این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۳۹۷ دی ۷, جمعه

خطای دید

وفریب خاطرات

سیستم بینایی ما طوری سازمان داده شده‌است که می توانیم در محیطی سه بعدی با کمک نور، سایه، رنگ و اشیاء،  اشکالی متنوع و متعدد در فواصل دور و نزدیک را ببینیم. بسیاری از ما بدون توجه به اینکه ایجاد تصویری صحیح از جهان اطراف  برای سیستم بینایی و مغز چه عملیات پیچیده‌ای به همراه دارد، دیدن را امری ساده و پیش پا افتاده تلقی می‌کنیم. بنابرعادت، هنگام دیدن چنان به خود مطمئن هستیم که هرچه را می بینیم، واقعی، و بیشترازآن، حقیقی تصور می کنیم. سامانه بینائی بسیار پیچیده است چنانکه هنوز ابعادی ازآن کشف نشده مانده اند. چشم ابزاری است که تصاویررا ازبیرون گرفته و توسط رشته هائی از تارهای عصبی به مغر منتقل می کند. این تصاویربه جاهای مختلفی ازمغزبرای فعل و انفعلات بعدی منتقل شده و برای زمان های مختلف بنابر شرائطی ضبط می شوند. به دلیل تنوع شرائط دیدن، آنچه را که ما می بینیم، می تواند واقعی نباشد. این نوع دیدن را توهم بینائی می گویند که با توهم زدائی می توان نوعی ازآن را به واقعیت نزدیک کرد. 
توهم بینائی حاصل برداشت مغرضانه اطلاعات ویا اطلاعات نادرست دریافتی توسط سیستم بینائی است. سامانه بینائی همانند یک ابزار اندازه گیری عمل نمی کند تا حقیقت آنچه را دریافت میکند، بدون دخل تصرف نشان دهد. بلکه با تعامل با داده های گوناگون نظیر خاطرات واطلاعات و...عمل میکند. در تجربه عقلانی، در زمان تردید، با تغییرنظروکسب اطلاعات تازه با کمک عملکرد ابهام زدائی می توان به یک دیدگاه نزدیک تربه واقعیت ویاحقیقت دست یافت. درتوهم بینائی با نشان دادن تصویری غیرواقعی و یا ایجاد نقطه کوروندیدن شیئی که واقعیت دارد، توهم زدائی ممکن نمی شود، مگربه کمک تجربه عقلانی. هنگامی که تصویری با نگاه ما در شکل و اندازه ورنگ ونور ومحیط بازی میکند، توهم بینائی گیج کننده ای را ایجاد می کند. در اینجا متوجه می شویم که فریب دادن ادراک ما از طریق دستگاه بینائی تا چه اندازه میتواند ساده باشد.


درتصویربالا، بیننده در درجه اول تصویر دوتابلورا می بیند که در اولی یک نهنگ از تابلوبیرون آمده و در دومی پای دختری از تابلو خارج شده است. درعین حال بیننده متوجه است که تابلوها را هنرمند به نحوی خلق کرده است که خطای دیدی را ایجاد کند. این توجه مرحله ای از توهم زدائی است که به وسیله تعقل انجام می گیرد اماهنوز از واقعیت دوراست. واقعیت اما این است که تصویر بالا یک تابلو بیش نیست.
بااین مقدمه کوتاه، در اینجا قصد این است که به یک مورد رابطه بین دیدن و خاطره و اثرآنها بریکدیگر که در جامعه ما از اهمیت زیادی برخوردارمی باشد پرداخته شود.
الیزابت لوفتوس ( Elizabeth Loftus) روانشناس و استاددانشگاه کالیفرنیا طی کنفرانسی در ژنو درسال 2009 تحت عنوان "توهمات خاطره" سخنانی ایرادمیکندودربخشی ازآن چنین می گوید:
"ژان پیاژه ( Jean Piaget)ازپیشکسوتان روانشناسی و متخصص رشدهوش کودکان، اولین خاطره از کودکی خودرا که تا برملانشدن واقعیت تکان دهنده ماجرا بروجود آن اصرارداشت بیان می کند. این خاطره ازاین قرار است که او درکودکی زمانی که هنوز دوساله بوده، قربانی یک حادثه بچه دزدی می شود. دربین جزئیات حادثه، به یاد می آورد که در گهواره اش نشسته بوده که پرستارش در حال زدوخورد با بچه دزد بوده است درحالی که بچه دزد صورت او را چنگ می زند، تا وقتی که ژاندارمی با شنل کوتاه و باتوم سفیدش دردست، خرابکاررا دنبال می کند. داستان توسط پرستار و خانواده ژان پیاژه و دیگرانی که شنیده بودند همواره تأیید می شده است. ژان پیاژه متقاعدشده بود که آن حادثه را به خوبی به یاد می آورد، او قادر بود تمام جزئیات آن را بیان کند در حالی که آن حادثه هرگز رخ نداده بود. سیزده سال بعد، پرستاربا نوشتن نامه ای به والدین ژان، اقرار می کند که داستان با تمامی جزئیات حادثه ساختگی بوده است.
مدتی بعد، ژان پیاژه دراین موردنوشت: « بنابراین، من می بایستی مانند یک کودک داستانی که والدینم باورداشتندرا می شنیدم، و آن را به شکل یک خاطره دیداری به گذشته می فرستادم که در حقیقت، یک خاطرۀ خاطره اما غیرواقعی بود. خیلی ازخاطرات واقعی بدون شک براین منوال اند». بدین سان خاطرات زیادی که واقعی به نظرمی رسند، اغلب چیزی جز بازسازی های تصورات گذشته نیستند".
اکنون به تصویر روبرو نگاه کنید.
بادیدن آن چه خاطراتی برای شما زنده میشوند؟ مسلما خاطرات افراد از دیدن یک روحانی درزمان و مکان یکی نیست اما مسلمان بودن اوغیرقابل انکاروهمه درآن اشتراک نظر دارند. ازنظراجتماعی اگر به سال قبل از انقلاب برگردیم، قدرمسلم می توانیم بگوئیم در آن موقع خاطرات مردم با خاطرات امروز، بادیدن یک روحانی یکی نبوده است. درآن زمان، خاطراتی که درست یاغلط طی قرون برحافظه ایرانی درمورد روحانیت ورود پیداکرده و ضبط شده بودند، اسلام، خداباوری، اعتماد، پاکی، راستی، عطوفت، مهربانی و.... بیرون آمده وتجلی می کرد. البته این خاطرات هم زیاد بی پایه و اساس نبوده اند، زیرا مراجعی درطول تاریخ پشتیبان جنبش های مردم بوده اند بدون چشم داشت به قدرت، نظیر جنبش مشروطیت و نهضت ملی شدن نفت. حتا اگر کسانی درطول زندگی، تجربه برخورد باآخوندی نا به کار راداشته و یا ازکسی شنیده بوده اندرا نادیده گرفته وآن را یک استثناء تلقی کرده و به امید پیروزی انقلاب، دراین مورد خود را سانسورمی کرده اند. این داستان غیرواقعی برابری آخوند با دین و اسلام و اعتماد و راستی وبرادری همانند داستان بچه دزد پیاژه، براثرتکراریک پدیده غیرواقعی از گذشته های دورجزء خاطرات مردم شده بوده که هنوزهم نزد بعضی ها برجا مانده است. ابتکارداشتن لباسی متحدالشکل درتمامی ادیان برپایه همین عملکرد توهم بینائی و رابطه آن باخاطره می باشد. لباس روحانیت، حامل آن را ازثابت کردن این که اوعین اسلام، یایهود و مسیح و... است معاف می کند ونگاه متوهم، به خودی خود، اورا عین اسلام و ... تلقی می کند. هنوز بعداز قرن ها که اروپا عصرروشنائی را پشت سر گذاشته است، اعتماد بخش بزرگی ازآنان به لباس کشیش هاهمچنان برجاست و ماجراهای پدوفیلی اخیردرکشورهای مسیحی شاهدی برآن است. روحانیان مااین را لباس پیامبر معرفی می کنند که دروغی بیش نیست وهدفی جزبرنامه ریزی برای فریب بیننده لباس نداشته وندارند زیرا پیامبربرای پیشگیری ازاین نوع فریب تاریخی، پوشش های گوناگون برتن می کرده است. می بینیم، باوجودی که این لباس، شکل یا فریبی بیش نیست، بخش بزرگی، حتا تحصیل کرده هاهم یک صدا بادیگر اقشارمردم، اعم ازدین باورویا ضددین، فریب خاطرات دروغین خودرا خورده وهمچنان بانگاه متوهم مشترکاً نظاره گر این لباس اند. اولی ها عبا وعمامه را بااسلام یکی می دانند وهردو را تقدیس می کنند، و دومی ها هم عبا وعمامه را بااسلام یکی دانسته و هردورا فاسد تلقی می کنند. وشاهدیم که متأسفانه کم هستند کسانی که قادرشده باشند استقلال خودرابازیافته وازاین دیدمتوهم خود، توهم زدائی کرده باشند.
اما هم وطنانی که خاطراتشان ازاین لباس به چهل سال اخیرمحدودمی شود و روحانیان به دلیل نداشتن فرصت اخلاقی و اجتماعی ودینی سالم نتوانستند "تقدس" خودرابه آنان تحمیل کنند، ازدیدن تصویربالا قطعا جز زورگوئی وقدرت و فساد و اختلاس و مادیت وتزویرنمی توانند مشاهده کنند. روحانیانی هم که در قدرت نیستند، با بهره بردن از بودجه های عظیمی که در اختیارشان قرارمیدهند، به سهم خودشان به خورد وخواب و دادوستد وقدرت نمائی مشغولند واز مردم فاصله گرفته اند. به ترتیبی که به جرأت می توان ادعاکردکه حتا یک انسان سالم نمی توان یافت که به آن ها اعتقادی داشته باشد. پیشانی های سوزانده شده مسئولان دلیلی قابل دیدن براین شیادی فریبکاران است. به این ترتیب، روحانیان، با دین چنان فاصله زیادی گرفته اند که باچشم قابل دیدن و مشاهده کردن می باشد. شایداین پدیده، بزرگ ترین دست آوردبرای ملتی باشدکه طی مدت کوتاه چهل سال به آن نائل آمده وفریب قرون متمادی را پشت سرگذاشته است. بااین حال امید می رود که مردم، به خصوص تحصیلگرده ها استقلال وآزادی خودرا دراین فرصت تاریخی بازیابند تا رابطه دیده و خاطرات را باخردورزی به صورتی مستمر تصفیه نمایند وخودراگرفتارفریبی جدید، این باراما از نوع "روشنفکری" آن نکنند.


۶ نظر:

  1. جناب قدسی از مطالب شما این برداشت میشود که شمابرداشت جودتان را بردیگران
    نیز رجوع میدهید.اینکه انسان ها دین را با آخوند و عمل کرد آخوند مقایسه میکنند یک نظری است که میتواند درست یا غلط باشد، ولی باید علت آنرا متوجه شد بر فرض که چنین باشد.یکی از اشتباهات بزرگ نسل ما که نسل انقلاب هستیم این بود که از تاریخ
    گذشته کشورمان بی اطلاع بودیم و هتوز هم بسیاری از هموطنان در این بی اطلاعی و وخود سانسوری غوطه ورند و بعضی میداند و نمیخواهند هم بدانند که خود را سانسور میکنند بر این باورند که آنچه آنها میدانند و میگویند مینویسندکلام آخر است بهتر از آنها کسی نمیتواند فکر ونظری داشته باشد.اکثریتی هم حال حوصله مطالعه و موروی به گذشته کشورشان ندارن.آنچه که اتفاق افتاداین بود که عمل کرد آخوند عاملی شد تا آن آن هائیکه تمایل داشتند عمل کرد آخوند ها را ریشه یابی کنند بدنبال آن بودند که این طرز فکر از کجا آب میخورد. هرچند که انسان های آگاهی برای ما نوشته بودند دیده ها و تجربیات خود را برای ما بارمغان گذاشته بودند، اما ما نسل جوان دوره انقلاب که خود سانسوری کرده بودیم ویک عینک یک دیده بر چشم زده بودیم از کنار آنچه که گذشتگان برای ما نوشته بودند رد شدیم و آن دسته از کسانی که میدانستند و یا خوانده بودند ماهیت آخوند برایشان روشن بود سکوت کردند یا بخاطر قدرت ویا بخود جرات نمی دادند بآن برخورد کنند.در اینجا لازم میدانم بحاشیه روم و مطلبی را بشما کوش زد کنم که شما خود هنوز در توهم هستید و در مطالب خود شما واژه روحانیت برای آخوند ها بکار میبرید علت آنرا در خود جویا شوید.بهرحال این عمل کرد آخوند که از اندیشه او بیرون می آید سر چشمه ئی دارد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. کاربرگرامی، من دین را با آخوندمقایسه نکردم، نوشته ام که درگذشته مردم آخوند را بادین یکی میدانستند، یعنی در لباس روحانی دین را می دیدند ومی بینند.در مورد آخوند و روحانی، منظورشماروشن نیست.آخوند یعنی ملا یا مدرس دین. روحانی هم در مجموعه آخوندها، روحانیان، روحانیت، همان آخوند می باشد. من اختلاف زیادی در آنها نمی بینم الا این که آخوند درگذشته وتا قرون هفت و هشت مصرف داشت. وحتا در آواخر هم مصرف می شده ، مثلا آخوند خراسانی. اما در ادبیات جدید روحانی جای آن را گرفته است.سرچشمه روحانیت ماهم همان روحانیت مسیحی و یهودی بوده است زیرا در اسلام چیزی به نام روحانی نداریم و در قرآن صریحا این شغل نهی شده است. البته مخاطب روحانیان مسیحی و یهودی است زیرا در اسلام هنوز روحانی وجودنداشته است.

      حذف
  2. در تائید مطلب این هموطن عزیز که نوشته اند (نظر شماره ۱)، شما میگوئید در گذشته مردم آخوند را با دین یکی میدانستند ، اولا اینطور نیست که شما میگوئید ، بودند بسیاری که گفتند و نوشتند که این لباس که با تغیراتی از کلیسای مسحیت اقتباس شده
    یک ابزاری در دست این قشر میباشد که اولا خود را تافته جدا بافته از دیگران میدانند و برای خود حق حقوقی و جای گاه خا صی قائل میباشند . خود شما اشاره میکنید در گذشته مردم آخوند را با دین یکی میدانستند ، خوب این از کجا نشئت گرفته که بنظر شما چنین است ؟ غیر از این است که بر پایه همان حق حقوقی که این قشر بخود میدهند و این در افکار مردم القا شده که شما هم آنرا بنهوی قبول کرده اید.
    در این مورد که میگویم این قشر حق حقوق خاصی برای خود قائل هستند ، نظر شما را را به سخنان خمینی در بهشت زهرا توجه میدهم، ایشان میگوید ما (که منضور او خودش و هم جنس های خودش میباشد) معنویت شما را بالا میبریم و... خوب طبق همان قرآن که سخنان خود محمد میباشد (نه سخنان خدا) که می
    گوید هدایت دست ماست هرکه را بخواهیم هدایت میکنیم ، حال اگر این ما که خمینی هم بآن اشاره
    میکند همان آخوند میباشد و روحانیت (که شما این عنوان را بآنها میدهید) ، پس پیروان فرقه شیعه مو قعیتش مشحص میشود ، هر چه این قشر میگوید باید بدون
    کوچکترین اعتراضی قبول کند بدان عمل کند.
    من بشما پیشنهاد میکنم سعی کنید واژه روحانیت را در مورد این قشر بکار نبرید ، زیرا با با این عمل شما نا خواسته بآنها جایگاه خواصی میدهید .
    اما در رابطه با واژه روحانیت ، یک بار دیگر این مطلب را در یک کامنت نوشتم ، این واژه از کلیسای مسحیت وارد اسلام شده و ابزار بسیار مناسبی برای این قشر که خود را جدا از دیگران میدانند، گوسفتد دانستن انسان و غارت چپاول کردن آنها میباشد.

    پاسخحذف
  3. کاربرگرامی، نمیدانم اصرارشما برای واژه روحانیت ازچه سرچشمه می گیرد؟ روحانی معنی خودش را دارد که تمامی ادیان و مذاهب دارا می باشند ومذهب شیعه هم مستثنا نیست. می فرمائید بسیاری ازاول میدانستند. معلوم نیست منظور از بسیاری چیست؟ اگر اکثرجامعه است، پس چراروحانیت توانست خودش را غالب کند؟ اگر منظور خودما هستید وعده ای دیگر، این را بسیاری نمی گویند وایرادشما پایه و اساسی نمیتواند داشته باشد.من هرگز خودم را جداازمردم قلمداد نکرده ام و شهامت آن رادارم که بگویم فریب خورده بودم، نه اینکه خودم را ازآن بسیاری قلمداد کنم. پذیرفتن واقعیت است که راه رشد را برای انسان باز و آسان می کند. روحانیت موجود تاریخچه ای دارد که قرن سوم و چهارم شروع می شود. اگر تاریخ را مطالعه بفرمائید خواهیددید که این قشر نه مسلمان هستند و نه شیعه. مسئله شیعه مذهبی نیست بلکه یک امرسیاسی است. یعنی شیعۀ واقعی یک حزب سیاسی است نه یک مذهب. درمورد روحانیت هم نوشتم که درتمامی ادیان یک نقش دارند وآن سلطه برجامعه است و همه شان یکی هستند، چه مسیحی و چه یهودی و جه مسلمان وچه...

    پاسخحذف
  4. مطلبی کوتاه من نوشتم و ارسال کردم ، علت انتشار نیافتن آن چیست؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مطلبی دریافت نشده است. لطفا دوباره بفرستید.

      حذف