در دو هفتۀ آخر خردادماه که ایران آبستن اعتراضات مردم به یکی از فرآورده های نظام ولایت مطلقۀ فقیه بود وهنوزهم باشدت کمتری ادامه دارد، شاهد دوگانگی مردم و دولت که حاصل طبیعی قانون اساسی موجود می باشدبودیم. دوگانگی میان حق و حقوق مردم و تکاثر و تمرکز قدرت نزد انگشت شماری متجاوز به حقوق مردم. دولت ولایت فقیه برای حل این دوگانگی با شتابی باورنکردنی و دوراز انتظار برروی مردم آتش گشود و نا حق، به حق حیات و آزادی مردم تجاوز کرد. دراین مدت به بهانۀ انتخابات حوادثی اتفاق افتادند و حقایقی آشکار شدند که قابل تأمل و بررسی ویژه ای می باشند. حضور میلیون ها مردم درخیابان ها، جناح های مختلف نظام را به حدی غافلگیر کرد که اصل انتخابات را درحاشیه برد و بود ونبود نظام را دغدغۀ اصلی دولتمردان قرارداد. اکنون برنده و بازندۀ انتخابات به دنبال راه حلی برای نجات نظام با دستورکار وحدت مشغول رایزنی هستند. وحدت دربرابر چه می تواند باشد غیر از جنبش مردم؟ سعی می کنیم درچند نوبت به درس هائی که باید از این رویدادها گرفت نگرشی اجمالی بیندازیم.
در سورۀ مائده آیۀ 32 آمده است: کشتن یک بی گناه همانند کشتن تمامی انسان هااست. شهادت " ندا" به دست یک بسیجی تفسیر عینی این آیه شد. نگاه او درهنگام مرگ بدنۀ بشریت را به لرزه درآورد و بنابراین آیه، بی گناه ازمیان مارفت درحالی که تفسیر این آیه را به اثبات رسانید. در مغرب ها و مشرق ها از دیگر چشمان اشک ها جاری شدند و بر استبداد و خون ریزی لعنت فرستادند. او از گوشۀ چشمان زیبا و صاحب کرامتش به انسان هائی تهی از انسانیت می نگریست که برای روزی برحکومت ماندن و پشیزی بر ثروت پلید خود افزودن بی پروا از انسان ها خون می گیرند. به آیات عظام و روحانیانی می نگریست که درآن دوهفته مهر سکوت برجنایت را برلبان خود گذاشته ونظاره گر سرکوب مردم بی دفاع بودند، تا به آنان بگوید که لباس حسینی برتن دارید و حکومت یزیدی می کنید، که من شهید زنده ام و زنده می مانم تا بر این نیرنگ شما شهادت دهم. آن گوشۀ چشم به انسان های دیگری هم می نگریست که مات و مبهوت فهم و شعور و انصاف و انسانیت خویش را به ورطۀ فراموشی سپرده و منتظرند تا بر خون ریختۀ مبارزان وکوشندگان و به پا خاسته گان، جشن آزادی بگیرند.
اما بسیج
شما بسیجیان که آن روزگاران برای تدارکات دفاع از مردم و کشور خود گردهم آمدید، جان برکف از خدمت گزاری به مردمان دریغ نمی کردید، چه شد که به خدمت قدرت درآمدید و اینک به مصاف مردم می روید؟ چه شد که از قلۀ شرافت خدمت گزاری و جان بازی برای مردم به قعر بندگی ظلم درآمدید تا جان مردم بستانید؟ اکنون دست شما به خون بی گناهان آلوده شده است، (باى ذنب قتلت) ازشما می پرسند: به چه جرمی کشتید؟ بدانید ازاین به بعد نام بسیج با رنگین خون سرخی که برچهرۀ "ندا" ها نشست عجین شده است. همراه با جاری شدن خون از لبان "ندا"، نام بسیج درپلید خانۀ تاریخ ایران جای گرفت.
درست است، نمی توان ادعا کرد که چند صد هزار بسیجی قاتل و آدم کش باشند. ططری فرماندۀ بسیج عشایری در دوران جنگ درجلسه ای که در یوتوب انتشارپیداکرد، قربانیان تظاهرات اخیر را شهید راه آزادی خواند. اما چه می توان کرد، نام بسیج آلوده به خون شده است، آلوده به گناه شده است. خونی ماندگار و گناهی جاودانه در دو جهان.
گذشت آن زمانی که بسیج جان خود را به مردمانش و کشورش به هدیه می داد تا استقلال و آزادی و آسایش فراهم آورد وبرای خود شرف و انسانیت کسب نماید. اکنون بسیج جان مردمان رشید وبه پا خاستۀ خود را می گیرد تا استبداد بتواند چند صباحی بی نور و سیاه و متعفن در منجلاب قدرت نفسی دیگر بکشد. آن بسیج، فرشته و درخدمت مردم و دین بود و این بسیج کافر ومزدور دیو شده است. آن بسیج افتخار بود و این بسیج جیره خوار وعملۀ استبداد شده است. دولت اسلامی اعلام کرده، قاتل "ندا" جزواراذل و اوباشی می باشد که اجیر شدۀ یک انگلیسی بوده است، اما مردمی که آن قاتل را دستگیر کرده بودند کارت بسیج اورا مشاهده و عکس برداری نمودند. می بینید که ولی نعمت خودتان بسیجیان را اراذل و اوباش می خواند و به هنگام ضرورت در قربانی کردن شما تردیدی به خود راه نمی دهد. به دروغ پای اجانب را به میان می آورد غافل از اینکه مسئول کشتار خود اوست که با اجیر کردن، به اقرار خویش، اراذل و اوباش از بسیج سازمانی جانی و خونخوار و درخدمت اجانب پدید آورده است تا بتواند با ایجاد رعب ووحشت برعمر پلید استبداد فقیه اندکی بیفزاید. دراین دو هفته ثابت شد بسیج درخدمت دفاع از زور واستبداد و ظلم است. ثابت شد بسیج نه درخدمت مردم که درخدمت قدرت حاکم است، خواه آن قدرت یزید باشد خواه مأمون. در این دوهفته، شرف و آبروی بسیج که زیر سئوال بودند ازمیان رفتند و بسیج نماد خالص تجاوز و مزدوری گشت.
خون "ندا"ها بردستان بسیج خشک نمی شود. میلیون ها تصویر آن چشمان بازپرسنده که بر چهره ای خونین، زنده و آرام به عمق وحشی گری می نگرد، بر دیوارها نصب شده اند تا ثابت کنند که شهید نمی میرد. استوار می ماند تا یزیدیان را رسوای همیشۀ تاریخ گرداند.
جفای بزرگی که دولت ولایت فقیه بر شما روامی دارد این است که دربرابر امتیازمادی ناچیزی شما را درفضائی زندانی کرده است که در آن ابتکارعمل را خودش دردست دارد. فضائی که اهل حجاز را به پرستیدن غیر خدا بر می انگیخت. هر حرکتی از سوی شما باید به دستور او باشد. به همین دلیل درآن دوهفته، درحالی که هم وطنان وخواهران و برادران بی دفاع شما درخیابان ها مورد تهاجم بی رحمانه قرارگرفتند، نه تنها به کمک آنان نشتافتید که کمترین وظیفۀ شما بود، بلکه بر عکس، نقش بارز شما دراین سرکوب ها با جنایت عجین گشت.
اکنون که نام بسیج با فرومایگی و پستی و رزالت همراه و پیوسته و هم شکل شده است، بر بسیجیان پاک سرشت لازم وضروری است که خود را ازاین نام ننگ ناخواسته برهانند و با ترک بارگاه ظلم و ستم، دست خود را ازاین خون های بی گناه و ستم های روزمره بشویند و با برائت جستن از بسیج حفظ شرف خویش کنند و به ملت بازآیند. عمر این نظام به سر رسیده است، تا دیرنشده ننگ انگ بسیجی نظام ظلم و ستم را از پیشانی خود بزدائید.
اگر نگاه پر از راز و پرسش آن چشمان به خون آلودۀ به دست بسیجی عرق سرد شرم از گناه بربدنت نمی نشاند، همان قاتل مزدور اهریمن وطنی هستی که دستانش به خون بی گناهان آغسته است. اما اگر عرق شرمساری بر پیشانیت می نشاند و اشک غم مظلومیت مردم چشمانت را می پوشاند، کارت بسیج را بر سینۀ آن روحانیانی بکوب که تورا به جنایت و تجاوز و ظلم و تعدی می خوانند. خود را آزاد سازید، حر شوید، و مزۀ انسانیت را بچشید و به آغوش ملت بازگردید.
درفرصت های بعدی از زوایای دیگر به آن چه درآن دوهفته گذشت خواهیم پرداخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر