این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۴۰۴ مهر ۵, شنبه

آمریکا و دو پروژه راهبردی در منطقه

 

برای ادامه حیات ابرقدرتی خود، آمریکا دو راه در پیش رو دارد. یکی تسلط کامل بر انرژی مورد نیاز چین، و دیگری وارد جنگی خانمان سوز با چین که عاقبتی نا معلوم در پی خواهد داشت. در حال حاضر تمامی تلاش خود را در هر دو گزینه اعمال میکند. هرچند ترامپ در ظاهر از دیپلماسی، رقابت اقتصادی و "ائتلاف‌ها و بالاخره صلح به جای جنگ سخن می‌گوید، اما در عمل بخش پررنگی از راهبردش نظامی‌گری است. از منظر نظامی شاهد موارد زیر هستیم:

تبدیل نام وزارت دفاع به وزارت جنگ.

افزایش بودجه دفاعی:

-بودجه نظامی آمریکا در سال‌های اخیر به بیش از 800 میلیارد دلار رسیده یعنی بیشتر از مجموع بودجه نظامی چین، روسیه و چند کشور بزرگ دیگر.

-همواره درخواست می‌کند که ناتو بودجه نظامی خود را تا 5 درصد تولید ناخالص ملی افزایش دهد.

گسترش حضور نظامی:

-پایگاه‌های جدید در فیلیپین، گوام، استرالیا.

-رزمایش‌های مشترک گسترده در دریای جنوبی چین.

-انتقال تجهیزات استراتژیک (مثل زیردریایی‌های هسته‌ای به استرالیا در چارچوب اکوس).

رقابت تسلیحاتی با چین و روسیه

-سرمایه‌گذاری کلان روی فضا و سلاح‌های مافوق صوت.

-افزایش تولید موشک‌ها و سامانه‌های دفاعی برای بازدارندگی در آسیا و اروپا.

-تقویت زرادخانه هسته‌ای.

فشار بر متحدان:

-اروپا و ناتو: افزایش بودجه دفاعی.

-ژاپن: تغییر دکترین دفاعی و خرید سلاح‌های هجومی.

-کره‌جنوبی: افزایش مشارکت در سامانه‌های پدافند مشترک.

 

بر اینها افزوده می شود، حمله به قطر، قصد بازگشت به افغانستان و موارد دیگر. بنابراین در هدف راهبردی دخالت های نظامی آمریکا شکی نباید کرد. هدف هم همان است که در بالا گفته شد، یعنی استقرار در منطقه برای کنترل منابع انرژی مورد نیاز چین. تنها و مهم ترین مانع ایران میباشد. کم خرج ترین راه برای عبور از این مانع، حساب کردن بر روی نیروهای ناراضی داخلی و غرب زدگان و خائنان می باشد تا با کمک آنها بتواند دست نشاندگانی را بر اداره کشور مسلط گرداند. راه دیگر آن، محاصره کامل ایران از زمین و آسمان و دریا می باشد تا وجود این کشور را در منطقه بی محل گرداند و غرب آسیا را بدون ایران تحت سلطه کامل درآورد. اما برای رسیدن به این هدف باید بتواند زمینه محلی آن را فراهم آورد:

-برای همین منظور با اردوغان آنچنان رابطه دوستانه ای برقرار کرده است که برایش صندلی جابجا می کند و ظاهرا قول فروش هواپیماهای پیشرفته هم داده است. زیرا بدون ترکیه طرح چنین سناریوئی ممکن نمی شود. آیا ترکیه زیر بار چنین حماقتی خواهد رفت، هنوز معلوم نیست اما بنابر مثل مشهور "از این خرس دم بریده هرچی بگی عمل می آید".

-نمایش دوستی ترامپ با پوتین را هم میتوان در این راستا قلمداد کرد.

-ورود دوباره به افغانستان را میتوان در همین مورد ارزیابی کرد.

-می ماند عراق که باید این کشور را هم مانند سوریه دگرگون کند.

در هر حال گمان نمی رود نظامیان آمریکائی زیر بار چنین برنامه خطرناکی بروند. فراخواندن فرماندهان نظامی نشان میدهد که پنتاگون زیر بار توهمات ترامپ نرفته که او مجبور شود شخصا با نظامیان میانه وارد گفتگو شود. در هر حال چین در این مورد بیکار نخواهد نشست.

