دادن میتوان ایفای حقوق نمود؟ الا اینکه شماهم حقوق و کرامت انسانی را فراموش کرده و به دنبال حامی بگردید.

از "غیرخودی" هائی که هنوز به "اصلاحات" دل خوش دارند دعوت میکنم با کمی انصاف به آنچه که درکشورمی گذرد نظرکنند. اگر درجامعه ای بودیم که حکومت مستبد بود اما مردم در تأمین نسبی به سر می بردند ودغدغۀ فردای خودرا نداشتند، دربخشهائی عدالت اجرامیشد، قضاوت سالم بود، می گفتیم مسئولین می خواهند خدمت کنند اما ایدئولوژی و مدیریت نامناسبی دارند که باید به اصلاح آن به هر طریقی همت گماشت. اگر حکومت دمکراسی بود ووضع اقتصادی و فرهنگی خراب بود، وظیفۀ همه بود که با کمک یکدیگر کشور را اصلاح کرده و بسازند. اگر حکومت مستبد واقتصادسالم وفرهنگ ناسالم بود، میگفتیم باید به اصلاحات ایدئولوژیکی و فرهنگی دست زد. واگر.... افسوس و صدافسوس درکشوری زندگی میکنیم که استبدادش نه ایدئولوژیک که یک ابزار سرکوب است، و دراین صورت چه جای قابلیت اصلاح شدن دارد؟ اقتصادش نه انحراف سیاسی دارد و نه سوء مدیریت اما اقتصادی مافیائی است که اصلاح آن یک شوخی بیش نیست. فرهنگ واخلاق آن به دلیل وجود استبداد ابزاری و اقصاد مافیائی، غیرقابل دسترسی برای اصلاح شدن است.
باید کوشید به جای خراج دادن به چنین حاکمیتی، اوراواداشت تا به انتخاباتی آزاد تن دردهد که نمایندگان واقعی مردم، قبل از اینکه جامعه به خروش آید تغییرات اساسی را که لازمۀ برون رفت از وضع رقت باری که کشور درآن گرفتارشده است را انجام دهند. آنگاه است که می توان به اصلاحات امید بست. نباید زیربار خیمه شب بازی انتخاباتی رفت. باید مقاومت کرد و مردم را به مقاومت خواند. اگر در انتخابات قبلی، همۀ مردم و یک پارچه زیربار این تزویر نمی رفتند، آیا حاکمیت توان ادامۀ رویۀ استبدادیش را داشت؟ اما هیچ جناحی درداخل رژیم (خودی ها) آرزوی چنین روزی را ندارد. زیرا وضع کنونی، ساخته و پرداختۀ معماری سی سالۀ خودآنها است. نباید فریب اصلاح طلبی و اصولگرائی را خورد.
اصلاح طلبان درتضادی ژرف گرفتارند وتا زمانی که از آن رها نشوند، ازاقبال مردم محروم خواهند ماند زیرا آنها را در ابهام قرارداده است. این تضادازآنجا مایه میگیرد که تمام توان وفعالیتهای سیاسی خودرا فقط درزمان انتخابات به هدف دستیابی به مقامات دولتی به سرمایه می گذارند. وهمۀ امیدشان هم نه به قوت های خویش، بلکه درضعفهای اصولگرایان متمرکزکرده اند. اما ازسوئی اصولگرایان را متهم می کنند که از ابزار نظارت استصوابی برای کنار زدن آنان از قدرت استفاده می کنند واز سوی دیگر بیش از اصولگرایان مردم را تشویق می کنند تا در انتخابات شرکت کنند. به این ترتیب خود را در موقعیت "خارکش غول بیابان" قرارمی دهند. باید روشن وشفاف کنید، اگر انتخابات آزاداست چرا تهمت می زنید؟ اگر آزادنیست، چرا درآن شرکت می کنید؟ حقیقت اینست که شما مخالف اصل نظارت استصوابی نیستید، نگرانی شما از آن جهت است که قدرت رادردست ندارید تا همان کنید که آنها بابقیه می کنند. تا به آزادی و کرامت همۀ انسانها باورنیاورید و به آن عمل نکنید همواره دراین تضاد خواهیدماند.
به نظر من اصلاح طلبانی که به آزادی باوردارند و خود را دراین تضاد می یابند، باید خویش را هرچه زودتر ازاین گرفتاری برهانند. مطمئن باشند غول اجازۀ غول شدن به خارکشش را نخواهد داد زیرا درآن صورت خود نقش غول بودنش را ازدست خواهد داد. از بعداز کودتای خرداد60 بدین سو، این اولین باری است که بنابه نوشتۀ رسانه ها، دکتر ابراهیم یزدی ازمردم دعوت کرده است تا برای حل و فصل قضیۀ اتمی به خیابانها بیایند. چنانچه فعالان سیاسی ما ازقبل به مردم اعتماد میکردند و آنان را درسرنوشت خود سهیم می دانستند و از آنان برای احقاق حقوق خود همین دعوت را به عمل می آوردند، آیا اکنون مسئله ای بنام انرژی هسته ای وجود می داشت؟ به همین ترتیب درمورد انتخابات و با تجربۀ گذشته، فعالان سیاسی باید برای دستیابی به یک انتخابات آزاد از مردم دعوت کنند تا عملا به قدرت به دستان نشان دهند که خواستار انتخاباتی آزاد هستند و خودی و غیرخودی را برای همیشه ازذهن خود پاک کنند. باید خودراآزاد کرد، ازابهام بیرون آمد، بامردم شد تا اعتماد آنان را جلب کرد تا مردمسالاری توانائی خودرا بروز دهد که غولها دربرابر این توانائی عاجزند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر