این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۴۰۴ تیر ۲۵, چهارشنبه

روشنفکران، فعالان، کنشگران از مردم چه می خواهید؟

 

گفته اند گربه برای رضای خدا موش نمی گیرد. اینکه کنشگران سیاسی و اقتصادی در سراسر گیتی و در طول تاریخ به دنبال ارضای تمناهای مادی و روانی خود هستند امر تازه ای نیست. در این امر اما شدت و ضعف هائی وجود دارند. چرا در کشور ما انقلاب امری مستمر می باشد؟ بیش از دو قرن پیش در فرانسه انقلابی شد و این روزها همچون سالهای گذشته، سالگرد آن را جشن گرفتند، اما ما طی یک قرن سه انقلاب کردیم و اکنون چهارمین آن را شاهد هستیم. دلیل آن چیزی جز به فراموشی سپردن مردم در پی هر انقلاب به دست کنشگران این مرز و بوم نیست. هر بار مردم تصمیم به تحول گرفتند، کودتائی کردید تا "خود" (خودی)، تجربه پیشینیان را از سر بگیرید. مشروطه، کودتای رضاخان را به دنبال داشت، ملی کردن نفت، کودتای بیست و هشت مرداد را رقم زد و انقلاب پنجاه و هفت، با کودتای خرداد شصت تغییر جهت داد. حالا هم برای دستیابی به قدرت، زمینه تجاوز به کشور توسط اجنبی را فراهم آوردند. این بار هم مردم همت کردند و درسی به بیگانه دادند که ایران دیگر محلی برای بازی شما و یک جریان داخلی برای به انحصار درآوردن قدرت نیست. این حرکت مردم به نظر من چهارمین انقلاب ما را رقم زد، انقلابی که نه حاکمیت و نه هیچ گروه و سازمانی نمیتواند آن را مصادره کند. زیرا حرکتی از عمق جامعه بود و زبانش با زبان "قدرت" که زبان فعالان است بیگانه می باشد. به گفته متجاوزان، هدف از این تجاوز تغییر رژیم نیست، بنابراین چه چیزی میتواند باشد به جز "جا به جایی قدرت"؟ یا یک کودتا؟ که این خود، حدیثی مفصل دارد و در جای دیگر باید به آن پرداخته شود. به گفته خود سلطه گران برای این تجاور بیست سال برنامه ریزی و هزینه شده بود که پس از دوازده روز جنایت شکست خورد. اما این فعالان وطنی شریک هنوز از پا ننشسته اند و همچنان به دور از مردم به دنبال قدرت هستند تا از مواهب مادی و معنوی آن به کمال و بدون شریک برخوردار گردند. فعالانی که با تکیه بر "کدخدای" بیگانه برای دستیابی انحصاری به قدرت بودند، هنوز از تلاش باز نایستاده اند و با انواع حیل از راه سیاسی و مذاکره و فشار اقتصادی و تحریم بیشتر برای هدف ناکام مانده خود عمل می کنند. بعضی فعالان ملی ما هم در آن دوازده روز خونین و خطرناک، دست از تلاش برای تسویه حساب با قدرت استبدادی بر نداشتند و روزهای نخست این تجاوز، آشکارا آن را فرصتی یافتند برای مردم تا به خیابان ها بریزند و استبداد را سرنگون کنند. غافل از اینکه مردمی که از "قدرت" بیگانه هستند راهی دیگر می روند و اصل استقلال را پاس می دارند. و غافلند از اینکه گرگ هائی در کمین نشسته اند و مجالی به اینها نخواهند داد. خوشبختانه اشخاص و گروه های چند نفره، ورای حاکمیت و احزاب و جریانات سیاسی، در کنار مردم فعالند و امیدی را برای آینده کشور رقم می زنند. آنچه فعالان ما را از مردم جدا کرده و می کند، نبود اخلاق انسانی نظیر دمکراسی، استقلال و آزادی و دیگر کرامات انسانی می باشد. به بیان دیگر، تا زمانی که آن کرامات از حالت شعار و ادعا خارج و در فرد فرد آنان به صورت نهادینه در نیاید و به صورت اخلاق در نیاید، همین روال ادامه خواهد یافت.

۱۴۰۴ تیر ۲۰, جمعه

آیا به انتظار یک فاجعه نشسته اید؟

 

ناتو به دست اسرائیل و به قصد کشتار به کشورمان تجاوز کردند، گفته می شود بمب های آمریکا که در فردو فرود آمدند، از نوع هسته ای بوده اند. چگونه باید به وحشیگری این غرب متمدن و دمکرات باور بیاوریم؟ خوش بینی و خوش خیالی هم حدی دارد. کشتار الجزایری ها توسط فرانسه که بیش از شش میلیون نفر گزارش می کنند، کشتار و وحشیگری انگلیس و دیگر کشورهای اروپائی در آفریقا و آسیا، کشتار آمریکا که لیست درازی دارد و مهم ترین آنها به کار بردن دو بمب اتمی و کشتار صدها هزار ژاپنی در یکجا پیش چشم ما هستند. در همان اوایل حادثه هفت اکتبر 2003 و جنایات بی حساب اسرائیل در نوار غزه، طی مصاحبه ای پیش بینی کردم که هدف این کشتار رسیدن به ایران است. ابتدا حزب الله را خنثی خواهند کرد، پس از آن، سوریه را ویران خواهند کرد تا به عراق برسند و با تجزیه ایران کار را تمام کنند. این پیش بینی با شناخت وحشی گری غرب و آمال صهیونیسم کار مشکلی نبود و مسئولان ما می بایستی به آن توجه می کردند. اکنون اما که کار به اینجا کشیده شده، مسئولان به انتظار چه نشسته اند؟ چرا در برابر تجاوزات غرب که خود حالا در اظهاراتشان هدف را تجزیه کشور اعلام می کنند، چه کاری دیگر باید بکنند تا شما باور کنید؟ منتظر نشسته اید تا با پرتاب یک بمب اتم در یک منطقه استراتژیک کشور و کشتن یک میلیون هموطن و از شیرازه به در بردن جریان عادی زندگی، غرب زدگان و وابستگان و خائنین بر سر کار آیند؟ مگر قرار است همچنان شاه سلطان حسین که به دست خودش تاج را بر سر محمود افغان گذاشت، با میل خودمان به دست روحانی در آرامش کشور را قطعه قطعه کنیم؟ و بعد سازمان ملل با تمامی آراء نتانیاهو را دیوانه معرفی کرده و او را محکوم کند و آب از آب تکان نخورد؟ در مقاله ای استدلال کردم که داشتن بمب اتم در شرایط امروز، عین موازنه منفی است زیرا هدفی جز بازدارندگی نخواهد داشت. گفته می شود ما خود را در آستانه ساختن سلاح اتمی قرار می دهیم. یعنی زمانی که مورد هجوم قرار گرفتیم تازه به فکر آزمایش و ساختن بیفتیم؟ این چه بازی کودکانه ای است؟ بمب نداشته ما را بمب باران اتمی می کنند، در صورتی که کار از کار گذشته باشد، چگونه اجازه خواهند داد در شرایطی که کشور دچار بحران داخلی و خارجی شده به دنبال ساختن آن برویم؟

۱۴۰۴ تیر ۱۵, یکشنبه

خفتگان بیدار شوید

 

در پی تجاوز ناتو به کشورمان و شکست برنامه ای که به گفته خودشان از بیست سال پیش طرح ریزی شده بود، مشغول آرایش طرح جایگزینی شده اند. در این یورش که سرشان به سنگ "مردم" خورد، از این پس، به گفته معاون سابق موساد، "زدن سران نظامی و سیاسی چیزی را عوض نمی کند و جانشینی به راحتی انجام می شود" باید به مردم پرداخت. بنابراین، از این پس دشمن اصلی مردم ایران هستند. چگونه میتوان مردم را از پا انداخت و وادار به زانو زدن کرد؟ رسانه های مزدور که با حداکثر توان توانسته اند بخشی از این مردم را خنثی سازی کنند و آنها را از جامعه جدا ساخته و در برابر آن قرار دهند کافی به نظر نمی رسد. فشارهای اقتصادی هم چه از خارج به صورت تحریم و چه از داخل به صورت نفوذ و فساد، نارضایتی ایجاد کرده اما کارساز نیستند. تبلیغات کافی هم برای فعالان مورد نظر آنها انجام شده و می شوند که تأثیر چندانی نگذاشته است. گروه ها و دسته های کنشگر داخل و خارج هم که خود را در خوابی گران گرفتار کرده، شرایطی را فراهم آورده اند تا دشمن مستقیم به مصاف مردم بروند.

اما اهداف نهایی آمریکا با صهیونیسم در مورد ایران کاملا متفاوت می باشند. آمریکا خواهان یک ایران مقتدر و دست نشانده شبیه رژیم سابق و یا عربستان می باشد برای مقابله با سلطه اقتصادی چین. و صهیونیست ها همانگونه که خودشان ادعا میکنند، خواهان از بین رفتن ایران و تجزیه آن هستند. اما برای رسیدن به این اهداف، یک روش وجود دارد و آن مقابله با وطن دوستی و استقلال طلبی مردم این کشور می باشد. برای رسیدن به این هدف، از مدت ها پیش با برپایی رسانه های صوتی و تصویری، به جنگ فرهنگی پرداختند و تا اندازه ای هم موفق شدند و بخشی از روشنفکران ما را که زمینه غرب زدگی داشتند، جذب خود کردند. توسط همان رسانه ها و فضای مجازی چنان تبلیغاتی به راه انداختند که مردم ایران این را نمی خواهند و آن را می خواهند. در این توهم تا حدی پیش رفتند که خودشان هم باورشان آمد و با اتکا به عوامل داخلی خود، تجاوز نظامی اخیر را برای یکسره کردن اهداف خود به اجرا گذاشتند. اما دیدیم که پاسخ مردم، دیگری بود و آن عوامل غرب زده را فعلا به گوشه ای راند. راهی که برایشان باقی مانده این است که بدون دادن هزینه انسانی مستقیم به مصاف  مردم بروند. برای این کار، یک راه بیشتر نمی ماند و آن به راه انداختن جنگی از همان مردمان منطقه می باشد که از مدت ها پیش زمینه آن را فراهم آورده اند.

از غرب کشور گروه های مزدور کرد که از هم اکنون آمادگی خود را برای تجاوز به ایران اعلام کرده اند. از شرق کشور هفته ای پیش، کنگره آمریکا کمک بیشتر مالی به طالبان را به تصویب رساند. داعشیان زندانی در سوریه را به قفقاز گسیل داشته اند. عوامل مستقر در بلوچستان پاکستان که همواره در حالت آماده باش به سر می برند حاضر و مهیا هستند. از شمال و در جمهوری آزربایجان، پایگاه های آمریکا و اسرائیل جهت پشتیبانی و رساندن سلاح آماده هستند. عوامل نفوذی و وطن فروشان داخلی مانند عوامل مجاهد خلق هم در داخل به جان مردم خواهند افتاد. به این ترتیب جنگی خانگی به راه خواهند انداخت، وخود در هزاران کیلومتری، بدون دادن هزینه، نظاره گر می شوند تا این روشنفکران غرب زده منطقه بنشینند و بگویند: نگفتیم. چرا نیابتی درست کردید؟ گویی این ها که کشور را احاطه کرده اند نیابتی نیستند!

در هر حال، چه باید کرد؟ در درجه اول باید مردم را از این مسائل آگاه نمود تا همانند تجاوز اخیر غافلگیر نشوند. ایران باید این هجوم سلطه گران را گسترش دهد و آن را جهانی کند. باید هشدار دهد که تنگه هرمز را خواهد بست. با کمترین تحرک از سوی آزربایجان، ارتش باید به سرعت این استان قدیمی را باز پس گیرد. ایران نباید تمامی نیروی خود را صرف متجاوزان و خائنان ایرانی کند زیرا از آنها به عنوان عوامل ایذائی استفاده می کنند و وزنه ای ندارند زیرا در بین مردم قوم خود پایگاهی ندارند. باید با سرعت عمل کرد و مجال نداد. پیش از این نوشته بودم اگر بین ایران و اسرائیل برخوردی روی داد، در صورت توانائی، ایران باید آن آمادگی را داشته باشد تا یک روزه کار اسرائیل را تمام کند، که اگر چنین می شد، خسارات کمتری بر جای می گذاشت و اکنون پای میز مذاکره بودیم برای تعیین تکلیف حکومت فلسطین.

 

۱۴۰۴ تیر ۱۰, سه‌شنبه

سلطه گران به دنبال چه هستند؟

 

تجاوز اخیر ناتو به دست اسرائیل به کشورمان به هر هدفی که بوده باشد، برایشان یک شکست بود. زیرا حاصل جمع سال ها جاسوسی نهادهای امنیتی، تحقیقات سیاسی و اجتماعی، آمادگی های نظامی و سیاسی مجموعه سلطه گران همراه با پشتیبانی مالی بزرگ بود. آنچه به دست آوردند، به شهادت رساندن سران نظامی و دانشمندان و کودک و زن و مردمی بود که به زندگی روزمره مشغول بودند. و این تجاوز ضربه مهلکی برای آنها بود و هست. و برای کشور ما، امیدوارم تجربه مفیدی بر جای گذاشته باشد.

شکی در این نیست که ناتو بیهوده و در خلاء به کشور ما تجاوز نظامی نکرده است. به دلیل وجود مردم میهن دوست و مستقل، خوب میدانند که ایران قابل اشغال شدن نیست. بنابراین، باید دید که چه انگیزه ای می توانست آنها را وادار به چنین قماری کند که نتیجه سال ها تلاش خود را بر این تجاوز سرمایه گذاری کنند؟ بارها اعلام می کردند قصد براندازی نداریم، قصدی برای تغییر رژیم نداریم، خامنه ای را می کشیم و . . . به زبان دیگر، از بین بردن خامنه ای و نگه داشتن رژیم، معنائی جز این ندارد که نیروئی در درون نظام هست که قرار بوده حاکمیت رژیم را به دست بگیرد. میدانیم چنین نیروئی از ابتدای انقلاب در درون نظام وجود داشته که مبتکر کودتای خرداد 1360 هم بوده است. اظهارات هاشمی رفسنجانی مبنی بر از بین بردن موشک ها به بهانه اینکه روزگار نظامی گری سپری شده است و اکنون زمان گفتگو و تعامل می باشد، نشان بارزی بر روابط حسنه با سلطه گران می باشد. اظهارات حسن روحانی مبنی بر لزوم قبول کدخدائی آمریکا هم دنباله همان سیاست می باشد. و همین سیاست مشوق اصلی تجاوز به کشور و ریخته شدن خون هم وطنانمان می باشد. این وابستگان آنقدر به خودشان دروغ گفته اند که باورشان آمده که کم ترین تشنج در کشور باعث خواهد شد که قدرت را به دست گرفته و با پاکسازی گسترده آن را به ثبات برسانند. اینها به جنبش هائی که برای آزادی پوشش و سندیکاوی و غیره از سوی مردم به راه می افتادند ورود می کردند و غافل بودند از اینکه خودشان هستند که به مردم پیوسته اند و نه مردم به آنها. همین تصور بی جا و متوهم را به اجنبی منتقل می کردند که اگر تحریم کنید و بر مردم فشار آورده شود، ما به راحتی حاکمیت را قبضه خواهیم کرد.  توهم "مردم" با ما هستند، همچنان در رسانه های بیگانه مطرح، و با تاسف اپوزیسیون را هم آلوده کرده است. به هر حال این تجاوز نشان داد که این جریان اهل مبارزه نیست و به انتظار این نشسته است که قدرت را دودستی تقدیمشان کنند. در این صورت، از بین بردن خامنه ای هم درد تجاوزگران را درمان نخواهد کرد. حالا باید دید سلطه گران برای حل معضلی که در آن خود را گرفتار کرده اند چه برنامه ای را تدارک خواهند دید؟

در حالی که امید به اوپوزیسیون داخل نظام از میان برداشته شده، ظاهرا سلطه گران باید راه دیگری را برگزینند. در اینجاست که راه ناتو از اسرائیل جدا خواهد شد. زیرا ناتو توان هزینه کردن در مورد تلاش های بیهوده را ندارد و به مذاکره بسنده خواهد کرد. در این صورت ایران باید درجایگاه پیروز در این مذاکرات شرکت کند، و یا شرکت نکند و همکاری با چین را جدی بگیرد. قبلا نوشتم آمریکا برای تقابل با چین، محتاج ایران است. اسرائیل این احتیاج را به مخاصمه تبدیل کرد. ترامپ شکست فاحشی خورده است، معلوم نیست با این شکست چگونه برخورد خواهد کرد. احتمالا تغییراتی عمده در اطرافیان خود انجام خواهد داد. اما اسرائیل که در جنایتکاری روی تاریخ کشتار را سفید کرده است، با وجود نتانیاهو که پشتیبانی مردمش را دارد، به جنایت ادامه خواهد داد. او در وحله نخست محتاج یک پیروزی می باشد که در این راه از فلسطینی ها قربانی بیشتری خواهد گرفت. در تخیلات او اما تا موفق به تجزیه ایران نشود، دستیابی به یک پیروزی با ثبات محال می باشد. بنابراین باید راهی بیابد تا در این کار موفق گردد. و این تصورات بدون همکاری ناتو نا ممکن است. در حال حاضر، کمک های تسلیحاتی و مالی سلطه گران به سوی اسرائیل همچنان ادامه دارد. شرکت کنندگان در تجاوز به ایران هنوز در حالت گنگی به سر می برند. اما ایران باید همچنان حالت دفاعی خود را حفظ کند و به خنثا سازی عوامل اطلاعاعاتی بیگانه به صورتی جدی بپردازد.  

 

۱۴۰۴ تیر ۷, شنبه

فرهنگ چاپلوسی چگونه ضد رشد و جاسوس ساز می شود.

 

زمانی که انقلاب شد، کراوات ها به کناری گذاشته شدند و ریش و پیشانی سوخته ممتاز شد و حضور در مساجد نشانه انقلابی بودن گردید. آریامهر به حضرت آیت الله و امام مبدل گشت و فرهنگ چاپلوسی اینگونه رواج یافت.

در ابتدای دبیرستان معلم تعلیمات دینی داشتیم به نام آقای آل آقا که خدا رحمتش کند. هرگاه همکلاسی برای دریافت چیزی القابی برایش می گفت، مثلا شما فرمودید، می گفت بشین "خاله". نمیدانم این واژه "خاله" در همه جای کشور عمومیت دارد یا نه؟ اما در کرمانشاه به معنی چاپلوس می باشد. میخواست نشان دهد که "قدرت" فرق میان ادب و چاپلوسی را تشخیص می دهد. اما منافع طرفین ایجاب می کند که این عارضه ضد اخلاق در جامعه رواج یابد و به صورت فرهنگ در آید.

این فرهنگ خطر ناک در زمینه رشد کشور به مثابه یک کارخانه تصفیه افراد صالح و مدیر و کاردان و مستقل که خود را محتاج چاپلوسی نمی بینند عمل می کند. ایجاد تضاد میان "مکتبی" و "متخصص" در ابتدای انقلاب، به خودی خود زمینه را برای چاپلوسی و تصفیه متخصصین هموار نمود. زیرا "مکتبی" بودن محتاج دانش نیست، هر کسی می تواند با گذاشتن ریش و سوزاندن پیشانی، خود را "مکتبی" اعلام کند و با چاپلوسی به مقامات دست یابد. به این ترتیب، وقتی این فرهنگ جا افتاد راه را برای ورود جاسوسان در پست های حساس باز می کند. این همه جاسوس در مقامات بالا از همین جاده هموار وارد دستگاه های دولتی شدند و می شوند. اصولا باید به فردی که منصبی را تصاحب کرده و تخصصی در آن مورد ندارد و ظرفیت مدیریت آن پست را هم ندارد، مشکوک بود. زیرا یا جاه طلب است و یا مأموریتی را انجام می دهد، در هر صورت برای کشور نافع نیست. و کسانی که در جامعه نفوذ دارند، مانند روحانیان مستقل، باید این عارضه زشت را از خود دور کنند و همانند "آقای آل آقا" تلاش کنند خود را از این اخلاق پیرایش کرده و چاپلوسان را آگاه سازند.

ابتدای انقلاب جاسوسان موساد که به عراق رفته بودند، به کشور باز گشتند. یکی از آنها که به کاسبی مشغول شده بود توسط ضد اطلاعات ارتش دستگیر شد و به اوین منتقل شد. قبل از بازجوئی، یک شب او را در سلول حلق آویز کردند. چه کسی او را در زندان اوین حلق آویز کرد؟ با تأسف زیاد به این مسائل اهمیت داده نمی شد و ظاهرا تا کنون این لاابالی ها ادامه دارند. اگر ما از نظر امنیت ضعیف باشیم، باید به انتظار ادامه فجایع اخیر هم باشیم. این وضع نتیجه اعتماد کامل به "مکتبی" و نداشتن اعتماد به "متخصص" می باشد. این آلودگی در دستگاه دولتی و نظامی کشور امیدی را در دل نهادهای اطلاعاتی ناتو ایجاد کرده تا در قبال پول کثیفی که از منابع صهیونیستی دریافت می کنند، مسئولان کشور های خود را وادار به فشار آوردن به کشورمان گردانند. مردم ما باید در این روزهای سرنوشت ساز بر مقاومت خود افزوده و فریب کسانی که آگاه یا ناآگاه که به هدف دستیابی به قدرت در خط بیگانه عمل می کنند را نخورند.

۱۴۰۴ خرداد ۲۶, دوشنبه

به شوخی نگیرید

سخنی با هموطنان و اربابان نتانیاهو

ناتو به کشور عزیزمان تجاوز کرد و هموطنان ما را به خاک و خون کشید. چند سال پیش هشدار داده بودم که برنامه تجزیه ایران را از لبنان شروع کرده اند تا به مرز ایران برسند. اما کمتر از یک شبانه روز مدافعان کشور چنان درسی به متجاوزان دادند که انتظار آن را نداشتند. فیلمی از نتانیاهو منتشر شد که دیوانه وار با مشت به در و دیوار می کوبد. به نیروهای نظامی کشورم افتخار می کنم و برایشان سلامتی آرزو می کنم. ایران از ابتدای به وجود آمدن که تا به امروز قرون زیادی دوام آورده، مدیون همین سربازان دلیر می باشد. به محض اینکه جواب ایران را دریافت کردند به پیکار فرهنگی پناه بردند. از روز گذشته در رسانه ها چند نکته را در ذهن مردم تزریق میکنند: اسرائیل در تجاوز خودش موفق بوده است، مردم اسرائیل دولت را همراهی می کنند، زندگی حالت عادی خود را سپری می کند. اما ایران در دفاع فلج شده است، مردم از کشته شدن مدافعان وطن شادی می کنند و مردم از حاکمیت خود بریده اند، و شهرها را تخلیه می کنند. دلیل این تهاجم فرهنگی، چیزی جز عجز نظامی نیست، هدف اما همان تجزیه ایران می باشد.  یادآوری میکنم که جنگ فرهنگی به مراتب از جنگ نظامی خطرناک تر است به خصوص برای تمامیت و یکپارچگی میهن. از تحلیل این قسمت صرفنظر می کنم و سخنانی خطاب به هموطنان عرض می کنم:

با آنهائی که عرق وطن دارند و کمال انسانی برای خود قائلند و قلبشان برای میهن به تپش افتاده که اکثریت ملت را تشکیل می دهند کاری ندارم. اما به کسانی که به ناچار نام ایرانی بر خود نهاده اند و دل به غرب بسته اند، میگویم این حقارت شما را با نزدیک شدن و همکاری با دشمن رها نمی کند زیرا یک عارضه روانی است که باید مداوا نمود. اکثر این قشر در گروه ها و احزاب فعال هستند و هدفی جز رسیدن به قدرت، قدرتی تمام و کمال ندارند، خود را ذلیل قدرت بیگانه می دانند و می کنند. میدانم سخن گفتن با شما یاسین به گوش خر خواندن است و به دلیل وجود خود شما، اثری ندارد و تحولی صورت نمی گیرد و نمی توان از شما خواست دشمن را یاری نکنید. سکوت اصلاح طلبان، سکوت دو خانم برنده جایزه صلح نوبل، و . . .  همه تشویق دشمن است و خیال نمیکنم که از سر نا آگاهی باشد. بدون داشتن امید به داخل کشور، محال است آنها دست به اینکونه جنایت ها بزنند و قطعا غرب زدگان داخلی نقشی اساسی در این تجاوز و خون ریزی دارند. بر هموطنان آگاه و با شخصیت لازم است آن اقلیتی که از سر ناآگاهی فریب اکثریت این قشر را می خورند مرتب آگاه سازند و به آنها بگویند حساب حاکمیت از میهن جداست و بیگانه نه میخواهد و نه می تواند برای ما آزادی و رشد بیاورد. و حالا پیام اصلی این نوشته: سخنی با اربابان نتانیاهو:

میدانم با قدرت پول کارهای زیادی می توانید بکنید. میدانم انسان های خود فروش و ارازل و اوباش را در تمامی کشورها به دور خود جمع کرده اید. می دانم میتوانید باری دیگر داعشی دیگر درست کنید و به جان مردم منطقه و کشورم بیندازید. میدانم نه اعتقادی به آزادی دارید و نه به دموکراسی و نه به انسانیت، میدانم از ارتکاب هر جنایتی همچون صده های گذشته تان ابائی ندارید. اما من:

که مخالف استبداد هستم، مخالف نظام ولایت فقیه هستم، مخالف زورگویی هستم، هوادار استقلال و آزادی هستم، هوادار کرامت انسان هستم، در برابر شما وحشیان غربی با فریادی رسا و روشن و شفاف می گویم "زنده باد خامنه ای".


 

 

۱۴۰۴ خرداد ۱۸, یکشنبه

کودتایی که در سی ام خرداد شصت به واقعیت پیوست

 

زمینه سازی کودتا از قبل از پیروزی انقلاب

روند کودتای خرداد شصت بر خلاف ظاهر آن، از قبل از انقلاب شروع شده بود. برای سلطه گربیگانه، مهم نیست چه کسانی بر کشور زیر سلطه خود حاکم باشند، بلکه آنچه اهمیت دارد این است که رابطه سلطه گرانه تداوم یابد. به همین دلیل آمریکا در مذاکراتی که قبل از پیروزی انقلاب با سران انقلاب داشت، اصرار داشت که منافع آمریکا در ایران و در منطقه حفظ و استمرار داشته باشند. در سندی که از سوی ویکیلیکس انتشار یافته است (1)، یکی از اعضای نهضت آزادی (کسی که به قول خودش هر روز با بختیار ملاقات می کند) که با نمایندگان آمریکا در تهران تماس داشته، به استمبل نماینده آمریکا در تهران اطمینان می دهد که بنی صدر در دولت بازرگان نقشی نخواهد داشت و خمینی ترتیبی خواهد داد که او به پاریس باز گردد. او تلاش دارد آمریکا را از یک امر مطمئن سازد: "بنی صدر، مشاور خمینی قرار نیست وزیر اقتصاد شود. او با اندوه آشکار گفت که سخن های بنی صدر در چند روز گذشته برای نهضت آزادی مشکلات شدید بوجود آورده است. منبع بصورت محرمانه می گوید که رهبری در نظر دارد بنی صدر را متقاعد سازد که به پاریس برگردد زیرا آنجا محیط مناسب تری برای «فعالیتهای روشنفکری» او خواهد بود..". به طور قطع این سخنان به دنبال طرح سوالی بوده است در مورد نگرانی آمریکا از رشد اقتصادی ایران در استقلال، به بیان دیگر اقتصادی بر پایه تولید و نه مصرف که نظریه اقتصادی بنی صدر بر آن مبنا بود. تأکید رابط نهضت آزادی که بنی صدر وزیر اقتصاد نخواهد شد، کلید اصلی زمینه سازی برای کوتاه کردن دست او از سیاست اقتصادی کشور برای اطمینان دادن به طرف آمریکایی می باشد که ایران به دنبال استقلال اقتصادی و تولید داخلی نخواهد رفت. البته با استناد به این جمله خمینی که سالیان پیش از انقلاب گفته بود "ما با ملت آمریکا دشمنی نداریم و با منافع مشروع آمریکا هم مخالفتی نداریم" (2) آمریکائی ها بدون توجه به مفهوم مشروع بودن منافع، تنها بنی صدر را نشانه گرفته بودند. این ادعای نماینده نهضت آزادی که خمینی بنی صدر را به فرانسه برمی گرداند، خود جای سوال دارد که باید جوابی برای آن یافت.

با این وجود با تلاش بنی صدر اساس این نظریه اقتصادی در قانون اساسی گنجانده شد. حزب جمهوری اسلامی برای کنترل بنی صدر از او درخواست کرد تا به حزب بپیوندد که مورد استقبال او قرار نگرفت و نپذیرفت. دلیل آن هم روشن بود، زیرا افراد وابسته به سلطه گران بیگانه در آن حزب فعال بودند. از جمله حسن آیت عضو حزب زحمتکشان که پیش از آن در کودتای 28 مرداد نقش بازی کرده بود و رابطه نزدیکی با انگلستان داشتند. همین حسن آیت نه تنها در گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی نقشی اساسی داشت، بلکه پس از پیروزی بنی صدر، یکی از فعالان جدی در زمینه سازی کودتای خرداد به حساب می آید. افشا شدن دسیسه ای که به "نوار آیت" (3) مشهور شد، در سخنانی از سوی این عضو ارشد حزب جمهوری اسلامی در یک جلسه خصوصی یک سال قبل از کودتا و چند ماه پس از انتخابات به روشنی از حذف بنی صدر سخن می گوید.

در آستانه انتخابات، تلاش ها از سوی رهبران حزب جمهوری برای جلوگیری از نامزدی بنی صدر به راه افتادند، البته در این راه نباید حزب توده، قدرتمداری، حسادت، و . . . فعالان سیاسی چپ و راست را از این امر مبرا دانست. با وجود این تلاش ها، مردم اما بنابر مشاهدات، ظاهرا انتخاب خود را به دلیل برنامه اقتصادی او، مخالفت با گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی و وابسته نبودن به هیچ حزبی، کرده بودند. این امر بر نگرانی کودتا چیان وابسته و سرمایه سالاران افزوده بود. آنها به رهبر انقلاب پناه بردند و در ملاقات های گوناگون از او می خواستند که از نامزدی بنی صدر جلوگیری کند. فشارها به حدی بالا گرفتند که خمینی را مجبور ساخت بنی صدر را به قم بخواند و این امر را با او در میان گذارد. بنی صدر نه تنها زیر بار نمی رود، بلکه کاندیداتوری خودش را هنگام بیرون آمدن از محل اقامت خمینی اعلام می کند. حتا شب قبل از انتخابات، در جلسه شورای انقلاب هاشمی از قول خمینی می گوید امام فرمودند علمای قم اصرار دارند بنی صدر از کاندیداتوری استعفا دهد. پس از رأی قاطع و بی سابقه مردم، آنها به تلاش خود برای حذف او ادامه دادند. افشای "نوار آیت" که در بالا یادآوری شد نمونه ای از آن تلاش ها می باشد. دیری نپائید که آمریکا واکنش نشان داد و جنگ را بر ملت تحمیل نمود. بنی صدر در جبهه های جنگ مشغول دفاع از کشور بود، اما دشمنان توسعه و تولید داخلی و رشد و استقلال ایران در داخل، زیر سایه جنگ مشغول تقسیم غنائم بدست آمده از رژیم پهلوی و بازسازی اقتصاد وابسته بودند. مصادره مختصر مراکز تولیدی به هدف نهائی تعطیل آنها به سود واردات با همکاری بخشی از قضات روحانی، بدون کمترین مانعی رسم روزانه شد. شاید برای روشن گردانیدن این روند، خاطره ای از خودم را بیان کنم تا خواننده متوجه شود هدف از کودتا چه بوده است و دلیل وضعیتی که اکنون کشور در آن قرار دارد برایش روشن گردد و متوجه شود که این برنامه چگونه با نظم و حساب شده پیش می رفته و می رود:

با یکی از دوستان تصمیم گرفتیم یک واحد تولیدی راه اندازی کنیم. پس از تلاش زیاد ماشین آلات اولیه را در داخل فراهم کردیم (واردات ممنوع بود) جهت خرید آهن آلات لازم برای تولید متوجه شدیم که انحصار کلیه آهن آلات موجود در کشور و در بنادر به یک بازاری داده شده است. به دفتر آن حاج آقا رفتیم و جریان را شرح دادم. آن آقا پس از تعریف و تمجید زیاد گفت که با این جوانان اطمینان دارم کشور شکوفا خواهد شد. ما هم شاد از اینکه برنامه خوب پیش می رود نوع مواد لازم را به او گفتم، گفت: به جان ابوالفضل یک مثقال هم از این نوع در کشور موجود نیست. گفتم اجازه دهید از خارج وارد کنیم که نپذیرفت و گفت در جنگ هستیم و امکان ندارد. ما هم نا امید از دفتر خارج شدیم و گیج و مبهوت در بوذرجمهری قدم می زدیم که کسی از پشت بر شانه های من زد. برگشتم، منشی آن حاج آقا بود. گفت آقا او دروغ می گوید و پانزده تن از جنسی که لازم دارید در فلان باغ در کرج موجود است. جریان را با آیت الله دروازه ای که روحانی پاک و با شخصیتی بود و کاری به سیاست نداشت و مورد احترام روحانیان بود در میان گذاشتم. بسیار نگران شد و درهم فرو رفت و گفت بعد از ظهر با شما تماس می گیرم. تلفنی با مهدوی کنی که سرپرست وزارت کشور بود تماس گرفته بود. آقای وزیر کشور به او توصیه کرده بود به ما توصیه کند دم فرو بندیم  و وارد این ماجراها نشویم. مافیای قدرت و ثروت اینچنین شکل گرفت و بزرگ شد.

خاطره دیگر این است که حبیب الله عسگراولادی روزی در حضور خمینی تعریف می کرد که چگونه با ده هزار تومان به سوریه رفته وپس از یک هفته آن را به صد هزار تومان رسانده است. من دانشجوی ساده دل به او گفتم آیا این کار با اسلام سازگار است؟ برآشفته شد و رو به خمینی کرد و گفت: وقتی از زندان آزاد شدیم خدمت آقا رسیدیم عرض کردیم تکلیف ما چیست؟ آقا فرمودند بروید به دنبال پول. انتظار داشتم او بگوید گفتم، اما نه تحت هر شرائطی، اما او سکوت کرد.

فشار بر خمینی از سوی حزب روزافزون شده بود. هاشمی رفسنجانی به یارگیری مشغول بود و واردکنندگان بازاری و جمعی از روحانیون بلندپایه را به دور خود جمع می کرد. حزب با ترفندهای آخوندی جوانان مسلح را به نام کمیته و غیره به دور خود جمع می کرد و با وعده و پول بر تکایا غالب گشت. در اواخر سال 59، فشارها بر خمینی که در خفا به صورت حضوری و یا نامه نوشتن بود علنی می شدند و صورت تهدید به خود می گرفتند(4). می توان ادعا کرد که به این ترتیب تمامی گروه ها و احزاب و فعالان سیاسی را بر ضد منتخب مردم به دور خود جمع کردند تا فشار اجتماعی را به حد اکثر برسانند. گروه ها و سازمان ها از راست تا چپ، به هدف دستیابی به قدرت یا سکوت می کردند و یا همراه می شدند. ناگفته نماند که فعالانی که با آنها همراه نبودند، همت خود را به دفاع از کشور گذاشته بودند و استقلال کشور را از ورود به بازی های قدرت مهم تر تلقی می کردند. به نوعی، حزب جمهوری میدان را برای فشار به خمینی خالی می دید. خمینی مقاومت زیادی از خود نشان می داد، اما عاقبت برای خلاصی از وضعیت وخیم به وجود آمده، هنگامی که بنی صدر در جبهه کرمانشاه بود پیغامی برای او فرستاد که در برابر جبهه کودتا چیان کوتاه بیاید و الا تا آخر می رود. بنی صدر زیر بار نرفت به این دلیل که:

ضعف یا توان بنی صدر؟

خصوصیت بارز بنی صدر مستقل (متقی) بودن او بود. استقلال به مثابه یک اخلاق در او نهادینه شده بود. این استقلال او را از معامله بر سر اصولی که قبول داشت نهی می کرد. به همین دلیل بود که کسانی از روی نا آگاهی و یا جهانبینی خود او را یک دنده و گاهی متکبر می پنداشتند. در عمل هم استقلال خود را با قدرت و مقام معامله نکرد و تلخی در سختی زیستن را تا آخر عمر در شرینی شریف زیستن حل می کرد. چنانچه بنی صدر بر حق نبود چرا حاکمیت او را سانسور می کند؟ حتی از سوی تحلیلگران چه در خارج و چه در داخل از آوردن نام او که در یکی از حساس ترین مقاطع تاریخ ایران از سوی مردم انتخاب شده، خودداری می کنند؟ اگر خطائی از او در دست می داشتند، شب و روز آن را به رخ مردم می کشیدند و به آنان می گفتند در انتخاب خودشان اشتباه کردند. اما بینش قدرت مداری این اجازه را به آنها نمی دهد زیرا معامله کردن بر سر اصول و قول هائی که به مردم داده اند را راز موفقیت در قدرت می دانند. و نباید این واقعیت را آشکار کرد و مردم به این واقعیت کثیف پی ببرند. کوتاه سخن اینکه او یک سیاستمدار نبود، بلکه یک مبارز سیاسی بود که برای استقلال و آزادی و عدالت تلاش می کرد و نه برای ماندن در قدرت.

جنجال وارد کردن مجلس به کودتا

پس از نامه های تهدید آمیز و آمرانه بهشتی و رفسنجانی به خمینی(4)، او در میانه جنگ، مجبور شد برای خاتمه دادن به فشارهای وارده از سوی حزب جمهوری اسلامی، بنی صدر را از فرماندهی کل قوا عزل کند. فرماندهان ارتش پیشنهاد کودتا دادند، او آنها را از ورود به مسائل سیاسی حین جنگ منع کرد و از آنها خواست به دفاع از کشور ادامه دهند. این گونه، گام اول کودتا به انجام رسید، اما خمینی برای سلب مسئولیت از خود، قضیه را به مجلس تحت سلطه حزب جمهوری محول کرد. مجلسی که زیر سلطه هاشمی رفسنجانی و حزب بود. گذشته از دوازده نماینده دفاتر هماهنگی و نهضت آزادی فقط یک نفر "مهندس معین فر" با شجاعت از او دفاع کرد و یک نفر رای مخالف داد. در حالی که حزب جمهوری اسلامی، هم بر مجلس تسلط داشت و هم قوه قضائیه را در دست داشت، زیر سایه جنگ چنان با ایجاد ترس و سرکوب و تطمیع بر اوضاع مسلط بود که به گفته هاشمی رفسنجانی مانند تعویض یک کدخدا کودتا بر ضد یک ملت را به انجام رساندند و رأی مردم را نادیده گرفتند. و آن سخن خمینی که گفته بود "اگر سی و پنج میلیون بگویند آری من می گویم نه" را به عمل درآوردند. پس از کودتا، جنگ قدرت در میان کودتا چیان شروع شد که یکی از ثمرات آن، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی بود که پیش از انفجار رفسنجانی از آنجا خارج شده بود. پس از آن حادثه، هاشمی رفسنجانی به قدرت طلبی خود در راستای منافع سرمایه سالاران داخلی و بیگانه ادامه می داد و خود را برای پوشیدن ردای ولایت آماده می کرد و برای از بین بردن ابزار دفاعی کشور تلاش میکرد که جان خود را در راه جاه طلبی و خیانت به کشور از دست داد. اکنون اما بازماندگان آن جریان با حداکثر توان به راه او ادامه می دهند. حقیقت این است که کودتای خرداد شصت ربطی مستقیم به مجلس نداشت و از پیش از انقلاب با تصمیم سازمان سیا و همکاری خائنان داخلی طراحی شده بود. همکارانی که از ابتدای انقلاب با اشاعه خوف و وحشت در پی اعدام و دستگیری و شکنجه بر جامعه تسلط داشتند، اکنون تسلط خود را با سرمایه های باد آورده از مصادره و رانت و پایین و بالا بردن نرخ دلار و... و هم صدایی با سلطه گر بیگانه اعمال می کنند. آمریکا را همچنان کدخدای جهان تصور می کنند و خود و مردم را رعیت کدخدا می پندارند و به خواست مردم وقعی نمی گذارند. غرب زدگانی که بر ضد رأی اکثریت قاطع مردم در آزادی و انتخابات آزاد کودتا کردند، اکنون با کمال وقاحت برای پیش بردن مطامع خود دم از دموکراسی و آزادی می زنند. کنشگران غرب زده ای که خود را دون انسان غربی تصور می کنند را به استخدام در آورده و با تبلیغات وسیع در رسانه های مجازی و غیر مجازی به کودتا  بر ضد ارتقاء فرهنگ و تولیدات داخلی و رشد ملی همچنان ادامه می دهند. آخوند نماهای مضحک را استخدام و پشتیبانی میکنند و در رسانه ها برای لجن مال کردن اسلام و باورهای دینی مردم بسیج می کنند تا مبادا بار دیگر مردم بر ضد آنها همبسته و متحد شوند. در این مسیر از ترفندهائی نظیر حجاب اجباری و گماردن اساتید تربیت شده در دانشگاه ها و "اسلامی" کردن آموزش و . . . میتوان نام برد. کودتای خرداد شصت در حقیقت نه تنها بر ضد رأی مردم بود، بلکه بر ضد انقلاب مردم بود.

شکی در این نیست که فرد فرد مجلس اول در کودتا مسئولیت داشتند اما نقش اساسی نداشتند زیرا برای همین هدف دست چین شده بودند. اما کودتا را به آن مجلس دست نشانده نسبت دادن، به خودی خود به از دید پنهان شدن کودتاچیان واقعی منجر می شود که شده است. این کودتاچیان هنوز قدرت واقعی را برای ایجاد هرج و مرج و چپاول ثروت های ملی دارند و نباید مردم تصور کنند انقلاب به اهداف خود رسیده است.

رابطه خمینی با کودتا

آیت الله خمینی موافق کودتای خرداد نبود. اعتمادی به حزب جمهوری اسلامی نداشت و بنابر نوشته های هاشمی رفسنجانی، به انتقاد های سران حزب از بنی صدر گوش نمی داد و هنگام سخنان آنها اتاق را ترک می کرد. کوشش زیادی می کرد تا بنی صدر از اصول خود کوتاه آید و با سران حزب که بخش عمده کنشگران را با خود داشتند همنوا شود. پس از خروج بنی صدر از ایران، یک دانشجوی مقیم ایتالیا که بعدها به استخدام وزارت خارجه در می آید، به کمک یک روحانی از خمینی اجازه ترور او را خواستند، اما او آنها را از انجام آن منع می کند (5). چند ماه قبل از خاتمه جنگ، خمینی از او خواست به کشور بازگردد. با این دعوت، به تاریخ می گوید با کودتا مخالف بوده است. دلیل مهم تر این است که بنی صدر از روزهای اول پیروزی، استعفای خود را به خمینی داده بود تا در صورت لزوم آن را اعلام کند. اما او این کار را نکرد تا مسئولیت اصلی کودتاچیان را در برابر تاریخ روشن بگذارد.  چند ماه قبل از کودتا، خمینی به بازرگان گفته بوده بنی صدر زیاد حرف میزند و کم عمل میکند اما آنها عمل می کنند. تلویحا گفته بوده بنی صدر باید در عمل وارد مبارزه با آنها شود که در عمل با وجود جنگ تحمیل شده خطر بزرگی برای تمامیت ارضی داشت که برای جبهه مقابل اهمیتی نداشت و همانطور که در بالا گفته شد، به نظامیان توصیه میکند به دفاع از کشور ادامه دهند (6).

نتیجه

درسی را که باید از این کودتا و کودتا بر ضد مصدق گرفت این است که کنشگران ما اعم از راست تا چپ آن، اعتقادی به استقلال و آزادی ندارند و سیاست را رسیدن به قدرت می دانند نه رشد و ترقی و عدالت در کشور. تصور می کنند همین که ادعای آزادی و دمکراسی داشته باشند، می توانند در عمل به آنها وفادار بمانند. اما دموکراسی و آزادی و استقلال چیزی جز اخلاق نیستند که باید آنها را داشت و در آنها زیست. وقتی پای قدرت به میان آید، چپ و راست ما با راست بیگانه، مستقیم یا غیر مستقیم بر ضد همه آن مقولات متحد می شوند تا به آن برسند همچنان که در هر دو کودتا رخ داد. نتیجه اینکه تا زمانی که هدف، دستیابی به قدرت باشد، پاشنه در بر همین محور خواهد چرخید. مردم اما در خودناآگاه شان به این امر واقفند و زیر بار ترفندهای دروغین نمی روند. چنانچه دین در انقلاب ورود نمی کرد، محال بود مردم به رهبران آن باور کنند و به خیابان ها درآیند و جانشان را فدا کنند. چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا که قدرت را دست به دست می کنند، در یک امر توافق دارند و آن محصول و فرآورده کودتا، یعنی اقتصاد چپاولگری و رانت خواری و  امتیازات دولتی نظیر تقسیم "ژن خوب" جهت آماده سازی نسل های پیاپی "خودی ها"، برای تداوم  نظم موجود می باشد. کنشگران ما با هر عقیده ای که دارند باید خودشان را متحول کنند و به استقلال و آزادی و عدالت باور بیاورند تا بر شمار مصدق ها و بنی صدر ها افزوده شود تا تحول اجتماعی صورت پذیرد.

 

1-    https://enghelabe-eslami.de/9919/

2-    در هنگام تبعیدش در نجف در دهه 1350 در جواب خبرنگاران خارجی گفت " ما با مردم آمریکا دشمنی نداریم و با منافع مشروع آمریکا هم مخالفتی نداریم".

3-    https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1_%D8%A2%DB%8C%D8%AA

4-    https://bayanerochan.blogspot.com/2019/01/blog-post_17.html

5-    https://www.rahe-hadi.ir/fa/memories/271/

6-    http://www.imam-khomeini.ir/fa/c13_155121/

 

۱۴۰۴ خرداد ۳, شنبه

وابستگی اقتصادی و مذاکرات در جریان

 

وقتی انقلاب کردیم، سلطه آمریکا چنان در کشور ما هویدا و آشکار بود که پذیرش خفت وابستگی و زیردستی در بخشی از نخبه های ما عادی و طبیعی می نمود. خدمت سربازی ام را در فرماندهی لجستیکی و در دایره خرید ارتش می گذراندم و ناظر دخالت های بیجا و امر و نهی افسران آمریکایی و دزدی های آشکار می بودم. روزی که در راهرو به سوی اتاق محل کارم می رفتم، ژنرال عالی رتبه ایرانی را دیدم که به یک ژنرال دون پایه آمریکائی احترام نظامی گذاشت. آتش گرفتم، با سرعت وارد دفتر شدم که در آنجا چند خانم ماشین نویس و چند افسر هم کار می کردند، فریاد زدم که این چه وضعیتی است؟ چرا باید تیمسار. . . . برای یک آمریکایی احترام بگذارد؟ سکوت و سکونی همه را فراگرفت. بعد از ظهر مرا به رکن دوم بردند که خوشبختانه  به دلیل . . . . ختم به خیر شد. اینچنین مردم این ذلت را تحمل می کردند که ناگهان به انفجار انقلاب کشیده شد و از سوی مردم شعار مرگ بر آمریکا سر داده شد که هنوز هم خاموش نشده است.

خیال می کردیم رها شدیم و با پیروزی به استقلال دست یافتیم. غافل بودیم از اینکه سلطه گر به این آسانی دست از سلطه گری نمی کشد و از قبل از پیروزی ما، مشغول برنامه ریزی می باشد. زمانی که هنوز خمینی در نوفل لوشاتو بود، نمایندگان آمریکا در تهران، با نمایندگان او در مذاکراتی شرایطی را برای پیروزی انقلاب پیش کشیدند که یکی از شرایط آنها این بود که ابوالحسن بنی صدر نباید در دولت انقلاب حضور داشته باشد. بنی صدر در آن زمان به عنوان یک اقتصاد دان شهرت داشت که نظرش بر محوریت تولید قرار داشت و مخالف انباشت سرمایه بود. آنها به خوبی می دانستند که استقلال سیاسی بدون یک اقتصاد تولید محور، به صورت شعاری تا روز موعود باقی خواهد ماند. تا روزی که فشار اقتصادی موجودیت آن شعار را دگرگون سازد.

انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و انتخاب مردم ضربه ای کارساز را به آمریکا و ایادی داخلی آن وارد نمود. دیری نپایید که عراق را تشویق به حمله به ایران کردند. در این میان منتخب مردم ریاست جمهوری خود را در جبهه های جنگ سپری می کرد. تا اینکه ترتیبات کودتا بر ضد او توسط رفسنجانی و بهشتی به خمینی تحمیل شد و او از کشور خارج شد و مرحله اولیه پیروزی آمریکا محقق گردید. به دلیل اینکه بهشتی در مذاکرات قبل از پیروزی انقلاب با آمریکا حضور داشته، بعید نیست باور کنیم که برای پایان دادن به جنگ، یکی از دلایل کودتا همان شرطی بوده باشد که بالاتر به آن اشاره رفت.

پس از کنار گذاشتن مانع اول  وابستگی، شاهد از کار افتادن تدریجی مراکز تولیدی و تقویت واردات و برپایی رانت خواری و دادن مدیریت برخی مراکز تولیدی به نزدیکان نالایق قدرت مستقر بودیم. با نبود برنامه ای برای بخش کشاورزی و زیاد شدن جمعیت، وابستگی کشور به فرآورده های کشاورزی به صورتی جدی درآمد. این وضعیت، وابستگی به دلار را روزافزون کرده و میکند. در چنین موقعیتی طبیعی است که آمریکا از تحریم به عنوان یک سلاح کارساز برای به وابسته گرداندن همه جانبه کشور استفاده کند که تا کنون ادامه دارد. اکنون زمینه برای وابستگی تمام و کمال در کشور آماده است و اگر مبارزه و ایستادگی عده ای در داخل کشور نمی بود، تا کنون این پروژه به ثمر رسیده بود.

مذاکرات آمریکا با ایران که به بهانه سلاح اتمی و به درخواست ترامپ شروع شده اند، نه به دلیل ترس آمریکا از بمب احتمالی ایران است و نه از ترس موشک و پهباد آن. اینها تبلیغات کودکانه ای بیش نیستند برای  پوشاندن هدف اصلی که گرفتن توان تولید، از هر نوع آن در ایران می باشد. ملتی که توان تولید غنی سازی و ساختن انواع موشک و پهباد را دارا باشد، بدون شک در پی از سر گذراندن دوران بحرانی که در منطقه آفریده اند، در آزادی از بند وابستگان، به آسانی در دیگر تولیدات موفق و پیشرفت خواهد کرد و ضربه ای دیگر به اقتصاد اروپا و آمریکا وارد خواهد آمد. اصرار آمریکا بر برچیده شدن غنی سازی مقدمه ای است برای توقف تولیدات داخلی تا به هدف نهائی برسند. در صورت برداشتن بخشی از تحریم ها، به خصوص در مورد فروش نفت برای تقویت سرمایه سالاران داخلی، ایران نباید فریب دلارهای باد آورده را خورده و در اختیار واردات قرار دهد و تولیدات داخلی را به تمامی بخش ها، به خصوص بخش کشاورزی با جدیت در دستور کار قرار دهد. چرا پس از چهار دهه، وتولیدات پیشرفته نظامی، نتوانسته ایم یک خودرو قابل رقابت با تولیدات خارجی داشته باشیم؟ غیر از این نمی تواند باشد که خودرو سازان ما یا عرضه ندارند و یا به کشور خیانت می کنند که دومی واقعی تر به نظر می رسد. ایران توان این را دارد که از نظر تولید خودرو و ماشین های فنی و راه سازی و غیره منطقه را بی نیاز به سلطه گران گردند. البته چنانچه آمریکا بتواند از این راه ایران را به زانو درآورد، در برابر چین به پیروزی بی بدیلی دست یافته که نام  ترامپ را در تاریخ آمریکا ماندگار خواهد کرد. این امر همان چیزی است که ترامپ دنبال می کند.

 

۱۴۰۴ اردیبهشت ۲۵, پنجشنبه

داستان من و جمع مورچه های آلوده و جنگ سوم

 

سال گذشته وقتی وارد ساختمانی قدیمی شدم، انبوهی از مورچه ها را دیدم که در حال رفت و آمد بر روی یک تیرچه چوبی هستند که از تیرچه های اصلی ساختمان است. حضور این مورچه های قرمز که به مورچه های اسکلت ساختمان مشهورند، مرا نگران کرد. به دنبال موادی گشتم که بتواند آنها را دور کند. چند نوع سم ضد مورچه را آزمایش کردم، اثری نداشتند. در پی جستجو، در یک مغازه سم فروشی به سمی برخورد کردم که در یک محفظه بسیار کوچک شبیه خمیر دندان اما کوچکتر بود. توجهم را جلب کرد و آن را خریدم. عملکرد آن چنین بود که باید قطره ای از آن ماده را بر سر راه رفت و آمد مورچه ها قرار داد. وقتی مورچه ها از آن قطره می خورند، آلوده می شوند و هنگام ورود به آشیانه خود، دیگران را آلوده می کنند و تا ملکه پیش می رود و جامعه را از میان بر میدارد. فردای آن روز با حیرت زیاد متوجه شدم که از مورچه های بی گناه اثری نبود.

اصل داستان از اینجا شروع می شود که امسال هم این رفت و آمد مورچه ها بر روی یک ستون اصلی چوبی و در بیرون از ساختمان دیده شد. همچون سال گذشته قطره ای از آن سم ویران کننده بر سر راه مورچه ها گذاشتم و به تماشا نشستم و به واکنش مورچه ها دقت کردم. با حیرت زیاد متوجه شدم که برخلاف سال گذشته، بعضی از این مورچه ها سریع از آن قطره دور می شدند. تصور کردم که آنها از سال گذشته درس گرفته اند و دیگر فریب لذیذی آن قطره مرگبار را نخواهند خورد. نمیدانم آیا آن مورچه ها از همان نسل سال گذشته هستند و یا نوعی خودناآگاه اجتماعی و خاطرات گذشته به آنها حکم می کند که از آن خوراک لذیذ دوری کنند. زمانی گذشت که متوجه شدم یک مورچه به آن سم نزدیک شد و شروع به خوردن کرد. رفته، رفته تعداد آنها زیاد و زیادتر شد. تصوراتی به ذهنم وارد شدند که آن مورچه نادان و یا شکمو، چگونه می تواند اثری مرگبار در جامعه خودشان بگذارد و به نابودی جمعی آنها، هم آنهائی که به سم مهلک نزدیک نشدند و هم خودشان منجر شود؟ چرا آن مورچه هایی که به دنبال آن اولی با ولع به نوش جان کردن آن سم مهلک، بدون توجه به تجربه سال پیش رفتند؟ و مورچه هایی که از نزدیک شدن به آن سم مهلک خودداری می کردند، از یک وجدان عمومی که از خاطرات سال پیش برجای مانده بود پیروی می کردند؟ اگر اینچنین بود، آیا دیگر مورچه ها را از خطرات آن سم آگاه نکرده اند؟ یا اگر کرده اند آن همنوعان حریص گوش به اخطار آنها نداده اند؟ این ذهنیات مرا سخت به خود مشغول می کردند. لحظاتی بعد متوجه شدم که من در حال تجسم کردار مورچه ها در لباس انسان هستم. اما آیا آنچه را که مشاهده می کنم مجازی هستند؟ البته که نه، واقعیتی است که با چشم مشاهده می کنم، حقیقت آن چه باشد؟ خدا داند.

این افکار مرا به فضای مجازی هدایت کردند. دنیائی که واقعیت را با حقیقت در اذهان در هم آمیخته و انسان ها را همچون مورچگانی که از آن مورچه سم خور پیروی می کنند به ناکجا آباد زندگی می کشاند. بخشی از جامعه را آلوده کرده تا توسط آنها کل جامعه را به نابودی کشانند. جنگ سوم جهانی اینگونه از سال ها پیش شروع شده است. مدتهاست که هوش مصنوعی مورد استفاده قدرت ها می باشد و مشغول کار بر روی مورچگانی هستند که به هر دلیل و سلیقه ای حاضر به خوردن آن سم و آلوده کردن تمامی همنوع هایشان هستند. ببینیم در چه دنیایی زندگی می کنیم. چه مدت طول کشید تا بعضی از ما، حتی در میان نخبه ها، پی به نسل کشی در فلسطین ببریم؟ و هنوز بی توجه بدون نگاه به ترور چند دهه اسرائیل در فلسطین، اما دفاع مردم غزه را عمل تروریستی بنامیم. آیا آن سم کار خودش را نکرده است؟ و نمی کند؟ چرا آمریکا به ایران حمله نظامی کند در حالی که مورچگانی آلوده را در آن سرزمین با همین فضای مجازی پرورده است؟ به این ترتیب تعجب نباید کرد که ترامپ با دست خالی به منطقه می رود و با هزاران میلیارد دلار، به کشورش باز می گردد. این چپاول از فرآورده های جنگ جهانی سوم است. جنگ در فضای مجازی توسط مورچگان آلوده به سم مجازی. سمی مهلک تر از بمب اتم.

۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۳, شنبه

سلاح اتمی و موازنه منفی

 

جهانبینی و نگاه انسان، کم و زیاد بر اساس روابط قوا عمل می کند. انسانی که از روابط قوا به دور باشد، بسیار کمیاب و شاید بتوان ادعا کرد که نایاب می باشد و او انسانی مستقل و آزاد است. بنابراین، استقلال نسبی است و انسان را می توان بر پایه اندازه مستقل بودنش ارزیابی نمود. شکی نیست که تمامی نابسامانی ها و عارضه های روانی و زد و خوردهای روزمره در روابط قوا و وابسته بودن انسان به قدرتمداری خلاصه می شوند. از عارضه های روزمره مانند سلطه گری و ظلم و تجاوز و تکبر و دروغ و ریا و حسادت گرفته تا نسل کشی و گردنکشی های آشکار توسط دولت ها، همه و همه در روابط قوا یا وابستگی به قدرت به وجود می آیند. کردار انسان در بیرون از روابط قوا را موازنه منفی می گویند. باید در این مورد دقت فراوان کرد که گردن خم کردن در برابر قدرت و زور، موازه منفی و صلح طلبی نیست، بلکه عین بودن در روابط قوا می باشد، اما در جهت زیر سلطه قرار دادن خود است. به این دلیل، رها بودن از روابط قوا کاری بس دشوار و مستمر را می خواهد و تلاشی خستگی نا پذیر را طلب می کند. جامعه ای که از این تلاش سر باز زند، خشونت در آن گسترش پیدا می کند و سلطه گری رشد می کند. در سطح جهانی هم به همین ترتیب است. توافق اخیر اکراین با آمریکا در مورد چپاول ثروتهای ملی در قبال حمایت از آن کشور، نمونه بارز در روابط قوا بودن و پذیرش سلطه گری است. اما سلطه آمریکا و نه روسیه، که دفاع مردم از کشورشان را بی محل کرده و هدف جنگ را برای انتخاب ارباب معنی می کند، و نه استقلال کشور.

پایه و اساس استقلال انسان، تصمیم خود او است، که مستقل باشد یا نباشد. اما در برابر دیگری، و یا جامعه، نه تنها به تصمیم خود نیاز دارد، بلکه محتاج ابزاری می باشد تا بتواند در رابطه با دیگری، خود را از تعرض روابط قوا دور نگه دارد. همانطور که انسان برای حفاظت جسم خود لباس را اختراع کرده، و یا برای سلامتی دارو را ساخته و مصرف می کند و یا از دیرباز برای حفاظت خود در برابر حیوانات درنده از چوب و یا ابزار برنده استفاده می کرده است، به هدف بازدارندگی از ورود به روابط قوا می باشند.  برای مبارزه با بیشتر عارضه های روانی هم که بخشی در بالا اشاره رفت، باید از ورود به روابط قوا پرهیز کند. تمامی آنچه مثال آورده شد از قبیل لباس و دارو و چوب و . . . همه، چیزی جز ابزار برای حفاظت و بازدارندگی نیستند. بدیهی است که نگاه به آن ابزار بستگی به اصل راهنمای انسان یا همان جهانبینی او دارد. برای مثال: نگاه یک قصاب به چاقو، همان نگاهی نیست که یک جراح دارد و یا یک قاتل که آن را برای کشتن کسی حمل می کند. در مورد سلاح ها، به خصوص سلاح کشتار جمعی هم، نوع نگاه از اهمیت زیادی برخوردار است. مثلا آمریکا که بمب اتم را ساخت و از آن استفاده کرد، بدون شک با نگاه سلطه گری بوده و کشتن صدها هزار کودک و زن و مرد بی گناه و از همه جا بی خبر، خود گواهی این امر می باشد. بنابراین نگاه این کشور به سلاح اتمی، نگاهی قدرتمدارانه و سلطه گرانه بوده و هست. اکنون که سلطه سلاح اتمی بر جهان حاکم گشته، چگونه و با چه ابزاری می توان از این روابط خارج شد؟ این پرسشی است که باید برای آن پاسخی یافت.

در شرایط کنونی جهانی که غرق در روابط قوا می باشد، در کشور ما دو دیدگاه کلی در مورد داشتن سلاح هسته ای وجود دارد. یک دیدگاه آن را مخرب می بیند و با داشتن آن مخالفت می کند که در این میان می توان آن را به چند بینش تقسیم کرد. دیدگاه دیگر موافق داشتن این سلاح است که بازهم در آن اهداف گوناگون می توان دید. در دیدگاه اول کسانی هستند که می گویند سلاح کشتار جمعی پسندیده انسانیت نیست و در کل جهان باید برچیده شوند. نظری درست و ایده آل است که با واقعیت موجود ناسازگار می باشد. اصولا هیچ نوع سلاحی پسندیده انسانیت نیست حتا اگر سلطه گر آن را "سلاح متعارف" بنامد. در حقیقت این شعار را سلطه گر باید بدهد، نه زیر سلطه که کاری از دستش بر نمی آید. زمان ابراز این عقیده هنگامی بود که آمریکا در حال ساختن چنین سلاحی می بود. نگاهی میگوید به چه کار ما می آید جز هزینه پرداختن برای آن. این را می توان نگاهی عامیانه به قضیه تلقی کرد زیرا فاقد اهمیت دادن به زیر و بم روابط قوا و سلطه گری و پیامد های آنها بر زندگی روزمره مردم می باشد. دسته ای هم می گویند غرب قدرتمند می گوید نباید داشته باشید باید بپذیریم زیرا نتایجی مانند تحریم ها را در بر دارد. این دسته هم که سلطه گری را پذیرفته اند، خود را زندانی روابط قوا کرده اند. این دیدگاه ها اصولا نگاهی قدرتمدارانه به ابزار سلاح هسته ای دارند.

دیدگاه کلی دوم یا موافقان داشتن سلاح اتمی برای کشور هم بینش های مختلفی ارائه میدهند. دسته ای که نگاه قدرتمدارانه به این ابزار دارند، تصور می کنند که با این ابزار خواهند توانست به قدرت بیشتری دست بیابند، یا تا بیت المقدس بروند و یا جهان را از سلطه گری برهانند. غافلند که این بینش به خودی خود در مدار سلطه گری قرار دارد. اما دسته دیگری هم هستند که به این سلاح به مثابه ابزاری برای خارج شدن از روابط قوا نگاه می کنند، همانند ترساندن حیوانی وحشی با چوب دستی و بلند کردن صدا. و واژه بازدارندگی از همینجا سرچشمه دارد. این نگاه، یعنی نگاه بازدارندگی نگاهی در راستای موازنه منفی می باشد. البته سلاح های دیگری هم هستند که در بازدارندگی نقش ایفا می کنند. اما این پرسش هم اساسی است که چرا آمریکا و چین و روسیه که خود، دارای هزاران بمب هسته ای هستند در مخالفت دستیابی ایران به این سلاح اصرار می ورزند؟ آیا نگاهی دلسوزانه به انسانیت دارند؟ آیا از چند بمب احتمالی ایران می ترسند؟ یا شایعه می کنند که دیگر کشورها هم به سوی این سلاح می روند، بروند، چه می شود؟ آنگاه سلطه گران به فکر خلع سلاح اتمی جهانی کشیده نمی شوند، کاری که اکنون از آن ابا دارند؟ یا قلبشان برای تضعیف سلطه گری می تپد؟ جواب به این پرسش ها اهمیت بازدارندگی و خروج از روابط قوا را نشان خواهد داد.

ایران باید طی نامه ای به سازمان ملل اعلام کند شرط نرفتن به سوی سلاح اتمی، خلع سلاح اتمی جهانی می باشد.


۱۴۰۴ فروردین ۱۹, سه‌شنبه

اهداف ترامپ از خیمه شب بازی جهانی

 

آدم حیران می شود از این همه تجهیزات نظامی که ترامپ در سه هزار کیلومتری ایران مستقر کرده و رسانه های وابسته را بسیج کرده اند که این تجهیزات برای جلوگیری ایران از ساخت بمب هسته ای می باشد. سلاحی که ایران بارها اعلام کرده قصد ساختن آن را ندارد. حقیقت این است که تنها اسلحه آمریکا برای کنترل چین، سلطه بر انرژی مورد احتیاج این کشور می باشد که اکنون از سوی ایران و روسیه تأمین می شود. آمریکا برای مقابله با چین باید کشور های غرب آسیا که ذخایر انرژی بزرگی در اختیار دارند را در زیر سلطه و تحت امر خود نگاه دارد. برای این برنامه راهبردی، به همکاری ایران و روسیه محتاج است. جنس احتیاج ترامپ به همکاری ایران با جنس آن با روسیه فرقی اساسی دارند. ایران علاوه بر دارا بودن ذخایر انرژی قابل توجه، به مثابه الگوی استقلال در چشم مردم منطقه، خطر بزرگی برای برنامه آمریکا در بر دارد تا حدی که از پس از انقلاب این دو کشور را به این دلیل رو در رو قرار داه است. از آن گذشته، آمریکا چگونه خواهد توانست با وجود مخالفت ایران به عنوان قدرت منطقه ای، سلطه خود را بر انرژی برقرار نماید؟ به نظر می رسد بر اساس  این نکات مهم باشد که نتانیاهو به ملاقات ترامپ رفته تا او را از این خطر انذار دهد تا برنامه تجزیه ایران را جدی بگیرد. اما بخت با نتانیاهو یار نیست و همه می دانند که این امر خیالی باطل بیش نیست زیرا در صورت شکست این سناریو که حتمی می باشد، برای آمریکا راهی جز ترک منطقه باقی نخواهد ماند. در هر حال، از سخنان ترامپ پس از این ملاقات، چنین نتیجه می توان گرفت که او نپذیرفته و نتانیاهو تهدید کرده که به اسرائیل باز نمی گردد. زیرا ترامپ در ابتدای سخنان خود خطاب به او گفت " آمده ای و باز می گردی"!

شکست مذاکرات ترامپ و پوتین بر سر معامله اوکراین را هم  میتوان در این راستا، یعنی درخواست همراهی روسیه در کنترل انرژی مورد احتیاج چین ارزیابی کرد. به این دلیل روشن که آمریکا کشور قابل اعتمادی نمی باشد، روسیه هرگز زیر بار این مسئولیت خطرناک نخواهد رفت.

بنابراین، هدف از این خیمه شب بازی فراهم آوردن زمینه برای تقابل سلطه گری با چین می باشد. برای این هدف راهبردی، باید سلطه بر منطقه را مستحکم گرداند. ترساندن کشورهای عربی که مدتی است اظهار وجود می کنند که مثلا اجازه بمباران ایران از خاک خود را به آمریکا نداده اند، زنگ خطری برای این کشور به حساب می آید که باید با زور و نمایش قدرت جایگاه خود را بازسازی نماید و "نظم جهانی" را از مرگ نجات دهد. انقلاب ایران آن نظم جهانی را بر هم زده و این بر هم زدگی را دیگر نمیتوان با جنگ و ایجاد تشنج بازسازی کرد. به همین دلیل ترامپ بر "گفتگو" و مذاکره پای می فشارد. بنابراین، احتیاج آن کشور به ایران باعث خواهد شد تا با این کشور وارد برخوردهای نظامی نشود. حقیقت امر این است که اسرائیل با تمام قوا قصد دارد آمریکا را وارد جنگ با ایران کند تا خودش را از نتایج غیر قابل پیش بینی آن مصون بدارد. هدف اصلی که بارها اعلام کرده است بمب اتمی نیست، بلکه تجزیه ایران می باشد. در یکی از سخنانش، ترامپ گفت اگر ایران به مذاکرات تن ندهد، اسرائیل مراکر هسته ای ایران را بمباران خواهد کرد. از این طریق، غیر از ترساندن ایران، به آن کشور هشدار می دهد و تأکید می کند که آمریکا این کار را نخواهد کرد و اسرائیل را موظف به اجرای آن می کند. یکی دیگر از اهداف این خیمه شب بازی، در واقع برای دل گرمی و وادار کردن اسرائیل، در صورت لزوم و شکست مذاکرات، به بمباران کردن مراکز اتمی ایران می باشد تا خود را از عواقب آن مصون بدارد. اما آیا اسرائیل حاضر خواهد شد دست به این قمار بازنده بزند؟ می توان حدس زد به این دلیل نتانیاهو تهدید کرده به اسرائیل باز نخواهد گشت، و ترامپ به او امر می کند باید برگردد.

۱۴۰۳ اسفند ۳۰, پنجشنبه

در این بی نظمی حاکم بر جهان چه باید کرد؟

 

در ابتدا سال نو را به تمامی هموطنان و مردمی که سال نو بهاری را جشن می گیرند تبریک عرض میکنم.

ایران تنها کشور مؤثر و با ثبات در منطقه است که دلیل این با ثباتی، مستقل بودنش می باشد. چندی پس از اتفاقات محدود و داخلی غزه که اسرائیل آن را به بحرانی جهانی تبدیل کرد، در مصاحبه ای گفتم که هدف صهیونیست ها فلج کردن نیروهای نیابتی ایران یا جبهه مقاومت می باشد تا در نهایت ایران را به زانو درآورند. چیزی که با تأسف در سطح به نسبت زیادی، به خصوص در زمینه سیاسی به آن رسیده اند. اما سطح بحران در حدی وسیع می باشد که تا کنون نه تنها سلطه گران را راضی به عقب نشینی نکرده، بلکه آنها را در باتلاقی غیر قابل پیش بینی وارد کرده است. به بیان دیگر، ادامه خشونت و جنایت آنان دلیلی جز شکست و ضعف ندارد. برای مثال، ترکیه که عضو ناتو می باشد را دچار بحرانی خطرناک کرده و بی ثباتی در این کشور شروع شده است. و از آن مهم تر جنایاتی که آمریکا به دست اسرائیل مرتکب شده، در وجدان آگاه و خودناآگاه مردم منطقه اثری نا زدودنی گذاشته که این جنایتکاران را مجبور کرده و خواهد کرد همچنان به جنایات خود ادامه دهند تا با انفجاری بزرگ رو به رو شوند.

آنچه به داخل کشور مربوط است، اوضاع نا به سامان کنشگران فرهنگی و سیاسی است که این حالت از وجود سلطه گران بیگانه خطرناک تر می باشد. این کنشگران- اغلب درون قدرت- تشکیل شده از یک ملغمه سلطه گری، ضعف مدیریت، فساد مالی، چاپلوسی، مال پرستی، حسادت، و با تأسف، خیانت، و در بهترین حالت آن، غرب زدگی، کشور را در حالت بی ثباتی اجتماعی قرار داده اند. روشن است که این بی ثباتی داخلی، بخشی مرهون تلاش های ممتد و مستمر سلطه خارجی می باشد با کمک گرفتن از رسانه ها و تزریق بی وقفه مالی در فضای مجازی. نباید نادیده گرفت که نبود یک قوه قضائیه مستقل، به نوبه خود ضامن تداوم حیات این مجموعه خطرناک می باشد که سم مهلک برای کشور به حساب می آید. با این شرایط، هیچ نیروئی جز مردم، قادر به ترمیم این معضل کشنده نیست. بر کنشگرانی که از این چرخه مرگبار به دور هستند واجب می باشد تا با جمع آوری مردم، آنان را به وظیفه ای که در قبال کشور دارند آگاه سازند. زیرا بر خلاف آنچه که در اذهان ما نشانده شده، استبداد از کف جامعه به وجود می آید و نقطه تلاقی آن در حاکمیت بروز میکند. به همین دلیل سلطه گر همواره با جامعه و در جامعه عمل می کند. سلطه گر بیگانه هم بیهوده سرمایه عظیمی را صرف جهت دهی به جامعه ما صرف نمی کند. در تاریخ معاصر هم شاهدیم که هر بار افراد خدمتگزار در حاکمیت قرار می گیرند، سلطه داخلی و خارجی دست در دست یکدیگر به مخالفت با آن، با انواع ابزار و به کمک بخشی از مردم که بتوانند به هر وسیله ای فعال کنند، در تقابل با آن اقدام می کنند.

در حال حاضر، غرب سلطه گر از زبان ترامپ به عربده کشی مشغول است تا در دل دیگران هراس ایجاد کند. در چنین وضعیتی چگونه میتوان کشور را از خطر مصون داشت؟ غرب و شرق برای ایجاد تعادل در برخوردهای خود، به ایران محتاج هستند و این احتیاج می تواند خطری جدی برای آینده کشور باشد. هرگاه ما وابسته به یک طرف باشیم، هر برخورد میان آنان در ابتدا بر سر ایران خراب خواهد شد و این کشور محل تصفیه حساب قرار خواهد گرفت. بنابراین، ایران باید همچنان استقلال خود را حفظ کند در حالیکه مردم تحولات داخلی را در دستور کار خود قرار داده تا استقلال و آزادی که لازم و ملزوم یکدیگر هستند بر قرار شوند و ما به دمکراسی برسیم. مردم نباید اجازه دهند عده ای غرب زده یا خودفروش علاج کمبودها را که نتیجه بی عرضگی در مدیریت و فساد گسترده می باشند را با رفتن زیر سلطه بیگانه به آنان بقبولانند. باید قدرت را از انحصار فاسدان خارج کرد.

۱۴۰۳ اسفند ۷, سه‌شنبه

رابطه مدیریت با استقلال

گفته می شود مدیریت در کشور ضعیف است، بدون تردید این سخنی به جا و درست می باشد. اما این سخن به چه معنائی است؟ کشوری همانند ایران با وجود داشتن عده زیادی جوان و تحصیل کرده چرا باید ضعف مدیریت داشته باشد؟ دلیل این عارضه ملی را چگونه می توان ارزیابی کرد؟ به دلایل زیاد و در مقام مقایسه با کشورهای رشد یافته، نمی توان ادعا کرد این ضعف در میان مدیریت در رده پائین و متوسط می باشد. زیرا در این سطوح، محدوده تصمیم گیری و اعمال آن، بسیار محدود و روشن میباشد که از مدیریت بالا در اختیار آنها قرار می گیرد. در حقیقت بر این سطوح از مدیریت، ایراد زیادی نمیتوان نسبت داد. ایراد اساسی در محدوده ابزاری می باشد که در اختیار آنان گذارده می شود. این ابزار متشکل از مجموعه ای از منابع مالی و قوانین و قواعدی می باشند که از رده های بالاتر در اختیار آنان قرار داده می شود. بدیهی است هرگاه اجزاء این ابزار نا هماهنگ باشند، در مدیریت خلل ایجاد می کنند. بنابراین، اساس مدیریت کشور بستگی دارد به مدیریت رده های بالا. اما یک مدیر رده بالا که به زیر و بم و ضعف ها و قوت های محدوده میدان عمل خود واقف باشد، و طرحی برای رشد در میدان عمل خود داشته باشد، می تواند با همیاری مدیران تحت نظارت خود آن طرح را به اجرا گذارد. چنانچه از سوی مدیران رده های پائین تر ایرادی در اصل طرح و یا در به اجرا گذاشتن آن دیده شود، به آن مدیر ابلاغ می کنند و به این گونه است که رشد پویا گشته و کشور به آبادانی می رسد. این روند محتاج مستقل بودن تمامی رده های مدیریت می باشد. زیرا در صورت وابستگی سلسله مراتبی، انتقال ضعف ها صورت نمی گیرد و اصلاح در روند درست طرح ها صورت نمی گیرد.

با تاسف زیاد مقوله اخلاق وابستگی با شدت زیادی در سطح جامعه عمل می کند. می بینیم افراد باسواد و مدیر در درجه اول به دلیل وابسته بودن به خود (امیال)، مانند داشتن مقام و یا رسیدن به مال و منال، برای ارضای امیال خود، با چاپلوسی در مناصب بالای سیاسی قرار میگیرند و به دلیل همین وابستگی از ترس از دست دادن جایگاه خود، شنوائی نارسائی ها را نه از مدیران رده پائین دارند و نه آنها را به مسئولین صاحب قدرت انتقال می دهند. شاید این مثال کلان از وابستگی مطلب را روشن کند: در سال 2014 گروه بیلدربرگ (bilderberg) که وابسته به سرمایه جهانی است، مکرون رئیس جمهور حاضر فرانسه را به جلسه سالانه خود دعوت می کنند و به او پیشنهاد ریاست جمهوری فرانسه را می دهند و حتا نخست وزیر او را هم تعیین می کنند. در انتخابات 2016، مکرون انتخاب می شود و فیلیپ را به عنوان نخست وزیر معرفی می کند. بدیهی است که این نوع مدیریت، یک مدیریت وابسته می باشد. وابستگی، چنان مکرون را که خود، در روش و منش همراه سلطه گرانی که او را بر این مقام گماشته اند در تنگنا قرار داده و دست او را در مدیریت بسته که چند بار در سخنانی خطاب به مردم فرانسه از لزوم استقلال فرانسه سخن گفت که البته تو دهنی آن را هم از سوی اربابان سرمایه لمس کرد. اکنون با امر و نهی کردن آشکار ترامپ به اروپا، زیان این وابستگی خود را آشکار گردانیده است.

مدیران رده بالای ما هم به این درد بی درمان گرفتارند. حب قدرت، حب مال اندوزی به آنها اجازه نمی دهند مدیریت کنند و خود را ذلیل پول و قدرت داخلی - به خصوص بر اثر غرب زدگی-، و قدرت سرمایه جهانی کرده اند. همین حس حقارت وابستگی می باشد که مدیریت را دچار اختلال می کند. این وابستگی، زنجیره ای از مدیران وابسته را می سازد که برای دوام خود، مدیران مستقل را ترد می کند زیرا از یک سو مدیر مستقل، خود نمیتواند با این زنجیره فاسد کار کند، و از سوی دیگر این زنجیره، مدیر مستقل را بنابر ماهیتی که دارد ترد می کند. به دلیل اینکه یکی از خصوصیات بارز مستقل بودن شجاعت می باشد، مدیر مستقل در مبارزه با فساد و گفتن کمبودها و سالم سازی محیط مدیریت خودش کم ترین تردید و ترس به خود راه نمی دهد، که این امر در تضاد قرار می گیرد با منافع مدیران فاسد.

سلطه گر جز از راه اخلاق وابستگی زیر سلطه نمیتواند اعمال قدرت کند. پافشاری ترامپ برای مذاکره با ایران، هدفی جز آلوده کردن کشور به وابستگی در سر ندارد، حتا در کمترین شکل آن. امید او هم به کسانی در حاکمیت است اخلاق وابستگی و رعیت بودن در آنها قوی می باشد. نظری کوتاه به آنچه که این روزها در جهان شاهدیم نشان دهنده ضعف وابستگی و نیروی لایزال استقلال می باشد. می بینیم که وابستگی اوکراین چگونه این کشور قوی و ثروتمند را به نابودی کشانید، و استقلال حماس، این گروه کوچک چگونه ابرقدرت جهان را به زانو درآورد. مستقل بودن مرگ ندارد و همواره پیروز می باشد که حسین ابن علی نمونه بارز انسان مستقل است که استقلال خود را به بهای جان خویش پایدار گردانید و ماندگار شد. استقلال همان تقوا در قرآن است که خداوند گرامی ترین انسان ها را مستقل ترین آنها می داند. 

۱۴۰۳ بهمن ۱۶, سه‌شنبه

چگونه غرب مدعی دمکراسی، ولایتمداری را تصدیق و رواج می دهد؟

 

گفته شد یک روحانی را در سوئد به جرم رابطه با تروریسم با تصمیم دولت و نه در پی یک محاکمه در دستگاه قضائی، از این کشور اخراج کرده یا می کنند. و این حادثه در کشوری که برای قضا و عدالت ارزش قائل بود اتفاق می افتد. برخی از هموطنان ما هم از این اقدام خارج از عرف انسانیت، شادمانی کردند. این امر یکی از نتایج جنایات جنگی اعمال شده در غزه و کناره باختری توسط آمریکا و اسرائیل و پشتیبانی بی دریغ دولت های اروپائی و دیگر دولت های وابسته به غرب، می تواند باشد. جنایاتی که دستاوردهای انسانیت و کرامات انسان را خدشه دار کرده و می کند. در پی این حوادث، فاشیسم در این میان خود را بر حق تصور می کند و در کشورهای اروپائی و آمریکا جانی تازه گرفته و بار دیگر با ابزار دمکراسی به حاکمیت باز می گردد. در این دمکراسی استحاله شده، حاکمیت های قلدر مأبانه از سوی مردم مورد استقبال قرار می گیرند. به این ترتیب خطری جدی برای آرامش و صلح جهان در پیش خواهیم داشت.

گفتیم، بخشی ازهموطنان ما از اخراج یک روحانی، بدون شک به دلیل روحانی بودن، اظهار شادمانی می کنند، دلیل آن هرچه باشد، در تضاد است با ایرادات برحقی که این قشر به دستگاه قضائی کشور خودمان می گیرند، یعنی دستگاه قضائی وابسته و در خدمت قدرت حاکم. این رویه یک بام و دوهوا که در تمامی زمینه های روزمره ما جاری است را چگونه می توان تعبیر نمود؟ این یک بام و دو هوا که ریشه در ذهن انسان دارد و نه در وجدان او، سبب ساز اصلی نا به سامانی های جامعه را تشکیل می دهد. مستقل نبودن انسان از ذهنیات یا تصورات و خیال ها و امیال و . . . . . خودش که از راه مستقیم تبلیغات و دریافت های خام ما می باشند، مسبب اصلی این نوع قضاوت دوگانه می باشد. اطلاعات و ضداطلاعاتی را که از راه حواس دریافت می کنیم، دو بخش می شوند، یا آنها را به صورت خام در ذهن خود قرار می دهیم، و یا با تفکر و تعقل و خردورزی مورد تجربه و تجزیه و تحلیل قرار داده و به وجدان خود منتقل می کنیم. اطلاعات منتقل شده به وجدان، خالص و بررسی شده اند و بنابر اصل راهنمای ما مورد استفاده و قضاوت قرار می گیرند. اما دریافت هائی را که در ذهن ذخیره کرده و بر اساس آنها عمل می کنیم، مسبب و سازنده همان عملکرد یک بام و دوهوا می باشند، زیرا هنوز به باور ما نرسیده اند. موفقیت قدرت های مالی و سیاسی در فراهم کردن زمینه چپاول جوامع با نفوذ در اذهان مردم از راه همین مکانیزم صورت می گیرد. با کمی دقت به آنچه در سوریه گذشت، و یک تروریست خطرناک و تحت تعقیب را به عنوان رئیس جمهور به جهانیان قالب کردند و پس از چند صباحی با کوتاه کردن ریش و زدن کراوات مورد پذیرائی دولت ها قرار می گیرد، قدرت تبلیغات و اطلاعات و ضد اطلاعات را نشان می دهد. البته این نفوذ و قدرت، چیزی جز وابستگی ما به ذهنیات خود نیست، و آنچه را که ذهن ما امر می کند، حق تصور کرده و بر مبنای آن به راحتی قضاوت می کنیم.

نقش دستگاه قضائی مستقل بسیار حیاتی است و اساس رشد جامعه و رشد و یا از رشد ماندگی انسان را رقم می زند. استقلال یا وابستگی انسان را در تمامی شئون زندگی فردی و اجتماعی می سازد. ترس را که یکی از عارضه های کشنده انسان می باشد، بر جامعه تحمیل می کند. از ابتدای انقلاب که بهشتی به عنوان یک صاحب قدرت سیاسی، با وجود حضور افراد مستقلی نظیر طالقانی بر مسند قوه قضائیه گمارده شد، معلوم می کرد که در کشور قضائی وجود نخواهد داشت. اکنون پس از دهه ها تجربه تلخ، بر ما مردم برازنده نیست که از سوئی همچنان در قضاوت خود، راه قدرتمداران را پیموده و با آنان همدلی کنیم، و از دیگر سو بر منش آنها خرده گیریم که چرا دستگاه قضا را با قدرت گره زده اند. اگر مردم سوئد در برابر قدرتمداری حاکمان در آلوده کردن دستگاه قضاوت آن کشور سکوت کنند، سرنوشتی غیر از سرنوشت ما در انتظارشان نخواهد بود. زیرا چون نیک نظر کنیم، پر خویش در آن می بینیم، قدرت حاکم هم توان دیدن پر ما را در بی عدالتی ها دارد و آن را می بیند و قرابتی میان خود و ما حس کرده و احساس امنیت و آسایش و آرامش می کند. که فرمود: خداوند سرنوشت قومی را تغییر نمی دهد، مگر آن قوم در خود تحول ایجاد کند.

۱۴۰۳ بهمن ۲, سه‌شنبه

ترامپ با ایران چه خواهد کرد؟

 

ترامپ با ایران کاری نخواهد کرد زیرا رئیس جمهور آمریکا گرفتار سامانه ای بی قاعده است که باید مراقب منافع سرمایه باشد. کندی که تصمیم داشت بر اصولی عمل کند را به قتل رساندند و پرونده را برای پوشاندن آمران به ترور رها کردند. اگر پرونده گروگان گیری را مورد بررسی دقیق قرار دهیم، نقش مأموران امنیتی و جاسوسها در مقابله با کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا برای آزاد نشدن گروگان ها قبل از انتخابات ریاست جمهوری، نشان می دهد چنانچه رئیس جمهور خلاف منافع افرادی عمل کند، مهره ای بیش نیست. اما مأموران امنیتی و جاسوسها مجانی پا بر روی قوانین مملکتی نمی گذارند. علاوه بر آن، باید مطمئن باشند که تحت تعقیب قرار نخواهند گرفت و مصون باشند. یکی از دلایلی که ترامپ افراد ناسالم و دشمن ایران را برای همکاری انتخاب کرده است، علاوه بر راحت کردن خیال لابی اسرائیل و بلف زدن در بازی با ایران میتواند به این دلیل باشد که خیالش از دخالت های پشت پرده آنان راحت باشد. و این پشت پرده، چیزی جز قدرت سرمایه نیست. ترامپ هم در مراسم تحلیف، بیهوده سرمایه داران، به خصوص تازه سرمایه داران را پیرامون خود جمع نکرده بود. پیام می دهد که سیاست های من در راستای منافع آنها خواهد بود. به خصوص اینکه منتخبان مردم را در ردیف پشت آنها قرار داده بودند تا بگوید نه مردم و نه مجلس در این کشور کاره ای نیستند و اصل پول می باشد. به این ترتیب رئیس جمهور خود را در جریان موازی قدرت قرار داده تا برنامه هایش را بدون مانع بتواند همسو با اهداف آن جریانها پیش ببرد. حالا در این سیاست موفق خواهد شد یا نه، باید منتظر ماند و دید. با علم به اینکه آن جریان در سطح ملی یک پارچه نیست و جریان مقابل هم از ابزاری مشابه برخوردار می باشد، باید دید برخورد های داخلی به کجا خواهند رسید. با این وجود یک امر را نباید فراموش کرد که در آنچه به منافع ملی مربوط است، بر خلاف کشور ما، جناح های گوناگون همدست هستند.

آنچه مسلم می باشد این است که تا تکلیف منطقه برای آمریکا مشخص نشود و امنیت اسرائیل تأمین نگردد، ایران باید همچنان تحت فشار باشد. بنابراین کوشش آنها بر این خواهد بود که ایران را در ضعف اقتصادی قرار دهند. به دلایل زیاد تأمین امنیت اسرائیل کاری آسان نیست و در صورت موفقیت پیمان ابراهیم، به دلیل نبود ثبات در کشورهای عربی و مخالفت مردم با این طرح نمی توان به این زودی ها این تصور را داشت که دست از سر ایران خواهند برداشت.

راه حل جز این نیست که ایران به صورتی جدی به استقلال خود ارزش قائل باشد و راه را برای پیشرفت تولیدات گوناگون باز کند و دست ثروت اندوزان را، که از نظر منش قرابتی با همنوعان بیگانه خود دارند کوتاه کرد و به جوانان فعال و مشتاق میدان عمل داده شود.

باید یک هیئتی از راه انتخابات آزاد و بدون دخالت شورای نگهبان تشکیل شود و کارش فقط یافتن استعدادهای پراکنده و خارج از باندها باشد و آنان را به شرکت در اداره کشور فرا خواند. به این صورت است که دست چاپلوسان و شیادان از فساد کوتاه می گردد و کشور از دست مافیاها می تواند به مرور زمان خلاص گردد.

ترامپ یک قمار باز کاسب است، روابط برای او یا برد است و یا باخت. به همین دلیل رابطه ایران با او به مثابه یک ابرقدرت، بدون تردید باید قبول سلطه او باشد. حالا مسئله این است که آیا رفتن زیر سلطه او مسائل کشور را حل می کند؟ آیا وضعیت نا به سامان کنونی در کشور نتیجه تحریم ها است یا قابل نبودن مدیران ما؟ آیا مدیران ما بر حسب ضوابط و کارشناسی به مناصب رسیده اند یا با چاپلوسی و روابط بر مسند مدیریت نشسته اند؟ آیا رفتن زیر سلطه نقطه پایانی بر این وضع می گذارد یا آن را تشدید می کند؟ جواب این پرسش ها را می توان در کشورهای زیر سلطه با سنجش توان موجود و توان حقیقی آنها یافت.

۱۴۰۳ دی ۲۵, سه‌شنبه

توهم “مردم” و زیان آن



با کمی دقت به ادعاها و تحلیل ها، به آسانی میتوان دریافت که واژه”مردم” در میان فعالان سیاسی به شکل ابزاری در آمده تا نه تنها کمبودهای موجود در نگاه خود به قدرت را پر کنند، بلکه مردم را برای ماندن در قدرت و یا دستیابی به قدرت، در چشم همان مردم متقاعد سازند. عاریه گرفتن این واژه به هدف متقاعد کردن همان مردم، ترجمان قائل نبودن شعور برای آنان می باشد که جز ناکام ماندن در هدفشان، نتیجه دیگری را در بر نداشته و نخواهد داشت. حاکمیت مدعی است که مردم پشت نظام ایستاده اند و اپوزیسیون هم به نوبه خود همان ادعا را دارد. جناح های حاکمیت برای ثابت کردن ادعای خود با در دست داشتن تمامی ابزار لازم، گاه و بیگاه جمعیتی را به خیابانها می کشانند، اپوزیسیون خارج هم به نوبه خود بدون داشتن ابزار ملی، می کوشد بخشی به کمک جنجال های نشریات وابسته، مردم را پشت خود بداند. اپوزیسیون داخلی هم می کوشد مردم را پیرو خود قلمداد کند. اما حقیقت به گونه ای دیگر رقم می خورد. برای ادعای خود، هر طرف شواهد و دلایلی را ابراز می کنند. یکی میگوید مردم برای حاکمیت از ترس در تجمعات می روند، دیگری می گوید، مردم از ترس عواقب آن به تجمعات غیر حکومتی نمی آیند و... و ما نفهمیدیم این “مردم” چه کسانی هستند و در کجا قرار دارند که اینچنین در فضای مجازی دست به دست می شوند. در حقیقت ساختن این تصورات ذهنی به صورت باوری درآمده که انسان را در همان فضای مجازی زندانی می کند.
ژان پیاژه Jean Piaget)) از پیشکسوتان روانشناسی و متخصص رشد هوش کودکان، اولین خاطره از کودکی خود را که تا هویدا نشدن واقعیت تکان دهنده ماجرا بر وجود آن اصرار داشت را اینگونه بیان می کند که: او در کودکی زمانی که هنوز دوساله بوده، قربانی یک حادثه بچه دزدی می شود. در بین جزئیات حادثه، به یاد می آورد که در گهواره اش نشسته بوده که پرستارش در حال زدوخورد با بچه دزد بوده است درحالی که بچه دزد صورت او را چنگ می زند، تا وقتی که ژاندارمی با شنل کوتاه و باتوم سفیدش در دست، خرابکار را دنبال می کند. داستان توسط پرستار و خانواده ژان پیاژه و دیگرانی که شنیده بودند همواره تأیید می شده است. ژان پیاژه متقاعد شده بود که آن حادثه را به خوبی به یاد می آورد، او قادر بود تمام جزئیات آن را بیان کند در حالی که آن حادثه هرگز رخ نداده بود. سیزده سال بعد، پرستار با نوشتن نامه ای به والدین ژان، اقرار می کند که داستان با تمامی جزئیات حادثه ساختگی بوده است. بعدها، ژان پیاژه در این مورد می نویسد: « بنابراین، من می بایستی مانند یک کودک، داستانی که والدینم باور داشتند را می شنیدم، و آن را به شکل یک خاطره دیداری به گذشته می فرستادم که در حقیقت، یک خاطرۀ خاطره اما غیر واقعی بود. خیلی از خاطرات واقعی بدون شک براین منوال اند. بدین سان خاطرات زیادی که حقیقی به نظر می رسند، اغلب چیزی جز بازسازی های تصورات حال یا گذشته به امر واقع نیستند.

این نوع نگاه به مردم و گاهی به ملت، بدون شک نگاهی قدرت مدارانه می باشد که با تصور عاریه گرفتن نیروی “مردم” برای خود موقعیتی ممتاز در مجاز فراهم آورد. با انواع ادعاها و توجیهات نشانه هائی را ارائه می دهد تا این مجاز را به حقیقت، به خود و دیگران بقبولاند و بر پایه این واقعیت مجازی، و نه حقیقی فعالیت کند. و غافل است از اینکه کوشش در فضائی مجازی در محدوده همان مجاز می ماند و هرگز به حقیقت نمی رسد. این دنیای مجازی رفته، رفته بر تعقل غالب می گردد و نتیجه کوشش انسان را زایل می گرداند. و غافل است از اینکه تلاش و کوشش در فضای حق و حقیقت میوه و نتیجه ای حقیقی میدهد هرچند کوچک باشد. و این نوع میوه حقیقی است که در مرور زمان انباشته شده و نتیجه می دهد، بر خلاف تصورات و خیالات که در دنیای مجازی می ماند و ثمره ای نمیدهد. البته فضای مجازی برای انسان پسندیده و زیباست زیرا خالق آن خودش می باشد، به همین دلیل است که در برابر نقد و انتقاد مقاومت میکند و دچار فشار عصبی می گردد. از طرفی، این مکانیزم ابتدای خود فریبی و خود سانسوری ما را هم فراهم می کند. یکی دیگر از نتایج مخرب به کار گرفتن واهیات به خصوص در امر مبارزه برای اپوزیسیون، از دست دادن اعتماد مردم می باشد. زیرا آنچه به حاکمیت مستقر مربوط می شود، جلب اعتماد مردم برایش به اندازه اپوزیسیون حیاتی نمی باشد. این اعتماد به آسانی به دست نمی آید زیرا شعور و وجدان جمعی خروج از راه حق را به خوبی درک می کند و به هیچ قیمتی حاضر نمی شود برای جابجائی دو ناحق هزینه بپردازد. راز دوام رژیم های استبدادی نبود یک بدیل حق مدار می باشد.