این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۴۰۴ تیر ۱۵, یکشنبه

خفتگان بیدار شوید

 

در پی تجاوز ناتو به کشورمان و شکست برنامه ای که به گفته خودشان از بیست سال پیش طرح ریزی شده بود، مشغول آرایش طرح جایگزینی شده اند. در این یورش که سرشان به سنگ "مردم" خورد، از این پس، به گفته معاون سابق موساد، "زدن سران نظامی و سیاسی چیزی را عوض نمی کند و جانشینی به راحتی انجام می شود" باید به مردم پرداخت. بنابراین، از این پس دشمن اصلی مردم ایران هستند. چگونه میتوان مردم را از پا انداخت و وادار به زانو زدن کرد؟ رسانه های مزدور که با حداکثر توان توانسته اند بخشی از این مردم را خنثی سازی کنند و آنها را از جامعه جدا ساخته و در برابر آن قرار دهند کافی به نظر نمی رسد. فشارهای اقتصادی هم چه از خارج به صورت تحریم و چه از داخل به صورت نفوذ و فساد، نارضایتی ایجاد کرده اما کارساز نیستند. تبلیغات کافی هم برای فعالان مورد نظر آنها انجام شده و می شوند که تأثیر چندانی نگذاشته است. گروه ها و دسته های کنشگر داخل و خارج هم که خود را در خوابی گران گرفتار کرده، شرایطی را فراهم آورده اند تا دشمن مستقیم به مصاف مردم بروند.

اما اهداف نهایی آمریکا با صهیونیسم در مورد ایران کاملا متفاوت می باشند. آمریکا خواهان یک ایران مقتدر و دست نشانده شبیه رژیم سابق و یا عربستان می باشد برای مقابله با سلطه اقتصادی چین. و صهیونیست ها همانگونه که خودشان ادعا میکنند، خواهان از بین رفتن ایران و تجزیه آن هستند. اما برای رسیدن به این اهداف، یک روش وجود دارد و آن مقابله با وطن دوستی و استقلال طلبی مردم این کشور می باشد. برای رسیدن به این هدف، از مدت ها پیش با برپایی رسانه های صوتی و تصویری، به جنگ فرهنگی پرداختند و تا اندازه ای هم موفق شدند و بخشی از روشنفکران ما را که زمینه غرب زدگی داشتند، جذب خود کردند. توسط همان رسانه ها و فضای مجازی چنان تبلیغاتی به راه انداختند که مردم ایران این را نمی خواهند و آن را می خواهند. در این توهم تا حدی پیش رفتند که خودشان هم باورشان آمد و با اتکا به عوامل داخلی خود، تجاوز نظامی اخیر را برای یکسره کردن اهداف خود به اجرا گذاشتند. اما دیدیم که پاسخ مردم، دیگری بود و آن عوامل غرب زده را فعلا به گوشه ای راند. راهی که برایشان باقی مانده این است که بدون دادن هزینه انسانی مستقیم به مصاف  مردم بروند. برای این کار، یک راه بیشتر نمی ماند و آن به راه انداختن جنگی از همان مردمان منطقه می باشد که از مدت ها پیش زمینه آن را فراهم آورده اند.

از غرب کشور گروه های مزدور کرد که از هم اکنون آمادگی خود را برای تجاوز به ایران اعلام کرده اند. از شرق کشور هفته ای پیش، کنگره آمریکا کمک بیشتر مالی به طالبان را به تصویب رساند. داعشیان زندانی در سوریه را به قفقاز گسیل داشته اند. عوامل مستقر در بلوچستان پاکستان که همواره در حالت آماده باش به سر می برند حاضر و مهیا هستند. از شمال و در جمهوری آزربایجان، پایگاه های آمریکا و اسرائیل جهت پشتیبانی و رساندن سلاح آماده هستند. عوامل نفوذی و وطن فروشان داخلی مانند عوامل مجاهد خلق هم در داخل به جان مردم خواهند افتاد. به این ترتیب جنگی خانگی به راه خواهند انداخت، وخود در هزاران کیلومتری، بدون دادن هزینه، نظاره گر می شوند تا این روشنفکران غرب زده منطقه بنشینند و بگویند: نگفتیم. چرا نیابتی درست کردید؟ گویی این ها که کشور را احاطه کرده اند نیابتی نیستند!

در هر حال، چه باید کرد؟ در درجه اول باید مردم را از این مسائل آگاه نمود تا همانند تجاوز اخیر غافلگیر نشوند. ایران باید این هجوم سلطه گران را گسترش دهد و آن را جهانی کند. باید هشدار دهد که تنگه هرمز را خواهد بست. با کمترین تحرک از سوی آزربایجان، ارتش باید به سرعت این استان قدیمی را باز پس گیرد. ایران نباید تمامی نیروی خود را صرف متجاوزان و خائنان ایرانی کند زیرا از آنها به عنوان عوامل ایذائی استفاده می کنند و وزنه ای ندارند زیرا در بین مردم قوم خود پایگاهی ندارند. باید با سرعت عمل کرد و مجال نداد. پیش از این نوشته بودم اگر بین ایران و اسرائیل برخوردی روی داد، در صورت توانائی، ایران باید آن آمادگی را داشته باشد تا یک روزه کار اسرائیل را تمام کند، که اگر چنین می شد، خسارات کمتری بر جای می گذاشت و اکنون پای میز مذاکره بودیم برای تعیین تکلیف حکومت فلسطین.

 

۱۴۰۴ تیر ۱۰, سه‌شنبه

سلطه گران به دنبال چه هستند؟

 

تجاوز اخیر ناتو به دست اسرائیل به کشورمان به هر هدفی که بوده باشد، برایشان یک شکست بود. زیرا حاصل جمع سال ها جاسوسی نهادهای امنیتی، تحقیقات سیاسی و اجتماعی، آمادگی های نظامی و سیاسی مجموعه سلطه گران همراه با پشتیبانی مالی بزرگ بود. آنچه به دست آوردند، به شهادت رساندن سران نظامی و دانشمندان و کودک و زن و مردمی بود که به زندگی روزمره مشغول بودند. و این تجاوز ضربه مهلکی برای آنها بود و هست. و برای کشور ما، امیدوارم تجربه مفیدی بر جای گذاشته باشد.

شکی در این نیست که ناتو بیهوده و در خلاء به کشور ما تجاوز نظامی نکرده است. به دلیل وجود مردم میهن دوست و مستقل، خوب میدانند که ایران قابل اشغال شدن نیست. بنابراین، باید دید که چه انگیزه ای می توانست آنها را وادار به چنین قماری کند که نتیجه سال ها تلاش خود را بر این تجاوز سرمایه گذاری کنند؟ بارها اعلام می کردند قصد براندازی نداریم، قصدی برای تغییر رژیم نداریم، خامنه ای را می کشیم و . . . به زبان دیگر، از بین بردن خامنه ای و نگه داشتن رژیم، معنائی جز این ندارد که نیروئی در درون نظام هست که قرار بوده حاکمیت رژیم را به دست بگیرد. میدانیم چنین نیروئی از ابتدای انقلاب در درون نظام وجود داشته که مبتکر کودتای خرداد 1360 هم بوده است. اظهارات هاشمی رفسنجانی مبنی بر از بین بردن موشک ها به بهانه اینکه روزگار نظامی گری سپری شده است و اکنون زمان گفتگو و تعامل می باشد، نشان بارزی بر روابط حسنه با سلطه گران می باشد. اظهارات حسن روحانی مبنی بر لزوم قبول کدخدائی آمریکا هم دنباله همان سیاست می باشد. و همین سیاست مشوق اصلی تجاوز به کشور و ریخته شدن خون هم وطنانمان می باشد. این وابستگان آنقدر به خودشان دروغ گفته اند که باورشان آمده که کم ترین تشنج در کشور باعث خواهد شد که قدرت را به دست گرفته و با پاکسازی گسترده آن را به ثبات برسانند. اینها به جنبش هائی که برای آزادی پوشش و سندیکاوی و غیره از سوی مردم به راه می افتادند ورود می کردند و غافل بودند از اینکه خودشان هستند که به مردم پیوسته اند و نه مردم به آنها. همین تصور بی جا و متوهم را به اجنبی منتقل می کردند که اگر تحریم کنید و بر مردم فشار آورده شود، ما به راحتی حاکمیت را قبضه خواهیم کرد.  توهم "مردم" با ما هستند، همچنان در رسانه های بیگانه مطرح، و با تاسف اپوزیسیون را هم آلوده کرده است. به هر حال این تجاوز نشان داد که این جریان اهل مبارزه نیست و به انتظار این نشسته است که قدرت را دودستی تقدیمشان کنند. در این صورت، از بین بردن خامنه ای هم درد تجاوزگران را درمان نخواهد کرد. حالا باید دید سلطه گران برای حل معضلی که در آن خود را گرفتار کرده اند چه برنامه ای را تدارک خواهند دید؟

در حالی که امید به اوپوزیسیون داخل نظام از میان برداشته شده، ظاهرا سلطه گران باید راه دیگری را برگزینند. در اینجاست که راه ناتو از اسرائیل جدا خواهد شد. زیرا ناتو توان هزینه کردن در مورد تلاش های بیهوده را ندارد و به مذاکره بسنده خواهد کرد. در این صورت ایران باید درجایگاه پیروز در این مذاکرات شرکت کند، و یا شرکت نکند و همکاری با چین را جدی بگیرد. قبلا نوشتم آمریکا برای تقابل با چین، محتاج ایران است. اسرائیل این احتیاج را به مخاصمه تبدیل کرد. ترامپ شکست فاحشی خورده است، معلوم نیست با این شکست چگونه برخورد خواهد کرد. احتمالا تغییراتی عمده در اطرافیان خود انجام خواهد داد. اما اسرائیل که در جنایتکاری روی تاریخ کشتار را سفید کرده است، با وجود نتانیاهو که پشتیبانی مردمش را دارد، به جنایت ادامه خواهد داد. او در وحله نخست محتاج یک پیروزی می باشد که در این راه از فلسطینی ها قربانی بیشتری خواهد گرفت. در تخیلات او اما تا موفق به تجزیه ایران نشود، دستیابی به یک پیروزی با ثبات محال می باشد. بنابراین باید راهی بیابد تا در این کار موفق گردد. و این تصورات بدون همکاری ناتو نا ممکن است. در حال حاضر، کمک های تسلیحاتی و مالی سلطه گران به سوی اسرائیل همچنان ادامه دارد. شرکت کنندگان در تجاوز به ایران هنوز در حالت گنگی به سر می برند. اما ایران باید همچنان حالت دفاعی خود را حفظ کند و به خنثا سازی عوامل اطلاعاعاتی بیگانه به صورتی جدی بپردازد.  

 

۱۴۰۴ تیر ۷, شنبه

فرهنگ چاپلوسی چگونه ضد رشد و جاسوس ساز می شود.

 

زمانی که انقلاب شد، کراوات ها به کناری گذاشته شدند و ریش و پیشانی سوخته ممتاز شد و حضور در مساجد نشانه انقلابی بودن گردید. آریامهر به حضرت آیت الله و امام مبدل گشت و فرهنگ چاپلوسی اینگونه رواج یافت.

در ابتدای دبیرستان معلم تعلیمات دینی داشتیم به نام آقای آل آقا که خدا رحمتش کند. هرگاه همکلاسی برای دریافت چیزی القابی برایش می گفت، مثلا شما فرمودید، می گفت بشین "خاله". نمیدانم این واژه "خاله" در همه جای کشور عمومیت دارد یا نه؟ اما در کرمانشاه به معنی چاپلوس می باشد. میخواست نشان دهد که "قدرت" فرق میان ادب و چاپلوسی را تشخیص می دهد. اما منافع طرفین ایجاب می کند که این عارضه ضد اخلاق در جامعه رواج یابد و به صورت فرهنگ در آید.

این فرهنگ خطر ناک در زمینه رشد کشور به مثابه یک کارخانه تصفیه افراد صالح و مدیر و کاردان و مستقل که خود را محتاج چاپلوسی نمی بینند عمل می کند. ایجاد تضاد میان "مکتبی" و "متخصص" در ابتدای انقلاب، به خودی خود زمینه را برای چاپلوسی و تصفیه متخصصین هموار نمود. زیرا "مکتبی" بودن محتاج دانش نیست، هر کسی می تواند با گذاشتن ریش و سوزاندن پیشانی، خود را "مکتبی" اعلام کند و با چاپلوسی به مقامات دست یابد. به این ترتیب، وقتی این فرهنگ جا افتاد راه را برای ورود جاسوسان در پست های حساس باز می کند. این همه جاسوس در مقامات بالا از همین جاده هموار وارد دستگاه های دولتی شدند و می شوند. اصولا باید به فردی که منصبی را تصاحب کرده و تخصصی در آن مورد ندارد و ظرفیت مدیریت آن پست را هم ندارد، مشکوک بود. زیرا یا جاه طلب است و یا مأموریتی را انجام می دهد، در هر صورت برای کشور نافع نیست. و کسانی که در جامعه نفوذ دارند، مانند روحانیان مستقل، باید این عارضه زشت را از خود دور کنند و همانند "آقای آل آقا" تلاش کنند خود را از این اخلاق پیرایش کرده و چاپلوسان را آگاه سازند.

ابتدای انقلاب جاسوسان موساد که به عراق رفته بودند، به کشور باز گشتند. یکی از آنها که به کاسبی مشغول شده بود توسط ضد اطلاعات ارتش دستگیر شد و به اوین منتقل شد. قبل از بازجوئی، یک شب او را در سلول حلق آویز کردند. چه کسی او را در زندان اوین حلق آویز کرد؟ با تأسف زیاد به این مسائل اهمیت داده نمی شد و ظاهرا تا کنون این لاابالی ها ادامه دارند. اگر ما از نظر امنیت ضعیف باشیم، باید به انتظار ادامه فجایع اخیر هم باشیم. این وضع نتیجه اعتماد کامل به "مکتبی" و نداشتن اعتماد به "متخصص" می باشد. این آلودگی در دستگاه دولتی و نظامی کشور امیدی را در دل نهادهای اطلاعاتی ناتو ایجاد کرده تا در قبال پول کثیفی که از منابع صهیونیستی دریافت می کنند، مسئولان کشور های خود را وادار به فشار آوردن به کشورمان گردانند. مردم ما باید در این روزهای سرنوشت ساز بر مقاومت خود افزوده و فریب کسانی که آگاه یا ناآگاه که به هدف دستیابی به قدرت در خط بیگانه عمل می کنند را نخورند.

۱۴۰۴ خرداد ۲۶, دوشنبه

به شوخی نگیرید

سخنی با هموطنان و اربابان نتانیاهو

ناتو به کشور عزیزمان تجاوز کرد و هموطنان ما را به خاک و خون کشید. چند سال پیش هشدار داده بودم که برنامه تجزیه ایران را از لبنان شروع کرده اند تا به مرز ایران برسند. اما کمتر از یک شبانه روز مدافعان کشور چنان درسی به متجاوزان دادند که انتظار آن را نداشتند. فیلمی از نتانیاهو منتشر شد که دیوانه وار با مشت به در و دیوار می کوبد. به نیروهای نظامی کشورم افتخار می کنم و برایشان سلامتی آرزو می کنم. ایران از ابتدای به وجود آمدن که تا به امروز قرون زیادی دوام آورده، مدیون همین سربازان دلیر می باشد. به محض اینکه جواب ایران را دریافت کردند به پیکار فرهنگی پناه بردند. از روز گذشته در رسانه ها چند نکته را در ذهن مردم تزریق میکنند: اسرائیل در تجاوز خودش موفق بوده است، مردم اسرائیل دولت را همراهی می کنند، زندگی حالت عادی خود را سپری می کند. اما ایران در دفاع فلج شده است، مردم از کشته شدن مدافعان وطن شادی می کنند و مردم از حاکمیت خود بریده اند، و شهرها را تخلیه می کنند. دلیل این تهاجم فرهنگی، چیزی جز عجز نظامی نیست، هدف اما همان تجزیه ایران می باشد.  یادآوری میکنم که جنگ فرهنگی به مراتب از جنگ نظامی خطرناک تر است به خصوص برای تمامیت و یکپارچگی میهن. از تحلیل این قسمت صرفنظر می کنم و سخنانی خطاب به هموطنان عرض می کنم:

با آنهائی که عرق وطن دارند و کمال انسانی برای خود قائلند و قلبشان برای میهن به تپش افتاده که اکثریت ملت را تشکیل می دهند کاری ندارم. اما به کسانی که به ناچار نام ایرانی بر خود نهاده اند و دل به غرب بسته اند، میگویم این حقارت شما را با نزدیک شدن و همکاری با دشمن رها نمی کند زیرا یک عارضه روانی است که باید مداوا نمود. اکثر این قشر در گروه ها و احزاب فعال هستند و هدفی جز رسیدن به قدرت، قدرتی تمام و کمال ندارند، خود را ذلیل قدرت بیگانه می دانند و می کنند. میدانم سخن گفتن با شما یاسین به گوش خر خواندن است و به دلیل وجود خود شما، اثری ندارد و تحولی صورت نمی گیرد و نمی توان از شما خواست دشمن را یاری نکنید. سکوت اصلاح طلبان، سکوت دو خانم برنده جایزه صلح نوبل، و . . .  همه تشویق دشمن است و خیال نمیکنم که از سر نا آگاهی باشد. بدون داشتن امید به داخل کشور، محال است آنها دست به اینکونه جنایت ها بزنند و قطعا غرب زدگان داخلی نقشی اساسی در این تجاوز و خون ریزی دارند. بر هموطنان آگاه و با شخصیت لازم است آن اقلیتی که از سر ناآگاهی فریب اکثریت این قشر را می خورند مرتب آگاه سازند و به آنها بگویند حساب حاکمیت از میهن جداست و بیگانه نه میخواهد و نه می تواند برای ما آزادی و رشد بیاورد. و حالا پیام اصلی این نوشته: سخنی با اربابان نتانیاهو:

میدانم با قدرت پول کارهای زیادی می توانید بکنید. میدانم انسان های خود فروش و ارازل و اوباش را در تمامی کشورها به دور خود جمع کرده اید. می دانم میتوانید باری دیگر داعشی دیگر درست کنید و به جان مردم منطقه و کشورم بیندازید. میدانم نه اعتقادی به آزادی دارید و نه به دموکراسی و نه به انسانیت، میدانم از ارتکاب هر جنایتی همچون صده های گذشته تان ابائی ندارید. اما من:

که مخالف استبداد هستم، مخالف نظام ولایت فقیه هستم، مخالف زورگویی هستم، هوادار استقلال و آزادی هستم، هوادار کرامت انسان هستم، در برابر شما وحشیان غربی با فریادی رسا و روشن و شفاف می گویم "زنده باد خامنه ای".


 

 

۱۴۰۴ خرداد ۱۸, یکشنبه

کودتایی که در سی ام خرداد شصت به واقعیت پیوست

 

زمینه سازی کودتا از قبل از پیروزی انقلاب

روند کودتای خرداد شصت بر خلاف ظاهر آن، از قبل از انقلاب شروع شده بود. برای سلطه گربیگانه، مهم نیست چه کسانی بر کشور زیر سلطه خود حاکم باشند، بلکه آنچه اهمیت دارد این است که رابطه سلطه گرانه تداوم یابد. به همین دلیل آمریکا در مذاکراتی که قبل از پیروزی انقلاب با سران انقلاب داشت، اصرار داشت که منافع آمریکا در ایران و در منطقه حفظ و استمرار داشته باشند. در سندی که از سوی ویکیلیکس انتشار یافته است (1)، یکی از اعضای نهضت آزادی (کسی که به قول خودش هر روز با بختیار ملاقات می کند) که با نمایندگان آمریکا در تهران تماس داشته، به استمبل نماینده آمریکا در تهران اطمینان می دهد که بنی صدر در دولت بازرگان نقشی نخواهد داشت و خمینی ترتیبی خواهد داد که او به پاریس باز گردد. او تلاش دارد آمریکا را از یک امر مطمئن سازد: "بنی صدر، مشاور خمینی قرار نیست وزیر اقتصاد شود. او با اندوه آشکار گفت که سخن های بنی صدر در چند روز گذشته برای نهضت آزادی مشکلات شدید بوجود آورده است. منبع بصورت محرمانه می گوید که رهبری در نظر دارد بنی صدر را متقاعد سازد که به پاریس برگردد زیرا آنجا محیط مناسب تری برای «فعالیتهای روشنفکری» او خواهد بود..". به طور قطع این سخنان به دنبال طرح سوالی بوده است در مورد نگرانی آمریکا از رشد اقتصادی ایران در استقلال، به بیان دیگر اقتصادی بر پایه تولید و نه مصرف که نظریه اقتصادی بنی صدر بر آن مبنا بود. تأکید رابط نهضت آزادی که بنی صدر وزیر اقتصاد نخواهد شد، کلید اصلی زمینه سازی برای کوتاه کردن دست او از سیاست اقتصادی کشور برای اطمینان دادن به طرف آمریکایی می باشد که ایران به دنبال استقلال اقتصادی و تولید داخلی نخواهد رفت. البته با استناد به این جمله خمینی که سالیان پیش از انقلاب گفته بود "ما با ملت آمریکا دشمنی نداریم و با منافع مشروع آمریکا هم مخالفتی نداریم" (2) آمریکائی ها بدون توجه به مفهوم مشروع بودن منافع، تنها بنی صدر را نشانه گرفته بودند. این ادعای نماینده نهضت آزادی که خمینی بنی صدر را به فرانسه برمی گرداند، خود جای سوال دارد که باید جوابی برای آن یافت.

با این وجود با تلاش بنی صدر اساس این نظریه اقتصادی در قانون اساسی گنجانده شد. حزب جمهوری اسلامی برای کنترل بنی صدر از او درخواست کرد تا به حزب بپیوندد که مورد استقبال او قرار نگرفت و نپذیرفت. دلیل آن هم روشن بود، زیرا افراد وابسته به سلطه گران بیگانه در آن حزب فعال بودند. از جمله حسن آیت عضو حزب زحمتکشان که پیش از آن در کودتای 28 مرداد نقش بازی کرده بود و رابطه نزدیکی با انگلستان داشتند. همین حسن آیت نه تنها در گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی نقشی اساسی داشت، بلکه پس از پیروزی بنی صدر، یکی از فعالان جدی در زمینه سازی کودتای خرداد به حساب می آید. افشا شدن دسیسه ای که به "نوار آیت" (3) مشهور شد، در سخنانی از سوی این عضو ارشد حزب جمهوری اسلامی در یک جلسه خصوصی یک سال قبل از کودتا و چند ماه پس از انتخابات به روشنی از حذف بنی صدر سخن می گوید.

در آستانه انتخابات، تلاش ها از سوی رهبران حزب جمهوری برای جلوگیری از نامزدی بنی صدر به راه افتادند، البته در این راه نباید حزب توده، قدرتمداری، حسادت، و . . . فعالان سیاسی چپ و راست را از این امر مبرا دانست. با وجود این تلاش ها، مردم اما بنابر مشاهدات، ظاهرا انتخاب خود را به دلیل برنامه اقتصادی او، مخالفت با گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی و وابسته نبودن به هیچ حزبی، کرده بودند. این امر بر نگرانی کودتا چیان وابسته و سرمایه سالاران افزوده بود. آنها به رهبر انقلاب پناه بردند و در ملاقات های گوناگون از او می خواستند که از نامزدی بنی صدر جلوگیری کند. فشارها به حدی بالا گرفتند که خمینی را مجبور ساخت بنی صدر را به قم بخواند و این امر را با او در میان گذارد. بنی صدر نه تنها زیر بار نمی رود، بلکه کاندیداتوری خودش را هنگام بیرون آمدن از محل اقامت خمینی اعلام می کند. حتا شب قبل از انتخابات، در جلسه شورای انقلاب هاشمی از قول خمینی می گوید امام فرمودند علمای قم اصرار دارند بنی صدر از کاندیداتوری استعفا دهد. پس از رأی قاطع و بی سابقه مردم، آنها به تلاش خود برای حذف او ادامه دادند. افشای "نوار آیت" که در بالا یادآوری شد نمونه ای از آن تلاش ها می باشد. دیری نپائید که آمریکا واکنش نشان داد و جنگ را بر ملت تحمیل نمود. بنی صدر در جبهه های جنگ مشغول دفاع از کشور بود، اما دشمنان توسعه و تولید داخلی و رشد و استقلال ایران در داخل، زیر سایه جنگ مشغول تقسیم غنائم بدست آمده از رژیم پهلوی و بازسازی اقتصاد وابسته بودند. مصادره مختصر مراکز تولیدی به هدف نهائی تعطیل آنها به سود واردات با همکاری بخشی از قضات روحانی، بدون کمترین مانعی رسم روزانه شد. شاید برای روشن گردانیدن این روند، خاطره ای از خودم را بیان کنم تا خواننده متوجه شود هدف از کودتا چه بوده است و دلیل وضعیتی که اکنون کشور در آن قرار دارد برایش روشن گردد و متوجه شود که این برنامه چگونه با نظم و حساب شده پیش می رفته و می رود:

با یکی از دوستان تصمیم گرفتیم یک واحد تولیدی راه اندازی کنیم. پس از تلاش زیاد ماشین آلات اولیه را در داخل فراهم کردیم (واردات ممنوع بود) جهت خرید آهن آلات لازم برای تولید متوجه شدیم که انحصار کلیه آهن آلات موجود در کشور و در بنادر به یک بازاری داده شده است. به دفتر آن حاج آقا رفتیم و جریان را شرح دادم. آن آقا پس از تعریف و تمجید زیاد گفت که با این جوانان اطمینان دارم کشور شکوفا خواهد شد. ما هم شاد از اینکه برنامه خوب پیش می رود نوع مواد لازم را به او گفتم، گفت: به جان ابوالفضل یک مثقال هم از این نوع در کشور موجود نیست. گفتم اجازه دهید از خارج وارد کنیم که نپذیرفت و گفت در جنگ هستیم و امکان ندارد. ما هم نا امید از دفتر خارج شدیم و گیج و مبهوت در بوذرجمهری قدم می زدیم که کسی از پشت بر شانه های من زد. برگشتم، منشی آن حاج آقا بود. گفت آقا او دروغ می گوید و پانزده تن از جنسی که لازم دارید در فلان باغ در کرج موجود است. جریان را با آیت الله دروازه ای که روحانی پاک و با شخصیتی بود و کاری به سیاست نداشت و مورد احترام روحانیان بود در میان گذاشتم. بسیار نگران شد و درهم فرو رفت و گفت بعد از ظهر با شما تماس می گیرم. تلفنی با مهدوی کنی که سرپرست وزارت کشور بود تماس گرفته بود. آقای وزیر کشور به او توصیه کرده بود به ما توصیه کند دم فرو بندیم  و وارد این ماجراها نشویم. مافیای قدرت و ثروت اینچنین شکل گرفت و بزرگ شد.

خاطره دیگر این است که حبیب الله عسگراولادی روزی در حضور خمینی تعریف می کرد که چگونه با ده هزار تومان به سوریه رفته وپس از یک هفته آن را به صد هزار تومان رسانده است. من دانشجوی ساده دل به او گفتم آیا این کار با اسلام سازگار است؟ برآشفته شد و رو به خمینی کرد و گفت: وقتی از زندان آزاد شدیم خدمت آقا رسیدیم عرض کردیم تکلیف ما چیست؟ آقا فرمودند بروید به دنبال پول. انتظار داشتم او بگوید گفتم، اما نه تحت هر شرائطی، اما او سکوت کرد.

فشار بر خمینی از سوی حزب روزافزون شده بود. هاشمی رفسنجانی به یارگیری مشغول بود و واردکنندگان بازاری و جمعی از روحانیون بلندپایه را به دور خود جمع می کرد. حزب با ترفندهای آخوندی جوانان مسلح را به نام کمیته و غیره به دور خود جمع می کرد و با وعده و پول بر تکایا غالب گشت. در اواخر سال 59، فشارها بر خمینی که در خفا به صورت حضوری و یا نامه نوشتن بود علنی می شدند و صورت تهدید به خود می گرفتند(4). می توان ادعا کرد که به این ترتیب تمامی گروه ها و احزاب و فعالان سیاسی را بر ضد منتخب مردم به دور خود جمع کردند تا فشار اجتماعی را به حد اکثر برسانند. گروه ها و سازمان ها از راست تا چپ، به هدف دستیابی به قدرت یا سکوت می کردند و یا همراه می شدند. ناگفته نماند که فعالانی که با آنها همراه نبودند، همت خود را به دفاع از کشور گذاشته بودند و استقلال کشور را از ورود به بازی های قدرت مهم تر تلقی می کردند. به نوعی، حزب جمهوری میدان را برای فشار به خمینی خالی می دید. خمینی مقاومت زیادی از خود نشان می داد، اما عاقبت برای خلاصی از وضعیت وخیم به وجود آمده، هنگامی که بنی صدر در جبهه کرمانشاه بود پیغامی برای او فرستاد که در برابر جبهه کودتا چیان کوتاه بیاید و الا تا آخر می رود. بنی صدر زیر بار نرفت به این دلیل که:

ضعف یا توان بنی صدر؟

خصوصیت بارز بنی صدر مستقل (متقی) بودن او بود. استقلال به مثابه یک اخلاق در او نهادینه شده بود. این استقلال او را از معامله بر سر اصولی که قبول داشت نهی می کرد. به همین دلیل بود که کسانی از روی نا آگاهی و یا جهانبینی خود او را یک دنده و گاهی متکبر می پنداشتند. در عمل هم استقلال خود را با قدرت و مقام معامله نکرد و تلخی در سختی زیستن را تا آخر عمر در شرینی شریف زیستن حل می کرد. چنانچه بنی صدر بر حق نبود چرا حاکمیت او را سانسور می کند؟ حتی از سوی تحلیلگران چه در خارج و چه در داخل از آوردن نام او که در یکی از حساس ترین مقاطع تاریخ ایران از سوی مردم انتخاب شده، خودداری می کنند؟ اگر خطائی از او در دست می داشتند، شب و روز آن را به رخ مردم می کشیدند و به آنان می گفتند در انتخاب خودشان اشتباه کردند. اما بینش قدرت مداری این اجازه را به آنها نمی دهد زیرا معامله کردن بر سر اصول و قول هائی که به مردم داده اند را راز موفقیت در قدرت می دانند. و نباید این واقعیت را آشکار کرد و مردم به این واقعیت کثیف پی ببرند. کوتاه سخن اینکه او یک سیاستمدار نبود، بلکه یک مبارز سیاسی بود که برای استقلال و آزادی و عدالت تلاش می کرد و نه برای ماندن در قدرت.

جنجال وارد کردن مجلس به کودتا

پس از نامه های تهدید آمیز و آمرانه بهشتی و رفسنجانی به خمینی(4)، او در میانه جنگ، مجبور شد برای خاتمه دادن به فشارهای وارده از سوی حزب جمهوری اسلامی، بنی صدر را از فرماندهی کل قوا عزل کند. فرماندهان ارتش پیشنهاد کودتا دادند، او آنها را از ورود به مسائل سیاسی حین جنگ منع کرد و از آنها خواست به دفاع از کشور ادامه دهند. این گونه، گام اول کودتا به انجام رسید، اما خمینی برای سلب مسئولیت از خود، قضیه را به مجلس تحت سلطه حزب جمهوری محول کرد. مجلسی که زیر سلطه هاشمی رفسنجانی و حزب بود. گذشته از دوازده نماینده دفاتر هماهنگی و نهضت آزادی فقط یک نفر "مهندس معین فر" با شجاعت از او دفاع کرد و یک نفر رای مخالف داد. در حالی که حزب جمهوری اسلامی، هم بر مجلس تسلط داشت و هم قوه قضائیه را در دست داشت، زیر سایه جنگ چنان با ایجاد ترس و سرکوب و تطمیع بر اوضاع مسلط بود که به گفته هاشمی رفسنجانی مانند تعویض یک کدخدا کودتا بر ضد یک ملت را به انجام رساندند و رأی مردم را نادیده گرفتند. و آن سخن خمینی که گفته بود "اگر سی و پنج میلیون بگویند آری من می گویم نه" را به عمل درآوردند. پس از کودتا، جنگ قدرت در میان کودتا چیان شروع شد که یکی از ثمرات آن، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی بود که پیش از انفجار رفسنجانی از آنجا خارج شده بود. پس از آن حادثه، هاشمی رفسنجانی به قدرت طلبی خود در راستای منافع سرمایه سالاران داخلی و بیگانه ادامه می داد و خود را برای پوشیدن ردای ولایت آماده می کرد و برای از بین بردن ابزار دفاعی کشور تلاش میکرد که جان خود را در راه جاه طلبی و خیانت به کشور از دست داد. اکنون اما بازماندگان آن جریان با حداکثر توان به راه او ادامه می دهند. حقیقت این است که کودتای خرداد شصت ربطی مستقیم به مجلس نداشت و از پیش از انقلاب با تصمیم سازمان سیا و همکاری خائنان داخلی طراحی شده بود. همکارانی که از ابتدای انقلاب با اشاعه خوف و وحشت در پی اعدام و دستگیری و شکنجه بر جامعه تسلط داشتند، اکنون تسلط خود را با سرمایه های باد آورده از مصادره و رانت و پایین و بالا بردن نرخ دلار و... و هم صدایی با سلطه گر بیگانه اعمال می کنند. آمریکا را همچنان کدخدای جهان تصور می کنند و خود و مردم را رعیت کدخدا می پندارند و به خواست مردم وقعی نمی گذارند. غرب زدگانی که بر ضد رأی اکثریت قاطع مردم در آزادی و انتخابات آزاد کودتا کردند، اکنون با کمال وقاحت برای پیش بردن مطامع خود دم از دموکراسی و آزادی می زنند. کنشگران غرب زده ای که خود را دون انسان غربی تصور می کنند را به استخدام در آورده و با تبلیغات وسیع در رسانه های مجازی و غیر مجازی به کودتا  بر ضد ارتقاء فرهنگ و تولیدات داخلی و رشد ملی همچنان ادامه می دهند. آخوند نماهای مضحک را استخدام و پشتیبانی میکنند و در رسانه ها برای لجن مال کردن اسلام و باورهای دینی مردم بسیج می کنند تا مبادا بار دیگر مردم بر ضد آنها همبسته و متحد شوند. در این مسیر از ترفندهائی نظیر حجاب اجباری و گماردن اساتید تربیت شده در دانشگاه ها و "اسلامی" کردن آموزش و . . . میتوان نام برد. کودتای خرداد شصت در حقیقت نه تنها بر ضد رأی مردم بود، بلکه بر ضد انقلاب مردم بود.

شکی در این نیست که فرد فرد مجلس اول در کودتا مسئولیت داشتند اما نقش اساسی نداشتند زیرا برای همین هدف دست چین شده بودند. اما کودتا را به آن مجلس دست نشانده نسبت دادن، به خودی خود به از دید پنهان شدن کودتاچیان واقعی منجر می شود که شده است. این کودتاچیان هنوز قدرت واقعی را برای ایجاد هرج و مرج و چپاول ثروت های ملی دارند و نباید مردم تصور کنند انقلاب به اهداف خود رسیده است.

رابطه خمینی با کودتا

آیت الله خمینی موافق کودتای خرداد نبود. اعتمادی به حزب جمهوری اسلامی نداشت و بنابر نوشته های هاشمی رفسنجانی، به انتقاد های سران حزب از بنی صدر گوش نمی داد و هنگام سخنان آنها اتاق را ترک می کرد. کوشش زیادی می کرد تا بنی صدر از اصول خود کوتاه آید و با سران حزب که بخش عمده کنشگران را با خود داشتند همنوا شود. پس از خروج بنی صدر از ایران، یک دانشجوی مقیم ایتالیا که بعدها به استخدام وزارت خارجه در می آید، به کمک یک روحانی از خمینی اجازه ترور او را خواستند، اما او آنها را از انجام آن منع می کند (5). چند ماه قبل از خاتمه جنگ، خمینی از او خواست به کشور بازگردد. با این دعوت، به تاریخ می گوید با کودتا مخالف بوده است. دلیل مهم تر این است که بنی صدر از روزهای اول پیروزی، استعفای خود را به خمینی داده بود تا در صورت لزوم آن را اعلام کند. اما او این کار را نکرد تا مسئولیت اصلی کودتاچیان را در برابر تاریخ روشن بگذارد.  چند ماه قبل از کودتا، خمینی به بازرگان گفته بوده بنی صدر زیاد حرف میزند و کم عمل میکند اما آنها عمل می کنند. تلویحا گفته بوده بنی صدر باید در عمل وارد مبارزه با آنها شود که در عمل با وجود جنگ تحمیل شده خطر بزرگی برای تمامیت ارضی داشت که برای جبهه مقابل اهمیتی نداشت و همانطور که در بالا گفته شد، به نظامیان توصیه میکند به دفاع از کشور ادامه دهند (6).

نتیجه

درسی را که باید از این کودتا و کودتا بر ضد مصدق گرفت این است که کنشگران ما اعم از راست تا چپ آن، اعتقادی به استقلال و آزادی ندارند و سیاست را رسیدن به قدرت می دانند نه رشد و ترقی و عدالت در کشور. تصور می کنند همین که ادعای آزادی و دمکراسی داشته باشند، می توانند در عمل به آنها وفادار بمانند. اما دموکراسی و آزادی و استقلال چیزی جز اخلاق نیستند که باید آنها را داشت و در آنها زیست. وقتی پای قدرت به میان آید، چپ و راست ما با راست بیگانه، مستقیم یا غیر مستقیم بر ضد همه آن مقولات متحد می شوند تا به آن برسند همچنان که در هر دو کودتا رخ داد. نتیجه اینکه تا زمانی که هدف، دستیابی به قدرت باشد، پاشنه در بر همین محور خواهد چرخید. مردم اما در خودناآگاه شان به این امر واقفند و زیر بار ترفندهای دروغین نمی روند. چنانچه دین در انقلاب ورود نمی کرد، محال بود مردم به رهبران آن باور کنند و به خیابان ها درآیند و جانشان را فدا کنند. چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا که قدرت را دست به دست می کنند، در یک امر توافق دارند و آن محصول و فرآورده کودتا، یعنی اقتصاد چپاولگری و رانت خواری و  امتیازات دولتی نظیر تقسیم "ژن خوب" جهت آماده سازی نسل های پیاپی "خودی ها"، برای تداوم  نظم موجود می باشد. کنشگران ما با هر عقیده ای که دارند باید خودشان را متحول کنند و به استقلال و آزادی و عدالت باور بیاورند تا بر شمار مصدق ها و بنی صدر ها افزوده شود تا تحول اجتماعی صورت پذیرد.

 

1-    https://enghelabe-eslami.de/9919/

2-    در هنگام تبعیدش در نجف در دهه 1350 در جواب خبرنگاران خارجی گفت " ما با مردم آمریکا دشمنی نداریم و با منافع مشروع آمریکا هم مخالفتی نداریم".

3-    https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1_%D8%A2%DB%8C%D8%AA

4-    https://bayanerochan.blogspot.com/2019/01/blog-post_17.html

5-    https://www.rahe-hadi.ir/fa/memories/271/

6-    http://www.imam-khomeini.ir/fa/c13_155121/

 

۱۴۰۴ خرداد ۳, شنبه

وابستگی اقتصادی و مذاکرات در جریان

 

وقتی انقلاب کردیم، سلطه آمریکا چنان در کشور ما هویدا و آشکار بود که پذیرش خفت وابستگی و زیردستی در بخشی از نخبه های ما عادی و طبیعی می نمود. خدمت سربازی ام را در فرماندهی لجستیکی و در دایره خرید ارتش می گذراندم و ناظر دخالت های بیجا و امر و نهی افسران آمریکایی و دزدی های آشکار می بودم. روزی که در راهرو به سوی اتاق محل کارم می رفتم، ژنرال عالی رتبه ایرانی را دیدم که به یک ژنرال دون پایه آمریکائی احترام نظامی گذاشت. آتش گرفتم، با سرعت وارد دفتر شدم که در آنجا چند خانم ماشین نویس و چند افسر هم کار می کردند، فریاد زدم که این چه وضعیتی است؟ چرا باید تیمسار. . . . برای یک آمریکایی احترام بگذارد؟ سکوت و سکونی همه را فراگرفت. بعد از ظهر مرا به رکن دوم بردند که خوشبختانه  به دلیل . . . . ختم به خیر شد. اینچنین مردم این ذلت را تحمل می کردند که ناگهان به انفجار انقلاب کشیده شد و از سوی مردم شعار مرگ بر آمریکا سر داده شد که هنوز هم خاموش نشده است.

خیال می کردیم رها شدیم و با پیروزی به استقلال دست یافتیم. غافل بودیم از اینکه سلطه گر به این آسانی دست از سلطه گری نمی کشد و از قبل از پیروزی ما، مشغول برنامه ریزی می باشد. زمانی که هنوز خمینی در نوفل لوشاتو بود، نمایندگان آمریکا در تهران، با نمایندگان او در مذاکراتی شرایطی را برای پیروزی انقلاب پیش کشیدند که یکی از شرایط آنها این بود که ابوالحسن بنی صدر نباید در دولت انقلاب حضور داشته باشد. بنی صدر در آن زمان به عنوان یک اقتصاد دان شهرت داشت که نظرش بر محوریت تولید قرار داشت و مخالف انباشت سرمایه بود. آنها به خوبی می دانستند که استقلال سیاسی بدون یک اقتصاد تولید محور، به صورت شعاری تا روز موعود باقی خواهد ماند. تا روزی که فشار اقتصادی موجودیت آن شعار را دگرگون سازد.

انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و انتخاب مردم ضربه ای کارساز را به آمریکا و ایادی داخلی آن وارد نمود. دیری نپایید که عراق را تشویق به حمله به ایران کردند. در این میان منتخب مردم ریاست جمهوری خود را در جبهه های جنگ سپری می کرد. تا اینکه ترتیبات کودتا بر ضد او توسط رفسنجانی و بهشتی به خمینی تحمیل شد و او از کشور خارج شد و مرحله اولیه پیروزی آمریکا محقق گردید. به دلیل اینکه بهشتی در مذاکرات قبل از پیروزی انقلاب با آمریکا حضور داشته، بعید نیست باور کنیم که برای پایان دادن به جنگ، یکی از دلایل کودتا همان شرطی بوده باشد که بالاتر به آن اشاره رفت.

پس از کنار گذاشتن مانع اول  وابستگی، شاهد از کار افتادن تدریجی مراکز تولیدی و تقویت واردات و برپایی رانت خواری و دادن مدیریت برخی مراکز تولیدی به نزدیکان نالایق قدرت مستقر بودیم. با نبود برنامه ای برای بخش کشاورزی و زیاد شدن جمعیت، وابستگی کشور به فرآورده های کشاورزی به صورتی جدی درآمد. این وضعیت، وابستگی به دلار را روزافزون کرده و میکند. در چنین موقعیتی طبیعی است که آمریکا از تحریم به عنوان یک سلاح کارساز برای به وابسته گرداندن همه جانبه کشور استفاده کند که تا کنون ادامه دارد. اکنون زمینه برای وابستگی تمام و کمال در کشور آماده است و اگر مبارزه و ایستادگی عده ای در داخل کشور نمی بود، تا کنون این پروژه به ثمر رسیده بود.

مذاکرات آمریکا با ایران که به بهانه سلاح اتمی و به درخواست ترامپ شروع شده اند، نه به دلیل ترس آمریکا از بمب احتمالی ایران است و نه از ترس موشک و پهباد آن. اینها تبلیغات کودکانه ای بیش نیستند برای  پوشاندن هدف اصلی که گرفتن توان تولید، از هر نوع آن در ایران می باشد. ملتی که توان تولید غنی سازی و ساختن انواع موشک و پهباد را دارا باشد، بدون شک در پی از سر گذراندن دوران بحرانی که در منطقه آفریده اند، در آزادی از بند وابستگان، به آسانی در دیگر تولیدات موفق و پیشرفت خواهد کرد و ضربه ای دیگر به اقتصاد اروپا و آمریکا وارد خواهد آمد. اصرار آمریکا بر برچیده شدن غنی سازی مقدمه ای است برای توقف تولیدات داخلی تا به هدف نهائی برسند. در صورت برداشتن بخشی از تحریم ها، به خصوص در مورد فروش نفت برای تقویت سرمایه سالاران داخلی، ایران نباید فریب دلارهای باد آورده را خورده و در اختیار واردات قرار دهد و تولیدات داخلی را به تمامی بخش ها، به خصوص بخش کشاورزی با جدیت در دستور کار قرار دهد. چرا پس از چهار دهه، وتولیدات پیشرفته نظامی، نتوانسته ایم یک خودرو قابل رقابت با تولیدات خارجی داشته باشیم؟ غیر از این نمی تواند باشد که خودرو سازان ما یا عرضه ندارند و یا به کشور خیانت می کنند که دومی واقعی تر به نظر می رسد. ایران توان این را دارد که از نظر تولید خودرو و ماشین های فنی و راه سازی و غیره منطقه را بی نیاز به سلطه گران گردند. البته چنانچه آمریکا بتواند از این راه ایران را به زانو درآورد، در برابر چین به پیروزی بی بدیلی دست یافته که نام  ترامپ را در تاریخ آمریکا ماندگار خواهد کرد. این امر همان چیزی است که ترامپ دنبال می کند.

 

۱۴۰۴ اردیبهشت ۲۵, پنجشنبه

داستان من و جمع مورچه های آلوده و جنگ سوم

 

سال گذشته وقتی وارد ساختمانی قدیمی شدم، انبوهی از مورچه ها را دیدم که در حال رفت و آمد بر روی یک تیرچه چوبی هستند که از تیرچه های اصلی ساختمان است. حضور این مورچه های قرمز که به مورچه های اسکلت ساختمان مشهورند، مرا نگران کرد. به دنبال موادی گشتم که بتواند آنها را دور کند. چند نوع سم ضد مورچه را آزمایش کردم، اثری نداشتند. در پی جستجو، در یک مغازه سم فروشی به سمی برخورد کردم که در یک محفظه بسیار کوچک شبیه خمیر دندان اما کوچکتر بود. توجهم را جلب کرد و آن را خریدم. عملکرد آن چنین بود که باید قطره ای از آن ماده را بر سر راه رفت و آمد مورچه ها قرار داد. وقتی مورچه ها از آن قطره می خورند، آلوده می شوند و هنگام ورود به آشیانه خود، دیگران را آلوده می کنند و تا ملکه پیش می رود و جامعه را از میان بر میدارد. فردای آن روز با حیرت زیاد متوجه شدم که از مورچه های بی گناه اثری نبود.

اصل داستان از اینجا شروع می شود که امسال هم این رفت و آمد مورچه ها بر روی یک ستون اصلی چوبی و در بیرون از ساختمان دیده شد. همچون سال گذشته قطره ای از آن سم ویران کننده بر سر راه مورچه ها گذاشتم و به تماشا نشستم و به واکنش مورچه ها دقت کردم. با حیرت زیاد متوجه شدم که برخلاف سال گذشته، بعضی از این مورچه ها سریع از آن قطره دور می شدند. تصور کردم که آنها از سال گذشته درس گرفته اند و دیگر فریب لذیذی آن قطره مرگبار را نخواهند خورد. نمیدانم آیا آن مورچه ها از همان نسل سال گذشته هستند و یا نوعی خودناآگاه اجتماعی و خاطرات گذشته به آنها حکم می کند که از آن خوراک لذیذ دوری کنند. زمانی گذشت که متوجه شدم یک مورچه به آن سم نزدیک شد و شروع به خوردن کرد. رفته، رفته تعداد آنها زیاد و زیادتر شد. تصوراتی به ذهنم وارد شدند که آن مورچه نادان و یا شکمو، چگونه می تواند اثری مرگبار در جامعه خودشان بگذارد و به نابودی جمعی آنها، هم آنهائی که به سم مهلک نزدیک نشدند و هم خودشان منجر شود؟ چرا آن مورچه هایی که به دنبال آن اولی با ولع به نوش جان کردن آن سم مهلک، بدون توجه به تجربه سال پیش رفتند؟ و مورچه هایی که از نزدیک شدن به آن سم مهلک خودداری می کردند، از یک وجدان عمومی که از خاطرات سال پیش برجای مانده بود پیروی می کردند؟ اگر اینچنین بود، آیا دیگر مورچه ها را از خطرات آن سم آگاه نکرده اند؟ یا اگر کرده اند آن همنوعان حریص گوش به اخطار آنها نداده اند؟ این ذهنیات مرا سخت به خود مشغول می کردند. لحظاتی بعد متوجه شدم که من در حال تجسم کردار مورچه ها در لباس انسان هستم. اما آیا آنچه را که مشاهده می کنم مجازی هستند؟ البته که نه، واقعیتی است که با چشم مشاهده می کنم، حقیقت آن چه باشد؟ خدا داند.

این افکار مرا به فضای مجازی هدایت کردند. دنیائی که واقعیت را با حقیقت در اذهان در هم آمیخته و انسان ها را همچون مورچگانی که از آن مورچه سم خور پیروی می کنند به ناکجا آباد زندگی می کشاند. بخشی از جامعه را آلوده کرده تا توسط آنها کل جامعه را به نابودی کشانند. جنگ سوم جهانی اینگونه از سال ها پیش شروع شده است. مدتهاست که هوش مصنوعی مورد استفاده قدرت ها می باشد و مشغول کار بر روی مورچگانی هستند که به هر دلیل و سلیقه ای حاضر به خوردن آن سم و آلوده کردن تمامی همنوع هایشان هستند. ببینیم در چه دنیایی زندگی می کنیم. چه مدت طول کشید تا بعضی از ما، حتی در میان نخبه ها، پی به نسل کشی در فلسطین ببریم؟ و هنوز بی توجه بدون نگاه به ترور چند دهه اسرائیل در فلسطین، اما دفاع مردم غزه را عمل تروریستی بنامیم. آیا آن سم کار خودش را نکرده است؟ و نمی کند؟ چرا آمریکا به ایران حمله نظامی کند در حالی که مورچگانی آلوده را در آن سرزمین با همین فضای مجازی پرورده است؟ به این ترتیب تعجب نباید کرد که ترامپ با دست خالی به منطقه می رود و با هزاران میلیارد دلار، به کشورش باز می گردد. این چپاول از فرآورده های جنگ جهانی سوم است. جنگ در فضای مجازی توسط مورچگان آلوده به سم مجازی. سمی مهلک تر از بمب اتم.