جهانبینی و نگاه انسان، کم و زیاد بر اساس روابط قوا عمل می کند. انسانی که از روابط قوا به دور باشد، بسیار کمیاب و شاید بتوان ادعا کرد که نایاب می باشد و او انسانی مستقل و آزاد است. بنابراین، استقلال نسبی است و انسان را می توان بر پایه اندازه مستقل بودنش ارزیابی نمود. شکی نیست که تمامی نابسامانی ها و عارضه های روانی و زد و خوردهای روزمره در روابط قوا و وابسته بودن انسان به قدرتمداری خلاصه می شوند. از عارضه های روزمره مانند سلطه گری و ظلم و تجاوز و تکبر و دروغ و ریا و حسادت گرفته تا نسل کشی و گردنکشی های آشکار توسط دولت ها، همه و همه در روابط قوا یا وابستگی به قدرت به وجود می آیند. کردار انسان در بیرون از روابط قوا را موازنه منفی می گویند. باید در این مورد دقت فراوان کرد که گردن خم کردن در برابر قدرت و زور، موازه منفی و صلح طلبی نیست، بلکه عین بودن در روابط قوا می باشد، اما در جهت زیر سلطه قرار دادن خود است. به این دلیل، رها بودن از روابط قوا کاری بس دشوار و مستمر را می خواهد و تلاشی خستگی نا پذیر را طلب می کند. جامعه ای که از این تلاش سر باز زند، خشونت در آن گسترش پیدا می کند و سلطه گری رشد می کند. در سطح جهانی هم به همین ترتیب است. توافق اخیر اکراین با آمریکا در مورد چپاول ثروتهای ملی در قبال حمایت از آن کشور، نمونه بارز در روابط قوا بودن و پذیرش سلطه گری است. اما سلطه آمریکا و نه روسیه، که دفاع مردم از کشورشان را بی محل کرده و هدف جنگ را برای انتخاب ارباب معنی می کند، و نه استقلال کشور.
پایه و اساس استقلال انسان، تصمیم خود او است، که مستقل باشد یا نباشد. اما در
برابر دیگری، و یا جامعه، نه تنها به تصمیم خود نیاز دارد، بلکه محتاج ابزاری می
باشد تا بتواند در رابطه با دیگری، خود را از تعرض روابط قوا دور نگه دارد.
همانطور که انسان برای حفاظت جسم خود لباس را اختراع کرده، و یا برای سلامتی دارو
را ساخته و مصرف می کند و یا از دیرباز برای حفاظت خود در برابر حیوانات درنده از
چوب و یا ابزار برنده استفاده می کرده است، به هدف بازدارندگی از ورود به روابط
قوا می باشند. برای مبارزه با بیشتر عارضه
های روانی هم که بخشی در بالا اشاره رفت، باید از ورود به روابط قوا پرهیز کند.
تمامی آنچه مثال آورده شد از قبیل لباس و دارو و چوب و . . . همه، چیزی جز ابزار
برای حفاظت و بازدارندگی نیستند. بدیهی است که نگاه به آن ابزار بستگی به اصل
راهنمای انسان یا همان جهانبینی او دارد. برای مثال: نگاه یک قصاب به چاقو، همان
نگاهی نیست که یک جراح دارد و یا یک قاتل که آن را برای کشتن کسی حمل می کند. در
مورد سلاح ها، به خصوص سلاح کشتار جمعی هم، نوع نگاه از اهمیت زیادی برخوردار است.
مثلا آمریکا که بمب اتم را ساخت و از آن استفاده کرد، بدون شک با نگاه سلطه گری
بوده و کشتن صدها هزار کودک و زن و مرد بی گناه و از همه جا بی خبر، خود گواهی این
امر می باشد. بنابراین نگاه این کشور به سلاح اتمی، نگاهی قدرتمدارانه و سلطه
گرانه بوده و هست. اکنون که سلطه سلاح اتمی بر جهان حاکم گشته، چگونه و با چه
ابزاری می توان از این روابط خارج شد؟ این پرسشی است که باید برای آن پاسخی یافت.
در شرایط کنونی جهانی که غرق در روابط قوا می باشد، در کشور ما دو دیدگاه کلی
در مورد داشتن سلاح هسته ای وجود دارد. یک دیدگاه آن را مخرب می بیند و با داشتن
آن مخالفت می کند که در این میان می توان آن را به چند بینش تقسیم کرد. دیدگاه
دیگر موافق داشتن این سلاح است که بازهم در آن اهداف گوناگون می توان دید. در
دیدگاه اول کسانی هستند که می گویند سلاح کشتار جمعی پسندیده انسانیت نیست و در کل
جهان باید برچیده شوند. نظری درست و ایده آل است که با واقعیت موجود ناسازگار می
باشد. اصولا هیچ نوع سلاحی پسندیده انسانیت نیست حتا اگر سلطه گر آن را "سلاح
متعارف" بنامد. در حقیقت این شعار را سلطه گر باید بدهد، نه زیر سلطه که کاری
از دستش بر نمی آید. زمان ابراز این عقیده هنگامی بود که آمریکا در حال ساختن چنین
سلاحی می بود. نگاهی میگوید به چه کار ما می آید جز هزینه پرداختن برای آن. این را
می توان نگاهی عامیانه به قضیه تلقی کرد زیرا فاقد اهمیت دادن به زیر و بم روابط
قوا و سلطه گری و پیامد های آنها بر زندگی روزمره مردم می باشد. دسته ای هم می
گویند غرب قدرتمند می گوید نباید داشته باشید باید بپذیریم زیرا نتایجی مانند
تحریم ها را در بر دارد. این دسته هم که سلطه گری را پذیرفته اند، خود را زندانی
روابط قوا کرده اند. این دیدگاه ها اصولا نگاهی قدرتمدارانه به ابزار سلاح هسته ای
دارند.
دیدگاه کلی دوم یا موافقان داشتن سلاح اتمی برای کشور هم بینش های مختلفی
ارائه میدهند. دسته ای که نگاه قدرتمدارانه به این ابزار دارند، تصور می کنند که
با این ابزار خواهند توانست به قدرت بیشتری دست بیابند، یا تا بیت المقدس بروند و
یا جهان را از سلطه گری برهانند. غافلند که این بینش به خودی خود در مدار سلطه گری
قرار دارد. اما دسته دیگری هم هستند که به این سلاح به مثابه ابزاری برای خارج شدن
از روابط قوا نگاه می کنند، همانند ترساندن حیوانی وحشی با چوب دستی و بلند کردن
صدا. و واژه بازدارندگی از همینجا سرچشمه دارد. این نگاه، یعنی نگاه بازدارندگی
نگاهی در راستای موازنه منفی می باشد. البته سلاح های دیگری هم هستند که در
بازدارندگی نقش ایفا می کنند. اما این پرسش هم اساسی است که چرا آمریکا و چین و
روسیه که خود، دارای هزاران بمب هسته ای هستند در مخالفت دستیابی ایران به این سلاح
اصرار می ورزند؟ آیا نگاهی دلسوزانه به انسانیت دارند؟ آیا از چند بمب احتمالی
ایران می ترسند؟ یا شایعه می کنند که دیگر کشورها هم به سوی این سلاح می روند،
بروند، چه می شود؟ آنگاه سلطه گران به فکر خلع سلاح اتمی جهانی کشیده نمی شوند،
کاری که اکنون از آن ابا دارند؟ یا قلبشان برای تضعیف سلطه گری می تپد؟ جواب به
این پرسش ها اهمیت بازدارندگی و خروج از روابط قوا را نشان خواهد داد.
ایران باید طی نامه ای به سازمان ملل اعلام کند شرط نرفتن به سوی سلاح اتمی،
خلع سلاح اتمی جهانی می باشد.