از نگاه تاریخ، مدت زمان زیادی از انقلاب مردم که برای استقلال و آزادی رخ داد نگذشته است. درگرماگرم تغییر رژیم، ضدانقلاب داخلی با ارتباط با سلطه گر بیگانه به تکاپو افتادند وجوانۀ انقلاب را دزدیدند. ازهمان زمان، باپشتوانۀ دلارهای نفتی، به جذب دغلدوستان همت گماشتند ودرکمترین زمان حاکمیت ومدیریت واقعی به دست این مدیران جاه طلب ومگس صفت واختلاسگر و دزد افتاد تا برشیرینی دلارهای نفتی بنشینند وادامۀ روند اقتصادی نظام سابق را تضمین کنند. اکنون که دلارهای بادآورده از ثروت ملی کم پشت شده وپرده از ذات فاسد نظام به کنار رفته است، چشم ها از ندرت پول بادآورده بازشده اند و به محاکمۀ دزدان دم دستی مشغول شده اند تا تمامی گناهان اصلی را به گردن مشتی چابلوس بیندازند. حاصل این فاجعه را امروز می بینیم. حاکمیت روحانیت، دین گریزی، فساد، گسستگی اجتماعی، مدیریت فاسد وجدا از مردم، نفوذ بیشتر تصمیمات ضدانقلاب خارجی بر حاکمیت و مدیریت ضدانقلاب داخلی، و... چیززیادی از استقلال و آزادی بر جای نگذاشته اند. اکنون کشوربا نارضایتی عمومی روبرو می باشد. نارضایتی در میان کارگزاران حاکمیت، بازوان دیروز و امروزضدانقلاب، نیروهای نظامی، روحانیت منفورشده، کارگران، فرهنگیان، دانشجویان، بسیجیان، و... آشکارشده اند. حاکمیت راه حلی دردرون نظام پیش رو ندارد، دراین اوضاع بد اقتصادی، برای بهبود اوضاع، امیدی به دغلمدیران چاپلوس واختلاس گرنمی تواند داشته باشد.
هربار که نشانه
های تازه ای از ناتوانی و بن بست حاکمیت ونارضایتی عمومی هویدا می شوند، درراستای
سیاست های امنیتی نظام، تشنگان قدرت وابسته به بیگانگان به تکاپو می افتند و
اطلاعیه می دهند وفیلم تبلیغاتی انتشار میدهند ورسانه های بیگانه هیاهو به پا
میکنند که گوئی نظام حاکم دم موت است و باید تا تنورداغ است، خمیر را چسباند.
غافلند از اینکه این نارضایتی، نارضایتی "انقلاب" از ضدانقلاب است وربطی
به شخص و گروه وجریانات سیاسی ندارد. ازدید جامعه، ضدانقلاب چهره گشوده و دروغ های
چهل ساله اش برملا شده است. بیگانگی روحانیت حاکم با دین هویدا گشته و اعتماد مردم
را ازدست داده، و ضدیت خود را باانقلاب آشکار کرده است. انقلابی که درپی استقلال و
آزادی، رژیمی وابسته به سلطه گران بیگانه را ازسر راه برداشت، چهل سال است به دست
ضدانقلاب داخلی و خارجی تحت سانسوری همه جانبه قرار دارد. و غافلند از اینکه سانسور
انقلاب و سر خود را زیر برف بردن، موجودیت آن را نمیتواند ازمیان بردارد زیرا وجود
آن در خودآگاه و ناخودآگاه وجدان جامعه حضور دارد. مگر ممکن می شود این حادثۀ بزرگ
را از وجدان جامعه با سانسورو خودسانسوری پاک نمود؟ موجودیت این نظام، با تمامی
فساد وناکارآمدی آن، مرهون ادعائی است که در مورد انقلابی بودن خودش بیان می کند. جامعه
وجدانی دارد وافراد آن جامعه هم وجدان های خود را داراهستند. وجدان جامعه هم زمان
با رفتن و مردن وتغییر وجدان های افراد آن جامعه تغییر نمیکند. از مشروطه که سلطه
گربیگانه بادستیاری ایادی داخلی وبخشی از روحانیت، استبداد ووابستگی را بازسازی
کرد، تا مرداد سی و دو ونخست وزیری مصدق قریب پنجاه سال با وجود سانسور، وجدان
جامعه زنده ماند تا با همان آمال سربرآورد. و از آن تاریخ که بازهم سلطه گر خارجی
با همکاری وطن فروشان داخلی به کمک بخشی از روحانیت، وابستگی واستبداد را پابرجا
کردند تا انقلاب، همان وجدان با همان شعار، خود را نمایاند و نشان داد که وجدان
جامعه، جدا از وجدان های فردی عمری دراز دارد. واین بار، برعکس گذشته، این روحانیت
وطنی بود که ضدانقلاب سلطه گر را به مدد گرفت تا انقلاب را ازرشد باز دارد و
استبداد دینی را مستقر گرداند. ضدانقلاب حاکم هنوز در درون خودش، از حضورانقلاب می
هراسد واز آن وحشت دارد. به هروسیله، واژۀ انقلاب را رها نمی کند وخود را به آن
منتسب میکند، اما تاب استقلال و آزادی را نمی آورد، درحالی که میداند محتوای
انقلاب، یعنی اصول استقلال و آزادی اند که اصیل و ماندنی هستند، نه نام آن. به
هرحال، این امر نشان میدهد که انقلاب زنده است و ضدانقلاب مرده ای است که نقش زنده
را بازی میکند.
مضحک تر ازاینها
آن بخش از ضدانقلاب است که هوای قبل از انقلاب را درسر می پروراند و به خودی خود،
یکی از عواملی شده برای دوام ضدانقلاب حاکم که از بد روزگار، از همان جنس است. این
حاکمیت، هراز چندی که لازم باشد، برای ترساندن مردم از بازگشت به قبل از انقلاب
وتمکین به استبداد حاکم، کارنوال رضاشاه روحت شاد راه می اندازد و ساده لوحان
بیگانه را به جنجالی که یکی دو روز بیشترهم دوام نمی آورد به تکاپو وا می دارد. نظام
حاکم، بااین ترفندهای تبلیغاتی که تنها تخصص روحانیان است باالقاء ترس موفق شده
عمر خود را دراز کند. البته که مکمل این تبلیغات همانطور که در بالا آمد، سانسور
جریان انقلاب، یعنی خط استقلال و آزادی می باشد که هم از سوی نظام و هم از سوی
ضدانقلاب وابسته و همچنین از سوی سلطه گران بیگانه حمایت میشود. نفس خود این سانسورفراگیر،
گواهی روشنی ازآگاهی عمومی و وحشت وهراس آنها ازحضور و وجود انقلاب در متن جامعه
می باشد.
هدف ازدرسانسورقرار
دادن جریان استقلال و آزادی توسط حاکمیت روشن است. ابتدای انقلاب، اعلام کردند که
هدفشان از کودتا، حاکم کردن اسلام فقاهتی می باشد، یعنی حاکمیت روحانیت، حاکمیتی
که با استقلال و آزادی یعنی با انقلاب در تضاد می باشد. و ازآن روشن تردشمنی
ضدانقلاب وابسته می باشد که ازیک سو کارگزار بیگانگان است وازسوی دیگر به دنبال
قدرت می باشد. دعوای این دودسته ضدانقلاب بر سر قدرت وچپاول ثروت های ملی است که درعمل
هم چه در رژیم سابق و چه بعد از انقلاب شاهد آن بوده وهستیم. سلطه گران بیگانه هم
در طول تاریخ نشان داده اند که همواره دشمن استقلال واستقرار دمکراسی در کشورهای تحت
سلطه بوده اند. این دشمنی را با کودتاها و تجاوزهای نظامی و غیره درتاریخ ثبت کرده
اند. و دست نشاندگان خود را درماندن درحاکمیت همه گونه حمایت کرده اند واین درحالی
بوده که آن حاکمان هرگزمورد اعتماد و حمایت مردم نبوده اند. معلوم نیست تاچه زمانی نظام حاکم قادرخواهد بود
این نقش زنده بودن مصنوعی را بازی کند، اما آنچه مسلم می باشد این است که رفتنش،
بودن وحضور انقلاب را هویدا میکند ومقدمات حاکمیت مردم برقرار می شوند. بدیل نظام
ضدانقلاب، وجود دارد وآن"انقلاب" است که هم در وجدان جامعه وهم دربخش
بزرگی از کنشگران در حاشیه رانده شده زنده است واحتیاجی به ساختن بدیل نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر