این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۳۹۳ بهمن ۲۱, سه‌شنبه

توهم دمکراسی و واقعیت انقلاب


در صورتی مفهوم اوپوزیسیون را در جامعه کنونی ایران به مثابه ضدیت با استبداد حاکم تلقی کنیم، می توان تلویحا به این نتیجه رسید که تفکر و نظر و خواست وآرمان اوپوزیسیون دمکرات، داشتن یک جامعه دمکراتیک می باشد. برداشت از مفهوم دمکراسی اما، در میان عموم، عوام و خواص، این است که مردم بتوانند آزادانه سخن گویند، بنویسند، و عقاید خود را ابراز دارند. حاکمان خود را انتخاب نمایند، و در صورت لزوم، بتوانند به دور از خشونت، آنان را از پستی که گمارده اند، برکنار کنند. با اندکی عدالت بتوانند تامین مالی داشته و آزادانه هر دین و مذهبی را داشته باشند و هر شغلی را که می خواهند انتخاب نمایند و....
در صورتی مفاهیم بالا را قبول داشته باشیم، دمکراسی یا مردم سالاری با قانون اساسی فعلی در تعارض قرار می گیرد. زیرا این قانون اساسی تمامی سرنوشت مردم و کشور را در چهارچوب مذهب شیعه به قشراندکی از آن، یعنی روحانیون، و باز هم قشری کوچک تردر داخل آن که قائل به ولایت فقیه هستند وا می گذارد. این سامانه حاکمیت استبدادی و کفرآمیز در اواخر قرن بیستم، درپی یک انقلاب مردمی با شعار استقلال و آزادی، برپایه یک رفراندم آزاد توسط ملت مورد تایید قرار گرفت. چرا ملتی پس از رسیدن به استقلال و آزادی که به قیمت جان خود به آن دست یافته، چنین ذلتی را برضد آرمان خود، با دستان خود، برخود تحمیل می کند؟ اگر چشم هایمان را بر واقعیت ها نبندیم، به بیان دیگر، کفرنورزیم، شاید با خردورزی و تامل بتوانیم بدون تعصب، کاستی ها را شناسائی و به رفع کم بودها همت کنیم بلکه مردم و کشوررا از نابود شدن رهاسازیم.
به تحقیق، انقلاب ایران انقلابی بی نظیر بود. بی نظیر بود زیرا تمامی اقشار در آن شرکت داشتند، حتا شخص شاه، که صدای انقلاب را شنید. نیروهای مسلح نظامی و انتظامی، کارگران، کارمندان، پیشه وران، شهری و روستائی، دانشجو و دانش آموز، معلم و استاددانشگاه، نویسنده و هنرمند و... همه وهمه یک صدا به دنبال گم شده خود، سراسیمه، در کوچه و خیابان استقلال و آزادی را صدا می زدند. در 22 بهمن قدم اول پیروزی را جشن گرفتند تا به خانه هایشان بازگردند و زندگی روزمره را این بار با احقاق حقوق خویش از سر گیرند.
توطئه های داخلی و خارجی بسیج شدند تا جای خالی مردم را پر کنند و آنان را به عزای استقلال و آزادی بنشانند. حسن آیت به نیابت حزب زحمتکشان مظفربقائی که پیش ازاین در کودتای 28 مرداد برضد مصدق، مطامع انگلیس را یاری رسانده بود، طرح اصل ولایت فقیه که در پیش نویس قانون اساسی وجود نداشت را تقدیم مجلس خبرگان کرد. این پیشنهاد به تصویب رسید و خیال دشمنان خارجی و داخلی دمکراسی در ایران آسوده گشت تا این که در انتخابات ریاست جمهوری، باردیگر مردم با قاطعیت به جریان استقلال و آزادی و به مخالفت با ولایت فقیه رای دادند. این امر سلطه گران و مستبدان داخلی را گران تمام شد زیرا متوجه شدند که مردم همواره به دنبال گم شده خود، استقلال و آزادی هستند. این بار جنگی سنگنین را به ملت تحمیل کردند تا در سایه آن، ودر غیاب مردمی که سرگرم دفاع از مام وطن بودند، و در پناه خشونت ناشی از جنگ، استبداد بتواند استقرار یابد. یکی از موانع جدی این استقرار، رای مردم، یعنی منتخب مردمی  بود که می بایستی از سرراه بر می داشتند.
به این ترتیب، کودتای خرداد 1360 که یک هدف بیشتر نداشت، وآن به سخره کشیدن انتخاب ملت بود، به دست اکثریت کنشگران و فعالان سیاسی به وقوع پیوست. نیروهائی که دراین کودتای ضد دمکراسی شرکت مستقیم و غیرمستقیم (نظیر سکوت) داشتند، یعنی اصول گرایان فعلی، اصلاح طلبان فعلی، حزب توده واقمارش نظیر بخشی ازچریک های فدائی خلق، ملی-مذهبی ها و نهضت آزادی و...مجموعه ای بزرگ را تشکیل می دادند که هرکس، حتا خمینی را از ایستادن در برابر آن باز می داشت. به این ترتیب، به دلیل غرابت عمده فعالان و کنشگران سیاسی با انقلاب مردم، پیروزی مردم نتوانست به اجرا درآید و به اعتماد مردم خیانت شد.
می دانیم شاه، به خصوص بعداز کودتای 28 مرداد، با تجاوز از قانون اساسی حکومت می کرد. این حاکمیت خلاف قانون، یعنی حکومت استبدادی خود را توسط کنشگران و فعالان سیاسی و اجتماعی کشور به اجرا می گذاشت. از افسران بلند پایه ارتش تا هیئت وزیران ومدیران و اساتید دانشگاه و... گرفته تا مقامات پائین تر چرخ استبداد را به حرکت درمی آوردند. دراین میان، سلطه گران هم همواره سامانه استبدادی را یاری می رساندند. پس از انقلاب، خمینی همان راه را به نام ضرورت های جامعه انقلابی ادامه داد. می دانیم اما این بار توسط افراد معدودی از کنشگران و فعالان سیاسی نظیر بازرگان و طالقانی و بنی صدر و... تذکراتی به اوداده می شد ومخالفت هائی صورت می گرفت. بااین وجود چرخه استبداد با سرعتی تندتر از خمینی در سطح جامعه و توسط جریان وسیعی ازکنشگران و فعالان سیاسی و این بار مذهبی، حرکت می کرد. حرکت این جریان استبدادی که جناح های مختلف را دربر می گرفت، چنان قوی و گسترده بود که قانون اساسی استبدادی ولایت فقیه در برابر آن تاب مقاومت برید و دست به اصلاح آن زدند و آن را به ولایت مطلقه ارتقاء دادند. این چنین از آن انقلاب استقلال و آزادی که پایه های اصلی دمکراسی را تشکیل می دهند، نظامی استبدادی، که برازنده اکثریت کنشگران و فعالان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی کشور می باشد ساخته شد.
این نظام نه می توانست توسط یک نفر(خمینی) ساخته شود، نه ساخته "آخوند" است و نه دین. تمامی نظام های استبدادی، حاصل مستقل و آزاد نبودن اکثریت نخبه های جامعه می باشند. آزاد و مستقل بودن یعنی به خود متکی بودن و به خود باور داشتن. خاصیت یک حاکمیت استبدادی در این است که مستبد، نقش مقسم قدرت را بازی می کند. در یک حاکمیت استبدادی، افراد بی عرضه با فریضه کردن چاپلوسی، به راحتی رئیس ووزیر می شوند، وکیل می شوند و به مدیریت های مختلف دست می یابند و ثروت های ملی را با همان راحتی صاحب می شوند. بی دلیل نیست که تفکر استبدادی، حاکمیت خمینی را به دو دوران تقسیم می کند. "دوران سیاه" دوران کوتاهی بود که در اولین انتخابات ریاست جمهوری، او به رای مردم احترام می گذاشت و از منتخب آنان حمایت می کرد. و "دوران طلائی" از زمانی شروع می شود که به سران حزب جمهوری اسلامی اجازه تقلب در انتخابات را صادر کرد.
بنابراین، محال است در کشور اجازه داده شود فردی مستقل به مقامی برسد و کشور را از فسادی که نتیجه محتوم استبداد است، رها سازد. در این جهت بود که بعداز کودتای خرداد 1360، اقمار استبداد، جوانانی که در "دفاتر همکاری های مردم باریاست جمهوری" فعال بودند را جذب، و آنان را به همراهی با استبداد توجیه نمودند که این خیانت مسلما در تاریخ ایران ثبت خواهد شد. به واژه های عوام فریبانه ای نظیر اصلاحات باور نداشته باشید. وعده های آنان چه بر اصلاحات و چه درفسادزدائی و عدالت و آزادی دروغ اند، زیرا این مفاهیم با نظام استبدادی جورشدنی نیستند و تجربه این 36 سال کافی به نظر می رسد برای اثبات دروغ بودن این وعده ها. این کنشگران که باتاسف هنوز عمده کنشگران کشور را تشکیل می دهند، در استبداد فرسوده شده اند وبا فریب دادن نسل جوان سرپا هستند. اینک جوانان ایران باید خود را از چنگال این استبداد زدگان رها سازند. استقلال و آزادی را تمرین کنند واز خود نسلی بسازند که کشور را در دمکراسی و عدالت اداره نماید. واین همان پدیده ایست که کشوربا سپری کردن بیش از یک قرن انقلابی همواره به آن احتیاج دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر