این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۴۰۳ خرداد ۸, سه‌شنبه

چه باید کرد؟

دمکراسی معنی روشنی دارد اما وقتی با قدرت می آمیزد، در عمل به هزار رنگ و ترکیب در می آید. زمانی که سلطه حاکم می شود، یعنی سلطه گر و زیر سلطه با یکدیگر فضای همزیستی را می سازند و قوام میدهند، از دمکراسی استبدادی ساخته می شود به نام دمکراسی. حالا این سلطه می تواند به رنگ های گوناگون درآید، زمانی مرامی، زمانی دینی و زمانی هم از انسان عبور کرده و به رنگ سرمایه در می آید. در این نوع دمکراسی ها، عوام نقش پیدا می کنند. اما مفهوم عملی عوام چیست؟ حدود سی سال پیش، یک ویزیتور فرانسوی که در آن زمان اقلا بیست سال از من مسن تر بود، آمده بود تا کالائی را عرضه کند. صحبت به سیاست کشیده شد. گفتم اکنون فرانسه توسط مافیاها اداره می شود. گفت که چی شود؟ گفتم برای جیب خودشان کار می کنند. گفت خوب که چی شود؟ گفتم که شما با این سن و سال و تحصیلات باید ویزیتوری کنید. گفت من دشمنی با مافیا ندارم تا زمانی که به من خوراکی برای خوردن بدهند. عوام در سیاست به این می گویند. این عوام در تمامی اقشار جامعه می تواند حضور داشته باشد، بی سواد، با سواد، زن، مرد، بیکار صاحب منصب و غیره. پایه و اساس این نوع دمکراسی همین عوام هستند که در هنگام انتخابات نقش بازی می کنند. نقش بازی می کنند تا سلطه گری را برای خود انتخاب کنند تا برای آنها رزق و روزی و امنیت فراهم کند، چیزی برای خوردن به آنها بدهد و در برابر دشمن از آنها حمایت کند یا شهوت تعصب و امیال آنها را ارضاء نماید. در این اجتماع دمکراتیک کرامت انسان بی محل می گردد. طبیعت دمکراسی اسرائیل که زیر چتر سلطه سرمایه جان می گیرد از این نوع دمکراسی می باشد. صهیونیسم در مسیر تاریخی خود، به تکاثر سرمایه، این بار در سطح جهانی، با سلطه بر رسانه ها تعصب دینی را در مردم اسرائیل تقویت کرد تا بتواند مرکزی برای سلطه آمریکای دمکرات بر منطقه فراهم آورد و به نام دمکراسی از زنده سوزاندن کودکان فلسطینی خم به ابرو نیاورد.

به دلیل اینکه سلطه سرمایه مرز نمی شناسد، برای منافع بیشتر خود، همواره در پی گسترش سلطه خود در جهان است. امری که خود، نمادی از دشمنی واقعی برای زیر سلطه می سازد. برای آن هدف با استفاده از عوامکودتا می کند، جنگ و ویرانی به بار می آورد، مهره سازی می کند و آنها را در به قدرت رسیدن یاری می رساند و. . . . رئیس جمهور فعلی فرانسه را در سال 2014 میلادی به کنفرانس بیلدربرگ (Bilderberg ) دعوت می کنند و به او پیشنهاد ریاست جمهوری میدهند و او در انتخابات سال 2016 رئیس جمهور فرانسه دمکرات می شود. واقعیت این امر در سایت این کنفرانس در فضای مجازی قابل مشاهده است. ناگفته نماند که نام یکی از رؤسای جمهور ما هم از دعوت شدگان در یکی از این کنفرانس ها به چشم می خورد. به هر حال، کشور ما هم استثنا نبوده و نیست. اگر این واقعیت سلطه گری بیگانه را نپذیریم، که عده ای روشنفکر بر آن باور ندارند، باید برای قتل امیرکبیر و آوردن و بردن رضاشاه و آوردن محمد رضا و کودتای 28 مرداد و همچنین کودتای خرداد 60 توضیحات منطقی داشته و ارائه دهند. باید این روشنفکران این امر که در اوج انقلاب و تماس های آمریکا با نهضت آزادی مبنی بر اینکه بنی صدر نباید در دولت انقلابی نقشی داشته باشد که اسناد آن هم انتشار یافته، را هم نادیده بگیرند. آیا کودتای خرداد 60 که با دسیسه رفسنجانی و بهشتی انجام گرفت دنباله همان حکم آمریکا نبوده است؟ به سادگی نمیتوان دست ابرقدرت سرمایه را در وضع موجود کشورمان نپذیرفت و بر آن باور نداشت. و اگر آن را بپذیریم، باید فکری برای استقلال و آزادی کشور کرد و آن را به عمل درآورد. چرا باید عده ای کنشگر سیاسی تصور کنند با یک انتخابات، به کمک رسانه های سلطه گران میتوان به انقلاب پشت پا زد و کشور را به عقب برد و رژیم سابق را بازسازی نمود؟ این تصور از چه ناشی می شود؟ بدون شک، یکی از دلایل اخلاقی آن وجود سلطه داخلی و به رسمیت شناختن اصل سلطه ای است به نام ولایت فقیه. در اینجا این پرسش مهم و حیاتی پیش می آید که در غیاب این سلطه داخلی، سلطه سرمایه به کمک این سینه چاکان اجنبی همان را نخواهند کرد که قبل از این در کشور ما و عراق و افغانستان و شیلی و اوکراین و غیره کردند و این کشورها را به پرتگاه سقوط کشاندند؟ این تضاد را چگونه می توان از میان برداشت؟ به نظر می رسد راهی جز تحول در جامعه وجود ندارد. تحولی که موجب انقلاب شد و ضد انقلاب داخلی و خارجی طی دهه ها با ایجاد جنگ و کودتا و ترور و بگیر و ببند آن را در پیله برده است. باید با درایت کوشش کرد تا زمینه استقلال و آزادی را در هموطنان زنده کرد تا از پیله به در آییم و سبک بال به اهداف انقلاب بپردازیم. 

حالا کشور ما برای انتخاب یک رئیس جمهور با تمامی شرایطی که همگان از آنها اطلاع داریم آماده می شود.دو جریان عمده سلطه گری برای این مهم به میدان می آیند. یک جریان منتسب به رهبری و جریانی منتسب به هاشمی رفسنجانی که جان خود را در این رقابت از دست داد، اما اکنون چشم ها به طیف حسن روحانی دوخته است. حسنی که با وقاحت تمام در مقام ریاست جمهوری ایران عزیز و بزرگ خود را رعیت آمریکا معرفی می کند. بخشی از این حضرات شمشیر حقارت و وابستگی به سلطه سرمایه را از رو بسته اند تا شاید عوام آنها را انتخاب کند. اینگونه باید ادعا کرد که از دید آنها، مردم برای امرار معاش، به یک سلطه گر قلدر (بنا به گفته مهدی نصیری که با اصرار و پشتیبانی رسانه های سلطه گر خود را خادم دست نشاندگان صهیونیسم معرفی می کند) حتا بیگانه، بیشتر اقبال خواهند کردتا به یک قلدر داخلی. با عوامفریبی، رشد اقتصادی را به وابستگی پیوند می زنند تا از رقیب خود پیشی گیرند. باید از این حضرات پرسید شما که برای خود کرامت انسانی قائل نیستید، چگونه می توان انتظار داشت که پس از به قدرت رسیدن برای مردم کرامت قائل باشید؟ مگر پس از انقلاب با کودتا بیشترین فرصت بر مناصب قدرت را در دست نداشتید؟ چه زمانی اقتصاد را بهبود بخشیدید و برای ملت کرامت قائل شدید؟ به چه امیدی برای چندمین بار خود را برای به قدرت رسیدن مهیا می کنید؟ به نظر می رسد غیر از این نباشد که به امید مرگ خامنه ای قصد دارید همچنان وصل به قدرت بمانید تا در روز موعود سر سپردگی خود را به بیگانه به عمل درآورید تا دمکراسی مورد ادعای خود را پیاده کنید.

از آنچه که به اختصار در بالا آمد، این نتیجه را می توان کرفت که فساد و اختلاس و ضعف مدیریت در جریانات مختلف سیاسی به اشتراک وجود دارند. فرق اساسی آنها در وابستگی به غربِ قلدر می باشد. دمکراسی هم مقوله ای نیست که با ادعا به وجود آید، باید آن را آموخت و به آن باورمند شد تا به اخلاق اجتماعی درآید. آموزش آن را هم نباید از قدرت طلب کرد و به انتظار آن نشست. آموزش آن وظیفه روشنفکران و کنشگران می باشد که در حال حاضر تشکیلاتی جدی و قابل برای آن در جامعه دیده نمی شود. شاید خواننده گرامی این سئوال برایش پیش آید که نویسنده راهی جز تمکین به استبداد حاکم برای مردم نمی بیند. راهش این است که در خود تحول ایجاد کنیم و دمکراسی را تمرین نمائیم. ابتدای حرکت دختران و خواهران ما بر ضد حجاب اجباری، که قدمی در این راه بود،و فردای آن روز صدای مرگ بر خامنه ای بلند شد و شعار "زن زندگی آزادی" هم از رسانه های بیگانه بلند شد، نوشتم که این حرکت آزادی خواهانه شکست خورد و ناکام خواهد ماند. که با تأسف چنین شد. تا زمانی که جامعه ما دچار این نقص بزرگ است، عمل شورای نگهبان در رد صلاحیت ها برای بخشی از جامعه توجیه پذیر می گردد که در عین حال اخلاق استبدادی را هم تقویت می نماید. جامعه نباید رویه وابستگان را با تأیید خود و باز پخش نظراتشان تشویق کند تا رویه استبدادی انتخابات رفته، رفته کمرنگ گردد.به بیان دیکر، وجود این طیف از ابتدای انقلاب توجیه کننده استبداد بوده و در اصل، این طیف از تفکر، با شعار مرگ بر لیبرال مسبب اصلی کودتا بر ضد مردم در خرداد 60 و استقرار استبداد در کشور است.نباید تصور داشت کسانی که به این رژیم پناه می برند به دلیل هواداری آنها از استبداد است، سبب ساز اصلی این کردار خوف از وطن فروشان می باشد.


۱۴۰۳ اردیبهشت ۱, شنبه

هدف واقعی از خیمه شب بازی پهبادی

 

یکی از اثرات مهم و به نظر من مهم ترین آنها که حمله نظامی ایران بر اسرائیل گذاشت، در روانشناختی مردم اسرائیل بود که برای سال ها ماندگار خواهد بود. اصل فاشیسم بر خود برتر بینی  انگاشتن است. مهم ترین دلیل مهاجرت وسیع یهودیان ساکن اروپا و آمریکا و دیگر کشورها به اسرائیل، یهودی ستیزی ساکنان آن کشور ها می باشد که در واکنش به این خوی خود برتر انگاشتن دسته ای از آنها بوده است. یک ملقمه از باورهای فرهنگی، سیاسی، مالی و مذهبی برای ادامه استثمار و سلطه گری در جهان تغییر یافته پس از جنگ دوم، با ساختن اسرائیل دهه ها است که با در دست گرفتن رسانه های مطرح جهانی، با تبلیغات دامنه داری اسرائیل را از جهات گوناگون اجتماعی و اقتصادی و فنی بیش از اندازه بزرگ جلوه می دادند هرچند با وارد کردن نیروی انسانی و تجهیزات و سرمایه به این سرزمین، تا اندازه ای واقعیت هم پیدا کرده است. علاوه بر این و مهم تر از آنها، پیروزی در جنگ های مختلف با اعراب و بی محلی به مصوبات سازمان ملل، این تصور خود برتر بینی تاریخی بصورتی غیر عادی تقویت شده است. علاوه بر آن، این واقعیت که کشورهای عربی در پی آن شکست ها و آن تبلیغات مرعوب این نیروی ساختگی شدند و از ترس به آن کمک کرده و می کنند تا در امان بمانند که به نوبه خود، بر حس خود برتر بینی مردمان اشغالگر افزوده است. کشتن بی محابای ده ها هزار نفر کودک و زن و پیر و جوان و سکوت بین المللی، این خود برتر بینی را در حد جنون بالا برده تا اندازه ای که مردم ساکن این سرزمین اشغالی نه تنها با این نسل کشی مخالفت نمی کنند، بلکه دولت خود را تشویق به جنایت هم می کنند. همه دیده و شنیده اند که یکی از سیاستمداران اسرائیلی اعلام کرد که فلسطینیان حیوانات انسان نما هستند و کشتن آنان ایرادی ندارد. با نمایش شگفت انگیز و بی سابقه چند ساعته نیروهای ایرانی و پیش زمینه چند هفته ای آن، ساکنان این سرزمین خود را تخفیف شده یافتند و با چشمان خود دیدند، آن نیستند که تصور می کردند. این مردمانی که طی دهه ها با در دست داشتن اسلحه، بی محابا با کودک و پیر و جوان برخورد می کردند و به حیات و حقوق آنها شب و روز بدون واهمه از بازخواست و موانع قانونی و انسانی تجاوز و آنها را تحقیر می کردند، ناگهان سایه مرگ را بالای سر خود دیدند. آن ارتشی تفنگ در دست با پشتیبانی هواپیماها و بمب های اهدايی کشور های متمدن و دمکرات غرب با قهقهه خنده و با غروری تمام کودک و زن فلسطینی را در خون خود می غلطانید، ناگهان چشمان خود را گشود و سایه مرگ را بالای سر خود نظاره گر شد. آن کوه قدرت پوشالی و آنچه را که در خیال خود پرورده بودند ناگهان فرو ریخت. اکنون باید با عواقب این واقعیت جدید که می بینند مقابله کنند که کم ترین اثر آن، باید افسردگی باشد. این ضربه روانی، فضای سیاسی و نظامی اسرائیل را تغییر خواهد داد. دولت اسرائیل برای ترمیم و مرحم نهادن به این زخم روانی است که پهبادی را به ایران فرستاد تا با پشتوانه وسیع تبلیغاتی جهانی که در انحصار خود دارد اثرات آن ضربه را کاهش دهد. اما این بازی کودکانه خود قوزی شد بالای قوز.

بر عکس اثراتی که این حمله بر مردم اسرائیل گذاشت، بیداری مردم کشورهای عربی است که بر جنایات اسرائیل اثری مستقیم خواهد گذاشت و این اشغالگر دیگر میدان را برای نسل کشی خالی نخواهد دید. اثرات آن بر مردم لبنان چنان بوده که حزب الله حملات خود را شدید تر از گذشته کرده است که به طور قطع نتیجه تغییر افکار عمومی این کشور می باشد.

۱۴۰۳ فروردین ۱۰, جمعه

آیات منجمد ماندۀ قرآن

 


از صدر اسلام تا کنون مخالفان دین یا مخالفان اسلام برای توجیه مخالفت خود، با تکیه بر آیات متشابهات به مسخره کردن و استهزا پیام قرآن بر می آمدند. ابتدای اسلام ، مردم نیمه وحشی آن زمان آیات متشابهات را با فرهنگ عقب ماندۀ خود همسو نمی دیدند و با این وسیله به مخالفت بر می خاستند. برعکس آن، رفته رفته که فرهنگ جامعه پیشرفت می کرد، و آیات متشابه که خلاف دستور قرآن به روز نمی شدند، این بار بخشی از روشنفکران به انتقاد از عقب بودن آیات متشابهات نسبت به فرهنگ جامعه پرداختند که تا امروز ادامه دارد. مقصر کیست؟ در درجۀ اول همان روشنفکرانی هستند که زحمت پژوهش را به خود نمیدهند و سپس کسانی هستند که در طول تاریخ دین را به انحصار خود در آوردند سلطۀ خود به جامعه را با دوام گردانند.



۱۴۰۲ اسفند ۲۸, دوشنبه

گذری بر آیه 34 سوره نساء

  

در ابتدا باید به این امر توجه داشت که آیه از آیات متشابهات می باشد که این دسته آیات، بنا به دستور صریح قرآن در زمان و مکان باید توسط متخصصین امر تأویل می شدند، و بشوند اما با تأسف همانند دیگر آیات متشابهات از زمان پیامبر منجمد مانده اند. باید به این امر هم توجه داشت که -به جز ابتدای آن- آیه عموم مردم را خطاب قرار نمیدهد و محدود است به زوج ها. و بازهم محدود است به آن دسته از زوجها که گرفتار مسئله خاصی در روابط زناشوئی شان هستند.   

الرِّجَالُ قَوَّمُونَ عَلى النِّساءِ بِمَا فَضلَ اللَّهُ بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَلِهِمْ فـَالصلِحَت قَنِتَتٌ حَفِظتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظ اللَّهُ وَ الَّتى تخَافُونَ نُشوزَهُنَّ فَعِظوهُنَّ وَ اهـْجـُرُوهُنَّ فى الْمَضاجِع وَ اضرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطعْنَكمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيهِنَّ سبِيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كبِيراً

  ترجمه

مردان ستون پایه-نگهبان زنانند، بخاطر فضلی که خداوند به بعضی نسبت به بعضی دیگر  بخشیده است (1) و به خاطر انفاق کردن  از امـوالشـان. و زنان صالح آنها هستند كه سازگار و متواضعند و در غیاب (همسر خود) این (سازگاری) را حفظ میکنند همچنان که خدا در غیاب و آشکار حافظ است. و (اما) آن دسته از زنان را كه از "نشوز" شان (عدم همراهی) بيم دارید، پند و اندرز دهید و (اگر مؤثر واقع نشد،)  از خوابگاه آنها دورى نماييد (اگر آنهم مؤثر نشد)،  برانگیزید شان و اگر کنار آمدند، به آنها تعدی نكنيد ( صالح باشید ) و (بدانید) خداوند بلند مرتبه و بزرگ است.

 

همانطور که در بالا آمد، ابتدای آیه اما عمومی است (الرِّجَالُ قَوَّمُونَ عَلى النِّساءِ بِمَا فَضلَ اللَّهُ بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ).

کلمه (قیم) به معنای آن کسی است که مسئول قیام به امر شخص دیگر است، و کلمه(قوام) و نیز(قیام) مبالغه در همین قیام است (2). و همچنین به معنی دوام  و ثابت قدمی می باشد (3) پس درابتدای آیه، مسئولیت  مردان را در برابر زنان یادآور میشود. وآن قیام به امورات از جمله مالی زنان در جامعه است. و در  قبال آن، مسئولیت زنان (متأهل) را به سازگاری با  همسر و حفظ آن در پنهان و آشکار فرا می خواند(زنان صالح).

در پی آن می فرماید(وَ الَّتى تخَافُونَ نُشوزَهُنَّ فَعِظوهُنَّ وَ اهـْجـُرُوهُنَّ فى الْمَضاجِع وَ اضرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطعْنَكمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيهِنَّ سبِيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كبِيراً)

در اینجا آن دسته از مردان را مورد خطاب قرار میدهد که در دل آنها هراس هست از سرپیچی همسرانشان در برابر وظائف زناشوئی که در عهدۀ آنان قرار دارد.

نشوز در اصل از ماده (نشز) به معنى (زمين مرتفع ) مى باشد(4). یعنی ناهمواری در زمین. به کارگیری آن برای انسان به معناى سرپیچی و ناهمراهی است که در مورد یک زوج، به عدم تفاهم و نارضایتی در جریان زندگی است که به سردی روابط منجر میشود. در کلمه (فعظوهن ) فاى تفريع آمده، و موعظه را نتيجه ترس از نشوز قرار داده، نه از خود نشوز(5). ترس از نشوز این واقعیت را نیز باز می گوید که این هراس شوهر است که می تواند کانون خانواده را متلاشی کند و هدف آیه بیشتر متوجه زدودن این هراس در روان او، با همراه شدن زن می باشد.

پس مبنای رهنمود آیه، خوف(ترس و واهمه) از سست شدن اساس خانواده  است. در حقیقت، این آیه در مورد مردی است که در پی اظهار بی مسئولیتی یا عدم دلبستگی در روابط خانوادگی و  یا نا هماهنگی همسرش برای  ادامه زندگی مشترک دچار هراس و ترس میشود. مسلم است که بهترین سرنوشت اینگونه رابطه زناشوئی، ازطرفی ناسازگاری زن و ازسوی دیگر، ترس شوهر، جدائی خواهد بود. برای بهبود  بخشیدن به این رابطه ناسالم و رفع ترس ایجاد شده، از شوهر میخواهد ابتدا با همسرش در این مورد به گفتگو بنشیند. بدیهی است که در جریان گفتگو در باره این روابط ناسالم، حقایقی برای طرفین روشن میشوند. چنانچه کمبودهائی از نظر روانی و علاقمندی یا  جسمی و یا مادی در کار باشند،  در جریان گفتگو، یا رفع میشوند یا تصمیماتی برای مرتفع کردن آنها گرفته می شوند.  دراین گفتگوها معلوم میشود، زن همواره علاقه به  ادامه زندگی با همسرش دارد یا ندارد. اگر علاقه به ادامه زندگی نبود، در روال معمول متارکه میکنند، هدف این آیه برای پیشگیری از همین متارکه می باشد. اما اگر زن اظهار علاقه و تمایل به شوهر و خانواده  نشان داد و در نگهداری کانون خانواده اصرار ورزید، اما همچنان در روابط زناشوئی بی میلی نشان داد، بنا بر نظر آقای بنی صدر، وجود نوعی بیماری محرز میشود. با توجه به اینکه دراین آیه نافرمانی زن (نشوز) مورد سرزنش و تقبیح مستقیم قرارنگرفته و عقوبتی (مجازات) برای آن درنظر گرفته نشده است، خود دلیلی بر پیش بینی وجود بیماری میباشد.

اما اول آیه به شوهر هشدار داده و او را به عنوان مرد، به انجام مسئولیتش در قبال زن(قوامون علی النساء)موظف گردانده. در این صورت ترک همسر بیمار از سوی مرد را مجاز نمی داند. بدین قرار قرآن  مرحله دیگری را پیشنهاد می کند و آن دادن ابتکار عمل بدست شوهر، با اجتناب از هم خوابگی با همسرش  است.  تا از طرفی با ایجاد اعتماد به نفس در خود بتواند بر عارضه ترس مسلط شود و ازسوی دیگر ممکن است در اثر این جدائی نسبی و موقتی،  همسرش میل به ادامه زندگی و یا احیانا روابط جنسی را بازیابد . درصورتیکه این مرحله هم جواب نداد، راه حل سوم را تجویز میکند،( وَ اضرِبُوهُنَّ) برانگیختگی او. همانطور که در معنای  ضرب آمده است (6)، می تواند با عملکرد های گوناگون صورت گیرد. متشابه بودن آیه که به معنای به روز رسانی مستمر آن با زمان می باشد، این پیام را می دهد که در این زمان می توان از وجود متخصصین (الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ ) امر استفاده کرده و بهترین و علمی ترین گزینه را انتخاب کرد.

اما تمامی مفسران، خشن ترین معنای ضرب، یعنی کتک زدن را برگزیده اند. این مقاله قریب بیست سال پیش نوشته شده و آن را برای آقایان منتظری و صانعی فرستادم، آنها تنها ایرادی که گرفتند همین برداشت از ضربه بود که با استناد به یک حدیث از امام صادق ع که کتک زدن اما با مسواک (بدون صدمه وارد آوردن) باشد را صحیح دانستند. نظر امام صادق در نفی و یا تقلیل خشونت در جامعه آن روز که هنوز از فرهنگ خشونت بر ضد زن مرسوم در پیش از اسلام خلاصی نیافته بوده، خود شاهدی است از وجوب سیال بودن آیه متشابه در زمان و مکان. در حقیقت زدن با مسواک به معنای تقبیح کتک زدن می باشد که اظهارش در آن زمان برای جامعه پذیرفتنی نبوده است.

قرآن در آیه های فراوانی اعمال خشونت را نهی کرده است. در همین آیه می فرماید "تعدی" نکنید. زیرا تعدی که خود اعمال خشونت است را ظلم به خود تلقی کرده و آن را نهی می کند. مرد و زن بنا بر قاعده قرآن باید بر سر حق بایستند. پس رفتارشان باید بی ضرر باشد: نه زیان بینند و نه زیان برسانند. بلکه فایده رسانند و فایده برند. پس اگر قرآن، رهنمودی بدهد مغایر اصل راهنمای عمومی، تناقض ببار می ﺁورد . و همچنین به دلیل اینکه تکلیف جز عمل به حق نیست، مرد را مکلف به تکلیفی نمی کند که حق نباشد و به او زیان رساند. بنا بر این، به مرد اجازه خشونت علیه زن و  تجاوز به حقوق او را نمی دهد. بلکه وظیفه او می داند رعایت حقوق زن و دفاع از این  حقوق ( قوامون علی النساء ) را. 

واژۀ "ضرب" در قرآن به مناسبتهای  گوناگونی نظیر "اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ" (خطاب به موسی ع : با عصایت به سنگ بزن) یا " ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْضِ" ( جابجا شدن، مسافرت کردن)  یا  "ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ" (عمل کردن در راه خدا)   یا "ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ" (مهر ذلت برآنها زده شد) ویا " كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ" (مثال زدن) استعمال شده است. اما در دو ﺁیه بمعنای برانگیختن است : در سوره بقره، ﺁیه 72 ، پس از آنکه یادآوری می کند قتل کسی را که می خواستند مخفی کنند، می فرماید با استخوان گاو به مرده بزنند و چون چنین کردند، خداوند مرده را زنده کرد. در این ﺁیه، ضرب بمعنای زدن در ﺁیه 50 سوره انفال نیست . بلکه عمل برانگیختن به قصد تجدید حیات است. همینطور است در ﺁیه 34 سوره نساء. بجاست یادآور شویم که در خود قرآن هم، ضرب به 14 معنی ﺁمده است .

 می بینیم که "ضرب" اقدام به عملی است برای رسیدن به هدفی مشخص. حال باید دید در این آیه هدف از " وَ اضرِبُوهُنَّ" (آنها را بزنید) چیست؟ همانگونه که دیدیم، هدف به میل آوردن واززندگی لذت بردن زن است همراه با محترم شمردن حقوق زن و حقوق شوهر(اصول قرآنی). اگر منظور از این کلمه، کتک زدن و تنبیه کردن زن باشد، هم حقوق مسلم زن مورد تجاوز قرارگرفته، هم حقوق مرد(8)، که با اصول قرآن در تضاد قرارمیگیرد. پس مقصود از " وَ اضرِبُوهُنَّ" تحرک بخشیدن و برانگیختن زن به بازیابی میل به زندگی است. وقتی بنا بر تحرک بخشیدن است، خشونت معنای معمول خود را از دست می دهد و به نوعی فن  به شوق ﺁوردن و به شوق ﺁمدن بدل می شود وکامیابی در زندگی مشترک را برای هر دو طرف کاملتر می کند .

سپس می فرماید "هنگامی همراهی کردند به آنها تعدی نکنید". معنای تعدی نکنید تأکید مجددی است بر تجاوز نکردن به حقوق زن و مفهوم خشن نبودن واژۀ ضرب. به دلیل آنکه هدف خشونت تخفیف و تحقیر و تخریب است و این هدف مغایر حق زن و حق مرد است، آن را نهی می کند. اگر چنین شد، بر حق استوار می مانند و زور محل عمل پیدا نمی کند و خشونت زدائی بمعنای صحیح کلمه انجام می گیرد (8). با این همه شواهد روشن از معنای ضَرَبَ، اصل راهنمائی که قدرت باشد، بدون درنگ کتک زدن زن را در نظر می بیند زیرا در روابط قوا قرار دارد که در این روابط قوی تر اجازه تعدی به ضعیف تر را امری عادی تلقی و ترویج می کند.

از نظر عقلی که به آیه بنگریم، خطاب اصلی به مردان است و آنها را به مسئولیت خویش در قبال زنان فرا می خواند، و دلیل اصلی ناهماهنگی در خانواده را عارضۀ ترس و هراس مرد میداند. اما احتمال عارضه نزد زن را هم در نظر می گیرد و برای حل مسئله رهنمود هائی را ارائه می دهد. عقلا چگونه می توان باور کرد که برای حل معضل امر به کتک زدن زن داده باشد؟ این برداشت از ذهن یک خشونت طلب بر می آید، خواه متعصب دینی باشد برای ارضای خشونت طلبی خویش، خواه مخالف دین و به هدف تخریب آن با پناه بردن به خشونت.

 

 

__________________________________________________________

1-      در آیۀ قبل (32) به این امر پرداخته و روشن کرده است که میان زن و مرد تفاوت هائی وجود دارند که نباید بر این تفاوت ها حسرت خورد. (و آنچه را که خداوند به برخی از شما ارزانی داشته بر برخی دیگر طمع نکنید، مردان از آنچه به دست آورده اند بهره ای دارند و زنان نیز از آنچه به دست آورده اند بهره ای دارند و از فضل او از خدا بخواهید که خداوند متعال است).

تفاوت های بین انسان ها را بیان می کند مبنی بر اینکه به دلیل وجود تفاوت، طرفین امتیازاتی نسبت به یکدیگر دارند. این تفاوت ها نباید موجب تمنا گردد و فاصله بین انسان ها برقرار کند و موجب روابط قوا گردد. و ارزش زن و مرد را به این تفاوت ها نمیداند بلکه به تلاش و رشد خود آنها که هرچه را به دست آورده اند موکول می کند.

2-      ترجمه المیزان- سوره نساء آیه 34

3-      وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً يونس: 105. اقامه در اينگونه آيات ظاهرا بمعنى دوام و ثبوت است يعنى: پيوسته توجّه بدين كن و بدان ملازم باش.

4-      تفسیر نمونه- نساء آیه 34

5-      ترجمه تفسیرالمیزان همان

6-     باید به این نکته توجه داشت که در زمان نزول قرآن تعداد واژه هائی که استفاده می شدند بسیار کم بود و از یک واژه برای معانی مختلف استفاده می شد:

واژۀ ضَرَبَ  یکی از آن واژه ها است که در خود قرآن هم به معانی مختلفی استفاده شده است. در لغتنامه المعانی برای این واژه مفاهیم زیادی آورده شده که تعداد آنها به ده ها می رسند. و دامنۀ آن از زدن (کتک) تا نوازش کردن می تواند گسترش یابد. به مثال زیر بسنده می شود:

المعانی= يمكنهم أن يضربوه عن طریق ضربكِ أنتِ. با ضربه زدن به تو میتوانند به پدرت ضربه بزنند. در این مثال روشن است که مفهوم ضربه، کاملا روانی است و جسمی نمی باشد.

7-      تجاوز و تعدی به دیگری از نظر قرآن، ظلم به نفس خویش است: به عنوان نمونه آیه زیر را می توان مدنظر داشت.  تفسیر نوین:  سوره البقرة آيه 231  وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النَّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لَّتَعْتَدُواْ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلاَ تَتَّخِذُوَاْ آيَاتِ اللّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنزَلَ عَلَيْكُمْ مِّنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ  و هنگامى كه زنان را طلاق داديد، و به آخرين روزهاى (عدّه‏) رسيدند، يا به طرز صحيحى آنها را نگاه داريد [و آشتى كنيد]، و يا به طرز پسنديده‏اى آنها را رها سازيد! و هيچ‏گاه به خاطر زيان رساندن و تعدّى كردن‏، آنها را نگاه نداريد! و كسى كه چنين كند، به خويشتن ستم كرده است‏.  آيات خدا را به استهزا نگيريد! و به ياد بياوريد نعمت خدا را بر خود، و كتاب آسمانى و علم و دانشى كه بر شما نازل كرده‏، و شما را با آن‏، پند مى‏دهد! و از خدا بپرهيزيد! و بدانيد خداوند از هر چيزى آگاه است

8-      در آیه بعدی یعنی آیه 35 سوره نساء این پیش بینی درنظر گرفته شده است: وَ إِنْ خـِفـْتـُمْ شـِقـَاقَ بـَيـْنـهـِمـَا فَابْعَثُوا حَكَماً مِّنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِّنْ أَهْلِهَا إِن يُرِيدَا إِصلَحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنهُمَا إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً خَبِيراً ترجمه -و اگـر از جـدايـى و شـكـاف ميان آنها بيم داشته باشيد، داورى از خانواده شوهر، و داورى از خـانـواده زن انـتـخـاب كـنـيـد (تـا بـه كار آنان رسيدگى كنند) اگر اين دو داور تصميم به اصلاح داشته باشند خداوند كمك به توافق آنها مى كند، زيرا خداوند دانا و آگاه است و از نيات همه با خبر است.


۱۴۰۲ اسفند ۱۷, پنجشنبه

سکوت مرگ

 



این روزها و این شب ها که ما زندگی را در روال عادی خودش می گذرانیم، کودکان نازنینی در تلاش زنده ماندن از گرسنگی می میرند. تلاشی با کمک های بی ثمر مادرانی که توان کمک کردن به جگر گوشه هایشان را ندارند و جلوی چشم هایشان باید نظاره گر این بی عدالتی ها باشند که ما هم شب و روز نظاره گر آن هستیم. می میرند نه به دلیل اینکه خشکسالی است و خوردنی و آشامیدنی نیست، بلکه به این دلیل که جنایتکاران اسرائیلی در کمال بی رحمی غذا را از دهان آنان بیرون می کشند. مادری گریه کنان می گفت از نبودن غذا شیر ندارم تا به او بدهم و منتظر می ماند تا در جلوی چشمانش جان دهد. و سلطه گران چنان کرده اند که جهانیان، یعنی ما، من و تو را با سکوتمان به همیاری و همدستی و شراکت با خود درآورند. آری، ما هم خود، ناخواسته همدست جنایتکاران صهیونیست شده ایم. خدای من، چرا انسانیت به اینجا کشانده شده است؟ شاید هفتاد سال سکوت جهان، وجدان ما را خدشه دار و همدست آنها کرده باشد! در این فکر بودم که چرا آمریکا بر تداوم جنایات اسرائیل اصرار دارد و پای می فشرد؟ دم دمای صبح ناگهان دریافتم هدف آنها تنها کودکان بی پناه فلسطینی نیست، بلکه وجدان عمومی انسانیت را هدف قرار داده اند که تا اندازه ای هم موفق شده اند. قتل عام کودکان و زنان و مردان در پی گرسنگی را دارند عادی سازی می کنند. موفق شدند تا سکوتی مرگبار را در برابر جان دادن کودکان بی گناه فلسطینی بر اثر نبود لقمه ای نان یا شیر مادر، بر جهان حاکم کنند. دو ماه پیش در مصاحبه ای، هنگامی که یمنی ها اعلام کردند اگر به غزه غذا نرسانید، اجازه نمیدهیم هیچ کشتی به بنادر اسرائیل نزدیک شود، آمریکا به دریای سرخ لشکر کشی کرد، هشدار دادم که آمریکا قصد دارد کشتار مردم فلسطین را با گرسنگی به سرانجام رساند. چگونه می توان باور کرد که حاکمان جهان هم به این نتیجه نرسیده باشند؟ آنها خوب به این امر واقف اند، اما وابستگی آنان به سرمایه صهیونیسم به آنها اجازۀ تخطی از اوامر سرمایه را نمی دهد. کشور خودمان هم به انتظار نشسته تا از این "فرصت طلائی" که بی شک، دیر یا زود به نابودی اسرائیل ختم خواهد شد بهره گیرد. انسانیت به کجا می رود؟ این صدمات به وجدان بشریت به خودی خود و یا آگاهانه مقدمه ای برای جنگی فراگیر نیست؟ آیا آمریکا در تدارک جنگی بزرگ و شاید هسته ای با چین نیست تا فرصتی بیابد و خود را از خطر فروپاشی برهاند؟ و صهیونیسم فربه تر گردد؟ جنگی که میلیونها انسان را به نابودی خواهد کشاند و " آمریکائی" خم به ابرو نخواهد آورد. همچنان که خودسوزی آن افسر رادمرد آمریکائی خم به ابروی هموطنانش نیاورد.  چنان چشم ها بر روی جنایات بسته شده اند که گوئی درازای شب بیست و چهار ساعت شده است و خورشید دیگر بر جهان نمی تابد تا این همه جنایات دیده نشوند. تا صورت های استخوانی و دست و پاهای نازک شده و از رمق رفتۀ کودکان فلسطینی در راهرو های بیمارستان ها دیده نشوند. تا جهان انسانیت که به دنیای حیوانات وحشی بدل شده، دیده نشود. و هنوز عده ای برای ندیدن این همه جنایات، به تاریکی شب  طولانی پناه برده و هفتم اکتبر حماس را بهانه قرار میدهند برای آرامش وجدان صدمه خورده و ذهنیت تخریب شده خویش. امیدوارم و اطمینان دارم که این وجدان بیمار و به خواب رفتۀ جهان مرفه، به بیداری وجدان و مستقل و آزاد شدن جهان زیر سلطه منجر خواهد شد.