این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۴۰۳ آذر ۹, جمعه

شکست یا پیروزی؟

 در پی مداخله سلطه گران، آتش بس موقتی میان لبنان و اسرائیل، به شرط تکرار آن در نوار غزه برقرار شد. رسانه ها از همه رنگ تحلیل های خودشان را ارائه کرده اند و فضای مجازی هم هریک در خور آرزوها و امیال خود، آن تحلیل ها را به رنگی باز نشر داده و میدهند. هرکسی از ظن خود آنچه را که آرزو می کرد و می کند در مورد شکست یا پیروزی میان این دو جبهه با استناد به داده هائی که میل او را ارضاء کنند، اظهار نظر می کند. بخشی شادند از پیروزی اسرائیل و بخشی شاد از پیروزی حزب الله. آنچه دل من را به خود مشغول کرد، یافتن ریشه این افتراق شادی ها بود که نا گهان مرا به یاد این شعر زیبای فریدون مشیری انداخت:

گفت دانایى که گرگى خیره سر         هست پنهان در نهاد هر بشر 
لاجرم جارى است پیکارى بزرگ         روز و شب مابین این انسان و گرگ 
زور بازو چاره این گرگ نیست             صاحب اندیشه داند چاره چیست 
اى بسا انسان رنجور و پریش            سخت پیچیده گلوى گرگ خویش 
اى بسا زورآفرین مردِ دلیر                 مانده در چنگال گرگ خود اسیر 
هرکه گرگش را دراندازد به خاک         رفته رفته مى‌شود انسان پاک 
هرکه با گرگش مدارا مى‌کند             خلق و خوى گرگ پیدا مى‌کند 
هرکه از گرگش خورد دائم شکست     گرچه انسان مى‌نماید ،گرگ هست 
در جوانى جان گرگت را بگیر              واى اگر این گرگ گردد با تو پیر 
روز پیرى گرکه باشى همچو شیر       ناتوانى در مصاف گرگ پیر 
اینکه مردم یکدگر را مى‌درند             گرگهاشان رهنما و رهبرند 
اینکه انسان هست این سان دردمند   گرگها فرمان روایى مى‌کنند 
این ستمکاران که با هم همرهند        گرگهاشان آشنایان همند 
گرگها همراه و انسانها غریب             با که باید گفت این حال عجیب

در فضای سیاسی آنچه مشاهده می شود، بسیار اندک است اظهار نظری که منطقی و بر پایه موازنه منفی، یعنی خارج از روابط قوا ابراز شود. گوئی این گرگ در این حادثه، پیروزی خود را جشن می گیرد. تا صاحب خود را از واژه هائی مانند تجاوز، خیره سری، توسعه طلبی، فاشیسم، نسل کشی، کشت و کشتار، ایجاد گرسنگی از یک سو و مقاومت برای برای حفاظت از کرامت انسان از سوی دیگر را فراموش کند و همه را از دید لوله تفنگ و زور و قدرت، یا همان موازنه مثبت بنگرد و رأی یک دادگاه به دور از دست سلطه کران را هم نادیده بگیرد. انسانیت و عدالت و دمکراسی شعار نیستند، بلکه اخلاق اند که در نهان انسان جای دارند و در چنین لحظاتی بروز می کنند. ما شاید به انسانیت ارج نهیم و خود را مهربان و عادل بدانیم، اما در چنین لحظه هائی است که می توانیم به عمق اخلاق خود پی ببریم و از خود بپرسیم آیا آن گرگ نیست که من را رهبری می کند؟ آنگاه به خالص کردن خودناآگاهمان بپردازیم و آن را تصفیه نمائیم. در مصاحبه ای مکانیزم چگونگی عملکرد خودناآگاه را در قضاوت ما بر اثر خودسانسوری، در این موارد به طور خلاصه بیان کردم.

هموطن عزیز، شادی تو از پیروزی اسرائیل اگر منتصب بودن حزب الله به جمهوری اسلامی است، در قضاوت خود خطا می روی. درست است که سلطه رسانه ای کارساز است و در قضاوت انسان خلل ایجاد می کند، اما بدان که انسان مستقل زیر بار فشار رسانه ای نمی رود. عامل این قضاوت وارد شدن در روابط قوا است که انسان را اسیر آن "گرگ" فریدون مشیری می کند و تا جائی پیش می رود که از زیادی کینه به قدرت حاکم، وطن را هم فراموش می کند. می بینیم بر اثر کینه توزی، از ورای جایگزینی نام ایران با "جمهوری اسلامی"، چگونه روز به روز بر عده وطن فروشان و جاسوسان افزوده می شود.  

۱۴۰۳ آبان ۲۲, سه‌شنبه

عوام، و طبیعت حاکمیت

 

عوام چه کسانی هستند؟ عوام به کسانی گفته می شود که محدوده زندگی خود را فراتر از آنچه در اختیار دارند یا در اختیارشان گذاشته شده رشد نمی دهند. با وجود داشتن شعور بالا برای دیدن نا ملایمات و بی عدالتی ها، تلاشی برای بهبود وضع خود و همنوعان خود نمی کنند. البته دلایل زیادی برای این عدم تلاش آورده اند که در جای دیگر باید بررسی کرد. به دلیل این خاصه اجتماعی، حاکمیت را در تمامی جوامع- استبدادی یا دمکراتیک- کنشگران آن جامعه در اختیار می گیرند، یعنی کسانی که برای رشد خود و یا رشد جامعه تلاش می کنند. بنابراین، دو دسته کنشگر داریم، کنشگری که برای رشد خود تلاش می کند و به حقوق و زندگی دیگران بی تفاوت است. دسته دوم کنشگران کسانی هستند که رشد تمامی اعضای جامعه را در برنامه خود دارند. کنشگران دسته اول برای مساعد کردن محیط رشد خود، محتاج همراهی حاکمیت و جامعه می باشند. اگر حاکمیت از نوع دوم باشد، روشن است که منافع دسته اول را تأمین نمی کند، و این کنشگر، آن را سد راه خود می بیند. این حاکمیت اگر جامعه را پشت خود نداشته باشد، دو راه پیش رو دارد، یا استبداد پیشه کند و با زور کنشگران دسته اول را فلج کند، مانند نظام های کمونیستی قرن بیستم، و یا با آنها همکاری نماید. در صورت تقابل و خشونت، به دلیل عدم تلاش عوام، وضع اقتصادی کشور دچار بحران و تلاشی می شود. در صورت همکاری، کنشگر دسته اول به یاری این حاکمیت می رود و در ثبات آن همکاری می کند. این همکاری های آشکار و پنهان، شامل سلطه تبلیغاتی بر عوام و فریب آنان است و برنامه ریزی برای تأمین حداقل زندگی می باشد. و نتیجه آن، فشار بر زندگی عوامی می شود که خود را با آن حد اقل راضی می کند. کنشگرانی از دسته دوم که زیر بار چنین حاکمیتی خودی نروند، به صورت طبیعی در برابر دو نیروی بزرگ، یکی هم فکران خود در حاکمیت و کنشگران دسته اول قرار می گیرند که با انواع ترفندها و خشونت ها روبرو می شوند. هر زمان که دسته ای از کنشگران نوع دوم به دلایلی به قدرت برسد، نرم ترین برخورد با آنها، کودتا می باشد. کودتای 28 مرداد و 30 خرداد از این نوع کودتاها بوده اند. راه حل این است که کنشگرانی تربیت کنیم که وابستگی به قدرت و پول نداشته باشند. یعنی کنشکرانی مستقل.