سال گذشته وقتی وارد ساختمانی قدیمی شدم، انبوهی از مورچه ها را دیدم که در حال رفت و آمد بر روی یک تیرچه چوبی هستند که از تیرچه های اصلی ساختمان است. حضور این مورچه های قرمز که به مورچه های اسکلت ساختمان مشهورند، مرا نگران کرد. به دنبال موادی گشتم که بتواند آنها را دور کند. چند نوع سم ضد مورچه را آزمایش کردم، اثری نداشتند. در پی جستجو، در یک مغازه سم فروشی به سمی برخورد کردم که در یک محفظه بسیار کوچک شبیه خمیر دندان اما کوچکتر بود. توجهم را جلب کرد و آن را خریدم. عملکرد آن چنین بود که باید قطره ای از آن ماده را بر سر راه رفت و آمد مورچه ها قرار داد. وقتی مورچه ها از آن قطره می خورند، آلوده می شوند و هنگام ورود به آشیانه خود، دیگران را آلوده می کنند و تا ملکه پیش می رود و جامعه را از میان بر میدارد. فردای آن روز با حیرت زیاد متوجه شدم که از مورچه های بی گناه اثری نبود.
اصل
داستان از اینجا شروع می شود که امسال هم این رفت و آمد مورچه ها بر روی یک ستون
اصلی چوبی و در بیرون از ساختمان دیده شد. همچون سال گذشته قطره ای از آن سم ویران
کننده بر سر راه مورچه ها گذاشتم و به تماشا نشستم و به واکنش مورچه ها دقت کردم.
با حیرت زیاد متوجه شدم که برخلاف سال گذشته، بعضی از این مورچه ها سریع از آن
قطره دور می شدند. تصور کردم که آنها از سال گذشته درس گرفته اند و دیگر فریب
لذیذی آن قطره مرگبار را نخواهند خورد. نمیدانم آیا آن مورچه ها از همان نسل سال
گذشته هستند و یا نوعی خودناآگاه اجتماعی و خاطرات گذشته به آنها حکم می کند که از
آن خوراک لذیذ دوری کنند. زمانی گذشت که متوجه شدم یک مورچه به آن سم نزدیک شد و
شروع به خوردن کرد. رفته، رفته تعداد آنها زیاد و زیادتر شد. تصوراتی به ذهنم وارد
شدند که آن مورچه نادان و یا شکمو، چگونه می تواند اثری مرگبار در جامعه خودشان
بگذارد و به نابودی جمعی آنها، هم آنهائی که به سم مهلک نزدیک نشدند و هم خودشان
منجر شود؟ چرا آن مورچه هایی که به دنبال آن اولی با ولع به نوش جان کردن آن سم
مهلک، بدون توجه به تجربه سال پیش رفتند؟ و مورچه هایی که از نزدیک شدن به آن سم
مهلک خودداری می کردند، از یک وجدان عمومی که از خاطرات سال پیش برجای مانده بود
پیروی می کردند؟ اگر اینچنین بود، آیا دیگر مورچه ها را از خطرات آن سم آگاه نکرده
اند؟ یا اگر کرده اند آن همنوعان حریص گوش به اخطار آنها نداده اند؟ این ذهنیات
مرا سخت به خود مشغول می کردند. لحظاتی بعد متوجه شدم که من در حال تجسم کردار
مورچه ها در لباس انسان هستم. اما آیا آنچه را که مشاهده می کنم مجازی هستند؟
البته که نه، واقعیتی است که با چشم مشاهده می کنم، حقیقت آن چه باشد؟ خدا داند.
این
افکار مرا به فضای مجازی هدایت کردند. دنیائی که واقعیت را با حقیقت در اذهان در
هم آمیخته و انسان ها را همچون مورچگانی که از آن مورچه سم خور پیروی می کنند به
ناکجا آباد زندگی می کشاند. بخشی از جامعه را آلوده کرده تا توسط آنها کل جامعه را
به نابودی کشانند. جنگ سوم جهانی اینگونه از سال ها پیش شروع شده است. مدتهاست که
هوش مصنوعی مورد استفاده قدرت ها می باشد و مشغول کار بر روی مورچگانی هستند که به
هر دلیل و سلیقه ای حاضر به خوردن آن سم و آلوده کردن تمامی همنوع هایشان هستند.
ببینیم در چه دنیایی زندگی می کنیم. چه مدت طول کشید تا بعضی از ما، حتی در میان
نخبه ها، پی به نسل کشی در فلسطین ببریم؟ و هنوز بی توجه بدون نگاه به ترور چند
دهه اسرائیل در فلسطین، اما دفاع مردم غزه را عمل تروریستی بنامیم. آیا آن سم کار
خودش را نکرده است؟ و نمی کند؟ چرا آمریکا به ایران حمله نظامی کند در حالی که
مورچگانی آلوده را در آن سرزمین با همین فضای مجازی پرورده است؟ به این ترتیب تعجب
نباید کرد که ترامپ با دست خالی به منطقه می رود و با هزاران میلیارد دلار، به
کشورش باز می گردد. این چپاول از فرآورده های جنگ جهانی سوم است. جنگ در فضای
مجازی توسط مورچگان آلوده به سم مجازی. سمی مهلک تر از
بمب اتم.