این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۴۰۳ دی ۱۷, دوشنبه

ضرورت و چگونگی بازگشت به انقلاب

 در مهر 1392 مقاله ای “بدیل حاکمیت ضد انقلاب، خود انقلاب است” نوشتم که بخشی از آن را در زیر می آورم:

از نگاه تاریخ، مدت زمان زیادی از انقلاب مردم که برای استقلال و آزادی رخ داد نگذشته است. در گرما گرم تغییر رژیم، ضدانقلاب داخلی با ارتباط با سلطه گر بیگانه به تکاپو افتادند و جوانه انقلاب را دزدیدند. از همان زمان، با پشتوانۀ دلارهای نفتی، به جذب دغل دوستان همت گماشتند و در کمترین زمان حاکمیت و مدیریت واقعی به دست این مدیران جاه طلب و مگس صفت و اختلاس گر و دزد افتاد تا بر شیرینی دلارهای نفتی بنشینند و ادامۀ روند اقتصادی نظام سابق را تضمین کنند. اکنون که دلارهای باد آورده از ثروت ملی کم پشت شده و پرده از ذات فاسد نظام به کنار رفته است، چشم ها از ندرت پول باد آورده باز شده اند و به محاکمۀ دزدان دم دستی مشغول شده اند تا تمامی گناهان اصلی را به گردن مشتی چاپلوس بیندازند. حاصل این فاجعه را امروز می بینیم. حاکمیت روحانیت، دین گریزی، فساد، گسستگی اجتماعی، مدیریت فاسد و جدا از مردم، نفوذ بیشتر تصمیمات ضدانقلاب خارجی بر حاکمیت و مدیریت ضدانقلاب داخلی، و... چیز زیادی از استقلال و آزادی بر جای نگذاشته اند. اکنون کشور با نارضایتی عمومی روبرو می باشد. نارضایتی در میان کارگزاران حاکمیت، بازوان دیروز و امروز ضدانقلاب، نیروهای نظامی، روحانیت منفور شده، کارگران، فرهنگیان، دانشجویان، بسیجیان، و... آشکار شده اند. حاکمیت راه حلی در درون نظام پیش رو ندارد، در این اوضاع بد اقتصادی، برای بهبود اوضاع، امیدی به دغل مدیران چاپلوس و اختلاس گر نمی تواند داشته باشد.

هر بار که نشانه های تازه ای از ناتوانی و بن بست حاکمیت و نارضایتی عمومی هویدا می شوند، در راستای سیاست های امنیتی نظام، تشنگان قدرت وابسته به بیگانگان به تکاپو می افتند و اطلاعیه می دهند و فیلم تبلیغاتی انتشار میدهند و رسانه های بیگانه هیاهو به پا میکنند که گوئی نظام حاکم دم موت است و باید تا تنور داغ است، خمیر را چسباند. غافلند از اینکه این نارضایتی، نارضایتی "انقلاب" از ضدانقلاب است و ربطی به شخص و گروه و جریانات سیاسی ندارد. از دید جامعه، ضدانقلاب چهره گشوده و دروغ های چهل ساله اش برملا شده است. بیگانگی روحانیت حاکم با دین هویدا گشته و اعتماد مردم را از دست داده، و ضدیت خود را با انقلاب آشکار کرده است. انقلابی که درپی استقلال و آزادی، رژیمی وابسته به سلطه گران بیگانه را از سر راه برداشت، چهل سال است به دست ضدانقلاب داخلی و خارجی تحت سانسوری همه جانبه قرار دارد. و غافلند از اینکه سانسور انقلاب و سر خود را زیر برف بردن، موجودیت آن را نمیتواند از میان بردارد زیرا وجود آن در خودآگاه و ناخودآگاه وجدان جامعه حضور دارد. مگر ممکن می شود این حادثۀ بزرگ را از وجدان جامعه با سانسور و خودسانسوری پاک نمود؟ موجودیت این نظام، با تمامی فساد و ناکارآمدی آن، مرهون ادعائی است که در مورد انقلابی بودن خودش بیان می کند. جامعه وجدانی دارد و افراد آن جامعه هم وجدان های خود را دارا هستند. وجدان جامعه هم زمان با رفتن و مردن و تغییر وجدان های افراد آن جامعه تغییر نمیکند. از مشروطه که سلطه گر بیگانه با دستیاری ایادی داخلی و بخشی از روحانیت، استبداد و وابستگی را بازسازی کرد، تا مرداد سی و دو و نخست وزیری مصدق قریب پنجاه سال با وجود سانسور، وجدان جامعه زنده ماند تا با همان آمال سر برآورد. و از آن تاریخ که بازهم سلطه گر خارجی با همکاری وطن فروشان داخلی به کمک بخشی از روحانیت، وابستگی و استبداد را پابرجا کردند تا انقلاب، همان وجدان با همان شعار، خود را نمایاند و نشان داد که وجدان جامعه، جدا از وجدان های فردی عمری دراز دارد. واین بار، برعکس گذشته، این روحانیت وطنی بود که ضدانقلاب سلطه گر را به مدد گرفت تا انقلاب را از رشد باز دارد و استبداد دینی را مستقر گرداند. ضدانقلاب حاکم هنوز در درون خودش، از حضور انقلاب می هراسد و از آن وحشت دارد. به هر وسیله، واژۀ انقلاب را رها نمی کند و خود را به آن منتسب میکند، اما تاب استقلال و آزادی را نمی آورد، درحالی که میداند محتوای انقلاب، یعنی اصول استقلال و آزادی اند که اصیل و ماندنی هستند، نه نام آن. به هرحال، این امر نشان میدهد که انقلاب زنده است و ضدانقلاب مرده ای است که نقش زنده را بازی میکند.

و آنچه که اکنون می بینم

راه بازگشت به انقلاب

برای زنده کردن کشور، باید به مرجع انقلاب بازگشت. باید هرچه زودتر آن همبستگی و همگرائی و یکپارچگی را باز سازی کرد. حاکمیت ملوک الطوایفی باید ملغا شود تا حاکمیت مردم بتواند بازسازی شود. اکنون کشور دارای تجربه بزرگی از ناکامی های ضدیت با انقلاب را در کارنامه خود دارد، به این دلیل پس از یک آشتی ملی، تصاحب دوباره قدرت توسط یک اقلیت خودسر بعید به نظر می رسد. بنابراین، با روش زیر نباید ترس از باز سازی استبداد مانع تغییر و تحول شود. آنچه مهم می باشد، چگونگی تحول است که به همت تمامی جناح های فعال داخل و خارج نظام نیاز دارد. به این ترتیب که این دسته از نیروهای محرک جامعه که به استقلال و آزادی باور دارند باید در بازسازی انقلاب شرکت فعال جویند. مسائل عدیده ای از جمله، فرهنگی، حقوقی، اقتصادی، و... سد راه بازگشت به مرجع انقلاب قرار دارند. به این دلیل نمایندگانی از تمامی جناح های معتقد به استقلال و آزادی باید با تشریک مساعی به این امر مهم اقدام نمایند که به سود کشور با مردمش می باشد. برای به ثمر رساندن این تلاش، باید نمایندگانی از سوی جریانات خارج از نظام، و از داخل نظام که اعتقاد آنها به انقلاب، یعنی به استقلال و آزادی ثابت شده باشد، گرد آیند تا در نظر و عمل طرحی تهیه کنند تا این تحول در آرامش صورت گیرد. این نمایندگان بصورت مستقیم از سوی مردم تأیید خواهند شد. در غیر این صورت، نه تنها باید به انتظار روزهای سیاهی بنشینیم، بلکه جابجائی قدرت که در هر حال صورت خواهد گرفت، قطعا به سود خشن ترین ها شکل خواهد گرفت و کشور را دچار خساراتی غیر قابل پیش بینی گرفتار خواهد کرد.