این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۳۹۴ خرداد ۲۵, دوشنبه

راز اصرار اوباما در ادامه مذاکرات باایران- واقعیت یک توطئه



وسلی کلارک Wesley Clark ژنرال چهار ستاره بازنشسته ارتش آمریکا و فرمانده اوتان در اروپا بین سال های 1997 تا 2000، در تاریخ 3 اکتبر 2007 طی سخنانی در (Commonwealth club of California San Francisco, CA) اظهار می کند(1): 11 سپتامبر، ما فاقد یک استراتژی بودیم. نه توافقی بین احزاب وجود داشت و نه فهمی از آن چه که برما گذشت. اما به جای آن ها یک کودتای سیاسی در کشوربه جاماند. یک ضربه، یک کودتای سیاسی. افراد بی رحمی مدیریت سیاست خارجی ما را به دست گرفتند بدون این که به خودشان زحمت دهند تا ما را در جریان آن قرار دهند. ده روز بعداز 11 سپتامبر من به پنتاگون رفتم، نمی توانستم به دور از ارتشمان بمانم. به آنجا رفتم تا با دونالد رامسفلد که در سال های 1970 همکار بودیم ملاقات کنم. من از او سئوال کردم " آیا مصاحبه من در سی ان ان خوب بود؟". او جواب داد "آری" و اضافه کرد: "کتاب شما را خواندم". کتاب مربوط است به جنگ کوسووو. پس از آن به من گفت: " هیچ کس به ما نمی گوید کجا و چه وقت می توانیم (کشوری را) بمباران کنیم، هیچ کس"! او ادامه داد: " فکر می کنم آن را <همکاری شناور> بنامم. نظرشما چیست؟ ". گفتم، آقا متشکرم از این که کتاب مرا خواندید و او سخن مرا قطع کرد: " متشکرم، من دیگر وقتی ندارم دراختیار شما بگذارم". گفتم واقعا؟ . درحالی که برای خروج از پنتاگون پائین می رفتم، یک افسر ستاد فرماندهی مرا به دفتر خود برد و به من گفت: "می خواهم که شما اطلاع داشته باشید که قصد داریم به عراق حمله کنیم". من سئوال کردم برای چه؟ . جواب داد "ما نمی دانیم". گفتم: آیا یک رابطه بین صدام و 11 سپتامبر به دست آمده است؟ جواب داد " خیر". 6 هفته بعد، در بازگشت به پنتاگون همان افسر را دیدم. سئوال کردم: آیا هنوز پیش بینی شده که به عراق حمله کنیم؟ جواب داد: " آقا خیلی بدتر از این هاست". یک پرونده برداشت وگفت: "من این یادداشت را از سوی وزیر دفاع دریافت کرده ام که می گوید ما برای ازبین بردن دولت ها حملاتی را به هفت کشور در مدت پنج سال در پیش داریم. ما با عراق شروع خواهیم کرد، بعد به سوریه، لبنان، لیبی، سومالی، سودان و ایران خواهیم رفت. هفت کشور در پنج سال! از او سئوال کردم: آیا این یادداشت خیلی محرمانه است؟ جواب داد "بله آقا". گفتم آن را به من نشان ندهید، او می خواست این کاررا انجام دهد : والا من از وجود آن سخن می گفتم. من این اطلاع را در طول 6 یا 8 ماه با خودم نگه داشتم. آنقدر به نظرم پوچ می آمد که اجازه سخن گفتن در موردش را به خودم نمی دادم. ونمی توانستم باور کنم که چنین چیزی واقعیت داشته باشد، اما این همان است که به وقوع پیوست. این افراد کنترل سیاست ایالات متحده را به دست گرفته اند، و من بالاخره فهمیدم. به یاد آوردم جلسه ای را که با پل ولفوویتس در سال 1991 داشتم. در سال 2001، او معاون وزیر خارجه بود، اما در سال 1991، معاون معاون، یا نفر سوم پنتاگون بود. او به من گفته بود: " ما 5 یا 10 سال فرصت داریم برای پاکسازی این رژیم های آلوده به شوروی سابق، سوریه، ایران، عراق، قبل از این که ابرقدرت آینده سربرآورد و ما را غافلگیر نماید". این یک اظهار شگفت انگیز بود: ارتش برای ایجاد جنگ و سقوط دولت ها مورد استفاده قرار گیرد ونه برای باز داشتن از جنگ! ما به کشورها تهاجم خواهیم برد. افکار من درهم می ریخت. این امر را در گوشه ای گذاشتم، مانند گنجی که در خاطره می ماند. یک گروه افراد کنترل کشور را درپی یک کودتای سیاسی در دست گرفته اند. ولفوویتس و شنی و رامسفلد، من می توانم بازهم نیم دوجین را نام ببرم، هم دستان پروژه برای قرن جدید آمریکائی (PNAC). آن ها می خواستند که خاورمیانه متشنج باشد، درهم ریخته باشد تا زیر کنترل ما قرار گیرند. این ها مارا به توضیحات 1991 هدایت می کنند. آیا شما از آنها آگاه بودید؟ نقشه به اطلاع عموم رسیده بود؟ آیا سناتورها و نمایندگان آن نقشه را انتقاد کرده بودند؟ آیا یک مناظره علنی صورت گرفت؟ تحقیقا نه. و هنوز هم نیست. آنان برای یکسره کردن کار عراق عجله دارند، برای این که بتوانند به سوریه بروند. اوه، سربازان ما به آنجا می روند. برای این نبود که آمریکائی ها جرج بوش را انتخاب کردند. در حقیقت اورا واقعا انتخاب نکردند. تبلیغات انتخاباتیش برای این نبود. او برای یک سیاست خارجی متواضعانه تبلیغ می کرد. اما ما شاهد یک سیاست مستکبرانه ای بودیم که در تاریخ ما بی سابقه است. تبلیغات او بر عدم مداخله گری استوار بود، اما ما در افغانستان هستیم، در عراق هستیم، این حیرت آوراست. خواه دمکرات باشید، خواه جمهوری خواه، به عنوان یک آمریکائی، باید خود را در استراتژی آمریکا در این ناحیه سهیم بدانید. هدف ما چیست؟ انگیزه های ما کدامند؟ برای چه آن جا هستیم؟ برای چه آمریکائی ها در آن ناحیه می میرند؟ این است سئوال واقعی- پایان سخنان وسلی کلارک.


در این بخش کوتاه از سخنان این ژنرال آمریکائی نکات مهمی نهفته اند که باید جداگانه مورد بررسی قرار گیرند. از جمله این که دغدغه آمریکائی ها از دست ندادن سلطه بر منطقه، به دلیل وجود ابرقدرتی جدید ویا به عبارتی دیگر، از دست دادن نقش ابرقدرتی خود می باشد. اما نکته مهمی که به آن اشاره می کند، کودتا در دولت است، یعنی دردست گرفتن تمامی قدرت توسط جناحی که ریاست جمهوری را هم در اختیار داشت. می دانیم جرج بوش با حمایت نئوکان ها( محافظه کاران جدید) به ریاست جمهوری دست یافت، بنابراین، می توان به آسانی دریافت که منظور این ژنرال باتجربه از کودتا در یک کشور دمکراتیک، به دست گرفتن قدرتی ورای ریاست جمهوری می باشد. در حقیقت با استفاده از شوک وارده از حوادث 11 سپتامبرکه دست عربستان سعودی در آن ماجرا آشکار شد، صهیونیست ها توانستند افکار عمومی را با سیاست های خود هم سو گردانند وبخش زیادی از جمهوری خواهانی که مخالف بودند و بخش قابلی از دمکرات ها را هم باخود هم راه گردانند. برخوردهای بی سابقه اخیر، میان نهاد ریاست جمهوری و کنگره بر سر مذاکرات هسته ای، مؤید تغییر و تحولاتی است که در روند سیاسی و کشورداری در ایالات متحده مشاهده می شود. این تغییرات، بنابراظهارات ژنرال وسلی کلارک، از ارتش آمریکا، ارتشی تهاجمی ساخته تا سیاست خارجی آمریکا را رقم بزند.


البته این سخنان بخشی ناچیز ازواقعیتی است که در ابتدای قرن 21 شاهد آنیم. اکنون منطقه خاورمیانه به اوج بحران خود رسیده است. عربستان سعودی هم کشوریمن را به فهرست بالا اضافه کرده است. برنامه تندروهای آمریکائی که مجری شرارت های صهیونیسم اند، تا امروزدر مرزهای ایران متوقف مانده است. این توقف در برنامه برای آمریکا بسیار گران تمام خواهد شد زیرا هدف ازاین بحران سازی، به گفته پل ولفوویتس که در بالا آمد، کوتاه کردن دست "ابرقدرت جدید" از منطقه بوده است، که در این صورت نتیجه ای عکس برجای خواهد گذاشت زیرا درواقع، بحران سازی، منطقه را برای ورود آن ابرقدرت آماده ساخته است. دلیل آن وجود ایرانی است که در مخاصمه با آمریکا می باشد. ایران می تواند منطقه بحران زده را به سمت شرق یا غرب بکشاند. به این دلیل، راست گرایان آمریکائی موافق به زانو درآوردن ایران با نیروی نظامی اند. اما اوباما تصمیمش براین است که این کاررا با نزدیک شدن به ایران از راه دیپلماسی صورت دهد. به نظر می رسد اوباما می خواهد آمریکا را ازموقعیت بحران زائی که صهیونیست ها آن کشور را درآن گرفتار کرده اند بیرون آورد. اما دو مانع بزرگ بر سر راه اوباما قراردارند، یکی زیاده خواهی های صهیونیست ها که کنگره واقتصاد و رسانه های آمریکا را در اختیار دارند، و دیگری مردم ایران که اوباما در یکی از سخنرانی های اخیر خود بر ناسیونالیسم ایرانی تاکید کرد. اگر این خاصه ملت ایران نبود، بطور قطع اکنون ایران وضعیتی بهتر از سوریه پیدانمی کرد. اگر به سمت و سوی تحریم ها هم دقت کنیم، متوجه می شویم که هدف اصلی از آن ها فشار آوردن به مردم است، نه نظام حاکم. البته پیش ازاین هم خانم کلینتون به این امر اذعان کرده بود که هدف از تحریم ها فشار آوردن به مردم ایران می باشد. به این ترتیب، اوباما خوب آگاه است که درگیری نظامی باایران، منجر به کشتار بزرگی خواهد شد که کل منطقه را برای دهه ها به آتش کشیده و یقینا اسرائیل ازامواج آن بی بهره نخواهد ماند. که دراین صورت زمینه را برای حضور آسان "ابرقدرت جدید" در منطقه فراهم خواهد آورد. بنابراین، برای اوباما کم هزینه ترین روش، نزدیک شدن به ایران است که ازاین راه خواهد توانست بحرانی که آمریکا در منطقه ایجاد کرده را مهار سازد و همچنین با تقویت اقتصادی و صنعتی ایران، سدی بر راه ورود چین به منطقه ایجاد نماید.


به همین دلیل است که اسرائیل و عربستان و ترکیه که در پی سیاست های صهیونیست ها در ایجاد بحران در منطقه نقش مهمی را بازی کرده بودند، خود را رها شده می بینند و سعی خویش را در عقب انداختن مذاکرات تا انتخابات پیش روی ریاست جمهوری آمریکا به کار می برند. در صورت پیروزی مجدد دمکرات ها در انتخابات ریاست جمهوری، این کشورها و حامیان آن ها نظیر فرانسه، هزینه زیادی را برای نقش خود خواهند پرداخت.


با توجه به سخنان ژنرال آمریکائی، این کشور آن چه را که تا کنون ازبرنامه سلطه بر منطقه به دست آورده است، شعله ور کردن بحران و کشتار وحشیانه بی گناهان و آواره کردن بخش بزرگی از مردم بوده است. کم ترین پیروزی یا دستاوردی انسانی نظیر دمکراسی یا حقوق بشر و زیست محیطی و... در منطقه ویا اقتصادی برای مردم آمریکا ویا کوچکترین پیروزی نظامی در برنداشته است. برخورد نظامی باایران به طور قطع نه تنها دستاورد جدیدی را برای آمریکا به ارمغان نخواهد آورد، بلکه بر شکست های قبلی خواهد افزود. بنابراین نزدیکی باایران می تواند یک پیروزی در شکست برای اوباما تلقی شود که در انتخابات آتی ریاست جمهوری نقش بازی خواهد کرد. 


این تحولات موقعیتی استثنائی برای ایران به وجود آورده است که می تواند با تصمیمات تاریخی خود در تغییرمناسبات جهانی نقش ایفاء کند. آن نقش، دور نگاه داشتن منطقه از دخالت ابرقدرت هاست. ایران باید با محترم شمردن استقلال کشورهای منطقه و دور کردن خود و منطقه از تسلط مذهب و قومیت گرائی برانسان، آنها را وادار کند تا با ایجاد یک کنفدراسیون منطقه ای دست چپاولگران را از منطقه دور کرده و ثبات و زندگی را به منطقه باز آورد. این کار، با ایجاد اعتماد، ابتدا در داخل و به تبع آن در خارج مرزها قابل اجرا می باشد. ایران دردرون خود از موقعیتی استثنائی برخوردار می باشد. از بعداز انقلاب، ابر قدرت ها تمامی سعی خودرا برای ایجاد برخوردهای مذهبی یا قومیتی در داخل ایران به عمل آوردند، جنگ را به راه انداختند اما موفق نشدند. مشکل ایران، نظام سیاسی ای است که نزدیک به چهل سال پیش با رای مردم در کشور حاکم شده است. تجربه به روشنی نشان می دهد که این انتخاب نتیجه ای جز بی اعتمادی و فساد و خشونت های اجتماعی و فقرو بی عدالتی و دشمنی از خود برجای نگذاشته است. رهبر کنونی،خود از مخالفان چنین نظامی بود که اکنون درآن غرق می باشد. تا این نظام درایران حاکم است، به دلائلی که آمدند محال است بتوان رابطه ای سالم و خارج از سلطه گری با یک ابرقدرت برقرار نمود.


1- میتوانید این قسمت از سخنان او را در لینک زیر ببینید:















هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر