این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۴۰۴ خرداد ۲۶, دوشنبه

به شوخی نگیرید

سخنی با هموطنان و اربابان نتانیاهو

ناتو به کشور عزیزمان تجاوز کرد و هموطنان ما را به خاک و خون کشید. چند سال پیش هشدار داده بودم که برنامه تجزیه ایران را از لبنان شروع کرده اند تا به مرز ایران برسند. اما کمتر از یک شبانه روز مدافعان کشور چنان درسی به متجاوزان دادند که انتظار آن را نداشتند. فیلمی از نتانیاهو منتشر شد که دیوانه وار با مشت به در و دیوار می کوبد. به نیروهای نظامی کشورم افتخار می کنم و برایشان سلامتی آرزو می کنم. ایران از ابتدای به وجود آمدن که تا به امروز قرون زیادی دوام آورده، مدیون همین سربازان دلیر می باشد. به محض اینکه جواب ایران را دریافت کردند به پیکار فرهنگی پناه بردند. از روز گذشته در رسانه ها چند نکته را در ذهن مردم تزریق میکنند: اسرائیل در تجاوز خودش موفق بوده است، مردم اسرائیل دولت را همراهی می کنند، زندگی حالت عادی خود را سپری می کند. اما ایران در دفاع فلج شده است، مردم از کشته شدن مدافعان وطن شادی می کنند و مردم از حاکمیت خود بریده اند، و شهرها را تخلیه می کنند. دلیل این تهاجم فرهنگی، چیزی جز عجز نظامی نیست، هدف اما همان تجزیه ایران می باشد.  یادآوری میکنم که جنگ فرهنگی به مراتب از جنگ نظامی خطرناک تر است به خصوص برای تمامیت و یکپارچگی میهن. از تحلیل این قسمت صرفنظر می کنم و سخنانی خطاب به هموطنان عرض می کنم:

با آنهائی که عرق وطن دارند و کمال انسانی برای خود قائلند و قلبشان برای میهن به تپش افتاده که اکثریت ملت را تشکیل می دهند کاری ندارم. اما به کسانی که به ناچار نام ایرانی بر خود نهاده اند و دل به غرب بسته اند، میگویم این حقارت شما را با نزدیک شدن و همکاری با دشمن رها نمی کند زیرا یک عارضه روانی است که باید مداوا نمود. اکثر این قشر در گروه ها و احزاب فعال هستند و هدفی جز رسیدن به قدرت، قدرتی تمام و کمال ندارند، خود را ذلیل قدرت بیگانه می دانند و می کنند. میدانم سخن گفتن با شما یاسین به گوش خر خواندن است و به دلیل وجود خود شما، اثری ندارد و تحولی صورت نمی گیرد و نمی توان از شما خواست دشمن را یاری نکنید. سکوت اصلاح طلبان، سکوت دو خانم برنده جایزه صلح نوبل، و . . .  همه تشویق دشمن است و خیال نمیکنم که از سر نا آگاهی باشد. بدون داشتن امید به داخل کشور، محال است آنها دست به اینکونه جنایت ها بزنند و قطعا غرب زدگان داخلی نقشی اساسی در این تجاوز و خون ریزی دارند. بر هموطنان آگاه و با شخصیت لازم است آن اقلیتی که از سر ناآگاهی فریب اکثریت این قشر را می خورند مرتب آگاه سازند و به آنها بگویند حساب حاکمیت از میهن جداست و بیگانه نه میخواهد و نه می تواند برای ما آزادی و رشد بیاورد. و حالا پیام اصلی این نوشته: سخنی با اربابان نتانیاهو:

میدانم با قدرت پول کارهای زیادی می توانید بکنید. میدانم انسان های خود فروش و ارازل و اوباش را در تمامی کشورها به دور خود جمع کرده اید. می دانم میتوانید باری دیگر داعشی دیگر درست کنید و به جان مردم منطقه و کشورم بیندازید. میدانم نه اعتقادی به آزادی دارید و نه به دموکراسی و نه به انسانیت، میدانم از ارتکاب هر جنایتی همچون صده های گذشته تان ابائی ندارید. اما من:

که مخالف استبداد هستم، مخالف نظام ولایت فقیه هستم، مخالف زورگویی هستم، هوادار استقلال و آزادی هستم، هوادار کرامت انسان هستم، در برابر شما وحشیان غربی با فریادی رسا و روشن و شفاف می گویم "زنده باد خامنه ای".


 

 

۱۴۰۴ خرداد ۱۸, یکشنبه

کودتایی که در سی ام خرداد شصت به واقعیت پیوست

 

زمینه سازی کودتا از قبل از پیروزی انقلاب

روند کودتای خرداد شصت بر خلاف ظاهر آن، از قبل از انقلاب شروع شده بود. برای سلطه گربیگانه، مهم نیست چه کسانی بر کشور زیر سلطه خود حاکم باشند، بلکه آنچه اهمیت دارد این است که رابطه سلطه گرانه تداوم یابد. به همین دلیل آمریکا در مذاکراتی که قبل از پیروزی انقلاب با سران انقلاب داشت، اصرار داشت که منافع آمریکا در ایران و در منطقه حفظ و استمرار داشته باشند. در سندی که از سوی ویکیلیکس انتشار یافته است (1)، یکی از اعضای نهضت آزادی (کسی که به قول خودش هر روز با بختیار ملاقات می کند) که با نمایندگان آمریکا در تهران تماس داشته، به استمبل نماینده آمریکا در تهران اطمینان می دهد که بنی صدر در دولت بازرگان نقشی نخواهد داشت و خمینی ترتیبی خواهد داد که او به پاریس باز گردد. او تلاش دارد آمریکا را از یک امر مطمئن سازد: "بنی صدر، مشاور خمینی قرار نیست وزیر اقتصاد شود. او با اندوه آشکار گفت که سخن های بنی صدر در چند روز گذشته برای نهضت آزادی مشکلات شدید بوجود آورده است. منبع بصورت محرمانه می گوید که رهبری در نظر دارد بنی صدر را متقاعد سازد که به پاریس برگردد زیرا آنجا محیط مناسب تری برای «فعالیتهای روشنفکری» او خواهد بود..". به طور قطع این سخنان به دنبال طرح سوالی بوده است در مورد نگرانی آمریکا از رشد اقتصادی ایران در استقلال، به بیان دیگر اقتصادی بر پایه تولید و نه مصرف که نظریه اقتصادی بنی صدر بر آن مبنا بود. تأکید رابط نهضت آزادی که بنی صدر وزیر اقتصاد نخواهد شد، کلید اصلی زمینه سازی برای کوتاه کردن دست او از سیاست اقتصادی کشور برای اطمینان دادن به طرف آمریکایی می باشد که ایران به دنبال استقلال اقتصادی و تولید داخلی نخواهد رفت. البته با استناد به این جمله خمینی که سالیان پیش از انقلاب گفته بود "ما با ملت آمریکا دشمنی نداریم و با منافع مشروع آمریکا هم مخالفتی نداریم" (2) آمریکائی ها بدون توجه به مفهوم مشروع بودن منافع، تنها بنی صدر را نشانه گرفته بودند. این ادعای نماینده نهضت آزادی که خمینی بنی صدر را به فرانسه برمی گرداند، خود جای سوال دارد که باید جوابی برای آن یافت.

با این وجود با تلاش بنی صدر اساس این نظریه اقتصادی در قانون اساسی گنجانده شد. حزب جمهوری اسلامی برای کنترل بنی صدر از او درخواست کرد تا به حزب بپیوندد که مورد استقبال او قرار نگرفت و نپذیرفت. دلیل آن هم روشن بود، زیرا افراد وابسته به سلطه گران بیگانه در آن حزب فعال بودند. از جمله حسن آیت عضو حزب زحمتکشان که پیش از آن در کودتای 28 مرداد نقش بازی کرده بود و رابطه نزدیکی با انگلستان داشتند. همین حسن آیت نه تنها در گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی نقشی اساسی داشت، بلکه پس از پیروزی بنی صدر، یکی از فعالان جدی در زمینه سازی کودتای خرداد به حساب می آید. افشا شدن دسیسه ای که به "نوار آیت" (3) مشهور شد، در سخنانی از سوی این عضو ارشد حزب جمهوری اسلامی در یک جلسه خصوصی یک سال قبل از کودتا و چند ماه پس از انتخابات به روشنی از حذف بنی صدر سخن می گوید.

در آستانه انتخابات، تلاش ها از سوی رهبران حزب جمهوری برای جلوگیری از نامزدی بنی صدر به راه افتادند، البته در این راه نباید حزب توده، قدرتمداری، حسادت، و . . . فعالان سیاسی چپ و راست را از این امر مبرا دانست. با وجود این تلاش ها، مردم اما بنابر مشاهدات، ظاهرا انتخاب خود را به دلیل برنامه اقتصادی او، مخالفت با گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی و وابسته نبودن به هیچ حزبی، کرده بودند. این امر بر نگرانی کودتا چیان وابسته و سرمایه سالاران افزوده بود. آنها به رهبر انقلاب پناه بردند و در ملاقات های گوناگون از او می خواستند که از نامزدی بنی صدر جلوگیری کند. فشارها به حدی بالا گرفتند که خمینی را مجبور ساخت بنی صدر را به قم بخواند و این امر را با او در میان گذارد. بنی صدر نه تنها زیر بار نمی رود، بلکه کاندیداتوری خودش را هنگام بیرون آمدن از محل اقامت خمینی اعلام می کند. حتا شب قبل از انتخابات، در جلسه شورای انقلاب هاشمی از قول خمینی می گوید امام فرمودند علمای قم اصرار دارند بنی صدر از کاندیداتوری استعفا دهد. پس از رأی قاطع و بی سابقه مردم، آنها به تلاش خود برای حذف او ادامه دادند. افشای "نوار آیت" که در بالا یادآوری شد نمونه ای از آن تلاش ها می باشد. دیری نپائید که آمریکا واکنش نشان داد و جنگ را بر ملت تحمیل نمود. بنی صدر در جبهه های جنگ مشغول دفاع از کشور بود، اما دشمنان توسعه و تولید داخلی و رشد و استقلال ایران در داخل، زیر سایه جنگ مشغول تقسیم غنائم بدست آمده از رژیم پهلوی و بازسازی اقتصاد وابسته بودند. مصادره مختصر مراکز تولیدی به هدف نهائی تعطیل آنها به سود واردات با همکاری بخشی از قضات روحانی، بدون کمترین مانعی رسم روزانه شد. شاید برای روشن گردانیدن این روند، خاطره ای از خودم را بیان کنم تا خواننده متوجه شود هدف از کودتا چه بوده است و دلیل وضعیتی که اکنون کشور در آن قرار دارد برایش روشن گردد و متوجه شود که این برنامه چگونه با نظم و حساب شده پیش می رفته و می رود:

با یکی از دوستان تصمیم گرفتیم یک واحد تولیدی راه اندازی کنیم. پس از تلاش زیاد ماشین آلات اولیه را در داخل فراهم کردیم (واردات ممنوع بود) جهت خرید آهن آلات لازم برای تولید متوجه شدیم که انحصار کلیه آهن آلات موجود در کشور و در بنادر به یک بازاری داده شده است. به دفتر آن حاج آقا رفتیم و جریان را شرح دادم. آن آقا پس از تعریف و تمجید زیاد گفت که با این جوانان اطمینان دارم کشور شکوفا خواهد شد. ما هم شاد از اینکه برنامه خوب پیش می رود نوع مواد لازم را به او گفتم، گفت: به جان ابوالفضل یک مثقال هم از این نوع در کشور موجود نیست. گفتم اجازه دهید از خارج وارد کنیم که نپذیرفت و گفت در جنگ هستیم و امکان ندارد. ما هم نا امید از دفتر خارج شدیم و گیج و مبهوت در بوذرجمهری قدم می زدیم که کسی از پشت بر شانه های من زد. برگشتم، منشی آن حاج آقا بود. گفت آقا او دروغ می گوید و پانزده تن از جنسی که لازم دارید در فلان باغ در کرج موجود است. جریان را با آیت الله دروازه ای که روحانی پاک و با شخصیتی بود و کاری به سیاست نداشت و مورد احترام روحانیان بود در میان گذاشتم. بسیار نگران شد و درهم فرو رفت و گفت بعد از ظهر با شما تماس می گیرم. تلفنی با مهدوی کنی که سرپرست وزارت کشور بود تماس گرفته بود. آقای وزیر کشور به او توصیه کرده بود به ما توصیه کند دم فرو بندیم  و وارد این ماجراها نشویم. مافیای قدرت و ثروت اینچنین شکل گرفت و بزرگ شد.

خاطره دیگر این است که حبیب الله عسگراولادی روزی در حضور خمینی تعریف می کرد که چگونه با ده هزار تومان به سوریه رفته وپس از یک هفته آن را به صد هزار تومان رسانده است. من دانشجوی ساده دل به او گفتم آیا این کار با اسلام سازگار است؟ برآشفته شد و رو به خمینی کرد و گفت: وقتی از زندان آزاد شدیم خدمت آقا رسیدیم عرض کردیم تکلیف ما چیست؟ آقا فرمودند بروید به دنبال پول. انتظار داشتم او بگوید گفتم، اما نه تحت هر شرائطی، اما او سکوت کرد.

فشار بر خمینی از سوی حزب روزافزون شده بود. هاشمی رفسنجانی به یارگیری مشغول بود و واردکنندگان بازاری و جمعی از روحانیون بلندپایه را به دور خود جمع می کرد. حزب با ترفندهای آخوندی جوانان مسلح را به نام کمیته و غیره به دور خود جمع می کرد و با وعده و پول بر تکایا غالب گشت. در اواخر سال 59، فشارها بر خمینی که در خفا به صورت حضوری و یا نامه نوشتن بود علنی می شدند و صورت تهدید به خود می گرفتند(4). می توان ادعا کرد که به این ترتیب تمامی گروه ها و احزاب و فعالان سیاسی را بر ضد منتخب مردم به دور خود جمع کردند تا فشار اجتماعی را به حد اکثر برسانند. گروه ها و سازمان ها از راست تا چپ، به هدف دستیابی به قدرت یا سکوت می کردند و یا همراه می شدند. ناگفته نماند که فعالانی که با آنها همراه نبودند، همت خود را به دفاع از کشور گذاشته بودند و استقلال کشور را از ورود به بازی های قدرت مهم تر تلقی می کردند. به نوعی، حزب جمهوری میدان را برای فشار به خمینی خالی می دید. خمینی مقاومت زیادی از خود نشان می داد، اما عاقبت برای خلاصی از وضعیت وخیم به وجود آمده، هنگامی که بنی صدر در جبهه کرمانشاه بود پیغامی برای او فرستاد که در برابر جبهه کودتا چیان کوتاه بیاید و الا تا آخر می رود. بنی صدر زیر بار نرفت به این دلیل که:

ضعف یا توان بنی صدر؟

خصوصیت بارز بنی صدر مستقل (متقی) بودن او بود. استقلال به مثابه یک اخلاق در او نهادینه شده بود. این استقلال او را از معامله بر سر اصولی که قبول داشت نهی می کرد. به همین دلیل بود که کسانی از روی نا آگاهی و یا جهانبینی خود او را یک دنده و گاهی متکبر می پنداشتند. در عمل هم استقلال خود را با قدرت و مقام معامله نکرد و تلخی در سختی زیستن را تا آخر عمر در شرینی شریف زیستن حل می کرد. چنانچه بنی صدر بر حق نبود چرا حاکمیت او را سانسور می کند؟ حتی از سوی تحلیلگران چه در خارج و چه در داخل از آوردن نام او که در یکی از حساس ترین مقاطع تاریخ ایران از سوی مردم انتخاب شده، خودداری می کنند؟ اگر خطائی از او در دست می داشتند، شب و روز آن را به رخ مردم می کشیدند و به آنان می گفتند در انتخاب خودشان اشتباه کردند. اما بینش قدرت مداری این اجازه را به آنها نمی دهد زیرا معامله کردن بر سر اصول و قول هائی که به مردم داده اند را راز موفقیت در قدرت می دانند. و نباید این واقعیت را آشکار کرد و مردم به این واقعیت کثیف پی ببرند. کوتاه سخن اینکه او یک سیاستمدار نبود، بلکه یک مبارز سیاسی بود که برای استقلال و آزادی و عدالت تلاش می کرد و نه برای ماندن در قدرت.

جنجال وارد کردن مجلس به کودتا

پس از نامه های تهدید آمیز و آمرانه بهشتی و رفسنجانی به خمینی(4)، او در میانه جنگ، مجبور شد برای خاتمه دادن به فشارهای وارده از سوی حزب جمهوری اسلامی، بنی صدر را از فرماندهی کل قوا عزل کند. فرماندهان ارتش پیشنهاد کودتا دادند، او آنها را از ورود به مسائل سیاسی حین جنگ منع کرد و از آنها خواست به دفاع از کشور ادامه دهند. این گونه، گام اول کودتا به انجام رسید، اما خمینی برای سلب مسئولیت از خود، قضیه را به مجلس تحت سلطه حزب جمهوری محول کرد. مجلسی که زیر سلطه هاشمی رفسنجانی و حزب بود. گذشته از دوازده نماینده دفاتر هماهنگی و نهضت آزادی فقط یک نفر "مهندس معین فر" با شجاعت از او دفاع کرد و یک نفر رای مخالف داد. در حالی که حزب جمهوری اسلامی، هم بر مجلس تسلط داشت و هم قوه قضائیه را در دست داشت، زیر سایه جنگ چنان با ایجاد ترس و سرکوب و تطمیع بر اوضاع مسلط بود که به گفته هاشمی رفسنجانی مانند تعویض یک کدخدا کودتا بر ضد یک ملت را به انجام رساندند و رأی مردم را نادیده گرفتند. و آن سخن خمینی که گفته بود "اگر سی و پنج میلیون بگویند آری من می گویم نه" را به عمل درآوردند. پس از کودتا، جنگ قدرت در میان کودتا چیان شروع شد که یکی از ثمرات آن، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی بود که پیش از انفجار رفسنجانی از آنجا خارج شده بود. پس از آن حادثه، هاشمی رفسنجانی به قدرت طلبی خود در راستای منافع سرمایه سالاران داخلی و بیگانه ادامه می داد و خود را برای پوشیدن ردای ولایت آماده می کرد و برای از بین بردن ابزار دفاعی کشور تلاش میکرد که جان خود را در راه جاه طلبی و خیانت به کشور از دست داد. اکنون اما بازماندگان آن جریان با حداکثر توان به راه او ادامه می دهند. حقیقت این است که کودتای خرداد شصت ربطی مستقیم به مجلس نداشت و از پیش از انقلاب با تصمیم سازمان سیا و همکاری خائنان داخلی طراحی شده بود. همکارانی که از ابتدای انقلاب با اشاعه خوف و وحشت در پی اعدام و دستگیری و شکنجه بر جامعه تسلط داشتند، اکنون تسلط خود را با سرمایه های باد آورده از مصادره و رانت و پایین و بالا بردن نرخ دلار و... و هم صدایی با سلطه گر بیگانه اعمال می کنند. آمریکا را همچنان کدخدای جهان تصور می کنند و خود و مردم را رعیت کدخدا می پندارند و به خواست مردم وقعی نمی گذارند. غرب زدگانی که بر ضد رأی اکثریت قاطع مردم در آزادی و انتخابات آزاد کودتا کردند، اکنون با کمال وقاحت برای پیش بردن مطامع خود دم از دموکراسی و آزادی می زنند. کنشگران غرب زده ای که خود را دون انسان غربی تصور می کنند را به استخدام در آورده و با تبلیغات وسیع در رسانه های مجازی و غیر مجازی به کودتا  بر ضد ارتقاء فرهنگ و تولیدات داخلی و رشد ملی همچنان ادامه می دهند. آخوند نماهای مضحک را استخدام و پشتیبانی میکنند و در رسانه ها برای لجن مال کردن اسلام و باورهای دینی مردم بسیج می کنند تا مبادا بار دیگر مردم بر ضد آنها همبسته و متحد شوند. در این مسیر از ترفندهائی نظیر حجاب اجباری و گماردن اساتید تربیت شده در دانشگاه ها و "اسلامی" کردن آموزش و . . . میتوان نام برد. کودتای خرداد شصت در حقیقت نه تنها بر ضد رأی مردم بود، بلکه بر ضد انقلاب مردم بود.

شکی در این نیست که فرد فرد مجلس اول در کودتا مسئولیت داشتند اما نقش اساسی نداشتند زیرا برای همین هدف دست چین شده بودند. اما کودتا را به آن مجلس دست نشانده نسبت دادن، به خودی خود به از دید پنهان شدن کودتاچیان واقعی منجر می شود که شده است. این کودتاچیان هنوز قدرت واقعی را برای ایجاد هرج و مرج و چپاول ثروت های ملی دارند و نباید مردم تصور کنند انقلاب به اهداف خود رسیده است.

رابطه خمینی با کودتا

آیت الله خمینی موافق کودتای خرداد نبود. اعتمادی به حزب جمهوری اسلامی نداشت و بنابر نوشته های هاشمی رفسنجانی، به انتقاد های سران حزب از بنی صدر گوش نمی داد و هنگام سخنان آنها اتاق را ترک می کرد. کوشش زیادی می کرد تا بنی صدر از اصول خود کوتاه آید و با سران حزب که بخش عمده کنشگران را با خود داشتند همنوا شود. پس از خروج بنی صدر از ایران، یک دانشجوی مقیم ایتالیا که بعدها به استخدام وزارت خارجه در می آید، به کمک یک روحانی از خمینی اجازه ترور او را خواستند، اما او آنها را از انجام آن منع می کند (5). چند ماه قبل از خاتمه جنگ، خمینی از او خواست به کشور بازگردد. با این دعوت، به تاریخ می گوید با کودتا مخالف بوده است. دلیل مهم تر این است که بنی صدر از روزهای اول پیروزی، استعفای خود را به خمینی داده بود تا در صورت لزوم آن را اعلام کند. اما او این کار را نکرد تا مسئولیت اصلی کودتاچیان را در برابر تاریخ روشن بگذارد.  چند ماه قبل از کودتا، خمینی به بازرگان گفته بوده بنی صدر زیاد حرف میزند و کم عمل میکند اما آنها عمل می کنند. تلویحا گفته بوده بنی صدر باید در عمل وارد مبارزه با آنها شود که در عمل با وجود جنگ تحمیل شده خطر بزرگی برای تمامیت ارضی داشت که برای جبهه مقابل اهمیتی نداشت و همانطور که در بالا گفته شد، به نظامیان توصیه میکند به دفاع از کشور ادامه دهند (6).

نتیجه

درسی را که باید از این کودتا و کودتا بر ضد مصدق گرفت این است که کنشگران ما اعم از راست تا چپ آن، اعتقادی به استقلال و آزادی ندارند و سیاست را رسیدن به قدرت می دانند نه رشد و ترقی و عدالت در کشور. تصور می کنند همین که ادعای آزادی و دمکراسی داشته باشند، می توانند در عمل به آنها وفادار بمانند. اما دموکراسی و آزادی و استقلال چیزی جز اخلاق نیستند که باید آنها را داشت و در آنها زیست. وقتی پای قدرت به میان آید، چپ و راست ما با راست بیگانه، مستقیم یا غیر مستقیم بر ضد همه آن مقولات متحد می شوند تا به آن برسند همچنان که در هر دو کودتا رخ داد. نتیجه اینکه تا زمانی که هدف، دستیابی به قدرت باشد، پاشنه در بر همین محور خواهد چرخید. مردم اما در خودناآگاه شان به این امر واقفند و زیر بار ترفندهای دروغین نمی روند. چنانچه دین در انقلاب ورود نمی کرد، محال بود مردم به رهبران آن باور کنند و به خیابان ها درآیند و جانشان را فدا کنند. چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا که قدرت را دست به دست می کنند، در یک امر توافق دارند و آن محصول و فرآورده کودتا، یعنی اقتصاد چپاولگری و رانت خواری و  امتیازات دولتی نظیر تقسیم "ژن خوب" جهت آماده سازی نسل های پیاپی "خودی ها"، برای تداوم  نظم موجود می باشد. کنشگران ما با هر عقیده ای که دارند باید خودشان را متحول کنند و به استقلال و آزادی و عدالت باور بیاورند تا بر شمار مصدق ها و بنی صدر ها افزوده شود تا تحول اجتماعی صورت پذیرد.

 

1-    https://enghelabe-eslami.de/9919/

2-    در هنگام تبعیدش در نجف در دهه 1350 در جواب خبرنگاران خارجی گفت " ما با مردم آمریکا دشمنی نداریم و با منافع مشروع آمریکا هم مخالفتی نداریم".

3-    https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1_%D8%A2%DB%8C%D8%AA

4-    https://bayanerochan.blogspot.com/2019/01/blog-post_17.html

5-    https://www.rahe-hadi.ir/fa/memories/271/

6-    http://www.imam-khomeini.ir/fa/c13_155121/

 

۱۴۰۴ خرداد ۳, شنبه

وابستگی اقتصادی و مذاکرات در جریان

 

وقتی انقلاب کردیم، سلطه آمریکا چنان در کشور ما هویدا و آشکار بود که پذیرش خفت وابستگی و زیردستی در بخشی از نخبه های ما عادی و طبیعی می نمود. خدمت سربازی ام را در فرماندهی لجستیکی و در دایره خرید ارتش می گذراندم و ناظر دخالت های بیجا و امر و نهی افسران آمریکایی و دزدی های آشکار می بودم. روزی که در راهرو به سوی اتاق محل کارم می رفتم، ژنرال عالی رتبه ایرانی را دیدم که به یک ژنرال دون پایه آمریکائی احترام نظامی گذاشت. آتش گرفتم، با سرعت وارد دفتر شدم که در آنجا چند خانم ماشین نویس و چند افسر هم کار می کردند، فریاد زدم که این چه وضعیتی است؟ چرا باید تیمسار. . . . برای یک آمریکایی احترام بگذارد؟ سکوت و سکونی همه را فراگرفت. بعد از ظهر مرا به رکن دوم بردند که خوشبختانه  به دلیل . . . . ختم به خیر شد. اینچنین مردم این ذلت را تحمل می کردند که ناگهان به انفجار انقلاب کشیده شد و از سوی مردم شعار مرگ بر آمریکا سر داده شد که هنوز هم خاموش نشده است.

خیال می کردیم رها شدیم و با پیروزی به استقلال دست یافتیم. غافل بودیم از اینکه سلطه گر به این آسانی دست از سلطه گری نمی کشد و از قبل از پیروزی ما، مشغول برنامه ریزی می باشد. زمانی که هنوز خمینی در نوفل لوشاتو بود، نمایندگان آمریکا در تهران، با نمایندگان او در مذاکراتی شرایطی را برای پیروزی انقلاب پیش کشیدند که یکی از شرایط آنها این بود که ابوالحسن بنی صدر نباید در دولت انقلاب حضور داشته باشد. بنی صدر در آن زمان به عنوان یک اقتصاد دان شهرت داشت که نظرش بر محوریت تولید قرار داشت و مخالف انباشت سرمایه بود. آنها به خوبی می دانستند که استقلال سیاسی بدون یک اقتصاد تولید محور، به صورت شعاری تا روز موعود باقی خواهد ماند. تا روزی که فشار اقتصادی موجودیت آن شعار را دگرگون سازد.

انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و انتخاب مردم ضربه ای کارساز را به آمریکا و ایادی داخلی آن وارد نمود. دیری نپایید که عراق را تشویق به حمله به ایران کردند. در این میان منتخب مردم ریاست جمهوری خود را در جبهه های جنگ سپری می کرد. تا اینکه ترتیبات کودتا بر ضد او توسط رفسنجانی و بهشتی به خمینی تحمیل شد و او از کشور خارج شد و مرحله اولیه پیروزی آمریکا محقق گردید. به دلیل اینکه بهشتی در مذاکرات قبل از پیروزی انقلاب با آمریکا حضور داشته، بعید نیست باور کنیم که برای پایان دادن به جنگ، یکی از دلایل کودتا همان شرطی بوده باشد که بالاتر به آن اشاره رفت.

پس از کنار گذاشتن مانع اول  وابستگی، شاهد از کار افتادن تدریجی مراکز تولیدی و تقویت واردات و برپایی رانت خواری و دادن مدیریت برخی مراکز تولیدی به نزدیکان نالایق قدرت مستقر بودیم. با نبود برنامه ای برای بخش کشاورزی و زیاد شدن جمعیت، وابستگی کشور به فرآورده های کشاورزی به صورتی جدی درآمد. این وضعیت، وابستگی به دلار را روزافزون کرده و میکند. در چنین موقعیتی طبیعی است که آمریکا از تحریم به عنوان یک سلاح کارساز برای به وابسته گرداندن همه جانبه کشور استفاده کند که تا کنون ادامه دارد. اکنون زمینه برای وابستگی تمام و کمال در کشور آماده است و اگر مبارزه و ایستادگی عده ای در داخل کشور نمی بود، تا کنون این پروژه به ثمر رسیده بود.

مذاکرات آمریکا با ایران که به بهانه سلاح اتمی و به درخواست ترامپ شروع شده اند، نه به دلیل ترس آمریکا از بمب احتمالی ایران است و نه از ترس موشک و پهباد آن. اینها تبلیغات کودکانه ای بیش نیستند برای  پوشاندن هدف اصلی که گرفتن توان تولید، از هر نوع آن در ایران می باشد. ملتی که توان تولید غنی سازی و ساختن انواع موشک و پهباد را دارا باشد، بدون شک در پی از سر گذراندن دوران بحرانی که در منطقه آفریده اند، در آزادی از بند وابستگان، به آسانی در دیگر تولیدات موفق و پیشرفت خواهد کرد و ضربه ای دیگر به اقتصاد اروپا و آمریکا وارد خواهد آمد. اصرار آمریکا بر برچیده شدن غنی سازی مقدمه ای است برای توقف تولیدات داخلی تا به هدف نهائی برسند. در صورت برداشتن بخشی از تحریم ها، به خصوص در مورد فروش نفت برای تقویت سرمایه سالاران داخلی، ایران نباید فریب دلارهای باد آورده را خورده و در اختیار واردات قرار دهد و تولیدات داخلی را به تمامی بخش ها، به خصوص بخش کشاورزی با جدیت در دستور کار قرار دهد. چرا پس از چهار دهه، وتولیدات پیشرفته نظامی، نتوانسته ایم یک خودرو قابل رقابت با تولیدات خارجی داشته باشیم؟ غیر از این نمی تواند باشد که خودرو سازان ما یا عرضه ندارند و یا به کشور خیانت می کنند که دومی واقعی تر به نظر می رسد. ایران توان این را دارد که از نظر تولید خودرو و ماشین های فنی و راه سازی و غیره منطقه را بی نیاز به سلطه گران گردند. البته چنانچه آمریکا بتواند از این راه ایران را به زانو درآورد، در برابر چین به پیروزی بی بدیلی دست یافته که نام  ترامپ را در تاریخ آمریکا ماندگار خواهد کرد. این امر همان چیزی است که ترامپ دنبال می کند.

 

۱۴۰۴ اردیبهشت ۲۵, پنجشنبه

داستان من و جمع مورچه های آلوده و جنگ سوم

 

سال گذشته وقتی وارد ساختمانی قدیمی شدم، انبوهی از مورچه ها را دیدم که در حال رفت و آمد بر روی یک تیرچه چوبی هستند که از تیرچه های اصلی ساختمان است. حضور این مورچه های قرمز که به مورچه های اسکلت ساختمان مشهورند، مرا نگران کرد. به دنبال موادی گشتم که بتواند آنها را دور کند. چند نوع سم ضد مورچه را آزمایش کردم، اثری نداشتند. در پی جستجو، در یک مغازه سم فروشی به سمی برخورد کردم که در یک محفظه بسیار کوچک شبیه خمیر دندان اما کوچکتر بود. توجهم را جلب کرد و آن را خریدم. عملکرد آن چنین بود که باید قطره ای از آن ماده را بر سر راه رفت و آمد مورچه ها قرار داد. وقتی مورچه ها از آن قطره می خورند، آلوده می شوند و هنگام ورود به آشیانه خود، دیگران را آلوده می کنند و تا ملکه پیش می رود و جامعه را از میان بر میدارد. فردای آن روز با حیرت زیاد متوجه شدم که از مورچه های بی گناه اثری نبود.

اصل داستان از اینجا شروع می شود که امسال هم این رفت و آمد مورچه ها بر روی یک ستون اصلی چوبی و در بیرون از ساختمان دیده شد. همچون سال گذشته قطره ای از آن سم ویران کننده بر سر راه مورچه ها گذاشتم و به تماشا نشستم و به واکنش مورچه ها دقت کردم. با حیرت زیاد متوجه شدم که برخلاف سال گذشته، بعضی از این مورچه ها سریع از آن قطره دور می شدند. تصور کردم که آنها از سال گذشته درس گرفته اند و دیگر فریب لذیذی آن قطره مرگبار را نخواهند خورد. نمیدانم آیا آن مورچه ها از همان نسل سال گذشته هستند و یا نوعی خودناآگاه اجتماعی و خاطرات گذشته به آنها حکم می کند که از آن خوراک لذیذ دوری کنند. زمانی گذشت که متوجه شدم یک مورچه به آن سم نزدیک شد و شروع به خوردن کرد. رفته، رفته تعداد آنها زیاد و زیادتر شد. تصوراتی به ذهنم وارد شدند که آن مورچه نادان و یا شکمو، چگونه می تواند اثری مرگبار در جامعه خودشان بگذارد و به نابودی جمعی آنها، هم آنهائی که به سم مهلک نزدیک نشدند و هم خودشان منجر شود؟ چرا آن مورچه هایی که به دنبال آن اولی با ولع به نوش جان کردن آن سم مهلک، بدون توجه به تجربه سال پیش رفتند؟ و مورچه هایی که از نزدیک شدن به آن سم مهلک خودداری می کردند، از یک وجدان عمومی که از خاطرات سال پیش برجای مانده بود پیروی می کردند؟ اگر اینچنین بود، آیا دیگر مورچه ها را از خطرات آن سم آگاه نکرده اند؟ یا اگر کرده اند آن همنوعان حریص گوش به اخطار آنها نداده اند؟ این ذهنیات مرا سخت به خود مشغول می کردند. لحظاتی بعد متوجه شدم که من در حال تجسم کردار مورچه ها در لباس انسان هستم. اما آیا آنچه را که مشاهده می کنم مجازی هستند؟ البته که نه، واقعیتی است که با چشم مشاهده می کنم، حقیقت آن چه باشد؟ خدا داند.

این افکار مرا به فضای مجازی هدایت کردند. دنیائی که واقعیت را با حقیقت در اذهان در هم آمیخته و انسان ها را همچون مورچگانی که از آن مورچه سم خور پیروی می کنند به ناکجا آباد زندگی می کشاند. بخشی از جامعه را آلوده کرده تا توسط آنها کل جامعه را به نابودی کشانند. جنگ سوم جهانی اینگونه از سال ها پیش شروع شده است. مدتهاست که هوش مصنوعی مورد استفاده قدرت ها می باشد و مشغول کار بر روی مورچگانی هستند که به هر دلیل و سلیقه ای حاضر به خوردن آن سم و آلوده کردن تمامی همنوع هایشان هستند. ببینیم در چه دنیایی زندگی می کنیم. چه مدت طول کشید تا بعضی از ما، حتی در میان نخبه ها، پی به نسل کشی در فلسطین ببریم؟ و هنوز بی توجه بدون نگاه به ترور چند دهه اسرائیل در فلسطین، اما دفاع مردم غزه را عمل تروریستی بنامیم. آیا آن سم کار خودش را نکرده است؟ و نمی کند؟ چرا آمریکا به ایران حمله نظامی کند در حالی که مورچگانی آلوده را در آن سرزمین با همین فضای مجازی پرورده است؟ به این ترتیب تعجب نباید کرد که ترامپ با دست خالی به منطقه می رود و با هزاران میلیارد دلار، به کشورش باز می گردد. این چپاول از فرآورده های جنگ جهانی سوم است. جنگ در فضای مجازی توسط مورچگان آلوده به سم مجازی. سمی مهلک تر از بمب اتم.

۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۳, شنبه

سلاح اتمی و موازنه منفی

 

جهانبینی و نگاه انسان، کم و زیاد بر اساس روابط قوا عمل می کند. انسانی که از روابط قوا به دور باشد، بسیار کمیاب و شاید بتوان ادعا کرد که نایاب می باشد و او انسانی مستقل و آزاد است. بنابراین، استقلال نسبی است و انسان را می توان بر پایه اندازه مستقل بودنش ارزیابی نمود. شکی نیست که تمامی نابسامانی ها و عارضه های روانی و زد و خوردهای روزمره در روابط قوا و وابسته بودن انسان به قدرتمداری خلاصه می شوند. از عارضه های روزمره مانند سلطه گری و ظلم و تجاوز و تکبر و دروغ و ریا و حسادت گرفته تا نسل کشی و گردنکشی های آشکار توسط دولت ها، همه و همه در روابط قوا یا وابستگی به قدرت به وجود می آیند. کردار انسان در بیرون از روابط قوا را موازنه منفی می گویند. باید در این مورد دقت فراوان کرد که گردن خم کردن در برابر قدرت و زور، موازه منفی و صلح طلبی نیست، بلکه عین بودن در روابط قوا می باشد، اما در جهت زیر سلطه قرار دادن خود است. به این دلیل، رها بودن از روابط قوا کاری بس دشوار و مستمر را می خواهد و تلاشی خستگی نا پذیر را طلب می کند. جامعه ای که از این تلاش سر باز زند، خشونت در آن گسترش پیدا می کند و سلطه گری رشد می کند. در سطح جهانی هم به همین ترتیب است. توافق اخیر اکراین با آمریکا در مورد چپاول ثروتهای ملی در قبال حمایت از آن کشور، نمونه بارز در روابط قوا بودن و پذیرش سلطه گری است. اما سلطه آمریکا و نه روسیه، که دفاع مردم از کشورشان را بی محل کرده و هدف جنگ را برای انتخاب ارباب معنی می کند، و نه استقلال کشور.

پایه و اساس استقلال انسان، تصمیم خود او است، که مستقل باشد یا نباشد. اما در برابر دیگری، و یا جامعه، نه تنها به تصمیم خود نیاز دارد، بلکه محتاج ابزاری می باشد تا بتواند در رابطه با دیگری، خود را از تعرض روابط قوا دور نگه دارد. همانطور که انسان برای حفاظت جسم خود لباس را اختراع کرده، و یا برای سلامتی دارو را ساخته و مصرف می کند و یا از دیرباز برای حفاظت خود در برابر حیوانات درنده از چوب و یا ابزار برنده استفاده می کرده است، به هدف بازدارندگی از ورود به روابط قوا می باشند.  برای مبارزه با بیشتر عارضه های روانی هم که بخشی در بالا اشاره رفت، باید از ورود به روابط قوا پرهیز کند. تمامی آنچه مثال آورده شد از قبیل لباس و دارو و چوب و . . . همه، چیزی جز ابزار برای حفاظت و بازدارندگی نیستند. بدیهی است که نگاه به آن ابزار بستگی به اصل راهنمای انسان یا همان جهانبینی او دارد. برای مثال: نگاه یک قصاب به چاقو، همان نگاهی نیست که یک جراح دارد و یا یک قاتل که آن را برای کشتن کسی حمل می کند. در مورد سلاح ها، به خصوص سلاح کشتار جمعی هم، نوع نگاه از اهمیت زیادی برخوردار است. مثلا آمریکا که بمب اتم را ساخت و از آن استفاده کرد، بدون شک با نگاه سلطه گری بوده و کشتن صدها هزار کودک و زن و مرد بی گناه و از همه جا بی خبر، خود گواهی این امر می باشد. بنابراین نگاه این کشور به سلاح اتمی، نگاهی قدرتمدارانه و سلطه گرانه بوده و هست. اکنون که سلطه سلاح اتمی بر جهان حاکم گشته، چگونه و با چه ابزاری می توان از این روابط خارج شد؟ این پرسشی است که باید برای آن پاسخی یافت.

در شرایط کنونی جهانی که غرق در روابط قوا می باشد، در کشور ما دو دیدگاه کلی در مورد داشتن سلاح هسته ای وجود دارد. یک دیدگاه آن را مخرب می بیند و با داشتن آن مخالفت می کند که در این میان می توان آن را به چند بینش تقسیم کرد. دیدگاه دیگر موافق داشتن این سلاح است که بازهم در آن اهداف گوناگون می توان دید. در دیدگاه اول کسانی هستند که می گویند سلاح کشتار جمعی پسندیده انسانیت نیست و در کل جهان باید برچیده شوند. نظری درست و ایده آل است که با واقعیت موجود ناسازگار می باشد. اصولا هیچ نوع سلاحی پسندیده انسانیت نیست حتا اگر سلطه گر آن را "سلاح متعارف" بنامد. در حقیقت این شعار را سلطه گر باید بدهد، نه زیر سلطه که کاری از دستش بر نمی آید. زمان ابراز این عقیده هنگامی بود که آمریکا در حال ساختن چنین سلاحی می بود. نگاهی میگوید به چه کار ما می آید جز هزینه پرداختن برای آن. این را می توان نگاهی عامیانه به قضیه تلقی کرد زیرا فاقد اهمیت دادن به زیر و بم روابط قوا و سلطه گری و پیامد های آنها بر زندگی روزمره مردم می باشد. دسته ای هم می گویند غرب قدرتمند می گوید نباید داشته باشید باید بپذیریم زیرا نتایجی مانند تحریم ها را در بر دارد. این دسته هم که سلطه گری را پذیرفته اند، خود را زندانی روابط قوا کرده اند. این دیدگاه ها اصولا نگاهی قدرتمدارانه به ابزار سلاح هسته ای دارند.

دیدگاه کلی دوم یا موافقان داشتن سلاح اتمی برای کشور هم بینش های مختلفی ارائه میدهند. دسته ای که نگاه قدرتمدارانه به این ابزار دارند، تصور می کنند که با این ابزار خواهند توانست به قدرت بیشتری دست بیابند، یا تا بیت المقدس بروند و یا جهان را از سلطه گری برهانند. غافلند که این بینش به خودی خود در مدار سلطه گری قرار دارد. اما دسته دیگری هم هستند که به این سلاح به مثابه ابزاری برای خارج شدن از روابط قوا نگاه می کنند، همانند ترساندن حیوانی وحشی با چوب دستی و بلند کردن صدا. و واژه بازدارندگی از همینجا سرچشمه دارد. این نگاه، یعنی نگاه بازدارندگی نگاهی در راستای موازنه منفی می باشد. البته سلاح های دیگری هم هستند که در بازدارندگی نقش ایفا می کنند. اما این پرسش هم اساسی است که چرا آمریکا و چین و روسیه که خود، دارای هزاران بمب هسته ای هستند در مخالفت دستیابی ایران به این سلاح اصرار می ورزند؟ آیا نگاهی دلسوزانه به انسانیت دارند؟ آیا از چند بمب احتمالی ایران می ترسند؟ یا شایعه می کنند که دیگر کشورها هم به سوی این سلاح می روند، بروند، چه می شود؟ آنگاه سلطه گران به فکر خلع سلاح اتمی جهانی کشیده نمی شوند، کاری که اکنون از آن ابا دارند؟ یا قلبشان برای تضعیف سلطه گری می تپد؟ جواب به این پرسش ها اهمیت بازدارندگی و خروج از روابط قوا را نشان خواهد داد.

ایران باید طی نامه ای به سازمان ملل اعلام کند شرط نرفتن به سوی سلاح اتمی، خلع سلاح اتمی جهانی می باشد.


۱۴۰۴ فروردین ۱۹, سه‌شنبه

اهداف ترامپ از خیمه شب بازی جهانی

 

آدم حیران می شود از این همه تجهیزات نظامی که ترامپ در سه هزار کیلومتری ایران مستقر کرده و رسانه های وابسته را بسیج کرده اند که این تجهیزات برای جلوگیری ایران از ساخت بمب هسته ای می باشد. سلاحی که ایران بارها اعلام کرده قصد ساختن آن را ندارد. حقیقت این است که تنها اسلحه آمریکا برای کنترل چین، سلطه بر انرژی مورد احتیاج این کشور می باشد که اکنون از سوی ایران و روسیه تأمین می شود. آمریکا برای مقابله با چین باید کشور های غرب آسیا که ذخایر انرژی بزرگی در اختیار دارند را در زیر سلطه و تحت امر خود نگاه دارد. برای این برنامه راهبردی، به همکاری ایران و روسیه محتاج است. جنس احتیاج ترامپ به همکاری ایران با جنس آن با روسیه فرقی اساسی دارند. ایران علاوه بر دارا بودن ذخایر انرژی قابل توجه، به مثابه الگوی استقلال در چشم مردم منطقه، خطر بزرگی برای برنامه آمریکا در بر دارد تا حدی که از پس از انقلاب این دو کشور را به این دلیل رو در رو قرار داه است. از آن گذشته، آمریکا چگونه خواهد توانست با وجود مخالفت ایران به عنوان قدرت منطقه ای، سلطه خود را بر انرژی برقرار نماید؟ به نظر می رسد بر اساس  این نکات مهم باشد که نتانیاهو به ملاقات ترامپ رفته تا او را از این خطر انذار دهد تا برنامه تجزیه ایران را جدی بگیرد. اما بخت با نتانیاهو یار نیست و همه می دانند که این امر خیالی باطل بیش نیست زیرا در صورت شکست این سناریو که حتمی می باشد، برای آمریکا راهی جز ترک منطقه باقی نخواهد ماند. در هر حال، از سخنان ترامپ پس از این ملاقات، چنین نتیجه می توان گرفت که او نپذیرفته و نتانیاهو تهدید کرده که به اسرائیل باز نمی گردد. زیرا ترامپ در ابتدای سخنان خود خطاب به او گفت " آمده ای و باز می گردی"!

شکست مذاکرات ترامپ و پوتین بر سر معامله اوکراین را هم  میتوان در این راستا، یعنی درخواست همراهی روسیه در کنترل انرژی مورد احتیاج چین ارزیابی کرد. به این دلیل روشن که آمریکا کشور قابل اعتمادی نمی باشد، روسیه هرگز زیر بار این مسئولیت خطرناک نخواهد رفت.

بنابراین، هدف از این خیمه شب بازی فراهم آوردن زمینه برای تقابل سلطه گری با چین می باشد. برای این هدف راهبردی، باید سلطه بر منطقه را مستحکم گرداند. ترساندن کشورهای عربی که مدتی است اظهار وجود می کنند که مثلا اجازه بمباران ایران از خاک خود را به آمریکا نداده اند، زنگ خطری برای این کشور به حساب می آید که باید با زور و نمایش قدرت جایگاه خود را بازسازی نماید و "نظم جهانی" را از مرگ نجات دهد. انقلاب ایران آن نظم جهانی را بر هم زده و این بر هم زدگی را دیگر نمیتوان با جنگ و ایجاد تشنج بازسازی کرد. به همین دلیل ترامپ بر "گفتگو" و مذاکره پای می فشارد. بنابراین، احتیاج آن کشور به ایران باعث خواهد شد تا با این کشور وارد برخوردهای نظامی نشود. حقیقت امر این است که اسرائیل با تمام قوا قصد دارد آمریکا را وارد جنگ با ایران کند تا خودش را از نتایج غیر قابل پیش بینی آن مصون بدارد. هدف اصلی که بارها اعلام کرده است بمب اتمی نیست، بلکه تجزیه ایران می باشد. در یکی از سخنانش، ترامپ گفت اگر ایران به مذاکرات تن ندهد، اسرائیل مراکر هسته ای ایران را بمباران خواهد کرد. از این طریق، غیر از ترساندن ایران، به آن کشور هشدار می دهد و تأکید می کند که آمریکا این کار را نخواهد کرد و اسرائیل را موظف به اجرای آن می کند. یکی دیگر از اهداف این خیمه شب بازی، در واقع برای دل گرمی و وادار کردن اسرائیل، در صورت لزوم و شکست مذاکرات، به بمباران کردن مراکز اتمی ایران می باشد تا خود را از عواقب آن مصون بدارد. اما آیا اسرائیل حاضر خواهد شد دست به این قمار بازنده بزند؟ می توان حدس زد به این دلیل نتانیاهو تهدید کرده به اسرائیل باز نخواهد گشت، و ترامپ به او امر می کند باید برگردد.

۱۴۰۳ اسفند ۳۰, پنجشنبه

در این بی نظمی حاکم بر جهان چه باید کرد؟

 

در ابتدا سال نو را به تمامی هموطنان و مردمی که سال نو بهاری را جشن می گیرند تبریک عرض میکنم.

ایران تنها کشور مؤثر و با ثبات در منطقه است که دلیل این با ثباتی، مستقل بودنش می باشد. چندی پس از اتفاقات محدود و داخلی غزه که اسرائیل آن را به بحرانی جهانی تبدیل کرد، در مصاحبه ای گفتم که هدف صهیونیست ها فلج کردن نیروهای نیابتی ایران یا جبهه مقاومت می باشد تا در نهایت ایران را به زانو درآورند. چیزی که با تأسف در سطح به نسبت زیادی، به خصوص در زمینه سیاسی به آن رسیده اند. اما سطح بحران در حدی وسیع می باشد که تا کنون نه تنها سلطه گران را راضی به عقب نشینی نکرده، بلکه آنها را در باتلاقی غیر قابل پیش بینی وارد کرده است. به بیان دیگر، ادامه خشونت و جنایت آنان دلیلی جز شکست و ضعف ندارد. برای مثال، ترکیه که عضو ناتو می باشد را دچار بحرانی خطرناک کرده و بی ثباتی در این کشور شروع شده است. و از آن مهم تر جنایاتی که آمریکا به دست اسرائیل مرتکب شده، در وجدان آگاه و خودناآگاه مردم منطقه اثری نا زدودنی گذاشته که این جنایتکاران را مجبور کرده و خواهد کرد همچنان به جنایات خود ادامه دهند تا با انفجاری بزرگ رو به رو شوند.

آنچه به داخل کشور مربوط است، اوضاع نا به سامان کنشگران فرهنگی و سیاسی است که این حالت از وجود سلطه گران بیگانه خطرناک تر می باشد. این کنشگران- اغلب درون قدرت- تشکیل شده از یک ملغمه سلطه گری، ضعف مدیریت، فساد مالی، چاپلوسی، مال پرستی، حسادت، و با تأسف، خیانت، و در بهترین حالت آن، غرب زدگی، کشور را در حالت بی ثباتی اجتماعی قرار داده اند. روشن است که این بی ثباتی داخلی، بخشی مرهون تلاش های ممتد و مستمر سلطه خارجی می باشد با کمک گرفتن از رسانه ها و تزریق بی وقفه مالی در فضای مجازی. نباید نادیده گرفت که نبود یک قوه قضائیه مستقل، به نوبه خود ضامن تداوم حیات این مجموعه خطرناک می باشد که سم مهلک برای کشور به حساب می آید. با این شرایط، هیچ نیروئی جز مردم، قادر به ترمیم این معضل کشنده نیست. بر کنشگرانی که از این چرخه مرگبار به دور هستند واجب می باشد تا با جمع آوری مردم، آنان را به وظیفه ای که در قبال کشور دارند آگاه سازند. زیرا بر خلاف آنچه که در اذهان ما نشانده شده، استبداد از کف جامعه به وجود می آید و نقطه تلاقی آن در حاکمیت بروز میکند. به همین دلیل سلطه گر همواره با جامعه و در جامعه عمل می کند. سلطه گر بیگانه هم بیهوده سرمایه عظیمی را صرف جهت دهی به جامعه ما صرف نمی کند. در تاریخ معاصر هم شاهدیم که هر بار افراد خدمتگزار در حاکمیت قرار می گیرند، سلطه داخلی و خارجی دست در دست یکدیگر به مخالفت با آن، با انواع ابزار و به کمک بخشی از مردم که بتوانند به هر وسیله ای فعال کنند، در تقابل با آن اقدام می کنند.

در حال حاضر، غرب سلطه گر از زبان ترامپ به عربده کشی مشغول است تا در دل دیگران هراس ایجاد کند. در چنین وضعیتی چگونه میتوان کشور را از خطر مصون داشت؟ غرب و شرق برای ایجاد تعادل در برخوردهای خود، به ایران محتاج هستند و این احتیاج می تواند خطری جدی برای آینده کشور باشد. هرگاه ما وابسته به یک طرف باشیم، هر برخورد میان آنان در ابتدا بر سر ایران خراب خواهد شد و این کشور محل تصفیه حساب قرار خواهد گرفت. بنابراین، ایران باید همچنان استقلال خود را حفظ کند در حالیکه مردم تحولات داخلی را در دستور کار خود قرار داده تا استقلال و آزادی که لازم و ملزوم یکدیگر هستند بر قرار شوند و ما به دمکراسی برسیم. مردم نباید اجازه دهند عده ای غرب زده یا خودفروش علاج کمبودها را که نتیجه بی عرضگی در مدیریت و فساد گسترده می باشند را با رفتن زیر سلطه بیگانه به آنان بقبولانند. باید قدرت را از انحصار فاسدان خارج کرد.