این وبلاگ به جای وبلاگ "بیان نو" که توسط حاکمیت مسدود گردیده راه اندازی شده است

"این وبلاگ به دستور کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه مسدود شده است" ____________________________________________________________________________________________________

۱۴۰۳ بهمن ۲, سه‌شنبه

ترامپ با ایران چه خواهد کرد؟

 

ترامپ با ایران کاری نخواهد کرد زیرا رئیس جمهور آمریکا گرفتار سامانه ای بی قاعده است که باید مراقب منافع سرمایه باشد. کندی که تصمیم داشت بر اصولی عمل کند را به قتل رساندند و پرونده را برای پوشاندن آمران به ترور رها کردند. اگر پرونده گروگان گیری را مورد بررسی دقیق قرار دهیم، نقش مأموران امنیتی و جاسوسها در مقابله با کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا برای آزاد نشدن گروگان ها قبل از انتخابات ریاست جمهوری، نشان می دهد چنانچه رئیس جمهور خلاف منافع افرادی عمل کند، مهره ای بیش نیست. اما مأموران امنیتی و جاسوسها مجانی پا بر روی قوانین مملکتی نمی گذارند. علاوه بر آن، باید مطمئن باشند که تحت تعقیب قرار نخواهند گرفت و مصون باشند. یکی از دلایلی که ترامپ افراد ناسالم و دشمن ایران را برای همکاری انتخاب کرده است، علاوه بر راحت کردن خیال لابی اسرائیل و بلف زدن در بازی با ایران میتواند به این دلیل باشد که خیالش از دخالت های پشت پرده آنان راحت باشد. و این پشت پرده، چیزی جز قدرت سرمایه نیست. ترامپ هم در مراسم تحلیف، بیهوده سرمایه داران، به خصوص تازه سرمایه داران را پیرامون خود جمع نکرده بود. پیام می دهد که سیاست های من در راستای منافع آنها خواهد بود. به خصوص اینکه منتخبان مردم را در ردیف پشت آنها قرار داده بودند تا بگوید نه مردم و نه مجلس در این کشور کاره ای نیستند و اصل پول می باشد. به این ترتیب رئیس جمهور خود را در جریان موازی قدرت قرار داده تا برنامه هایش را بدون مانع بتواند همسو با اهداف آن جریانها پیش ببرد. حالا در این سیاست موفق خواهد شد یا نه، باید منتظر ماند و دید. با علم به اینکه آن جریان در سطح ملی یک پارچه نیست و جریان مقابل هم از ابزاری مشابه برخوردار می باشد، باید دید برخورد های داخلی به کجا خواهند رسید. با این وجود یک امر را نباید فراموش کرد که در آنچه به منافع ملی مربوط است، بر خلاف کشور ما، جناح های گوناگون همدست هستند.

آنچه مسلم می باشد این است که تا تکلیف منطقه برای آمریکا مشخص نشود و امنیت اسرائیل تأمین نگردد، ایران باید همچنان تحت فشار باشد. بنابراین کوشش آنها بر این خواهد بود که ایران را در ضعف اقتصادی قرار دهند. به دلایل زیاد تأمین امنیت اسرائیل کاری آسان نیست و در صورت موفقیت پیمان ابراهیم، به دلیل نبود ثبات در کشورهای عربی و مخالفت مردم با این طرح نمی توان به این زودی ها این تصور را داشت که دست از سر ایران خواهند برداشت.

راه حل جز این نیست که ایران به صورتی جدی به استقلال خود ارزش قائل باشد و راه را برای پیشرفت تولیدات گوناگون باز کند و دست ثروت اندوزان را، که از نظر منش قرابتی با همنوعان بیگانه خود دارند کوتاه کرد و به جوانان فعال و مشتاق میدان عمل داده شود.

باید یک هیئتی از راه انتخابات آزاد و بدون دخالت شورای نگهبان تشکیل شود و کارش فقط یافتن استعدادهای پراکنده و خارج از باندها باشد و آنان را به شرکت در اداره کشور فرا خواند. به این صورت است که دست چاپلوسان و شیادان از فساد کوتاه می گردد و کشور از دست مافیاها می تواند به مرور زمان خلاص گردد.

ترامپ یک قمار باز کاسب است، روابط برای او یا برد است و یا باخت. به همین دلیل رابطه ایران با او به مثابه یک ابرقدرت، بدون تردید باید قبول سلطه او باشد. حالا مسئله این است که آیا رفتن زیر سلطه او مسائل کشور را حل می کند؟ آیا وضعیت نا به سامان کنونی در کشور نتیجه تحریم ها است یا قابل نبودن مدیران ما؟ آیا مدیران ما بر حسب ضوابط و کارشناسی به مناصب رسیده اند یا با چاپلوسی و روابط بر مسند مدیریت نشسته اند؟ آیا رفتن زیر سلطه نقطه پایانی بر این وضع می گذارد یا آن را تشدید می کند؟ جواب این پرسش ها را می توان در کشورهای زیر سلطه با سنجش توان موجود و توان حقیقی آنها یافت.

۱۴۰۳ دی ۲۵, سه‌شنبه

توهم “مردم” و زیان آن



با کمی دقت به ادعاها و تحلیل ها، به آسانی میتوان دریافت که واژه”مردم” در میان فعالان سیاسی به شکل ابزاری در آمده تا نه تنها کمبودهای موجود در نگاه خود به قدرت را پر کنند، بلکه مردم را برای ماندن در قدرت و یا دستیابی به قدرت، در چشم همان مردم متقاعد سازند. عاریه گرفتن این واژه به هدف متقاعد کردن همان مردم، ترجمان قائل نبودن شعور برای آنان می باشد که جز ناکام ماندن در هدفشان، نتیجه دیگری را در بر نداشته و نخواهد داشت. حاکمیت مدعی است که مردم پشت نظام ایستاده اند و اپوزیسیون هم به نوبه خود همان ادعا را دارد. جناح های حاکمیت برای ثابت کردن ادعای خود با در دست داشتن تمامی ابزار لازم، گاه و بیگاه جمعیتی را به خیابانها می کشانند، اپوزیسیون خارج هم به نوبه خود بدون داشتن ابزار ملی، می کوشد بخشی به کمک جنجال های نشریات وابسته، مردم را پشت خود بداند. اپوزیسیون داخلی هم می کوشد مردم را پیرو خود قلمداد کند. اما حقیقت به گونه ای دیگر رقم می خورد. برای ادعای خود، هر طرف شواهد و دلایلی را ابراز می کنند. یکی میگوید مردم برای حاکمیت از ترس در تجمعات می روند، دیگری می گوید، مردم از ترس عواقب آن به تجمعات غیر حکومتی نمی آیند و... و ما نفهمیدیم این “مردم” چه کسانی هستند و در کجا قرار دارند که اینچنین در فضای مجازی دست به دست می شوند. در حقیقت ساختن این تصورات ذهنی به صورت باوری درآمده که انسان را در همان فضای مجازی زندانی می کند.
ژان پیاژه Jean Piaget)) از پیشکسوتان روانشناسی و متخصص رشد هوش کودکان، اولین خاطره از کودکی خود را که تا هویدا نشدن واقعیت تکان دهنده ماجرا بر وجود آن اصرار داشت را اینگونه بیان می کند که: او در کودکی زمانی که هنوز دوساله بوده، قربانی یک حادثه بچه دزدی می شود. در بین جزئیات حادثه، به یاد می آورد که در گهواره اش نشسته بوده که پرستارش در حال زدوخورد با بچه دزد بوده است درحالی که بچه دزد صورت او را چنگ می زند، تا وقتی که ژاندارمی با شنل کوتاه و باتوم سفیدش در دست، خرابکار را دنبال می کند. داستان توسط پرستار و خانواده ژان پیاژه و دیگرانی که شنیده بودند همواره تأیید می شده است. ژان پیاژه متقاعد شده بود که آن حادثه را به خوبی به یاد می آورد، او قادر بود تمام جزئیات آن را بیان کند در حالی که آن حادثه هرگز رخ نداده بود. سیزده سال بعد، پرستار با نوشتن نامه ای به والدین ژان، اقرار می کند که داستان با تمامی جزئیات حادثه ساختگی بوده است. بعدها، ژان پیاژه در این مورد می نویسد: « بنابراین، من می بایستی مانند یک کودک، داستانی که والدینم باور داشتند را می شنیدم، و آن را به شکل یک خاطره دیداری به گذشته می فرستادم که در حقیقت، یک خاطرۀ خاطره اما غیر واقعی بود. خیلی از خاطرات واقعی بدون شک براین منوال اند. بدین سان خاطرات زیادی که حقیقی به نظر می رسند، اغلب چیزی جز بازسازی های تصورات حال یا گذشته به امر واقع نیستند.

این نوع نگاه به مردم و گاهی به ملت، بدون شک نگاهی قدرت مدارانه می باشد که با تصور عاریه گرفتن نیروی “مردم” برای خود موقعیتی ممتاز در مجاز فراهم آورد. با انواع ادعاها و توجیهات نشانه هائی را ارائه می دهد تا این مجاز را به حقیقت، به خود و دیگران بقبولاند و بر پایه این واقعیت مجازی، و نه حقیقی فعالیت کند. و غافل است از اینکه کوشش در فضائی مجازی در محدوده همان مجاز می ماند و هرگز به حقیقت نمی رسد. این دنیای مجازی رفته، رفته بر تعقل غالب می گردد و نتیجه کوشش انسان را زایل می گرداند. و غافل است از اینکه تلاش و کوشش در فضای حق و حقیقت میوه و نتیجه ای حقیقی میدهد هرچند کوچک باشد. و این نوع میوه حقیقی است که در مرور زمان انباشته شده و نتیجه می دهد، بر خلاف تصورات و خیالات که در دنیای مجازی می ماند و ثمره ای نمیدهد. البته فضای مجازی برای انسان پسندیده و زیباست زیرا خالق آن خودش می باشد، به همین دلیل است که در برابر نقد و انتقاد مقاومت میکند و دچار فشار عصبی می گردد. از طرفی، این مکانیزم ابتدای خود فریبی و خود سانسوری ما را هم فراهم می کند. یکی دیگر از نتایج مخرب به کار گرفتن واهیات به خصوص در امر مبارزه برای اپوزیسیون، از دست دادن اعتماد مردم می باشد. زیرا آنچه به حاکمیت مستقر مربوط می شود، جلب اعتماد مردم برایش به اندازه اپوزیسیون حیاتی نمی باشد. این اعتماد به آسانی به دست نمی آید زیرا شعور و وجدان جمعی خروج از راه حق را به خوبی درک می کند و به هیچ قیمتی حاضر نمی شود برای جابجائی دو ناحق هزینه بپردازد. راز دوام رژیم های استبدادی نبود یک بدیل حق مدار می باشد.

۱۴۰۳ دی ۱۷, دوشنبه

ضرورت و چگونگی بازگشت به انقلاب

 در مهر 1392 مقاله ای “بدیل حاکمیت ضد انقلاب، خود انقلاب است” نوشتم که بخشی از آن را در زیر می آورم:

از نگاه تاریخ، مدت زمان زیادی از انقلاب مردم که برای استقلال و آزادی رخ داد نگذشته است. در گرما گرم تغییر رژیم، ضدانقلاب داخلی با ارتباط با سلطه گر بیگانه به تکاپو افتادند و جوانه انقلاب را دزدیدند. از همان زمان، با پشتوانۀ دلارهای نفتی، به جذب دغل دوستان همت گماشتند و در کمترین زمان حاکمیت و مدیریت واقعی به دست این مدیران جاه طلب و مگس صفت و اختلاس گر و دزد افتاد تا بر شیرینی دلارهای نفتی بنشینند و ادامۀ روند اقتصادی نظام سابق را تضمین کنند. اکنون که دلارهای باد آورده از ثروت ملی کم پشت شده و پرده از ذات فاسد نظام به کنار رفته است، چشم ها از ندرت پول باد آورده باز شده اند و به محاکمۀ دزدان دم دستی مشغول شده اند تا تمامی گناهان اصلی را به گردن مشتی چاپلوس بیندازند. حاصل این فاجعه را امروز می بینیم. حاکمیت روحانیت، دین گریزی، فساد، گسستگی اجتماعی، مدیریت فاسد و جدا از مردم، نفوذ بیشتر تصمیمات ضدانقلاب خارجی بر حاکمیت و مدیریت ضدانقلاب داخلی، و... چیز زیادی از استقلال و آزادی بر جای نگذاشته اند. اکنون کشور با نارضایتی عمومی روبرو می باشد. نارضایتی در میان کارگزاران حاکمیت، بازوان دیروز و امروز ضدانقلاب، نیروهای نظامی، روحانیت منفور شده، کارگران، فرهنگیان، دانشجویان، بسیجیان، و... آشکار شده اند. حاکمیت راه حلی در درون نظام پیش رو ندارد، در این اوضاع بد اقتصادی، برای بهبود اوضاع، امیدی به دغل مدیران چاپلوس و اختلاس گر نمی تواند داشته باشد.

هر بار که نشانه های تازه ای از ناتوانی و بن بست حاکمیت و نارضایتی عمومی هویدا می شوند، در راستای سیاست های امنیتی نظام، تشنگان قدرت وابسته به بیگانگان به تکاپو می افتند و اطلاعیه می دهند و فیلم تبلیغاتی انتشار میدهند و رسانه های بیگانه هیاهو به پا میکنند که گوئی نظام حاکم دم موت است و باید تا تنور داغ است، خمیر را چسباند. غافلند از اینکه این نارضایتی، نارضایتی "انقلاب" از ضدانقلاب است و ربطی به شخص و گروه و جریانات سیاسی ندارد. از دید جامعه، ضدانقلاب چهره گشوده و دروغ های چهل ساله اش برملا شده است. بیگانگی روحانیت حاکم با دین هویدا گشته و اعتماد مردم را از دست داده، و ضدیت خود را با انقلاب آشکار کرده است. انقلابی که درپی استقلال و آزادی، رژیمی وابسته به سلطه گران بیگانه را از سر راه برداشت، چهل سال است به دست ضدانقلاب داخلی و خارجی تحت سانسوری همه جانبه قرار دارد. و غافلند از اینکه سانسور انقلاب و سر خود را زیر برف بردن، موجودیت آن را نمیتواند از میان بردارد زیرا وجود آن در خودآگاه و ناخودآگاه وجدان جامعه حضور دارد. مگر ممکن می شود این حادثۀ بزرگ را از وجدان جامعه با سانسور و خودسانسوری پاک نمود؟ موجودیت این نظام، با تمامی فساد و ناکارآمدی آن، مرهون ادعائی است که در مورد انقلابی بودن خودش بیان می کند. جامعه وجدانی دارد و افراد آن جامعه هم وجدان های خود را دارا هستند. وجدان جامعه هم زمان با رفتن و مردن و تغییر وجدان های افراد آن جامعه تغییر نمیکند. از مشروطه که سلطه گر بیگانه با دستیاری ایادی داخلی و بخشی از روحانیت، استبداد و وابستگی را بازسازی کرد، تا مرداد سی و دو و نخست وزیری مصدق قریب پنجاه سال با وجود سانسور، وجدان جامعه زنده ماند تا با همان آمال سر برآورد. و از آن تاریخ که بازهم سلطه گر خارجی با همکاری وطن فروشان داخلی به کمک بخشی از روحانیت، وابستگی و استبداد را پابرجا کردند تا انقلاب، همان وجدان با همان شعار، خود را نمایاند و نشان داد که وجدان جامعه، جدا از وجدان های فردی عمری دراز دارد. واین بار، برعکس گذشته، این روحانیت وطنی بود که ضدانقلاب سلطه گر را به مدد گرفت تا انقلاب را از رشد باز دارد و استبداد دینی را مستقر گرداند. ضدانقلاب حاکم هنوز در درون خودش، از حضور انقلاب می هراسد و از آن وحشت دارد. به هر وسیله، واژۀ انقلاب را رها نمی کند و خود را به آن منتسب میکند، اما تاب استقلال و آزادی را نمی آورد، درحالی که میداند محتوای انقلاب، یعنی اصول استقلال و آزادی اند که اصیل و ماندنی هستند، نه نام آن. به هرحال، این امر نشان میدهد که انقلاب زنده است و ضدانقلاب مرده ای است که نقش زنده را بازی میکند.

و آنچه که اکنون می بینم

راه بازگشت به انقلاب

برای زنده کردن کشور، باید به مرجع انقلاب بازگشت. باید هرچه زودتر آن همبستگی و همگرائی و یکپارچگی را باز سازی کرد. حاکمیت ملوک الطوایفی باید ملغا شود تا حاکمیت مردم بتواند بازسازی شود. اکنون کشور دارای تجربه بزرگی از ناکامی های ضدیت با انقلاب را در کارنامه خود دارد، به این دلیل پس از یک آشتی ملی، تصاحب دوباره قدرت توسط یک اقلیت خودسر بعید به نظر می رسد. بنابراین، با روش زیر نباید ترس از باز سازی استبداد مانع تغییر و تحول شود. آنچه مهم می باشد، چگونگی تحول است که به همت تمامی جناح های فعال داخل و خارج نظام نیاز دارد. به این ترتیب که این دسته از نیروهای محرک جامعه که به استقلال و آزادی باور دارند باید در بازسازی انقلاب شرکت فعال جویند. مسائل عدیده ای از جمله، فرهنگی، حقوقی، اقتصادی، و... سد راه بازگشت به مرجع انقلاب قرار دارند. به این دلیل نمایندگانی از تمامی جناح های معتقد به استقلال و آزادی باید با تشریک مساعی به این امر مهم اقدام نمایند که به سود کشور با مردمش می باشد. برای به ثمر رساندن این تلاش، باید نمایندگانی از سوی جریانات خارج از نظام، و از داخل نظام که اعتقاد آنها به انقلاب، یعنی به استقلال و آزادی ثابت شده باشد، گرد آیند تا در نظر و عمل طرحی تهیه کنند تا این تحول در آرامش صورت گیرد. این نمایندگان بصورت مستقیم از سوی مردم تأیید خواهند شد. در غیر این صورت، نه تنها باید به انتظار روزهای سیاهی بنشینیم، بلکه جابجائی قدرت که در هر حال صورت خواهد گرفت، قطعا به سود خشن ترین ها شکل خواهد گرفت و کشور را دچار خساراتی غیر قابل پیش بینی گرفتار خواهد کرد.