در این میان پروژه دوم که صهیونیسم به دنبال آن می باشد، دخالت نظامی گسترده به هدف تجزیه ایران می باشد. شکی نیست که در صورت ناکامی آمریکا در سلطه بر ایران، سناریو بعدی تجاوز دوباره اسرائیل به ایران می باشد تا با کمک ناتو دست به ترور مجموعه حاکمیت بزند تا راه را برای به قدرت رسیدن کسانی که با شعار نان و آب و برق و دلار ارزان به دنبال رسیدن به قدرت هستند فراهم آورند. به نظر نمی رسد هیچکدام از این سناریوها شانس موفقیت داشته باشند زیرا مردم با وجود نارضایتی زیاد از حاکمیت، اعتمادی نه به سلطه گران دارند و نه به کسانی که مورد عنایت سلطه گران قرار دارند. 

 

۱۴۰۴ شهریور ۳۰, یکشنبه

روز های سختی در پیش است

 

جهان روزهای سختی را تجربه خواهد کرد. تحول، سختی های پنهان و آشکاری در خود دارد، چه در محدوده یک انسان و چه در سطح جامعه و به این ترتیب در جهان. تجاوز دوازده روزه ناتو به کشورمان، این تحول را در سطح جهانی آن سرعت بخشید. زیرا کشورهای تحت سلطه که عامل اصلی یاری رساندن به اقتصاد سلطه گران بودند، دریافتند که تصویر "قدرت" سلطه گران در اذهان آنان میان تهی بوده است. از هم گسستگی جوامع غرب وابسته به سلطه گری، در آستانه از هم پاشیدگی می باشد. غرب در حال تحول است، تحولی که رو به از رشد ماندگی اقتصادی، سیاسی، حقوقی، و اخلاقی می باشد. نباید خیال کرد که سکوت غرب در برابر وحشی گری های آمریکا در غزه به آسانی صورت می گیرد. این سکوت نشانه تحولی بزرگ در جوامعی است که دهه ها با افتخار به دموکرات بودن و حقوق مند بودن و انسان دوستی می زیستند و به آن افتخار می کردند. اکنون در مدت کوتاهی باید به جهان وحشیگری گام نهند و راه دیگری در جلوی چشم خود نمی بینند و ظاهرا راه دیگری هم وجود ندارد. بیرون آمدن جهان از چرخه سلطه گری به آسانی صورت نخواهد گرفت. همان‌طور که در تاریخ معاصر دیده‌ایم، بخش بزرگی از سرمایه‌های کشورهای زیر سلطه یا وابسته (به‌ویژه در غرب آسیا) در بانک‌ها و نهادهای مالی غربی نگهداری می‌شود. این سرمایه‌ها اغلب به شکل ذخایر ارزی، سرمایه‌گذاری در اوراق قرضه، املاک، شرکت‌ها و حتی خرید تسلیحات در غرب هزینه یا بلوکه می‌گردد. همانطور که اکنون بلوکه کردن داراییهای دیگر کشورها در غرب، مثلا در مورد کشور خود ما و عراق و لیبی و افغانستان و حتی روسیه شاهد هستیم. اما دارائی های کشورهای عربی در غرب برای این کشورها جنبه حیاتی دارند که در یک حالت بحرانی، در کوتاه ترین فرصت، آنها را مصادره خواهند کرد. پیمان عربستان با پاکستان اتمی در پی حمله اسرائیل به قطر، هشداری جدی برای غرب به حساب می آید. دوری عربستان از غرب به نرمی و باشتاب صورت می گیرد که تأثیر تعیین کننده ای بر دیگر کشورهای عربی خواهد گذاشت. سرپیچی این کشورهای وابسته و زیر سلطه، غرب را به واکنش خواهد کشاند که از تحریم و بلوکه کردن دارایی ها شروع خواهد شد. شاید مصادره ثروت های کشورهای زیر سلطه در دست سلطه گران بتواند چند صباحی آن کشورها را سرپا نگه دارد، اما خود عاملی از عوامل خواهد شد تا شاهد برخوردهای خشن میان بلوک ها در سطح جهان باشیم. در نبود راه حلی، برای دوری گزیدن از یک جنگ فراگیر و خطرناک، باید به انتظار بلوک بندی جدید جهانی باشیم. در این بلوک بندی جدید، چین و آمریکا دو طرف بلوک قرار خواهند گرفت تا نظمی جدید بین خود برقرار نمایند. چنانچه کشورهای منطقه به گرد ایران جمع نشوند و بلوکی مستقل تشکیل ندهند، بدون تردید در برقراری نظم جدید نقشی نخواهند داشت و مورد معامله قرار خواهند گرفت. اما اگر چنین بلوکی تشکیل شود، شاهد جهانی چند قطبی و عاری از سلطه گری خواهیم بود.