زمینه سازی کودتا از قبل از پیروزی انقلاب

روند کودتای خرداد شصت بر خلاف ظاهر آن، از قبل از انقلاب
شروع شده بود. برای سلطه گربیگانه، مهم نیست چه کسانی بر کشور زیر سلطه خود حاکم
باشند، بلکه آنچه اهمیت دارد این است که رابطه سلطه گرانه تداوم یابد. به همین
دلیل آمریکا در مذاکراتی که قبل از پیروزی انقلاب با سران انقلاب داشت، اصرار داشت
که منافع آمریکا در ایران و در منطقه حفظ و استمرار داشته باشند. در سندی که از
سوی ویکیلیکس انتشار یافته است
(1)، یکی از اعضای نهضت آزادی (کسی که به قول خودش هر روز با
بختیار ملاقات می کند) که با نمایندگان آمریکا در تهران تماس داشته، به استمبل
نماینده آمریکا در تهران اطمینان می دهد که بنی صدر در دولت بازرگان نقشی نخواهد
داشت و خمینی ترتیبی خواهد داد که او به پاریس باز گردد. او تلاش دارد آمریکا را
از یک امر مطمئن سازد: "بنی صدر، مشاور خمینی قرار نیست وزیر اقتصاد شود. او
با اندوه آشکار گفت که سخن های بنی صدر در چند روز گذشته برای نهضت آزادی مشکلات
شدید بوجود آورده است. منبع بصورت محرمانه می گوید که رهبری در نظر دارد بنی صدر
را متقاعد سازد که به پاریس برگردد زیرا آنجا
محیط مناسب تری برای «فعالیتهای روشنفکری» او خواهد بود..". به طور قطع این سخنان به
دنبال طرح سوالی بوده است در مورد نگرانی آمریکا از رشد اقتصادی ایران در استقلال،
به بیان دیگر اقتصادی بر پایه تولید و نه مصرف که نظریه اقتصادی بنی صدر بر آن
مبنا بود. تأکید رابط نهضت آزادی که بنی صدر وزیر اقتصاد نخواهد شد، کلید اصلی
زمینه سازی برای کوتاه کردن دست او از سیاست اقتصادی کشور برای اطمینان دادن به
طرف آمریکایی می باشد که ایران به دنبال استقلال اقتصادی و تولید داخلی نخواهد
رفت. البته با استناد به این جمله خمینی که سالیان پیش از انقلاب گفته بود
"ما با ملت آمریکا دشمنی نداریم و با منافع مشروع آمریکا هم مخالفتی
نداریم" (2) آمریکائی ها بدون توجه به مفهوم مشروع بودن منافع، تنها بنی صدر
را نشانه گرفته بودند.
این ادعای نماینده نهضت آزادی که خمینی بنی صدر را به فرانسه برمی گرداند، خود
جای سوال دارد که باید جوابی برای آن یافت.
با این وجود با تلاش بنی صدر اساس این نظریه اقتصادی در
قانون اساسی گنجانده شد. حزب جمهوری اسلامی برای کنترل بنی صدر از او درخواست کرد
تا به حزب بپیوندد که مورد استقبال او قرار نگرفت و نپذیرفت. دلیل آن هم روشن بود،
زیرا افراد وابسته به سلطه گران بیگانه در آن حزب فعال بودند. از جمله حسن آیت عضو
حزب زحمتکشان که پیش از آن در کودتای 28 مرداد نقش بازی کرده بود و رابطه نزدیکی
با انگلستان داشتند. همین حسن آیت نه تنها در گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون
اساسی نقشی اساسی داشت، بلکه پس از پیروزی بنی صدر، یکی از فعالان جدی در زمینه
سازی کودتای خرداد به حساب می آید. افشا شدن دسیسه ای که به "نوار آیت"
(3) مشهور شد، در سخنانی از سوی این عضو ارشد حزب جمهوری اسلامی در یک جلسه خصوصی
یک سال قبل از کودتا و چند ماه پس از انتخابات به روشنی از حذف بنی صدر سخن می
گوید.
در آستانه انتخابات، تلاش ها از سوی رهبران حزب جمهوری برای
جلوگیری از نامزدی بنی صدر به راه افتادند، البته در این راه نباید حزب توده،
قدرتمداری، حسادت، و . . . فعالان سیاسی چپ و راست را از این امر مبرا دانست. با
وجود این تلاش ها، مردم اما بنابر مشاهدات، ظاهرا انتخاب خود را به دلیل برنامه
اقتصادی او، مخالفت با گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی و وابسته نبودن به
هیچ حزبی، کرده بودند. این امر بر نگرانی کودتا چیان وابسته و سرمایه سالاران
افزوده بود. آنها به رهبر انقلاب پناه بردند و در ملاقات های گوناگون از او می
خواستند که از نامزدی بنی صدر جلوگیری کند. فشارها به حدی بالا گرفتند که خمینی را
مجبور ساخت بنی صدر را به قم بخواند و این امر را با او در میان گذارد. بنی صدر نه
تنها زیر بار نمی رود، بلکه کاندیداتوری خودش را هنگام بیرون آمدن از محل اقامت خمینی
اعلام می کند. حتا شب قبل از انتخابات، در جلسه شورای انقلاب هاشمی از قول خمینی
می گوید امام فرمودند علمای قم اصرار دارند بنی صدر از کاندیداتوری استعفا دهد. پس
از رأی قاطع و بی سابقه مردم، آنها به تلاش خود برای حذف او ادامه دادند. افشای
"نوار آیت" که در بالا یادآوری شد نمونه ای از آن تلاش ها می باشد. دیری
نپائید که آمریکا واکنش نشان داد و جنگ را بر ملت تحمیل نمود. بنی صدر در جبهه های
جنگ مشغول دفاع از کشور بود، اما دشمنان توسعه و تولید داخلی و رشد و استقلال
ایران در داخل، زیر سایه جنگ مشغول تقسیم غنائم بدست آمده از رژیم پهلوی و بازسازی
اقتصاد وابسته بودند. مصادره مختصر مراکز تولیدی به هدف نهائی تعطیل آنها به سود
واردات با همکاری بخشی از قضات روحانی، بدون کمترین مانعی رسم روزانه شد. شاید
برای روشن گردانیدن این روند، خاطره ای از خودم را بیان کنم تا خواننده متوجه شود
هدف از کودتا چه بوده است و دلیل وضعیتی که اکنون کشور در آن قرار دارد برایش روشن
گردد و متوجه شود که این برنامه چگونه با نظم و حساب شده پیش می رفته و می رود:
با یکی از دوستان تصمیم گرفتیم یک واحد تولیدی راه اندازی
کنیم. پس از تلاش زیاد ماشین آلات اولیه را در داخل فراهم کردیم (واردات ممنوع
بود) جهت خرید آهن آلات لازم برای تولید متوجه شدیم که انحصار کلیه آهن آلات موجود
در کشور و در بنادر به یک بازاری داده شده است. به دفتر آن حاج آقا رفتیم و جریان
را شرح دادم. آن آقا پس از تعریف و تمجید زیاد گفت که با این جوانان اطمینان دارم
کشور شکوفا خواهد شد. ما هم شاد از اینکه برنامه خوب پیش می رود نوع مواد لازم را
به او گفتم، گفت: به جان ابوالفضل یک مثقال هم از این نوع در کشور موجود نیست.
گفتم اجازه دهید از خارج وارد کنیم که نپذیرفت و گفت در جنگ هستیم و امکان ندارد.
ما هم نا امید از دفتر خارج شدیم و گیج و مبهوت در بوذرجمهری قدم می زدیم که کسی
از پشت بر شانه های من زد. برگشتم، منشی آن حاج آقا بود. گفت آقا او دروغ می گوید
و پانزده تن از جنسی که لازم دارید در فلان باغ در کرج موجود است. جریان را با آیت
الله دروازه ای که روحانی پاک و با شخصیتی بود و کاری به سیاست نداشت و مورد
احترام روحانیان بود در میان گذاشتم. بسیار نگران شد و درهم فرو رفت و گفت بعد از
ظهر با شما تماس می گیرم. تلفنی با مهدوی کنی که سرپرست وزارت کشور بود تماس گرفته
بود. آقای وزیر کشور به او توصیه کرده بود به ما توصیه کند دم فرو بندیم و
وارد این ماجراها نشویم. مافیای قدرت و ثروت اینچنین شکل گرفت و بزرگ شد.
خاطره دیگر این است که حبیب الله عسگراولادی روزی در حضور
خمینی تعریف می کرد که چگونه با ده هزار تومان به سوریه رفته وپس از یک هفته آن را
به صد هزار تومان رسانده است. من دانشجوی ساده دل به او گفتم آیا این کار با اسلام
سازگار است؟ برآشفته شد و رو به خمینی کرد و گفت: وقتی از زندان آزاد شدیم خدمت
آقا رسیدیم عرض کردیم تکلیف ما چیست؟ آقا فرمودند بروید به دنبال پول. انتظار
داشتم او بگوید گفتم، اما نه تحت هر شرائطی، اما او سکوت کرد.
فشار بر خمینی از سوی حزب روزافزون شده بود. هاشمی رفسنجانی
به یارگیری مشغول بود و واردکنندگان بازاری و جمعی از روحانیون بلندپایه را به دور
خود جمع می کرد. حزب با ترفندهای آخوندی جوانان مسلح را به نام کمیته و غیره به دور
خود جمع می کرد و با وعده و پول بر تکایا غالب گشت. در اواخر سال 59، فشارها بر
خمینی که در خفا به صورت حضوری و یا نامه نوشتن بود علنی می شدند و صورت تهدید به
خود می گرفتند(4). می توان ادعا کرد که به این ترتیب تمامی گروه ها و احزاب
و فعالان سیاسی را بر ضد منتخب مردم به دور خود جمع کردند تا فشار اجتماعی را به
حد اکثر برسانند. گروه ها و سازمان ها از راست تا چپ، به هدف دستیابی به قدرت یا
سکوت می کردند و یا همراه می شدند. ناگفته نماند که فعالانی که با آنها همراه
نبودند، همت خود را به دفاع از کشور گذاشته بودند و استقلال کشور را از ورود به
بازی های قدرت مهم تر تلقی می کردند. به نوعی، حزب جمهوری میدان را برای فشار به
خمینی خالی می دید. خمینی مقاومت زیادی از خود نشان می داد، اما عاقبت برای خلاصی
از وضعیت وخیم به وجود آمده، هنگامی که بنی صدر در جبهه کرمانشاه بود پیغامی برای
او فرستاد که در برابر جبهه کودتا چیان کوتاه بیاید و الا تا آخر می رود. بنی صدر
زیر بار نرفت به این دلیل که:
ضعف یا توان بنی صدر؟
خصوصیت بارز بنی صدر مستقل (متقی) بودن او بود. استقلال به
مثابه یک اخلاق در او نهادینه شده بود. این استقلال او را از معامله بر سر اصولی
که قبول داشت نهی می کرد. به همین دلیل بود که کسانی از روی نا آگاهی و یا
جهانبینی خود او را یک دنده و گاهی متکبر می پنداشتند. در عمل هم استقلال خود را
با قدرت و مقام معامله نکرد و تلخی در سختی زیستن را تا آخر عمر در شرینی شریف زیستن
حل می کرد. چنانچه بنی صدر بر حق نبود چرا حاکمیت او را سانسور می کند؟ حتی از سوی
تحلیلگران چه در خارج و چه در داخل از آوردن نام او که در یکی از حساس ترین مقاطع
تاریخ ایران از سوی مردم انتخاب شده، خودداری می کنند؟ اگر خطائی از او در دست می
داشتند، شب و روز آن را به رخ مردم می کشیدند و به آنان می گفتند در انتخاب خودشان
اشتباه کردند. اما بینش قدرت مداری این اجازه را به آنها نمی دهد زیرا معامله کردن
بر سر اصول و قول هائی که به مردم داده اند را راز موفقیت در قدرت می دانند. و
نباید این واقعیت را آشکار کرد و مردم به این واقعیت کثیف پی ببرند. کوتاه سخن
اینکه او یک سیاستمدار نبود، بلکه یک مبارز سیاسی بود که برای استقلال و آزادی و
عدالت تلاش می کرد و نه برای ماندن در قدرت.
جنجال وارد کردن مجلس به کودتا
پس از نامه های تهدید آمیز و آمرانه بهشتی و رفسنجانی به
خمینی(4)، او در میانه جنگ، مجبور شد برای خاتمه دادن به فشارهای وارده از سوی حزب
جمهوری اسلامی، بنی صدر را از فرماندهی کل قوا عزل کند. فرماندهان ارتش پیشنهاد
کودتا دادند، او آنها را از ورود به مسائل سیاسی حین جنگ منع کرد و از آنها خواست
به دفاع از کشور ادامه دهند. این گونه، گام اول کودتا به انجام رسید، اما خمینی
برای سلب مسئولیت از خود، قضیه را به مجلس تحت سلطه حزب جمهوری محول کرد. مجلسی که
زیر سلطه هاشمی رفسنجانی و حزب بود. گذشته از دوازده نماینده دفاتر هماهنگی و نهضت آزادی فقط یک
نفر "مهندس معین فر" با شجاعت از او دفاع کرد و یک نفر رای مخالف داد.
در حالی که حزب جمهوری اسلامی، هم بر مجلس تسلط داشت و هم قوه قضائیه را در دست
داشت، زیر سایه جنگ چنان با ایجاد ترس و سرکوب و تطمیع بر اوضاع مسلط بود که به
گفته هاشمی رفسنجانی مانند تعویض یک کدخدا کودتا بر ضد یک ملت را به انجام رساندند
و رأی مردم را نادیده گرفتند. و آن سخن خمینی که گفته بود "اگر سی و پنج
میلیون بگویند آری من می گویم نه" را به عمل درآوردند. پس از کودتا، جنگ قدرت
در میان کودتا چیان شروع شد که یکی از ثمرات آن، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی
بود که پیش از انفجار رفسنجانی از آنجا خارج شده بود. پس از آن حادثه، هاشمی
رفسنجانی به قدرت طلبی خود در راستای منافع سرمایه سالاران داخلی و بیگانه ادامه
می داد و خود را برای پوشیدن ردای ولایت آماده می کرد و برای از بین بردن ابزار
دفاعی کشور تلاش میکرد که جان خود را در راه جاه طلبی و خیانت به کشور از دست داد.
اکنون اما بازماندگان آن جریان با حداکثر توان به راه او ادامه می دهند. حقیقت این
است که کودتای خرداد شصت ربطی مستقیم به مجلس نداشت و از پیش از انقلاب با تصمیم
سازمان سیا و همکاری خائنان داخلی طراحی شده بود. همکارانی که از ابتدای انقلاب با
اشاعه خوف و وحشت در پی اعدام و دستگیری و شکنجه بر جامعه تسلط داشتند، اکنون تسلط
خود را با سرمایه های باد آورده از مصادره و رانت و پایین و بالا بردن نرخ دلار
و... و هم صدایی با سلطه گر بیگانه اعمال می کنند. آمریکا را همچنان کدخدای جهان
تصور می کنند و خود و مردم را رعیت کدخدا می پندارند و به خواست مردم وقعی نمی
گذارند. غرب زدگانی که بر ضد رأی اکثریت قاطع مردم در آزادی و انتخابات آزاد کودتا
کردند، اکنون با کمال وقاحت برای پیش بردن مطامع خود دم از دموکراسی و آزادی می
زنند. کنشگران غرب زده ای که خود را دون انسان غربی تصور می کنند را به استخدام در
آورده و با تبلیغات وسیع در رسانه های مجازی و غیر مجازی به کودتا بر ضد
ارتقاء فرهنگ و تولیدات داخلی و رشد ملی همچنان ادامه می دهند. آخوند نماهای مضحک
را استخدام و پشتیبانی میکنند و در رسانه ها برای لجن مال کردن اسلام و باورهای
دینی مردم بسیج می کنند تا مبادا بار دیگر مردم بر ضد آنها همبسته و متحد شوند. در
این مسیر از ترفندهائی نظیر حجاب اجباری و گماردن اساتید تربیت شده در دانشگاه ها
و "اسلامی" کردن آموزش و . . . میتوان نام برد. کودتای خرداد شصت در
حقیقت نه تنها بر ضد رأی مردم بود، بلکه بر ضد انقلاب مردم بود.
شکی در این نیست که فرد فرد مجلس اول در کودتا مسئولیت داشتند
اما نقش اساسی نداشتند زیرا برای همین هدف دست چین شده بودند. اما کودتا را به آن
مجلس دست نشانده نسبت دادن، به خودی خود به از دید پنهان شدن کودتاچیان واقعی منجر
می شود که شده است. این کودتاچیان هنوز قدرت واقعی را برای ایجاد هرج و مرج و چپاول
ثروت های ملی دارند و نباید مردم تصور کنند انقلاب به اهداف خود رسیده است.
رابطه خمینی با کودتا
آیت الله خمینی موافق کودتای خرداد نبود. اعتمادی به حزب
جمهوری اسلامی نداشت و بنابر نوشته های هاشمی رفسنجانی، به انتقاد های سران حزب از
بنی صدر گوش نمی داد و هنگام سخنان آنها اتاق را ترک می کرد. کوشش زیادی می کرد تا
بنی صدر از اصول خود کوتاه آید و با سران حزب که بخش عمده کنشگران را با خود
داشتند همنوا شود. پس از خروج بنی صدر از ایران، یک دانشجوی مقیم ایتالیا که بعدها
به استخدام وزارت خارجه در می آید، به کمک یک روحانی از خمینی اجازه ترور او را
خواستند، اما او آنها را از انجام آن منع می کند (5). چند ماه قبل از خاتمه جنگ،
خمینی از او خواست به کشور بازگردد. با این دعوت، به تاریخ می گوید با کودتا مخالف
بوده است. دلیل مهم تر این است که بنی صدر از روزهای اول پیروزی، استعفای خود را
به خمینی داده بود تا در صورت لزوم آن را اعلام کند. اما او این کار را نکرد تا
مسئولیت اصلی کودتاچیان را در برابر تاریخ روشن بگذارد. چند
ماه قبل از کودتا، خمینی به بازرگان گفته بوده بنی صدر زیاد حرف میزند و کم عمل
میکند اما آنها عمل می کنند. تلویحا گفته بوده بنی صدر باید در عمل وارد مبارزه با
آنها شود که در عمل با وجود جنگ تحمیل شده خطر بزرگی برای تمامیت ارضی داشت که برای
جبهه مقابل اهمیتی نداشت و همانطور که در بالا گفته شد، به نظامیان توصیه میکند به
دفاع از کشور ادامه دهند (6).
نتیجه
درسی را که باید از این کودتا و کودتا بر ضد مصدق گرفت این
است که کنشگران ما اعم از راست تا چپ آن، اعتقادی به استقلال و آزادی ندارند و
سیاست را رسیدن به قدرت می دانند نه رشد و ترقی و عدالت در کشور. تصور می کنند
همین که ادعای آزادی و دمکراسی داشته باشند، می توانند در عمل به آنها وفادار
بمانند. اما دموکراسی و آزادی و استقلال چیزی جز اخلاق نیستند که باید آنها را
داشت و در آنها زیست. وقتی پای قدرت به میان آید، چپ و راست ما با راست بیگانه،
مستقیم یا غیر مستقیم بر ضد همه آن مقولات متحد می شوند تا به آن برسند همچنان که
در هر دو کودتا رخ داد. نتیجه اینکه تا زمانی که هدف، دستیابی به قدرت باشد، پاشنه
در بر همین محور خواهد چرخید. مردم اما در خودناآگاه شان به این امر واقفند و زیر
بار ترفندهای دروغین نمی روند. چنانچه دین در انقلاب ورود نمی کرد، محال بود مردم
به رهبران آن باور کنند و به خیابان ها درآیند و جانشان را فدا کنند. چپ و راست و
اصلاح طلب و اصولگرا که قدرت را دست به دست می کنند، در یک امر توافق دارند و آن
محصول و فرآورده کودتا، یعنی اقتصاد چپاولگری و رانت خواری و امتیازات دولتی
نظیر تقسیم "ژن خوب" جهت آماده سازی نسل های پیاپی "خودی ها"،
برای تداوم نظم موجود می باشد. کنشگران ما با هر عقیده ای که دارند باید
خودشان را متحول کنند و به استقلال و آزادی و عدالت باور بیاورند تا بر شمار مصدق
ها و بنی صدر ها افزوده شود تا تحول اجتماعی صورت پذیرد.
1-
https://enghelabe-eslami.de/9919/
2-
در هنگام تبعیدش در نجف در دهه 1350 در جواب خبرنگاران
خارجی گفت " ما با مردم آمریکا دشمنی نداریم و با منافع مشروع آمریکا هم
مخالفتی نداریم".
3-
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1_%D8%A2%DB%8C%D8%AA
4-
https://bayanerochan.blogspot.com/2019/01/blog-post_17.html
5-
https://www.rahe-hadi.ir/fa/memories/271/
6-
http://www.imam-khomeini.ir/fa/c13_155121/