این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۳۹۹ آذر ۱۶, یکشنبه

چگونگی مقابلۀ سلطه گران با انقلاب-گاه شمار انقلاب

 

ای که مهجوری عشاق روا میداری ... عرض خود می بری وزحمت ما می داری.

پردۀ اول: دوسال اول انقلاب سلب آزادی مردم آسان و حتاممکن نبود. نه اینکه ادعا شود بهشت آزادی بود، امانشریات آزاد بودند،
زنان در پوشش خود آزاد بودند. درآزادی تعادلی به وجود آمده بود، زنانی که بی حجاب بودند و مایل بودند  با دامن های کوتاه رفت و آمد کنند، در فضای انقلابی، با تصمیم خودشان پوشیده در جامعه ظاهر می شدند و
در دیگر سو، اغلب زنانی که در رژیم سابق از روبنده استفاده می کردند، وقتی جامعه را از آن خود دیدند، افراط را کنار گذاشتند وچهره شان را هویدا کردند. اعتماد و پاک بینی درجامعه بالا رفته بود، خانواده ها، حتادرخانواده های مذهبی، دختران به راحتی شب ها دیر به منزل بازمی گشتند ویا شب را دربیرون می گذرانیدند بدون این که مورد سئوال قراربگیرند. گروه های سیاسی آزاد بودند. برعکس، بخش کوچکی درحاشیۀ انقلاب و جامعه دست به خشونت می زدند که بعدها بازوان ضدانقلاب شدند. جنگ قدرت اما از همان ابتدا آغازشده بود. ضدانقلاب موفق شد باتشکیل مجلس خبرگان، به کمک ایادی پنهان و آشکار خود نظیر حسن آیت از هواداران مظفر بقایی که در کودتای 28 مرداد برضد مصدق با انگلستان همکاری داشت را به مجلس خبرگان روانه کند تا اصل ولایت فقیه را درقانون اساسی بگنجاند وسنگ بنای استبدادی جدید را بگذارد. نوبت به انتخابات ریاست جمهوری رسید، برعکس انتظارات ضدانقلاب، مردم کسی را انتخاب کردند که در خط استقلال وآزادی، یعنی انقلاب بود. همان کسی که آمریکا از قبل با بخشی ازرهبریت انقلاب شرط گذاشته بودکه دردولت انقلابی شرکت نداشته باشد. در این انتخابات در کل 94 درصد آراء به ملی گراها اختصاص یافت. به این ترتیب، ازدید سلطه گران، انقلاب در آزادی مردم به راهش ادامه می داد که این امر برای آنها قابل پذیرش نبود. طرحی را که پیش از این سازمان سیا در کشورهای دیگر انجام داده بود، یعنی گروگانگیری در سفارت خودش را این بار در ایران انجام داد تا بتواند بحرانی را به وجود آورد. در پی آن با چراغ سبزآمریکا و همکاری اروپا و ضد انقلاب و دست نشاندگان داخلی، صدام به ایران حمله کرد تا زمینه را برای استقراراستبدادی دیگر، یعنی تقویت راهکاری عملی برای به حاکمیت رسیدن ضدانقلاب داخلی وحذف منتخب مردم آماده سازد.

پردۀ دوم: از خرداد 1360 به بعد، کشور چهرۀ دیگری به خودگرفت. مردم سرگرم جنگ، از استقلال و آزادی خود غافل شدند. حاکمیت ضدانقلاب رفته رفته با اعمال خشونت وحذف جریانات استقلال و آزادی قوام می یافت. به بهانۀ جنگ وخرید اسلحه، رفت وآمد با دشمنان انقلاب نظیر اسرائیل و آمریکا شروع شد. فرصت مناسبی پیداشد تا دشمنان، دست به استخدام وسیعی برای عملیات جاسوسی خود بزنند. به این ترتیب، بخشی از حاکمیت را به خود جذب کردند که تاکنون هم درحاکمیت مستقرهستند. اکنون دوجریان، حاکمیت را تشکیل می دهند ویا به بیانی دیگر، قدرت را بین خود تقسیم کرده اند. یکی جریان استبدادی و دیگری، جریان وابستگی است که خواهان بازگشت به دوران قبل از انقلاب می باشد واغلب می گویند غلط کردیم انقلاب کردیم ویا آمریکا کدخدای جهان است وباید این کدخدائی را پذیرفت. به دلیل جدا بودن و دوری از مردم، این دوجریان به یکدیگرسخت محتاج اند و بقای یکی با بقای دیگری گره خورده است. جریان وابسته به مانند پلی عمل می کند بین ضدانقلاب داخلی و ضدانقلاب خارجی، جریان استبداد هم به دلیل استبداد، درنتیجه ضعف مدیریت به این پل نیاز حیاتی دارد. تحریم ها بر پایۀ همین نیاز برای به زانو درآوردن کل نظام صورت می گیرند. از نگاه دیگر، استبداد وضعف مدیریت، وابستگی اقتصادی را به کشور تحمیل کرده اند ونتیجۀ طبیعی آن هم تقویت جریان وابسته شده است. روحانیت هم طبق سنت خود در هردو جریان دستی مستقیم دارد وبا ضدانقلاب هم پیمان شده است. نتیجۀ این روند تا حال حاضر، بی اعتمادی عمومی، فقر اقتصادی، فقرفرهنگی، شیوع خشونت، خیانت، فساد و ....شده است. پردۀ اول را به کلی به ورطۀ فراموشی انداخته اند. سانسوری همه جانبه از سوی ضدانقلاب داخلی و خارج نشین و ضدانقلاب مسلط، پردۀ اول انقلاب را از دید عموم دور نگه داشته است.

دراین میان اما انقلاب سرکوب شده همچنان در قلب جامعه می تپد واین درحالی است که از دوجا سرکوب می شود. از یک سو، توسط هردو جریان حاکمیت ضدانقلاب داخلی و ازسوی دیگر، سلطه گران خارجی از راه های گوناگون مانند تحریم، تهدید، ترور، وتبلیغات توسط دست نشاندگانشان. این سرکوب دوجانبه همچون منگنه انقلابیون را در خود گرفته وحرکت را ازآنان ستانده است. البته دراین موردنقش سلطه گر خارجی بسیار کارسازترمی باشد به ترتیبی که هرگاه این نقش برآب شود، ضد انقلاب داخلی یارای مقاومت دربرابر موج انقلاب را نخواهد داشت. یکی از ترفندهای ضدانقلاب، به خصوص آن دسته که خودرا انقلابی نشان می دهد، جدا کردن جریانات اصلی انقلابی از هم می باشد. جریان استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی، با سلیقه های مختلف بسیار گسترده است. این جریان مهم و توانا، متشکل است از تفکر مذهبی، تفکر لائیک، حتا تفکر ضد دینی که به آسانی توانسته اند این تمایلات را از یکدیگر دور سازند. مبتکر اصلی این ترفند، سلطه گران خارجی هستند که قرن ها این سیاست را در مستعمرات خودشان به کار برده اند و نتیجۀ خوبی هم از آن گرفته اند. بنابراین تلاش جریانات استقلال و آزادی نباید لحظه ای از نقش اساسی ومخرب سلطه گران غافل باشند زیرا تا دست سلطه گری آنها از کشور قطع نشود، برفرض یک جنبش عمومی، باید به انتظار مستبدی دیگر باشیم. از این میان نقش خودفروشان وطنی هویدا می شود که چه محنت ها طی تاریخ معاصر بر مردم وکشور تحمیل کرده و می کنند.

اما اگر انقلاب را مانند مسیری تلقی کنیم که تشکیل یافته از آنچه قبل از انقلاب براین سرزمین گذشته تا ابتدای انقلاب، و از ابتدای انقلاب تا امروز، به این نتیجه می رسیم که انقلاب راه خود را به آرامی می پیماید، که استقلال و آزادی با ناخودآگاه مردم عجین است و در خودآگاه آنان روز به روز بیش از پیش جا پیدامی کند. باید به ضد انقلاب، به خصوص سلطه گر اجنبی از زبان حافظ گفت : ای که مهجوری عشاق روا میداری ...عرض خود می بری وزحمت ما می داری.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر