مقصرکیست؟
با دوستی در مورد اوضاع اجتماعی صحبت می کردیم
که چرا باوجود جامعه متنوع و گسترده کشور ووجود تعداد زیاد و قابل توجه تحصیل کرده
ها و از آن مهم تر تعداد زیاد فعالان سیاسی و مدنی نسبت به کشورهای دیگر، شاهد
چنین بلائی هستیم. آن دوست ناگهان پرسید به نظر تو چرا ایران به آزادی نمی رسد؟
گفتم چند روز پیش برحسب تصادف در اینترنت به فیلمی برخوردم از برنامه ای به نام
پرگار که در تلویزون فارسی بی بی سی ساخته و پخش می شود. بحث در مورد خوبی یا بدی براندازی
و اصلاحات و ... بود. کنجکاو شدم و آن فیلم را دیدم. سه ایرانی تحصیل کرده از سه
جناح سیاسی در آن شرکت کرده بودند که البته مجری ایرانی هم آنان را رهبری می کرد. از
ابتدای انقلاب سخن رفت و از حکومت موقت بازرگان و بعد تغییر ماهیت اوپوزیسیون از
آن زمان به این سو. و بر حسب معمول، از بزرگترین حادثه بعداز انقلاب که انقلاب را
به ضدانقلاب برگرداند و آزادی را به استبداد متحول کرد سخنی نرفت. می دانیم چندماهی
از انقلاب نگذشته که خمینی به ضد خمینی تحول کرد. برعکس، در آن حادثه ملت انقلابی
باری دیگر بر انقلاب خویش تاکیدکرد، آن تاکید هشداری هم به خمینی و همدستان اوبود
تا به انقلاب باز گردند که بازنگشتند. آن حادثه تاریخی، اولین انتخابات ریاست
جمهوری بود که آن را درآن برنامه در پرده ضخیم سانسور پنهان کردند. سال و اندی از
انقلاب نگذشته، با کودتائی آشکار برضد تصمیم مردم، برگ جدیدی از تاریخ ایران ورق
خورد که نتیجه آن این نظام مخوفی است که شاهد آنیم. در حقیقت، آن انتخابات و این
کودتا عناصر اصلی ساختمان نظام ولایت مطلقه فقیه ووضعیتی که درآن قرارداریم را
تشکیل میدهند که اهمیت آن کم تر ازخود انقلاب نیست، و باید به صورت مستمرمورد
تحلیل دقیق قرارگیرد. توضیح این که، آن انتخابات حاصل انقلاب و استقلال و آزادی
مردم در تصمیم گیری، و کودتا حاصل همدستی ضد انقلاب برای استقراردوباره استبداد
بود. از او پرسیدم چرا این حادثه بزرگ که در فاصله زمانی شانزده ماه به انجام رسید
را تمامی جناح های سیاسی سانسور میکنند؟ خرد حکم میکند که برای هرتحلیل سیاسی
درمورد ساختار سیاسی کشور، به دنبال جواب این سئوال بگردیم که در عین حال، جوابی
هم برای سئوال بالا خواهدبود.
به او گفتم یکی از دلائل این سانسور خوی سلطه
گری است که میتواند عارضه نخبه گرائی باشد. ازدید سلطه گر، مردم نباید تصمیم
بگیرند. استقلال و آزادی با سلطه گری نمی تواند همساز باشد. انقلاب هم باسلطه گری
دمساز نیست. بنابراین باید مردم را از باور به خود بازداشت و آنان را از یادآوری دوران
برانگیختی و توانائی شان محروم گرداند تا استقلال و آزادی درآنان سرکوب شده بتوان بر آنان سلطه جست. واین پدیده در سرتاسر
تاریخ ما از سوی روحانیان و روشنفکران و صد البته، سلطه گران اجنبی به چشم میخورد.
بر عکس آن، نقش روشنفکر فعال در سیاست و جامعه مدنی یادآوری این اعصار پیروزی مردم
در استقلال و آزادی است که دراین راه، سلطه گران، نادر افرادی که در این خط بودند
را قربانی یا ناکارآمدکرده اند.
به اوگفتم در طول تاریخ ما، روحانیان برای سلطه
بر جامعه، خود را قیم شرعی مردم دانسته که از نظر آنان ناقص العقل هستند و حق چون و چرا در احکام را
ندارند و به همین دلیل هر چه آنان حکم می کنند مردم وظیفه شرعیشان بوده و هست که بدان عمل نمایند. و
هرگاه اندیشمندی اقدام به روشنگری مردم میکرده، کافر، مرتد یا زندیق شمرده می شده
و حکم به مرگ او می دادند. هزاران دانشمند جان خود را دراین راه از دست داده اند.
سلاطین وکنشگران سیاسی هم به نوبه خود یا به کمک روحانیان درباری هر مخالف سلطه
گری را از سر راه برمیداشتند. سلطه گران خارجی هم به نوبه خود برای استقرار و
استمرار سلطه خود، توطئه های فراوانی را در کشور ما به اجرا گذاشته اند که قابل
شمارش نیستند. اما آنچه که در این میان اهمیت دارد، همدستی ایرانیان با آنها است. از
به قتل رساندن سرداران وطن دوست و مستقل ورشیدی همچون رئیسعلی دلواری به دست
مزدوران وطنی انگلیس دریک ده کوچک دربوشهر گرفته تا خارج کردن غلات ازکشور و ایجاد
قحطی وبه کشته دادن نیمی از جمعیت - در زمان اشغال کشور- توسط انگلیسها و همدستان
وطنی آنها نمونه هائی از این دست اند. همچنین است توطئه هائی بر ضد دولتمردان
آزادی خواه و استقلال طلبی همچون امیرکبیر و مصدق و کوتاه کردن دست آنان از مدیریت
کشور و گماردن مزدوران و دست نشاندگان خود به جای آنان. وهمانطور که دربالا گفته
شد، آخرین آن یعنی کودتای خرداد 60 از آنجا اهمیتی یگانه وتاریخی دارد که سلطه
گران، هم منتخب مردم و هم مردم وهمچنین انقلاب آنان را یکجا نشانه رفتند وبا ایجاد
جنگ موفق شدند بر مردم تسلط یابند و استبداد را بازسازی کنند.
صورت مدرنیزه شده این توطئه ها، اکنون به صورت
اخبار جعلی و سانسوروپخش ضداخبار توسط همین کنشگرانی صورت میگیرند که مثالش در
بالا آمد. به او گفتم تا به حال از خود پرسیده ای دلیل سانسورکردن این دوره سرنوشت
سازاز تاریخ ایران در داخل و در خارج کشور چیست؟ اگر این حادثه نبود، برای نمونه،
کشتار سال 67 هم نبود، اما هرساله به حق سالگرد آن کشتار وحشیانه ازسوی تمامی
جریانات مخالف نظام حاکم و رسانه های بیگانه یادآور میشود، ولی حاشا از اشاره
کوچکی به آن حادثه بزرگ! عزای سالگرد کشته شدگانمان را میگیریم، اما عزای ازدست
دادن استقلال و آزادیمان را نمیگیریم و حتا آن را به راحتی درپناه سانسوربه فراموشی
می سپاریم. مجموعه نظام حاکم علاوه بر روحانیان سلطه گر که منتخب مردم را به هفت
بار اعدام محکوم کردند، تمام کسانی که قدرت را در این حاکمیت چهل ساله بین خود
تقسیم کردند، در کودتا بر ضد مردم شرکت داشتند. چگونه میتوان از آنها انتظار داشت
که این خیانت بزرگ به مردم را سانسور نکنند و به فراموشی نسپرند؟ سلطه گران جهانی
هم بامدرنیزه کردن ایجاد قحطی، تحریم ها را جایگزین آن کرده اند تا فرصت اندیشیدن
و عمل را از مردم گرفته، بتوانند در یک معامله، به نوبه خود بر حاکمان مستبد مسلط
گردند. به این دلایل، آن دوره پر افتخار تاریخ ایران، یعنی انقلاب وحاصل اولین
انتخابات ریاست جمهوری که تاکیدی دوباره از سوی مردم بر استقلال و آزادی بود را در
لفافه سانسور پیچیده اند. می بینیم مسببین اصلی دست نیافتن مردم به آزادی، باوجود
ظاهر نامتجانس، همین کنشگران سیاسی و روحانیان سلطه گری می باشند که در این مورد
باسلطه گران اجنبی هم صدا و هم دست هستند.
علت سانسور این مقطع از جریانات بعد از انقلاب، جنایت رژیم در خرداد 60 و کودتا و... دلائل زیادی دارد که زمان پرداختن بآن از حوصله این نوشتار خارج است. اما یکی از دلائل واضح و مشخص آن این بود که ، از همان ابتدا کسانیکه مدعی بودند پیرو خط شادروان دکتر مصدق هستند ، در آغاز توهین بمصدق از طرف خمینی سکوت کردند و از کنار آن ردشدند. و اشگال دوم در زمانیکه وارد مبارزه با خمینی و نظام ملایان شدند هم از خط و روش سیاست مصدق ک میتوانست بهترین انتخاب برای مبارزه با نظام آخوندی باشد دور شدند و روش دیگری اتخاز کردند واین شد که متا سفانه جنایت های رژیم ملایان که پایه واساس آن از قبل بود ولی از بعد از خرداد60 شدت گرفت در سال 67 منجر بآن کشتار بزرگ شد. بنظر من اگر پیروی از روش و سیاست شادروان مصدق میشد، روند مبارزه بفرم دیگر ورق میخورد.
پاسخحذفکاربر گرامی، ربط زیادی میان پاگذاشتن بر انتخاب مردم و توهین به مصدق و جواب ندادن به آن نمی بینم. هدف از این نوشته ربطی به اشخاص ندارد. هدف احترام نگذاشتن به رای مردم و سکوت مدعیان دمکراسی بر این کودتا است. حالا کسی به مصدق ناسزا بگوید، بداخلاق است و جواب دادن به او جزء واجبات نیست به خصوص این که مصدق خودش هم زنده بود به این مسائل جوابی نمیداد. در زمان نخست وزیریش به وزارت کشور دستور داده بود هرکسی که در مطبوعات به او ناسزا بگوید حق ندارد او را تعقیب کند. به نظر من ایران زمان مصدق با ایران آن روز و ایران امروز فرق دارد. خط همان استقلال و آزادی است اما روش ها با در زمان و مکان میتوانند تغییر کنند. ممنون از کامنت شما
حذفشما در مطلب خود گلگی کردید چرا جریانات خرادا 60 صحبتی از آن نیست و من کوتاه بیکی از دلائل آن پرداختم. هموطن عزیز چند نکته لازم بتذکر است.
پاسخحذف1 در پیشرفت یک مبارزه روش نقش بسیار مهمی را دارد.من روی سخنم با کسا نی است که مدعی پیروی از سیاست مصدق خودرا میدانند ، اضافه کنم من خودم بر این باور هستم که در موقعیت کنونی ایران روش و اندیشه شادروان مصدق تنها راه گشای ایران از این بحران میباشد. زیرا روش های دیگر امتحان خود را داده اند. فراموش نشود وقتی صحبت از روش وراه مصدق میشود، منظور این نیست که در انتخاب را مبارزه با استبداد ما کپی از کار او بکنیم. طبیعی است زمان فرق کرده و هر زمانی نوع مبارزه خودش را طلب میکند.اینجا صحبت از انتخاب روش میباشد.
از همان آغاز کار کسا نیکه خود را پیرو راه مصدق میدانستند از خط و روش او خارج شدند و با این باور که رفتن بطرف اسلام و با پرچم دین میتوان مبارزه را پیش برد،
شیپور را از سر گشادش زدند. حال خواهید گفت مصدق مسلمان بود قرآن در جیب داشت و... بمنکر اینکه مصدق مسلمان بود لعنت ، اما او هرگز بر این باور نبود که دین در سیاست دخالت کند و او خود نیز چنین نکرد. یک نمونه بشما اشاره میکنم، رجوع کنید به خاطرات آخوند خائن فلسفی در خاطراتش آنجا که بر خورد با بهائیت را پیشنهاد میکند.
2 اینکه شادروان مصدق با مخا لفین خود دررسانه ها چگونه برخورد میکرد پدیده دیگری است او آزادی خواه بود و درزمان حیات خود خودش آگاه بود چگونه جواب ناسزا گوئی را بدهد، اما بعد از مصدق دروغ و تحمت زدن باو که با هدفی مشخص مطرح میشود ، سکوت در مقابل آن خیانت بتاریخ است .کسا نیکه چنین میکردند با این روش دو هدف داشتن یکی سیاست و روش اورا تخریب کنند زیر لوای پرچم اسلام و دین ، دوم حقانیت خود را برای حکو مت کردن بر ملت ثابت کنند.
بهرحال بگذریم . شادروان مصدق باسلاو اعتقاد داشت ولی ناینکه اسلام را بعنوان یک راه گشا برای مشگلات وطن مطرح کند بله بصنت های جامعه هم احترام میگذاشت و رعایت آنرا میکرد.
کاربر گرامی
حذفباتشکر از اظهار نظرشما. اما شما زیاد ازراه مصدق می نویسید اما مشخص نمیکنید راه مصدق چیست؟ به نظر میرسد قصد بالابردن مصدق را دارید برای زدن بر سر کسانی دیگر بدون اینکه راه مصدق برایتان روشن باشد. دوران مصدق دورانی بود که مسئله اساسی ایران وابستگی و زیر سلطه بودن بود. مصدق هم با تکیه بر اصول استقلال و آزادی به مقابله با استبداد ووابستگی قیام کرد. این بود راه مصدق. در اول انقلاب ما نه مسئله استقلال داشتیم و نه هنوز مسئله ای به نام آزادب به آن صورت. تمام احزاب و تفکرات آزاد بودند. رفته رفته و به سرعت ترس از استبداد مذهبی نزد آزادی خواهان بالاگرفت. حالا شما می فرمائید می بایستی به جنگ انگلیس و شرکت BP می رفتند یا با استبداد مذهبی مبارزه می کردند؟ و با استبداد مذهبی جز با مذهب امکان مبارزه هست؟ اگر هست بفرمائید چگونه؟ زیرا اگر راه حلی عملی دارید هنوز دیر نشده است. بفرمائید تا آیندگان به آن راه بروند.
در حیرتم چکونه از نوشتار من این برداشت را میکنید، جایگاه مصدق در تاریخ ایران مشخص میباشد و نیازی باینکه کسی بخواهد ایشان را با لا و پائین بیاورد نیست.من سعی براین دارم که برای شما روشن کنم علت اینکه مخالفین نظام آخوندی نتوانستند در میان مردوم پایگاه پیدا کنند و التر ناتیو بشوند، (فراموش نشود منظور از نیروهای مخالف آنها ئی هستند که خود را بعنوان طرفداران مصدق مطرح میکنند نه گروهائیکه بنوعی امتحان خود رادادهان)را روشن کنم.یک اشتباه بزرگ در روش مبارزه با استبداد کنونی انتخاب روش مذهبی میباشد که گویا مورد نظر شماست در حقیقت شیوه مبارزه مذهب علیه مذهب اتخاز شده و دیدیم که نتنها موفقیتی هم کسب نشد بلکه زمان طولانی هم از آن گذشت نتیچه نیآورد . از کجای نوشته من شما برداشت کردید که نوشته باشم همانند زمان مصدق باید مبارزه کرد ، منظور من اخلاق مصدق و نوع رفتار او میباشد . مصدق میدانس غیر از دربار محمد رضا و انگلیس امریکا عده ئی از آخوند ها هم در کودتا دست داشتند. اما او با آخوند و حربه مذهب با آنها وارد کارزار نشد تکیه بر نیروی مردم داشت و بای او حقوق همه ملت ایران مطرح یود.
پاسخحذفشما بمن میگوئید راه مبارزه نشان دهم ، من معتقدم نوع مبارزه را خود مردم انتخاب میکنند و ما در این چهل ساله که مردم با رژیم مبارزه میکنند ویا مخالفت خود را نشان میدهند توسل بمذهب نشدند چون میدانند و آگاه شدهاند در مذهب راه حلی نیست . دقت کنید مردم چگونه باید بپزیرند ، وقتی کسی بگوید دین از دولت جداست ولی بخواهد با حربه مذهب با نظامی که خود را نظام مذهبی میداند مبارزه کند. اول سوآلی که مطرح میشود این است که چگونه میتوان اعتماد مردم را جلب کرد ملت مار گزیده را.
هم وطن عزیز
پاسخحذفاز موفقیت مبارزه با رژیم حاکم نوشته اید، آیا مصدق موفق شد؟ نه. بنابراین هدف خط مصدق بیرون نرفتن از اصول بود و به موفقیت بهای دوم را میداد. از اخلاق مصدق نوشته اید، مصدق شخصیتی بود بسیار پاک و بااخلاق و شکی درآن نیست. آن خصوصیات به خودش تعلق دارد و به همین دلیل مصدق شد. شما اگر انتظار دارید همه مصدق باشند انتظار بیهوده ایست. اما او از خودش اصولی برجا گذاشت که پیروان باید از آنها پیروی کنند. در مورد مذهب علیه مذهب نوشته اید که نتیجه نداده است. من باشما هم عقیده نیستم. این روزها عاشورا است و تحولی که در بعضی عذاداری ها شده است نشان میدهد که این روش موثر است.
اما ننوشته ای چه راهی را برای مبارزه پیشنهاد میکنید؟ از شما دعوت میکنم مقاله بعدی را بخوانید که در این مورد است.