میزان سنجش کارکرد حکومت روحانی از آغاز به دست
گرفتن مدیریت دستگاه اجرائی، حکومت احمدی نژاد بوده است. هر تحلیل و یا گزارش از
عمل کرد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، و ... وسیاست خارجی حکومت روحانی، هر اظهار
نظری که از سوی تحلیل گران دولتی و غیر دولتی، حتا خارج ازکشورکه نظر مناسبی به
روحانی دارند به عمل می آید، پیش بندش دوره احمدی نژاد می باشد. گوئی دوران زمام
داری احمدی نژاد بر تمامی زوایای مدیریتی کشور قفلی زده است که به این سادگی ها
باز نمی شوند. گوئی در دوران حکومت او، ایران آباد و سرافراز و شاد و ثروتمند، به
ایرانی بدل شده است که می بینیم! گوئی احمدی نژاد همانند ماده رادیواکتیو، ایران
آباد وسالم و خالی از فساد را چنان آلوده کرده که محال است بتوان به این زودی ها
اثرات آن را خنثا نمود. شاخص عمده این برخوردها هم تشدید تحریم ها در دوران احمدی
نژاد می باشد. گوئی قیافه احمدی نژاد، طرز سخن گفتن و پرخاش گری او پایه و اساس
تحریم ها را تشکیل می دهند و کسانی که
تحریم ها را اعمال کرده و می کنند، بر اساس تحریکات او تصمیم گرفته اند. کم تر به
تحریم کنندگان و انگیزه آنان از تحریم پراخته می شود. تحریم هائی که از ابتدای
انقلاب اعمال شدند و در طول زمان به تدریج بر دامنه آن ها افزوده گردیده است.
انگیزه تحریم ها چه بوده اند؟ چرا در دوران حکومت خاتمی خوش لباس و خوش تیپ وخندان
و مودب و آرام ومتین، تحریم کنندگان حاضر نشدند اندکی کوتاه آیند و حتا به صورتی
موقت تحریم ها را بردارند؟ آیا حاکمیت ایران نمی خواست تحریم ها برداشته شوند یا
تحریم کنندگان نمی خواستند، و یا هر دو؟ "روش احمدی نژاد" چه خللی در
روند تحریم ها ایجاد می کرد که مورد غضب قرار گرفت؟ و در این میان، آیا کلید
روحانی می تواند نقشی ایفا کند؟ و آن نقش چه می تواند باشد؟ این ها سئوالاتی هستند
که لازم است به جای صرف وقت برای احمدی نژاد، از سوی تحلیل گران پاسخی در خور، به
آنها داده شود.
در نیمه اول آبان 1390، احمدی نژاد در جلسه
فعالان انتخاباتی خودش چنین می گوید:" به حضرت آقا گفتم این ها خیلی تند می
روند و به تذکر شما هم گوش نمی کنند. گفتم بگذارید به <<روش احمدی
نژادی>> همه شان را ساکت کنم. حضرت آقا فرمودند کشور فعلا سکوت می
خواهد". بنابراین، به نظر خامنه ای "روش احمدی نژادی"،
"فعلا" برای کشور صلاح نیست و فعلا کشور محتاج سکوت است. چه عواملی کشور
را محتاج به سکوت کرده اند؟ نقش تحریم ها در به وجود آوردن این احتیاج تا چه
اندازه ای هستند؟ و بنابراین، ادامه تحریم ها که بدون شک به ضرر مردم است، به سود
کدام جناح ها می باشد؟ و آیا روی کار آمدن روحانی به معنای تحول در سیاست داخلی
است یا نوعی دیگر ازادامه حکومت احمدی نژاد می باشد؟
از نظر مبتکر و مجری اصلی تحریم ها یعنی آمریکا،
علت آن روشن است، زیرا بارها اعلام کرده که ایران باید در خط منافع آمریکا عمل
نماید. تحمیل وطولانی کردن جنگ ایران و عراق از سوی غرب و استبداد داخلی، به سود
غرب و به زانو درآوردن خمینی از یک سو، و از سوی دیگر، به استقرار مجدد استبداد و
درهم شکستن انقلاب وآرزوی مردم سالاری انجامید. به همین ترتیب، اعمال تحریم ها و
طولانی کردن آن، هدفی جز به زانو درآوردن ایران در برابر خواست های ابر قدرت
آمریکا را دنبال نمی کند. خواست های
آمریکا در حال حاضر، عمدتا در رابطه با سیاست خارجی ایران در منطقه متمرکز می
باشند. در مورد سیاست های داخلی که کانون آن فعالیت های هسته ای می باشند، بیشتر
بهانه و ابزار فشاری است برای تغییر همان سیاست خارجی که این جا شرح آن مورد بحث
ما نمی باشد. محتاج بودن کشور به "سکوت" از دید خامنه ای، خود به تنهائی
برای نشان دادن اهمیت اثرمخرب اعمال تحریم ها کافی به نظر می رسد. نتایج عملی و
عمده این "احتیاج به سکوت" عبارتند از در سکوت ماندن لیست کذائی در جیب
احمدی نژاد، روی کار آوردن روحانی از سوی خامنه ای، تهدیدات اخیر سپاه در مورد
کنترل سیاست های داخلی (انتخابات)، و بازهم تهدید بسیج و نشریات وابسته، از سوی
سپاه برای اجرای برنامه "سکوت" ی که "فعلا" کشور به آن نیاز
دارد. این دخالت های حساب شده اخیرسپاه معنائی جز تاکیدی مبنی بر پشتیبانی خامنه
ای از روند گفتگوها ندارد و دو امر مهم را آشکار می ساز. اول این که آمریکا هیچ
گونه دخالتی در امور داخلی ایران نمی کند و این دخالت های سپاه در سیاست داخلی
مخالف روند گفتگوها نیستند، و بلکه لازمه آنند. امر دوم این که در صورت رسیدن به
توافقی، سپاه ضامن اجرائی آن می باشد و از این پس ایران نمی تواند به نام تندروهای
داخلی توافق احتمالی را زیر پا بگذارد.
دیداراخیر جمعی از اصلاح طلبان و اطرافیان هاشمی رفسنجانی با روحانی و
تقاضای جلب توجه او به هاشمی و خاتمی و روحانیت، نشان می دهد که روحانی جبهه آنان
را رها کرده ودر حال حاضر به نمایندگی از سوی خامنه ای تمامی نیروی خود را در مرمت
رابطه ایران با آمریکا معطوف کرده است.
بدون شک، نه موقعیت کنونی ایران مانند دو دهه
پیش است و نه آمریکا در وضعیت سابق خود قرار دارد ونه منطقه در بحران فعلی قرار
داشت. با وجود این، بعید به نظر می رسد آمریکا از موقعیت مسلط خود کوتاه آمده و به
منافع و حقوق ملی ایران احترام بگذارد. می دانیم "روش احمدی نژادی" جواب
نداد. به بیان دیگر، به قول خودش "فیفتی-فیفتی بیاید بنشینیم پشت میز صحبت
کنیم" را آمریکا نپذیرفت. حال باید دید "منش روحانی" با وجود
تحولاتی که در منطقه به سود ایران رخ داده اند، و لزوما کوتاه آمدن خامنه ای در
پاره ای موارد، تا چه اندازه موفق خواهد بود. موفقیت این گفت و گو ها به طور قطع
به سود خامنه ای که مبتکر اصلی آن است تمام خواهد شد. زیرا محال است او کوتاه آمدن
احتمالی را بدون توجه به شرایط داخلی و تقویت خویش به عمل در آورد. و هرگاه گفتگوها
به شکست انجامند، باز هم خامنه ای در برابر جناح های مقابل امتیاز گرفته زیرا آنها
طرف دار حسن روابط با آمریکا بوده اند و گناه شکست را متوجه آنها می کند، به این
عنوان که حسن روحانی در ظاهر از آن جناح ها نمایندگی می کند. شاید دیدار اخیر بیش
از سی نفر از هر سه جریان هاشمی و اصلاح طلبان و روحانیون، و تقاضای توجه نشان
دادن حسن روحانی به آنها، در جهت نشان دادن فاصله گرفتن روحانی از آنان برای چنین
روزی باشد.
در هر حال نتیجه گفت و گو ها هرچه باشد، به
معنای رفع کامل تحریم ها نخواهد بود زیرا در ایران یک صدائی نیست. دلیل آن هم
نداشتن مشروعیت ملی حاکمیت می باشد. به این معنا که نظام حاکم در ایران، نه یک
نظامی است که درعمل، دارای یک حاکم بلامنازع باشد که بر تمامی نهاد های مدنی و
سیاسی اشراف کامل داشته باشد و نه یک نظام دمکراتیک است که دارای مشروعیت مردمی
باشد. بنابراین، هر توافق احتمالی که صورت گیرد، به دلیل نداشتن یک ضمانت اجرائی
محکم (حاکمیت ملی یا استبدادی از نوع عربستان) نمی تواند به پایان دادن به تمامی
تحریم ها بیانجامد.
برای خلاصی ازاین مخمصه جدی که کشور در آن قرار
گرفته به نظر می رسد یک راه بیشتر وجود ندارد و آن باز گرداندن حاکمیت به مردم
است. برای سر نکشیدن جام زهری که قدر مسلم تلخ تر از پذیرفتن قطع نامه می باشد،
خامنه ای باید رمینه رشد خط استقلال و آزادی در داخل کشور را فراهم آورد. روزگاران
نظام ولایت فقیه سر آمده است. بخواهیم یا نخواهیم، دیر یا زود، این نظام رفتنی
است. چگونه رفتن آن در حال حاضر در دستان خامنه ای می باشد. اگر او بخواهد در
تاریخ ماندگار شود، باید خطراتی که از هرسو جریان استقلال و آزادی را در داخل
تهدید می کنند ازبین ببرد. این خط در فطرت انسان ها نهفته است و با مردم این همانی
دارد. همان خطی است که مردم را با انقلاب بر استبداد پیروز گردانید. با زنده شدن
انقلاب، ایران آزاد اندیش و مستقل، خواهد توانست در برابر هرقدرتی، استقلال خویش
را پاس دارد و با سربلندی از این بحرانی که در آن قرار گرفته است، خلاصی یابد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر